فرهنگ امروز/ بهزاد جامهبزرگ*: سیر تاریخی روشنفکری دینی و ریزش و رویشهای گفتمان ایشان در این سیر تاریخی به ویژه قرائتهای متاخر ایشان از دین، دیانت، فقه و شریعت که با استحالۀ گفتمانی ایشان توام بوده، سبب گردیده است که از دین مورد اشارۀ ایشان چیزی جز شیری بییال و دم و اشکمی باقی نماند. گو این که کسی ایشان را مجبور کرده باشد که با قرائت خاص خود از دین که بر پایۀ روششناسی و معرفتشناسی خاص ایشان صورت میگیرد، عیار دین را به محک عقلانیت مدرن بزنند!
روشنفکری دینی که خود بر کوس قدسیزدایی میکوفت، کماکان خود را گفتمانی مقدس و مادون نقد میداند. این موضوع اگرچه برای چون ایشانی که در پی رفع و رجوع مسائل نظری مستحدثۀ جامعۀ ایران هستند، چندان محل تفاخر نیست ولیکن اکنون محل بحث ما نیست هرچند که جا دارد به این روحیۀ نقدگریزی ایشان و ابزاری که برای مقابله با هر نقدی بر میگزینند به تفصیل پرداخت.
آن چه اکنون محل نزاع است –به طوری که در گفتگو با مصطفی ملکیان نیز به آن پرداخته شد- مسئلۀ تفکیک بین «روشنفکری دینی» و «نواندیشی دینی» است. تفکیکی که به زعم امثال محمد مجتهد شبستری از مرزهای تنگ «بازی سیاسی ناشیانه» فراتر نمیرود.
اما آیا به واقع میان روشنفکری دینی و نواندیشی دینی تفاوتی نیست؟ آیا به تبع این تفکیک مفهومی، نقدهایی که به روشنفکری دینی از جانب افراد و جریانهایی که بسیار بیشتر از روشنفکران دینی در حیات فکری ایران معاصر سهیماند، صرف یک «بازی سیاسی ناشیانه» است که تنها تامین کنندۀ مطامع سیاسی این افراد و جریانهای فکری است؟ آیا امثال رضا داوری اردکانی و سید جواد طباطبایی و سید حسین نصر و مصطفی ملکیان هیچ دغدغۀ دیگری در عالم امکان ندارند که تنها با راه انداختن «بازی سیاسی» و نقد روشنفکری دینی در پی آرامشند؟( آن هم نقد استدلالی و نه واکنش هیجانی توام با لفاظی و دشنام به مثابه پاسخ برخی بزرگان این جریان بر برخی نقدها)
آیا به واقع طرح «عبور از فقه» التزامی به دین باقی میگذارد که روشنفکری دینی کماکان بر این تناقض با عزمی جزم شده و عاری از منطق و تعقل، پافشاری میکند؟ روشنفکری دینی حتی بر اساس مبانی فکری دهههای گذشتۀ خود از خود پرسش نمیکند که اگر از آیات فقهی قرآن عبور کند و برای بسیاری از آیات هم شان مجازی قایل گردد و جمعی دیگر از آیات را هم جزء ذاتیات قرآن برشمارد که ورای همۀ زمانها و مکانهاست، دیگر از کدامین دین سخن میگوید؟ روشنفکر دینی که خود را متصف به صفت دینی میکند نسبت خود را با «تعبد» چگونه تعریف میکند؟ هنگام صحبت از «عقلانیت» از کدام عقل دم میزند؟ نسبت این عقل و آن «تعبد» چیست؟
اهل نظر به واسطۀ وجود همین تناقضات منطقی مفهوم روشنفکری دینی را مفهومی پارادوکسیکال قلمداد کردند و یا از آن با تعابیر نغز «کوسه ریشپهن» و «چوب آهنین» نام بردند و یا فراتر از این رفته و برای رفع تناقض به جعل مفاهیم جدیدی چون «نواندیشی دینی» پرداختند، «بازی سیاسی» از سر عنادورزی و کینتوزی به راه انداختند؟
بدون توجه به اعتبار و عیار پروژۀ «عقلانیت و معنویت» مصطفی ملکیان –چون اکنون محل بحث ما نیست- صراحت، دقت نظر و شجاعت ملکیان را باید ستود. در جایی که روشنفکری دینی بیش از آنکه به عیار گفتمان خود و قدرت پاسخگویی آن به مسائل نظری جامعۀ ایران بیاندیشد، صرفا در پی پاسداری از آبروی از دست رفتۀ خویش است و در این راه از هیچ هوچیگری و قدارهکشی ابایی ندارد، مصطفی ملکیان با پشتوانهای از دقت نظر و اندیشه، به ایشان درس متانت و اخلاق و از همه مهمتر شجاعت و شهامت میدهد. شجاعت در بیان حفرههای عمیقِ گفتمانی که او خود سالها در آن تنفس میکرد. ملکیان به همراهان سابق خود میآموزد که بر طبل تو خالی روشنفکری دینی کوفتن که اینک بیش از پیش اسیر تناقضات گردیده است، دردی از چالشهای نظری ایران معاصر درمان نمیکند.ملکیان با صراحت تمام از تناقضات ایشان میگوید و بدیشان نهیب میزند که دوران سرفروبردن در برف به سر رسیده است چرا که دیگر برفی وجود ندارد.
آری، این که «روشنفکری دینی شوخی با مزهایست» و این که «نعشش جلوی دیدگان ما به زمین افتاده است» واقعیت دارد؛ هرچند که کام برخی را تلخ کند.
*سردبیر سایت فرهنگ امروز