فرهنگ امروز/ روح الله اسلامی: مسئله، دغدغه و مشکلهي سیاست در قرن بیستم چه بود؟ چه شد که اشمیت روایتی تخاصمی و واقعگرا از امر سیاسی ترسیم کرد؟ آیا روایت «الهیات سیاسی» اشمیت از منظر پدیدارشناسی عملگرا قابل نقد است؟ این نوشتار به نقد و بررسی اندیشهي سیاسی کارل اشمیت از منظر هانا آرنت میپردازد.
مشکلهي سیاست در قرن بیستم
بشر با روش علمی توانست تکرارها و قواعد محیط پیرامون خود را شناسایی کند و هر گونه خشونت و ناملایمتی که او را آزار میداد و از خوشیها دور میکرد به کنترل خویش درآورد. شناسایی، دستهبندی، تفکیک، درآوردن فرمول و در نهایت پیشبینی و کنترل به سبک مدیریت محیط، وظیفهي اصلی علوم گردید و برای این اقدامات، هیچ روشی به اندازهي اثباتگرایی کاربرد نداشته و ندارد. ابتدا روش علمی اثباتگرایی در نجوم، پزشکی و علوم مهندسی و فنی به کار گرفته شد و نتایج باورنکردنی به دست آمد؛ به نحوی که انسانها تجربهي انقلاب صنعتی و ورود به مدرنیته را با تکنیکهای جدید پزشکی و مهندسی تجربه کردند. برخی از متفکران، که دغدغهي عرصهي انسانی و اجتماعی را داشتند، به ناگاه اندیشيدند که آیا بر زندگی اجتماعی انسانها نیز قواعدی حکمفرماست؟ آیا انسانها دارای فرمولهايي هستند که بتوان با بررسی زندگی اجتماعی آنها، قواعد ریاضیگونهای به نفع کنار زدن خشونت و جنگ و حاکم کردن شادی و لذت بر زندگیشان استوار کرد؟ این پرسشها باعث شد که برخی از متفکران، دانش انسانی را پایهگذاری کنند که البته نام اولیهي آن جامعهشناسی بود. دوری کردن از روشهاي اندرزی و قیاسی و توجه به فنون و تکنیکهاي علمی در آثار فیلسوفان و متفکران اجتماعی و سیاسی دورهي مدرن، از قرن شانزدهم تا کنون، وجهی بسیار بارز پیدا کرده است؛ به نحوی که علوم اجتماعی با گرایشهاي اقتصاد، سیاست، روابط بینالملل، مدیریت، روانشناسی، توسعه و... به وجود آمد.
آغاز شدن روشهاي پوزیتیویستی در بررسی پدیدههاي سیاسی باعث شد که حرکت بسیار سریعی از فلسفه به سمت علم آغاز شود. دغدغهي فلسفه وجود، هستی و کشف حقیقت به صورت قیاسی و کلی بود و اغلب فیلسوفان، متفکرانی عمیق از طبقات بالا بودند و فراغت خویش را با فاصله گرفتن از روزمره و پرسشهاي بنیادین در مورد همه چیز، سپری میکردند؛ در حالی که با پیدایش روشهاي علمی، به خصوص صورتهاي تفکیکی، استقرایی و جزئینگریهاي مبتنی بر مشاهده در محیطهاي آکادمیک، طبقات متوسط و پایین جذب علم شدند که بیشتر بر کارآمدی و فایدهمندی گزارههاي دانشی صادرشده توجه داشتند.
تفکر مدرن و شکلگیری روند علمی در علم سیاست از ماکیاول و هابز آغاز گردید و به هیوم، میل و در نهایت مارکس ختم شد. همهي تلاش این متفکران بر آن بود که سیاست را تا حد ممکن تقلیل دهند. دورهي مدرن بر اساس روایتی بسیار زمینی و کارآمد، با این پیشفرض از سیاست ساماندهی شده بود که سیاست عرصهي قدرت است و به راحتی میتوان همانند سایر عرصهها، آن را مورد مشاهده، تجربه و آزمایش قرار داد و با جدا کردن عرصهي قدرت از سایر عرصههاي اجتماعی و کشف فرمولهاي ریاضی حاکم بر آن، سیاست را مردمیتر و کارآمدتر ساخت.
بنای تفکر اثباتگرایی در دورهي مدرن بر این اساس استوار شده بود که سیاست شر است و این شر باید اصلاح و در صورت ممکن نابود گردد. دو مکتب بزرگ قرن بیستم، که میراثداران مدرنیته هستند، هر دو با استراتژیهاي مختلف، سعی در تقلیل و نابودی سیاست دارند. چپگرایان چنین استدلال کردند که جماعتهاي بشری دارای قواعد از پیش تعیینشدهای است که بر اساس روابط تولید و زیربناهای اقتصادی قابل تحلیل است و سیاست روبنایی است که هیچ اصالتی ندارد و در آرمانشهر نهایی پایان تاریخ حذف خواهد شد. در جامعهي مشترکی که چپگرایان نوید میدادند، سیاست به معنای قدرت داشتن عدهای و مجبور کردن شهروندان به اطاعت، معنایی لغو داشت و اساساً قدرت میبایست حذف ميشد تا انسانها به سعادت برسند.
در مدینهي فاضلهي لیبرالیستها نیز روایت راستگرایانهای وجود داشت که بر این اعتقاد بود سیاست نوعی دغدغهي قدرت و راه میانبری است که عقلانیت را به حاشیه کشانده است. سیاست شری است که خودجوشی و نظم بازاری اجتماع را به هم ریخته است. جنگجویان و فرماندهان و اغلب قدرتخواهان، انسانهايي مریض و روانی هستند که حتماً در تاریخ زندگیشان تحقیر شدهاند. بر اساس روایت راستگرایان، سیاست هیچ اصالت کارآمد و فایدهگرایی ندارد و میبایست حذف شود. انسانهاي تاجر، کارگر و اقتصادی هیچ گاه به سمت جنگ و خشونت نمیروند، بلکه با مذاکره و گفتوگو و در جوّی صلحآمیز مشکلات خود را حل میکنند.
بشر در قرن بیستم به این نتیجه رسید که سیاست اصالت ندارد و به هر طریق ممکن باید محدود، مشروط و حتی حذف شود. تبعات نادیدهانگاری سیاست و توجه نکردن به بُعد قدرتخواهی در درون انسانها و جماعتهاي بشری، فجایع بزرگی برای انسانها خلق کرده و میکند. کارل اشمیت و هانا آرنت از همین مبنا وارد اندیشهي سیاسی میشوند.
رویکرد کارل اشمیت به سیاست
اشمیت متفکری است که به علت واقعگرایی زیاد و اصالت دادن به سیاست، مورد توجه قرار گرفته است. البته همیشه نقدهای زیادی از منظر آرمانگرایان بر او وارد آمده است و بسیاری افکار او را مشروعیتبخش اقدامات رژیمهاي توتالیتر میدانند. اشمیت در ابتدا مشخص کرد مدرنیته و تفکر جدید دارای ریشههاي الهیاتی است و آن طور که در علوم انسانی و جامعهشناسی جا افتاده است، الهیات هیچ گاه از بین نرفته است، بلکه علوم و دانشهاي جدید دارای رگههاي الهیاتی هستند. به عنوان مثال، مارکسیستها قصد داشتند بهشت وعدهدادهشده توسط مسیح را در زمین عملیاتی سازند.
اما ابتکار اصلی اشمیت زنده کردن سیاست و خارج کردن این قلمرو از حیطههاي اقتصادی و مدیریتی بود. او عرصهها را به موضوعات دوگانهای تقلیل داد و گفت بزرگترین مشکل بشر این بود که سیاست را زیرمجموعهي سایر علوم قرار داد. به خصوص اخلاق، اقتصاد، علم، فلسفه و سایر دانشها، سیاست را به حاشیه کشاندند. پیشفرض بر این گردید که برای سیاست غایت شکل بگیرد.
در سراسر قرن بیستم، سیاست ابزاری گردید جهت ایجاد آزادی، رفاه و عدالت؛ در حالی که اشمیت برای ذات سیاست اهمیت قائل بود. انسانها دروغ میگویند که به دنبال قدرت نیستند، بزرگترین دروغ گزارهای است که قصدیت قدرتخواهی را مخفی میکند، در حالی که قدرت در ذات انسانهاست. لیبرالیسم و روایتهاي فلسفه و علم سیاست، همه سیاست را در پرتو سایر غایتهاي زندگی بشر حذف کردند و این سادهانگاری و حذف کردن صورت مسئله باعث شد که قدرتخواهی در گمراهی و فریب بشریت به شکل فاجعهباری تجربه شود.
حاکمیت به هیچ عنوان به معنای قدرت عالیه بر اساس قانون نیست، بلکه حاکمیت یعنی وضعیت استثنا و تعلیق امر عادی. حکمران کسی است که توانایی زیر پا گذاشتن قانون با توجه به مصلحت را دارد و ایجاد كردن وضعیت استثناء، نوعی اعمال قدرت محسوب میشود. سیاست عرصهي تخاصم و درگیری است. همهي انسانها به دنبال قدرت هستند و یکی از عرصههايي که ذاتاً دارای اهمیت است و نمیتوان آن را به سایر عرصهها تحویل داد، سیاست است. سیاست یعنی جنگ و منطق آن بر اساس رابطهي دوست و دشمن تعريف ميشود. دشمنشناسی جوهرهي سیاست است و هیچ گاه نباید شر بودن ذات بشر، قدرتطلبی و جنگ ناشی از ارتقاي جایگاهها، یعنی سیاست فقط برای سیاست، را دستکم گرفت.
اشمیت بسیار واقعگراست و میگوید: وقتی لیبرالها یا مارکسیستها میخواهند اقتصاد بازار یا اقتصاد اشتراکي را با ابزارهای سیاسی جایگزین کنند، تنها نوعی فریب در عرصهي عمومی را رواج میدهند. سیاست یعنی تخاصم، تقسیمبندیهاي دوست و دشمن و جنگ؛ یعنی مواردی که در واقعیت وجود دارد. بنابراین حقوق بشر، اخلاق، انسانیت، دموکراسی، عقلانیت و همهي مفاهیمی که تخاصم و درگیریها در جامعه را مخفی میکنند خطرناک هستند.
نقدی آرنتی بر مفهوم سیاست از منظر اشمیت
شاگرد هایدگر و پدیدارشناس معروف قرن بیستم، که او نیز همانند اشمیت برای سیاست ذات مستقل قائل است، اعتقاد داشت که وجوه علمی و فلسفی و بیش از اندازه روایتهاي کلان متافیزیکی، چنان بر عرصهي سیاسی حمل گردید که انسانها از زیر بار مسئولیت خویش، که همان حمایت و حفاظت از حیات جمعی به صورت انتقادی بود، شانه خالی کردند. آرنت متفکری هنجاری و فیلسوفی است که قصد داشت فارغ از روایتهاي علمی و تجربی، به این مسئله فکر کند که چه شد بشرِ قرن بیستم به سمت جنگ در عرصهي خارجی و رژیمهاي توتالیتر در عرصهي داخلی حرکت کرد؟ مگر قرار نبود روایتهاي فلسفهي سیاسی برای بشریت، صلح، رفاه، آزادی و برابری به ارمغان آورند؟ پس چه شد اروپا که خود را مهد تمدن و عقلانیت و الگوی نوسازی معرفی کرده بود، شاهد وحشیگری و خلق فجایع بشری گردید؟
آرنت برای پاسخ دادن به این پرسش، مستقیم به سمت عرصهي سیاسی رفت و جملهي معروف خود را بیان کرد که انسانها با توجه به معرفت استقرایی و تفکیکشدهي علمی، عرصهي سیاسی را به حیطهای کوچک، تخصصی و علمی تحویل دادند و همین امر، راه را برای ظهور رژیمهاي توتالیتر فراهم کرد. این متفکر زندگی بشر را به سه عرصهي زحمت، تلاش و عمل تقسیم میکند و بر این باور بود که رفع نیازهای ضروری، چون خوراک و پوشاک و همچنین دستکاری در طبیعت و مهندسی کردن آن، عرصههاي زحمت و کار را در بر میگیرد. روایتهاي لیبرالی و مارکسیستی تنها به ابعاد تأمین نیازهاي ضروری و در نهایت امر، به مهندسی محیط پرداختند؛ در حالی که بشر ذاتاً به کنش و عمل سیاسی علاقه دارد. فرق میان انسان و حیوان در کنش سیاسی است؛ چرا که خلاقیت، شجاعت و روایتهاي انتقادی، جهت بهروزی زندگی در این عرصه وجود دارد. روایتهاي توتالیتری زمانی شکل میگیرد که انسانها هر کدام فکر میکنند بهترین رفتار را انجام میدهند و به عرصهي عمومی توجهی ندارند. انسانها به سمت رفع نیازهایشان به صورت تخصصی میروند و سیاست و کنش مربوط به آن را فراموش میکنند. در چنین شرایطی، با توجه به اینکه سیاست به علم سیاست، دولت ملی و شهروندان ملی تقلیل یافته است، امکان ظهور شخصیتهاي اقتدارطلب افزایش پیدا میکند. انسانهاي متخصص ذرهایشده و آن قدر از هم فاصله میگيرند که جامعه از نقد و عمل سیاسی خالی میشود. به این شکل، عرصهي سیاست اصالت دارد و در صورت حذف شخصیتهاي سقراطی، که دغدغهي امر عمومی دارند، امکان وقوع فاجعه بسیار بالا میرود.
از منظرگاه آرنت، رویکرد اشمیت تنها به شرح واقعیات میپردازد. در عالم واقعی، فارغ از امکانهاي رهایی و اندیشهي انتقادی زمانی که همانند اشمیت به سیاست پرداخته میشود، عرصهي سیاسی بسیار متکثر، بدون روایت و بیمبناست. تفهمی و پدیداری تحلیل کردن اشمیت، در نهایت، به ستایش ارادهي معطوف به قدرت و تقدیس وضعیت جنگ همه علیه همه تعبیر خواهد شد و به هیچ عنوان، توانایی ایستادن در برابر فجایع محتمل را نخواهد داشت.
آرنت اعتقاد دارد عرصههاي زحمت و تلاش برای رفع نیازها و تغییر محیط طبیعی در گسترهي جهانزیستهاي فردی، همه جا وجود دارد و این امر ابتدای راه است که انسانها به صورت ذرهای جداشده از جمع، نیازهایشان را رفع میکنند. اما تولد سیاست، علاوه بر اینکه نوعی وضعیت استثنا و تعلیق است، نوعی مقاومت و کنش انتقادی نیز به حساب میآید.
اشمیت بسیار عمیق و جذاب شروع میکند و کاستیهاي روایتهاي کلان فلسفهي سیاسی را بازگو میکند، اما در طراحی مسیری برای بازگشت از انحراف ناکام میماند؛ تا جایی که خود تقدسبخش جنگ و خشونت میگردد و آن را ضروری فرض مینماید. روابط تخاصمی جوهرهي سیاست نیست و به گفتهي آرنت، گفتوگو و عمل سیاسی در عرصهي عمومی، که از شهروندان مسئول برمیآيد، میتواند اجتماعی مسئول را خلق کند.
درست است که سیاست تماماً فلسفه نیست و قدرت در عریانیترین شکل خود، مشروعیتها را به بازی میگیرد، اما این دلیل نمیشود برای خلق واقعگرایی، تنها حفاظت از ناموس هستی را به شجاعت و جنگهاي قهرمانانه ارتباط داد. در نتیجه، در افکار اشمیت و آرنت، سیاست دارای استقلال و اصالتی زیاد است.
آرنت آرمانگرایی بود که سعی داشت به شکل دموکراتیک و عملگرایانه سیاست را زنده کند، در صورتی که اشمیت واقعگرایی است که آثارش توسط تکثرگرایان و پسامارکسیستها خوانش گردید. وجوه منطقی و عقلانی تفکر آرنت و حتی زمینهي اجرایی شدن آن، بسیار بیش از اشمیت است؛ در حالی که اشمیت، همانند ماکیاول و هابز، واقعیتی بسیار تلخ اما تداومی در منطق قدرت را بازگو میکند.
روحالله اسلامی
عضو هیئت علمی اندیشهي سیاسی فردوسی مشهد
منبع: خردنامه