فرهنگ امروز/ مسعود صادقی: چند سالی است که اخلاق سکهی رایج بازار روشنفکری دینی گشته و تقریباً همهی حجرهداران این راستا از بازار افکار، اخلاق را دستمایهی کار قرار دادهاند. از یک سو شبکههای اجتماعی شاهد حضور کسانی چون فنایی و نراقی و دباغ است که با همهی نقاط اختلاف و افتراق بر یک عنصر تأکید میکنند و آن ضرورت ارتقای نظری و عملی اخلاق و تقدم آن بر دین و دینورزی است و از دیگر سو، بازار خطابهها و مصاحبههای اخلاقی این صنف از متفکران روزبهروز در حال افزونی است.
شاید در نگاه نخست این پدیدهای فرخنده باشد که روندگان طریق روشنفکری دینی تصمیم به اخلاقپژوهی گرفتهاند، اما تحلیل چرایی این رویکرد نشان میدهد که این ماجرا پیچیدهتر از ظاهر ساده و پیراستهای است که دارد. نگارندهی این سطور بیآنکه بخواهد در حسن نیت اینان خدشهای وارد کند بهمثابهی یک مخاطب و ناظر بیرونی بر این باور است که این تغییر قبله و جهت بیدلیل و علت نیست و لذا حتماً محتاج تعمیق و دقت است. البته این نوشتار کوتاه نه مجال نقد و نه قصد آن را دارد، رسالت این مقاله تنها توصیف و تحلیل چگونگی و چرایی تأکید روشنفکران دینی بر اخلاق در دههی اخیر است.
چگونگی میل روشنفکران دینی به اخلاقپژوهی
سرخط این قصه را باید در آثار سروش جستوجو کرد، شاید «اخلاق خدایان» وی، اولین نشانهی بیرونی از عطف عنان روشنفکران دینی به سمت اخلاقپژوهی باشد.[1] نگرش فرااخلاقی سروش را البته باید در اولین اثر مهم او یعنی «دانش و ارزش» پی گرفت؛[2] اما آیا واقعاً او بر همان است که بود؟ وی هرگز مباحث دانش و ارزش را پی نگرفت و رأی خود در باب رابطهی باید و است را برخلاف روال همیشگیاش تکرار نکرد. او همواره آرای خود را تکرار میکند؛ اما با توضیحات و تبیینهایی افزونتر.
اولین کتاب قطور و تحقیقی سروش در باب اخلاق یا فلسفهی اخلاق بوده است، کتابی که میان دانش و ارزش و آنچه هست و آنچه باید، جدایی افکنده و نهایتاً با نگرشی اشعریزده تا حدی زیاد به سمت خوانشی خاص از نظریهی امر الهی میل میکند؛ اما در اخلاق خدایان و پس از گذشت سالیان، سروش بار دیگر ردای اخلاقپژوهی به تن میکند و هوای دغدغههای نخستین را در سر میپروراند؛ اما این بار ما با سروشی مواجه نیستیم که حتی از هیوم نیز کمک میگیرد تا اخلاق علمی مارکسیستی را به زیر بکشد و اخلاق دینی را بر تخت بنشاند، بلکه با کسی رویاروییم که گویی از حافظ و سعدی هم مدد میخواهد تا اخلاق دینی را از سریر صدارت پایین کشیده و اخلاق سکولار را به جای آن بگذارد! شاید بهتر باشد بگوییم که سروش اخلاق سکولار را تا سرحد اخلاق دینی بالا نمیبرد، بلکه اخلاق دینی را پایین کشیده و در کنار اخلاقیات سکولار مینهد. رأی سروش در این کتاب بیش از آنکه تبیین شود، بیان میشود و بیش از آنکه توجیه شود، تبلیغ میشود. بخشهای عمدهای از کتاب اخلاق خدایان بیش از آنکه پژوهشی باشد در سرشت اخلاق، فریادی خطابی و البته جذاب است مبنی بر یک تغییر جهت کلی از پرداختن به سنت و مدرنیته و فقه و سیاست به سمت قبلهای دیگر به نام اخلاق.
اخلاق خدایان صرفنظر از نام برانگیزاننده و نکات بعضاً نوینی که در آن مضمر است، تقریباً آخرین اثر جدی و مستقل از سروش است که به جای خطابه و مصاحبه، بخشی از آن محصول تأمل و قلم زدن در موضوعی خاص میباشد. چند سال بعد او در «ادب قدرت، ادب عدالت»، اخلاق را فرادستی و فرودستی کرده و از اخلاق حاکمان/ اخلاق محکومان یا به بیان دیگر، ادب قدرت و ادب عدالت سخن میگوید. سخنانی که اگر بوی نسبیت ندهند، دستکم رو به سوی نوعی بنبست اخلاقی دارند. این کتاب ادعایی سنگین در باب اخلاق را به شکلی سبک مطرح میکند و نهایتاً به روش معمول روشنفکران دینی متأخر، خواننده را بیتوشه و ناآماده راهی جهانی جدید از ایدههای خام و اثباتناشده میکند. شاید یکی از نقدهای اخلاقی بر اخلاقپژوهی روشنفکران دینی این باشد که یک مقولهی بغرنج اخلاقی را نه حتی در یک مقالهی منقح بلکه گاه در یک خطابه یا نوشتهی نهچندان روشمند به چالش کشیده و منتشر میسازند.
پسران سروش نیز انتخاب آخرِ پدر را انتخاب اول خود قرار داده و تقریباً تمام تلاش خود را مصروف «اخلاق» کردهاند، البته کاروبار اینان بیشتر سویهای کاربردی دارد تا فرااخلاقی. گاه حجاب را در ترازوی «اخلاق» میگذارند،[3] گاه ارتداد را میآزمایند،[4] گاه میکوشند تا پژوهشی اخلاقی در باب مقولهی ختنه داشته باشند،[5] گاه از این فیلم و آن فیلم نقد اخلاقی ارائه میکنند.
دوستان و شاگردان سروش نیز بیکار نماندهاند و گاه از رواییِ مداخلهی بشردوستانه در کشورها دفاع میکنند،[6] گاه در شبکههای اجتماعی از خودارضایی، تفسیری اخلاقی عرضه میکنند! یک روز همجنسگرایی را موجّه میانگارند،[7] روزی دیگر بیخدایی را! گویی ما با چندین و چند مفتیِ آنلاین و غیرآنلاین طرف هستیم که به جای فقه، بر مسند اخلاق سکولار تکیه زدهاند و هرگاه که صلاح بدانند فتوایی اخلاقی صادر میکنند.
البته در این میان اندیشمندانی چون فنایی هم هستند که با نگرشی فیلسوفانهتر با اخلاق مواجه میشوند و میکوشند به جای ابزار قرار دادن اخلاق برای گرم نگاه داشتن غرفهی روشنفکری دینی، به سرشت اخلاق و رابطهی آن با دین و... بپردازند. شاید بزرگان نواندیشی دینی در ایران -از شریعتی گرفته تا بازرگان- هرگز گمان هم نمیکردند که از سفرهای که میگسترند روزی بتوان لقمههایی چنین شبههدار برگرفت. گویی رفته رفته «بسط تجربهی نبوی» دارد به بلع تجربهی نبوی میانجامد و روشنفکری دینی به روشنفکری بیدین یا فرادینی منجر میشود. به راستی نظریهی قبض و بسط تئوریک شریعت را چه محکی بهتر از قبض و بسط پراتیک آن؟ فرزندان واقعی و مجازی سروش اکنون در پیش چشمان او بر سر میراث فکریاش نشستهاند و هریک گوشهای از اخلاق دینی را به یغما میبرند، تا پس از او چهها کنند! به قول حافظ:
پیراهنی که آید از او بوی یوسفم ترسم برادران غیورش قبا کنند
چرایی میل روشنفکران دینی به اخلاقپژوهی
بیگمان وقتی یک متفکر به تنهایی تصمیم به تغییر جهت میگیرد به آسانی نمیتوان رفتار او را نیتخوانی کرد؛ اما وقتی پای یک جریان در میان باشد، تحلیل این تغییر جهت هم آسانتر است و هم موجهتر. از لابهلای آثار و گفتار روشنفکران دینی دستکم 4 دلیل عمده را میتوان برای محور و مدار قرار دادن اخلاق پی گرفت:
- توجیه و تبیین سکولاریسم
به تشخیص روشنفکران دینی، در جوامعی دینی چون ایران، نمیتوان/ نباید سکولاریسم را با تحقیر دین به ارمغان آورد؛ زیرا طبیعی است که این امر، واکنش عمومی را در پی خواهد داشت و راهی به دهی نخواهد برد. چاره این است که این جماعت به جای تحقیر دین به تکریم اخلاق بپردازند و برای جدایی دین و دولت از پیوند اخلاق و دولت دفاع کنند. اگر در ذهن برخی دینداران، حکمتِ حکومت دینی بر مبنای اخلاقی ساختن سیاست و تطهیر آن است اکنون با این راهبرد، ظاهراً سکولاریسم جامهای نو به تن کرده است؛ زیرا اگر دین را پس میزند، در عوض راه اخلاق را پیش میگیرد. پارهای از روشنفکران دینی با مرادف گرفتن اخلاق اجتماعی با اخلاق سکولار دقیقاً چنین هدفی را پی میگیرند.[8] گویی اخلاق دینی یک اخلاق فردی است و توان سامان دادن روابط میان فردی و اجتماعی و فرااجتماعی را ندارد و ناگزیر باید پای اخلاقی را به میان آورد که از این دین و آن آیین فراتر رفته و عهدهدار انتظام بخشیدن به احوال آدمیان شود. طبیعی است وقتی اخلاق باید اجتماعی باشد و اخلاق اجتماعی نیز باید سکولار بماند در نتیجه حکومتی که موظف است میان گبر و پارسا و مسلم و ملحد، قضاوت و مدیریتی منصفانه کند، محتاج قاعده و شاکلهای سکولار خواهد بود، در واقع روشنفکران دینی در حال تبیین و حتی تزیین اخلاقی سکولاریسم هستند.
- معرفی جایگزینی برای فقه
روشنفکران دینی هیچگاه نیاز به فقه را انکار نکردهاند؛ اما چون فقه را محتاج اجتهاد در اصول میدانند و غالب فقیهان را در طریقی غیر از طریق خود میبینند، عملاً میکوشند تا اخلاق را به تکیهگاهی محکم در برابر فقه مبدل سازند. بیگمان بسیاری از هواخواهان روشنفکری دینی تحت تأثیر این جریان، نگاهی نومیدانه به فقه و فقیهان دارند و ازهمینروی در پارهای از امور شخصی و انتخابهای فردی سرگردان مانده و در پی «حکم» میگردند. روشنفکران میدانند که این جماعت را نمیتوان برای تشخیص پسند و ناپسند و حلال و حرام رها کرد و به همین دلیل چه بهتر که به حیرانی آنها پایان داده و از اخلاق استمداد بجویند که هم امکان صدور فتوا را تدارک میبیند و هم خاطرِ از فقه بریدگان را تسکین میبخشد.
- کسب وجاهت اجتماعی
نه فقط اخلاقی بودن بلکه حتی از اخلاق دم زدن نیز مایهی وجاهت است. طبیعی است که وقتی روشنفکران دینی در برابر قاطبهی روحانیت قرار میگیرند در معرض اتهام سست ایمانی یا حتی دینستیزی قرار میگیرند، ازهمینروی نه فقط اتصاف به اخلاق بلکه داعیهداری حمایت از آن میتواند این کاستی را تا حدی جبران کند. بدیهی است که مسلح شدن این جماعت به اخلاق به آنها اجازه میدهد به جای آنکه چون گذشته مدافع و در معرض انگهای رنگارنگ باشند که چرا فلان حکم فقهی را نقض میکنی، این بار همچون مهاجمی باشند که به فقه میتازد که چرا فلان حکم اخلاقی را زیر پا نهادهای!؟
- کسب اتوریتهی معرفتی
یکی از پرسشهای خطیر در برابر روشنفکری دینی این است که اساساً دلیل قبول آرای روشنفکران دینی چیست؟ چرا یک متدین باید رأی روشنفکران دینی دربارهی مقولهای خاص را بر رأی فقیهان ترجیح دهد؟ فقیهان میتوانند به پشتوانهی کتاب و سنت ادعا کنند که حق دارند احکام مستخرج از آن را بر مقلدان خویش فرض بدانند؛ اما روشنفکران دینی بالاخص برای نظرات بعضاً شاذ و بیسابقهی خویش چه متکایی دارند؟ به نظر میرسد رویکرد روشنفکران دینی به اخلاق، تلاشی برای یافتن این پشتوانه و مرجعیت و اتوریته است. تقریباً کمتر کسی است که علاوه بر اخلاقی بودن، دلیل دیگری هم برای روایی یک حکم هنجارین طلب کند. بر همین مبنا روشنفکران دینی میتوانند/ میخواهند با تمسک به احکام اخلاقی برای خود برج و بارویی مستحکم دستوپا کنند و به جای نقد درونی روشها و سنتهای فقهی و چشم دوختن به معدودی از فقیهان نوگرا، این بار از بیرون و در میدانی دیگر وارد زندگی متدینان شوند. از این پس روشنفکران دینی هم فتوا صادر میکنند و استفتاء میشوند و هم بر فقه و فقیهان بیش از پیش میشورند؛ اما نه از مجرای سیاست بلکه از طریق اخلاق و به نام آن.
....................................................
در پایان بیآنکه بخواهم مرتکب اشتباهی به نام پیشبینی شده باشم، گمان میکنم که روشنفکریِ دینی را آفتی دیگر تهدید میکند که شاید بتوان از آن پیشگیری کرد، این آفت، بااخلاق، بیاخلاقی کردن و از آن بهعنوان آلت و اهرمی برای جذب مردم بهره گرفتن است. البته یکی از کارکردهای اخلاق در همین مردمداریها خود را نشان میدهد؛ اما خوشاخلاقی یک تاجر طماع که سودای سود دارد کجا و اخلاق نیکوی کسی که قصدی جز اخلاقی شدن مردمان ندارد کجا!
مسعود صادقی، دانشجوی دکتری فلسفهی اخلاق
پینوشتها:
[1] - سروش، عبدالکریم (1381) اخلاق خدایان. تهران. انتشارات طرح نو.
[2] - __________(1359) دانش و ارزش. تهران. انتشارات یاران.
[3] - دباغ، سروش (1391) حجاب در ترازوی اخلاق. قابل مشاهده در: http://www.begin.soroushdabagh.com/articles_f.htm
[4] - دباغ، حسین (1392) روایی اخلاقی ختنه پسران: استحباب یا حرمت. قابل مشاهده در: http://drsoroush.com/fa/
[5] - دباغ، سروش (1392) ارتداد در ترازوی اخلاق. قابل مشاهده در: http://www.begin.soroushdabagh.com/articles_f.htm
[6] - نراقی، آرش (2013) آیا دخالت بشردوستانه اخلاقاً مجاز است؟ قابل مشاهده در: http://arashnaraghi.org/wp/
[7] - ______ (2012) قرآن و مسئله حقوق اقلیت های جنسی. قابل مشاهده در http://arashnaraghi.org/wp/
-[8] فنایی، ابوالقاسم (1389 ) دین در ترازوی اخلاق. تهران: نشر صراط.