این روزها اصطلاحاتی مثل «علم اسلامی» و «اقتصاد اسلامی» را بیش از پیش میشنویم و طی دهههای اخیر، تلاشهای بسیاری برای «اسلامیسازی دانش» و تدوین الگوهای اسلامی در مواجهه با علم جدید صورت گرفته است. این اصطلاحات چه معنایی دارند و رابطه آنها با تحولات کنونی در جوامع اسلامی چیست؟ پروفسور سیدفرید العطاس، جامعهشناس مالزیایی و دانشیار گروه جامعهشناسی دانشگاه ملی سنگاپور، در گفتوگوی حاضر به این پرسشها پاسخ دادهاست. او فرزند پروفسور سیدحسین العطاس و برادرزاده پروفسور سیدمحمد نقیبالعطاس است که هر دو از چهرههای برجسته در پژوهش درباره تبیین نسبت مسلمانان با شرایط جهان معاصر و غرب به شمار میآیند. فرید العطاس تاکنون چندین سفر به ایران داشته و در مؤسسات و دانشگاههای ایران به سخنرانی و مناظره پرداختهاست. از جمله کتابهای او میتوان به «دموکراسی و خودکامگی در اندونزی و مالزی»، «بازگشت به ابن خلدون» و «گفتمانهای دیگرواره در علوم اجتماعی آسیایی: پاسخ به اروپای مرکزی» اشاره کرد.
طی سالهای اخیر، در نقاط مختلف جهان، بحثهای مختلفی میشنویم درباره این که دانش یا معرفت باید در یک سنت خاص فرهنگی یا دینی قرار گیرد. مثلاً برخی افراد مدعی وجود علم هندو هستند و گروهی بر دانش اسلامی یا رویکرد اسلامی به دانش معتقدند. برای دسترسی به تصویری روشنتر، توضیح دهید که معنای «بومیسازی» یا «دینیسازی دانش» چیست؟
اگر بافت کلی را در نظر بگیریم، باید گفت این آگاهی به وجود آمده که ریشههای فرهنگی علوم اجتماعی و انسانی در غرب، مانعی برای توسعه علوم اجتماعی در جوامع غیرغربی است. بنابراین افراد در پی ایجاد مبانی معرفتشناختی، متافیزیکی و فرهنگی جدید برای علوم اجتماعی برآمدهاند. این کار گاهی به شکل بومیسازی دانش و بومیسازی علوم اجتماعی است؛ گاهی هم به شکل ملیسازی علوم اجتماعی به منظور سازگار کردن آنها با منافع ملی در برخی کشورها یا حتی به شکل استعمارزدایی از علوم اجتماعی و در نظر گرفتن منافع محلی، ملی یا بومی- در برابر منافع استعماری- است. بنابراین شاهد روشها و اشکال گوناگون هستیم. یکی از این روشها، «تولید دانش اسلامی» است.
به طور کلی با نقد دانش غربی مواجهیم که ممکن است در سطح معرفتشناختی صورت گیرد؛ یا مثلاً بنیادیتر یا تجربیتر باشد. به هر حال، واکنشهای مختلفی در جوامع غیرغربی پدید آمدهاست.
در حوزه اسلامیسازی دانش، دو دیدگاه عمده وجود دارد؛ یک دیدگاه مربوط به «مؤسسه بینالمللی اندیشه اسلامی» است که اسماعیل فاروقی آن را پایهگذاری کرد. این مؤسسه به تولید دانش اسلامی میپردازد و اعضای آن درباره جامعهشناسی اسلامی، اقتصاد اسلامی، انسانشناسی اسلامی و... مطالعه میکنند.
دیدگاه دیگری هم وجود دارد که در آثار عمویم، سید نقیب العطاس، تبیین شدهاست. این دیدگاه به طور عمده تحت تأثیر سنت تصوف است.
میتوان دیدگاه سومی را هم ذکر کرد که به طور مشخص با رشته اقتصاد مرتبط است. پیش از آن که ایده اسلامیسازی دانش پدید آید، یعنی در دهه ۱۹۲۰ یا ۱۹۳۰، ایده اقتصاد اسلامی وجود داشت. به عبارت دیگر، اسلام نگاهی خاص به اقتصاد و آرمانها و اهداف آن دارد و یک شیوه خاص را در پرداختن به علم اقتصاد پی میگیرد. چند دهه است که اقتصاددانان اسلامی به این حوزه پرداختهاند.
ایده اسلامیسازی دانش از کجا نشأت گرفت؟
این ایده در دهه ۱۹۷۰ پدید آمد. اسلامیسازی رشتهها، یعنی دیدگاه مربوط به مؤسسه بینالمللی اندیشه اسلامی، رویکردی نسبتاً پوزیتیویستی است که به نظر میرسد رشتهها را به صورت مجزا مد نظر قرار میدهند و رشتههای اسلامیشده را امکانپذیر میدانند.
ارزیابی شما از تولید دانشهایاسلامی طی این چند دهه در کشورهای اسلامی چیست؟
باید بگویم که پیشرفت چندانی در زمینه اسلامیسازی رشتهها صورت نگرفته است. امروز واقعاً جامعهشناسی اسلامی نداریم. درک معنای این رشتههای اسلامیشده بسیار دشوار است؛ این رشتهها به حوزه عمل نیامدهاند و کاری که طبق این دیدگاه، در زمینه اسلامیسازی دانش انجام شده، کاملاً ذهنی و شاید بتوان گفت کمی مبهم است.
از سوی دیگر، رویکرد متأثر از تصوف، درباره «اسلامیسازی» رشتهها صحبت نمیکند، بلکه میخواهد نگاه بنیادی در رشتههای مختلف را اسلامی کند. این همان است که یک بار عمویم آن را «اسلامیسازی ذهن» خواند که این مفهوم، چنان که من میفهمم، بحث درباره بنیادهای متافیزیکی و معرفتشناختی دانش در اسلام است. صاحبنظران این دیدگاه در پی ایجاد جامعهشناسی اسلامی یا فیزیک اسلامی نیستند، بلکه میگویند در هر رشتهای، یک چارچوب متافیزیکی و معرفتشناختی خاصِ برآمده از اسلام وجود دارد. آنها در پی تدوین چنین چارچوبی هستند که بتوان آن را به شکل مؤثر در هر رشتهای به کار گرفت. در واقع، یک جهانبینی اسلامی خاص وجود دارد که یک چارچوب خاص را پیش رو قرار میدهد.
به یاد دارم از سیدمحمد نقیب العطاس نقل میکردید که اسلامیسازی باید به معنای آزادسازی دانش از تفاسیر مبتنی بر ایدئولوژیهای سکولار و همچنین مفاهیم و اهداف سکولار باشد. این چالشی است که نه فقط برای اسلام، بلکه برای همه مؤمنان و همه کسانی که یک رویکرد متافیزیکی دارند، وجود دارد. پس معنای این تأکید بر اسلام چیست؟
به طور کلی، در همه ادیان، ایده مقدسسازی دانش وجود دارد. احتمالاً هر دینی دیدگاه خاص خود را در نحوه مقدسسازی دانش دارد. تا آنجا که به مسلمانان مربوط میشود، فکر میکنم از نظر معرفتشناختی، میتوان از رویکردهای سکولار دور شد. باید بدانیم که منابع معرفت، گوناگون هستند و به عقل یا تجربه محدود نمیشوند. الهام و شهود هم منبع معرفت هستند.
گمان میکنم کسانی که به تصوف میپردازند- از جمله سیدمحمد نقیب العطاس- درباره اهمیت شهود یا الهام به عنوان منبع معرفت، سخن میگویند. این نمونهای از مقدسسازی دانش است، یعنی منبع مقدس یا الهی دانش را به رسمیت میشناسیم.
سوءتفاهمهای بسیاری وجود دارد. خیلیها گمان میکنند اسلامیسازی دانش به معنای یک شیوه متفاوت پرداختن به علم است. اما من فکر میکنم پیامدهای این نگاه به دانش، عمدتاً به اخلاق علم و نحوه کاربرد علم مربوط میشود، یعنی در واقع منبع الهی دانش یا حداقل نقش امر قدسی در ایجاد معرفت و مسئولیتهایی را که انسانها در کاربرد چنین معرفتی در جهان دارند، در نظر میگیریم. پیامدها، بیشتر در این حوزه هستند تا خود کار علمی. تا آنجا که به جنبههای علمی عقلانی کار مربوط میشود، کار یک فیزیکدان یا پژوهشگر پزشکی تغییر نمیکند. به این معنا، علم پزشکی اسلامی یا فیزیک اسلامی
تأسیس نمیشود.
پس نیازی به نوع خاصی از آموزش یا نهاد آموزشی نیست، بلکه هر استاد و معلمی، با یک نگاه متافیزیکی، به کار خود میپردازد؟
مؤسسه بینالمللی اندیشه و تمدن اسلامی را در نظر بگیرید (با مؤسسهای که در بالا ذکر شد، اشتباه نشود) که سیدمحمد نقیب العطاس آن را مدیریت میکرد. این مؤسسه به طور خاص برای اسلامیسازی دانش ایجاد شد، نه فقط برای تعلیم رشتههای مختلف، بلکه برای ارائه مبنایی متافیزیکی و معرفتشناختی که همه استادان و معلمان صرفنظر از رشتهشان بتوانند آن را به کار گیرند. در این نگاه به اسلامیسازی دانش نمیگوید که برای کار در علم اسلامی، باید از الزامات اسلامی خاصی پیروی کنید.
این در حالی است که در مؤسسه فاروقی، رویکردی صلبتر پی گرفته میشود، یعنی حوزههایی با مرزی مشخص وجود دارد و برای آنکه در مدار اسلامیسازی دانش بمانید، باید برخی قواعد و مقررات را بپذیرید. در رویکرد دوم، بیشتر با نگاه متافیزیکی و معرفتشناختی خود شما کار دارند و به هر حال، در اسلام، انعطافپذیری در این حوزه چنان بالاست که میتواند رویکردهای مختلف در علوم اجتماعی را دربرگیرد. در رویکرد اول، این نگاه وجود دارد که فقط یک مکتب اسلامی اقتصاد یا یک مکتب اسلامی جامعهشناسی داریم و قاعدتاً دیگر مکاتب طرد میشوند اما رویکرد دوم که متأثر از تصوف است، ما را در یک مکتب خاص در یک رشته خاص زندانی نمیکند.
آیا میتوان به طور خلاصه گفت یک رویکرد، واکنشی در برابر غربی بودن دانش است و رویکرد دیگر واکنشی در برابر سکولار بودن دانش؟ به هر حال، غرب و سکولاریسم اغلب با هم همراه بودهاند، اما این رویکرد دوم، واکنشی در برابر سکولاریسم است و به برخورد تمدنها نمیانجامد؟
بله درست است.
چندین دانشگاه اسلامی از دهه ۱۹۷۰ به بعد در نقاط مختلف جهان تأسیس شدهاند. آیا تولید دانش اسلامی در مواد درسی آنها مشهود است؟ آیا به موفقیتی هم دست یافتهاند؟
پیشرفت چندانی در این مسیر صورت نگرفتهاست. چنین اقدامهایی عمدتاً در سطح شعار است و به نظرم همین طور هم باقی خواهد ماند. اسلام تنها در یک صورت میتواند با دانش روز پیوند نزدیکتری برقرار کند و آن این است که افراد به انجام کار تجربی بپردازند. اینجا به دیدگاه خودم درباره این مسائل میرسیم. گمان میکنم به جای حرف زدن درباره اسلامیسازی دانش، باید به سنتهای اسلامی به عنوان منبع مفاهیم و ایدهها نگاه کنیم و با این نگاه، پژوهش عملی انجام دهیم.
به طور مثال اگر کسی مورخ، جامعهشناس یا انسانشناس است، باید به آثار بیرونی، ابنخلدون و متفکران متعدد دیگر مراجعه کند و مفاهیم و نظریههای آنها را ببیند. باید به بازسازی ایدههای آنها بپردازیم و با این ایدهها پژوهش تاریخی تجربی انجام دهیم. با این روش میتوان از سنت اسلامی در گسترش دانش بهره برد. کارهایی در این زمینه انجام شده اما زمینه گستردهای برای پژوهشهای جدید وجود دارد.
طبق گفتههای شما، تولید دانش اسلامی بسیار فراتر و عمیقتر از «استعمارزدایی ذهن» است. اما وقتی به بحثهای مربوط به این مسأله در کشورهای اسلامی مختلف نگاه میکنیم، بیشتر همان «استعمارزدایی ناتمام» را میبینیم. در بسیاری از موارد، اسلامیسازی دانش مربوط به دغدغههای متافیزیکی نیست، بلکه امری سیاستزده است.
کاملاً درست است. اغلب بحث اسلامیسازی دانش با نقد غرب آغاز میشود و در بسیاری موارد، از این فراتر نمیرود. البته استثناهایی هم وجود دارد. به طور مثال، در مؤسسه سید محمد نقیب العطاس، مبنای متافیزیکی و معرفتشناختی دانش مد نظر قرار گرفتهاست. امروز هم کار ادامه دارد و فکر میکنم پژوهشگران دیگری هم در نقاط دیگر جهان در این حوزه به نتایجی رسیدهاند.
در ۲۰ سال اخیر آثار فراوانی پیرامون مسائل معرفتشناختی نگاشته شده که برای تدوین چنین مبنایی در علوم انسانی و اجتماعی، مفید خواهند بود اما چنان که گفتید، اقدامها در این حوزه به طور عمده ارتجاعی و در واکنش به مسائل ظاهری مؤثر بر دانش غربی و به اصطلاح استعمارزدایی یا غربزدایی از دانش است و در حوزه تدوین جایگزین، کار چندانی انجام نشدهاست.
پس طبق گفتههای شما، این رویکرد در اقتصاد و مانند «بانکداری اسلامی» تا حدی موفق بودهاست اما در دیگر زمینههای علوم اجتماعی، آینده این رویکرد را چگونه پیشبینی میکنید؟
اگر بتوانیم بهدرستی اندیشه متفکران کلاسیک، سنت اسلامی را احیا کنیم و به بازسازی اندیشه آنان بپردازیم و سپس کار نظری و تجربی انجام دهیم، آینده چنین روشی بسیار روشن است اما متأسفانه در میان متفکران اسلامی چنین نگاهی به ندرت دنبال میشود.
خود من به ابن خلدون علاقهمندم و این کار را درباره ابن خلدون آغاز کردهام. آثاری نیز در این زمینه دارم و گمان میکنم کارهای بسیار زیادی میتوان با استفاده از آثار ابن خلدون و سایر متفکران کلاسیک انجام داد.
منبع: روزنامه ایران