یکی از مسائلی که همواره مورد توجه پژوهندگان جامعهشناسی تاریخی بوده است چگونگی پیدایش شهرنشینی و رشد بنیانها، ساختها و نهادهای جامعهی شهری و نیز انواع روابط و پیوندهای زندگی شهری با زندگی روستایی، روابط جامعهی شهری با نظام جامعهی بزرگتری که آن را دربرگرفته است و سرانجام انواع اجتماعات شهری است. کارل مارکس و ماکس وبر از پایهگذاران جامعهشناسی تاریخی هستند که به این مسائل توجه خاص کردهاند و مبانی نظری جامعهشناسی تاریخی شهر را پیریختهاند و بیشتر جامعهشناسان و تاریخدانان بعدی از نظریههای این دو سود جستهاند و آنها را در موارد خاص مورد بررسی و آزمون قرار داده و در مواردی گستردهتر و بارورتر ساختهاند.
در این یادداشتهای کوتاه اصول نظریههای این دو جامعهشناس تاریخی را دربارهی شهرنشینی به دست میدهیم.
1. نظریهی مارکس دربارهی شهرهای شرقی و دورهبندی تاریخ
مارکس چه در کتاب ایدئولوژی آلمانی که در سالهای 46-1845 نوشته شده است و چه در آثار بعدی خود، بهخصوص در یادداشتهای پراهمیتی که در سالهای 58-1857 از خود به جای گذاشت و اخیراً به نام صورت اقتصادی، اجتماعی پیش از سرمایهداری منتشر شده است، به تشریح انواع اجتماعات شهری در رابطه با اجتماعات روستایی و نظامهای سیاسی پرداخته و چگونگی این روابط را از عوامل بنیانی شکل گرفتن دورههای عمدهی تاریخی دانسته است،1 چنانکه در همین اثر دربارهی ویژگیهای تاریخی دورههای عمده میگوید:
«تاریخ عهد باستان (یونانی و رومی)، تاریخ شهرها است؛ اما تاریخ شهرهایی که بر کشاورزی و مالکیت ارضی استوارند؛ ولی تاریخ نظامهای آسیایی حاکی از همبستگی جدانشدنی شهر و ده در آنهاست (در نظام آسیایی شهر بزرگ را باید اردوگاه شاهان دانست که خود را بر شالودهی اقتصادی جامعه تحمیل میکنند). قرون وسطی –در دورهی آلمانی- با تکوین ده بهعنوان قرارگاه تاریخ آغاز میشود و رشد آن –در دورهی فئودالی- با ستیزه میان شهر و ده ادامه پیدا میکند. تاریخ عصر جدید، تاریخ شهر شدن روستا است، برخلاف عهد باستان که تاریخ شهرهای روستاگونه بود.»2
به نظر مارکس، ویژگی اساسی «نظام آسیایی» عبارت است از وحدت صنایع دستی و کشاورزی در اجتماع ده، که به خاطر همین ویژگی عمده، تمام لوازم تولید نسل و تولید اضافی را در قلمرو خود دارد.
بنابراین، تصور وجود نداشتن مالکیت ارضی در نظام آسیایی، مالکیت قبیلهای یا جمعی را که بنیان آن است از نظر پنهان میکند. چنین نظامهایی ممکن است متمرکز یا غیرمتمرکز باشند، ممکن است صورتی کموبیش استبدادی و ستمگرانه داشته باشند، بهصورت گوناگون سازمانیافته باشند. هر جا که چنین واحدهای کوچکی وجود داشته باشد، ممکن است بخشی از تولید اضافی صرف هزینههای اجتماع بزرگتر مانند هزینههای جنگ، امور دینی و مانند آن و یا صرف عملیات ضروری اقتصادی مانند آبیاری و نگهداری تأسیسات عمومی و ارتباط شود که به دست اجتماع بزرگتر بنا شده و از شهرها رهبری میشود. بسته بودن این واحدهای جمعی بدین معنی است که شهرها چندان به شالودهی اقتصادی جامعه تعلق ندارند.
چنین نظامهایی هنگامی رشد میکنند که از لحاظ جایگاه برای تجارت خارجی مناسب بوده و یا فرمانروای آسیایی و عوامل محلی وی درآمد خود را –که همان محصول آگاهی اجتماعات کوچک روستایی است- با نیروی کار کارگران مبادله کنند.3
دورهی تاریخی بردهداری عهد باستان (کشور شهرهای یونانی و رومی) دومین نظام تاریخی است که ممکن است در اوضاع و احوال بهخصوصی از رشد اجتماع ابتداییِ اشتراکی پدیدار شود.
این دورهی تاریخی محصول زندگی اجتماعی پویاتری است. این نظام اجتماعی، شهر را به وجود میآورد و از طریق آن شیوهی تولید عهد باستان را. این جامعه توسعهطلب، پویا و بالنده است. در این دورهی تاریخی، شهر با سرزمینهای وابسته و پیوسته به آن، یک واحد کامل اقتصادی را تشکیل میدهد، شکل تکاملیافتهی این نظام اجتماعی به پیدایش بردهداری منجر میشود. بنیان این نظام اقتصادی، اجتماعی زمین زراعی نیست، شهر است که قرارگاه مالکان و روستاهای اطراف آن است. بدین ترتیب، در این نظام زمینهای زراعتی شهرها پیوسته و وابسته به اقتصاد و زندگی شهر است، برخلاف نظام آسیایی که در آن موجودیت ده صرفاً بهوسیلهی زمین زارعتی تعیین میشود.4
در دولتشهر عهد باستان انواع مالکیت عمومی و خصوصی وجود دارد و مالکان زمینهای مزروعی درعینحال شهروند (citizen) هم هستند. در واقع شهروندی از نظر اقتصادی بدان معنی است که دهقانان صاحب زمین با هم در یک شهر زندگی میکنند. به بیان دیگر، شهروندان هم اعضای شهر هستند، هم آزادند و هم مالک اراضی پیوسته به شهر. دولتشهرهای یونانی، رومی در عهد باستان از آزادی و خودفرمانی بهرهمند بودند و برای کشاورزان منزلت والاتری از پیشهوران قایل بودند و در نتیجه نظام صنفی، به آن صورت که در قرون وسطی پدیدار شد، در آن زمان به وجود نیامد؛ چراکه اصناف شهری تابع و زیردست زمیندارانی بودند که بر شهر حکومت میکردند.5
به نظر مارکس، این نظام اقتصادی، اجتماعی نیز محدودیتها و کموکاستیهای اقتصادی خاص خود را دارد و ازاینرو باید جای خود را به شکل نرمشدارتر و مولدتری از استثمار بسپارد.
نظام تازه همانا وابستگی روستائیان به اربابان فئودال است که بهنوبهی خود راه را برای نظام سرمایهداری هموار کرده و در شرایط تاریخی ویژهای جای خود را به آن میدهد. زمینهی نظام فئودالی چنانکه در اروپا دیده شده است با پیدایش نظام آلمانی فراهم میشود. واحد اصلی اجتماعی در صورت نوعی سوم که نظام آلمانی نامیده میشود، نه اجتماع روستایی است و نه شهر، بلکه خانوارهای مجزایی هستند که هریک مرکز مستقل تولید میباشند. به نظر مارکس شرط وحدت و انسجام شهری آن است که شهر موجودیتی مستقل و متکی به خود داشته باشد. به بیان دیگر، جامعهی شهری مجموعه اجزای پراکنده نیست، بلکه کلیتی دارد و ازهمینرو، در نظام آلمانی شهر به معنای عهد باستان پدید نیامده و در واقع، چون شهروندی از نظر اقتصادی بدان معنی است که زمینداران در یک شهر زندگی کنند و در نظام آلمانی زمینداران بهصورت پراکنده در مزارع خود زندگی میکردند و صرفاً برای مقاصد مشترک به هنگام ضرورت گرد هم میآمدند، مفهوم شهروندی در نظام آلمانی به وجود نیامد.6
نظام فئودالی بهعنوان یکی از صور تکامل اجتماعی ابتدایی اشتراکی، در شرایطی پدید میآید که در آن هیچ شهری نمی بالد؛ چراکه سرزمینهای بزرگ زیر سلطهی فئودالیزم بسیار کمجمعیت هستند. در این دورهی تاریخی روستا هستهی اصلی سازمان جامعه است و شهر اهمیت چندانی ندارد. در این دورهی تاریخی نیز مالکیت جمعی زمینهی اساسی سازمان اجتماع است؛ لکن مالکیت جمعی در عهد فئودالیزم بهصورت مالکیت جمعی اربابان فئودال ظاهر شده و بهوسیلهی سازمان نظامی ایلات فاتح آلمانی حمایت میشود؛ اما طبقهی محکوم و استثمار شونده برخلاف دوران باستان از سرفها یا روستاییان وابسته به زمین تشکیل میشود نه از بردگان.
در دورهی فئودالی تقسیمکار شهری به تقسیمکار روستایی شباهت داشت و باآنکه در شهرها شکل اصلی مالکیت، مالکیت خصوصی بود، به خاطر عواملی چند، همچون نیاز به دفاع دستهجمعی، رقابت اصناف و تأثیری که سازمان فئودالی روستاهای اطراف بر شهرها میگذاشت، در شهرها نیز سازمانی مشابهی سازمان اجتماعی روستا پدید آمد و بدین ترتیب، استادکاران و بازرگانان در برابر کارآموزان و شاگردان قرار گرفتند. این نظام اقتصادی، اجتماعی که در سرزمینی وسیع و کمجمعیت مستقر بود، به خاطر منافع مشترک زمینداران در روستاها و صاحبان وسایل تولید کارگاهی در شهرها، نیازمند واحدهای سیاسی نسبتاً بزرگی بود که زیر نظر شاهان فئودال اداره شوند و به همین خاطر بود که در اروپای قرون وسطی، سلطنت فئودالی بر اراضی وسیع بهصورت یک نهاد سیاسی عام درآمد.
مرحلهی انتقالی از نظام فئودالی به نظام سرمایهداری محصول تکامل نظام فئودالی بود که در شهرها آغاز شد؛ چراکه جدایی و تمایز شهر و ده از آغاز پیدایش تمدن بشری تا قرن نوزدهم عامل اساسی و جلوهگاه تقسیمکار اجتماعی بوده است. در درون شهرها، که یک بار دیگر قرون وسطی رشد کردند و بالیدند، تقسیمکار میان تولید و مبادله گسترش یافت.
این دگرگونیها مقدمات تجارت و مبادله با مسافتهای دور را فراهم کرد و در نتیجه، میان شهرهای مختلف تقسیمکاری بر اساس تخصص در تولید پدید آمد. دفاع از شهر در برابر خانهای فئودال و روابط شهرها با یکدیگر، طبقهای مشخص و همسود از شهرنشینان که تا آن زمان جدا از هم بودند، به وجود آورد.
نخستین نتیجهی پیدایش تقسیمکار میان شهرها فزونی گرفتن تولیدات بود که یا بر پایهی تجارت خارجی (همچون مراکز شهری پیشرو ایتالیا) و یا بر اساس بازار داخلی (همچون انگلستان و فرانسه) قرار داشت. این تحول پراهمیت تاریخی مبتنی بود بر رشد جمعیت بهخصوص در روستاها و افزایش سرمایهی اصناف شهری و عناصر نوخواستهای که در زمرهی آنان نبودند.
بافندگی در میان رشتههای تولیدی وسیع از همه پراهمیتتر بود؛ چراکه متکی بود به استفاده از ماشین، اگرچه به شکل ابتدایی آن، فزونی گرفتن تولید بهنوبهی خود، زمینهی فرار روستائیان را به شهرها فراهم میکرد. در گذشته مقررات شدید نظامهای اصناف شهری آنان را از شرکت در فعالیتهای تولید شهری محروم میکرد؛ اما اکنون نیروی کار روستایی در صنایع درحالتوسعهی شهرها جذب میشود. این نیرو از دو منبع فراهم میشد: یکی، خدمتگزاران و سربازان فئودالی و دیگر روستائیانی که به خاطر پیشرفت تولید کشاورزی و جایگزینی دامداری به جای زراعت کار خود را از کف داده بودند.
سپس با رشد تولید صنعتی رقابت دولتها پدید آمد و سوداگری رشد و نمو کرد و در داخل نظام تازه رابطهی سرمایهدار و کارگر توسعه یافت. کشف آمریکا و گشوده شدن راه دریایی به هند و واردات وسیع محصولات ماوراءبحار موجب رشد وسیع تجارت شد و در نتیجه وضع مالکیت فئودالی زمین و همچنین طبقهی کارگر را متزلزل کرد. بدین ترتیب دگرگونی روابط طبقاتی، فتح و غلبه و استعمار و بالاتر از همه گسترش بازارها و تبدیل آنها به بازارهای وسیع بینالمللی، سرآغاز مرحلهای تازه در تحولات تاریخی بود. سرآغاز این تحول، گسترش شهر بود و به دنبال آن سرانجام جامعهی شهری بر اجتماعات روستایی و نظام اجتماعی مسلط شد.
نظریهی مارکس دربارهی زندگی شهری و نقش آن در تحولات تاریخی برای شناخت برخی از ویژگیهای اساسی شهرنشینی در ایران و مقایسهی شهرهای ایرانی در دوران باستان با شهرهای یونانی و رومی همان دوران و همچنین مقایسهی شهرهای ایرانی در دوران اسلامی با شهرهای فئودالی در مغربزمین، اهمیت دارد.
به نظر مارکس، شهرهای شرقی و از آن جمله شهرهای خاورمیانه چه در دوران باستان و چه در دورهی اسلامی، ویژگیهایی دارند که آنها را هم از شهرهای رومی و یونانی عهد باستان و هم از شهرهای فئودالی اروپا در قرون وسطی متمایز میکند.7
نخست اینکه، تقسیمکار صنعتی و کشاورزی در شرق بهطور مشخص تکامل پیدا نکرده و در نتیجه وحدت صنایع دستی و کشاورزی در اجتماع ده شالودهی اقتصادی این جوامع را تشکیل میداده است. دوم اینکه جامعهی بزرگ و در نتیجه شهرها که قرارگاه کارگزاران اداری حکومت بودهاند، از نظر اقتصادی به اجتماعات کوچک ایلی و روستایی متکی بودهاند. سوم اینکه، تسلط دستگاه حکومت بر اجتماعات روستایی و ایلی از یک سو و بر اصناف شهری از سوی دیگر، خواه بهصورت متمرکز یا بهصورت پراکنده، همراه با همبستگی صنایع دستی و کشاورزی در شهر و ده از کشاکش میان اجتماعات شهری و روستایی جلوگیری میکرد. چهارم اینکه، نبود کشاکش میان شهر و ده و موانعی که نظام در برابر رشد بورژوازی مستقل مینهاد از بالندگی شالودهی اقتصادی، اجتماعی در شهرهای شرقی جلوگیری میکرد و سرانجام برخلاف شهرهای عهد باستان که متکی به استثمار شهروندان از بردگان بود و نیز برخلاف شهرهای قرون وسطی که متکی بر استثمار شهروندان استادکار و بازرگان از شاگردان، کارآموزان و کارگران دورهگرد بود، بنیاد شهرهای شرقی بر استثمار فرمانروای آسیایی و نزدیکان و اطرافیان، کارگزاران اداری و بازرگانان وابسته به وی از تودههای شهری و روستایی متکی بود. این گروههای استثمارگر که در شهر زندگی میکنند، حقوق شهروندی ندارند.
در نتیجه در شرق از نظر حقوقی تمایزی میان شهری و روستایی پدید نمیآید، بهخصوص اینکه فقدان وابستگی روستائیان به زمین (سرواژ) و فقدان سازمانهای کاملاً بستهی صنفی و همچنین فقدان دو نظام کاملاً متمایز در شهر و ده مانعی برای جابهجا شدن جمعیت روستایی و شهری از یکی به دیگری پدید نمیآورد.
2. نظریهی ماکس وبر دربارهی خصوصیات شهرهای خاورمیانه
ماکس وبر از پایهگذاران جامعهشناسی شهری است، نظریهی وی دربارهی ویژگیهای زندگی شهری در شرق و غرب در چند دههی اخیر مورد توجه خاص جامعهشناسان و تاریخدانان شهر بوده است. وبر دربارهی شهرهای خاورمیانه نیز صاحبنظر است. وی بخش عمدهای از جلد سوم کتاب اقتصاد و جامعه را بدین مهم اختصاص داده است،8 این بخش در دههی گذشته تحت عنوان شهر جداگانه به زبان انگلیسی ترجمه و منتشر شده است.9
از آنجا که مترجم بیشتر به بخش شهرنشینی در غرب در این کتاب نظر داشته قسمتهای پراهمیتی از این بخش را که مربوط به شهرهای خاورمیانه و شهرهای شرقی است در ترجمه کنار گذارده و این کار سبب شده است که بسیاری از جامعهشناسان و تاریخدانهایی که روی شهرنشینی در خاورمیانه کار میکنند به این قسمت از نوشتهی وبر دسترسی نداشته و اساساً از وجود آن بیاطلاع بمانند و گاهی اظهارنظرهای نادرستی دربارهی نظریهی وبر بکنند. نمونهای از بیخبری از نوشتههای ماکس وبر دربارهی ویژگیهای شهرنشینی در خاورمیانه را میتوان در اظهار نظر پروفسور آدامز (Adams) در نتیجهگیری از سمیناری که در سال 1967 در دانشگاه برکلی دربارهی شهرهای خاورمیانه بر پا بود، یافت. وی در این باره میگوید:
پروفسور اپنهایم (Oppenheim) در مقالهای که دربارهی شهرهای بینالنهرین به کنفرانس ارائه داده است نشانههایی از وجود فرمانی در این شهرها به دست میدهد، حال آنکه این امر از یک سو با نظریهی تداوم ویژگیهای زندگی شهری در خاورمیانه در دوران باستان و در دورهی تاریخی اسلامی مغایرت دارد و از سوی دیگر با نظریهی ماکس وبر دربارهی تفاوت و تمایز شهرنشینی در شرق و غرب. حال آنکه ماکس وبر در چند مورد به وجود خودفرمانی و تشابه شهرهای شرقی با شهرهای غربی و خودفرمانی شهرهای بینالنهرین و فنیقیه در دوران باستان اشاره کرده است.10
به نظر ماکس وبر، شهر مستقل و خودفرمان بیشتر در غرب دیده شده است. در برخی از اجتماعات شهری در خاورمیانه، مانند شهرهای بینالنهرین و سوریه و فنیقیه در دوران باستان، نیز شهرهای خودفرمان گهگاه پدید آمدهاند؛ اما ناپایدار بودهاند. برای آنکه شهر خودفرمان رشد کند، اقتصاد آن باید بیشتر متکی به بازرگانی باشد تا به کشاورزی و دارای ویژگیهای زیر باشد:
نخست، برای دفاع دارای حصار و استحکامات لازم باشد. دوم، دارای بازار باشد. سوم، دادگاهی مستقل و خودفرمان داشته باشد و حداقل استقلال و خودفرمانی سیاسی و اداری در شهر وجود داشته باشد. سازمانهای قضایی و اداری متعلق به خود شهر باشد و ادارهی امور شهر بهوسیلهی کارگزارانی انجام گیرد که برگزیدهی اهالی شهر یا طبقات خاصی از اهالی باشند. در شهرهای یونانی و رومی عهد باستان حق انتخاب کارگزاران شهری و مشارکت در ادارهی شهر متعلق به شهروندانی بود که از طبقهی زمینداران بردهدار بودند. در اروپای قرون وسطی حق مشارکت در ادارهی امور شهر متعلق به قشر خاص از قشرهای صاحب منزلت اجتماعی بود که شهرنشینان یا بورگرها (Burgers) خوانده میشدند. ازاینرو، شهر در واقع متعلق به طبقهی بورژوا بود.
به نظر وبر، با معیارهایی که برای خودفرمانی اجتماعات شهری برشمردیم، حتی شهرهای قرون وسطای اروپا نیز فقط تا حدی دارای این خصایص بودهاند و شهرهای قرن هیجدهم بسیار کم از این خصوصیات برخوردار بودهاند؛ اما شهرهای آسیایی جز در مواردی نادر، بههیچوجه دارای این خصوصیات نبودهاند. درست است که همهی اجتماعات شهری در شرق دارای بازار و استحکامات نظامی بودهاند و در شهرهای بزرگ بازرگانی دادگاههای جداگانهی محلی فراوان دیده میشود. بااینهمه، شهرهای شرقی بیشتر از قرارگاه فرمانروایان و کارگزاران اداری دستگاه حکومتی اجتماع بزرگتر سیاسی بودهاند و ازهمینرو نیز شهرهای آسیایی دارای دستگاه قضایی، که حاکم بر امور شهروندان آزاد در شهری خودفرمان باشد، نبودند و دادگاههایی نداشتند که اهالی شهر آنها را منصوب کرده باشند. همچنین مدیریت خودفرمان در شهرها امری ناشناخته بود و از همه مهمتر اینکه خصیصهی دستهجمعی و انجمنی (Communal and Corporate) شهر و مفهوم «شهری» در برابر «روستایی» هرگز پا نگرفت و یا اهمیت چندانی پیدا نکرد.
به نظر وبر، در شهرهای شرقی نیز اهالی شهرها در انجمنهای محلی و صنفی که دارای حقوق و امتیازات و تکالیف و وظایف معینی بودند متشکل میشد. محلات شهر، واحد اصلی به شمار میآمدند و به شیوهی دستهجمعی مسئول امنیت افراد و قلمرو خود بودند و در موارد بسیار مقامات محلی یا از میان اهالی محلات و یا از میان سالمندانی که از خانوادههای سرآمد شهر بودند برگزیده میشدند. بااینهمه مقام شهروندی –چنانکه در شهرهای یونانی و رومی باستان و در شهرهای اروپای قرون وسطی دیده شده- ناشناخته بود. شهر دارای شخصیت حقوقی خاص خود نشد و حکومت خودفرمان و دستهجمعی شهری هرگز نبالید.
بدیهی است که شهر بهعنوان یک مجموعهی تام ممکن بود یک واحد اداری باشد. بااینهمه در شهرهای شرقی مشارکت و خودفرمانی اهالی شهر در ادارهی امور محل خیلی کمتر از مشارکت اهالی روستا بوده است؛ چراکه شهر معمولاً قرارگاه مقامات والای اداری و یا خود شاهزادگان و امیران بزرگ بود و از این رویکرد، زیر فرمان فرمانروا و کارگزاران اداری وی قرار داشت. بدین ترتیب شهر بهوسیلهی مقامات اداری و نظامی که تابع شهپدر (فرمانروای پاترمونیال) بودند، اداره میشد که درعینحال تمام قدرت قضایی را نیز در اختیار داشتند.
البته این بدان معنی نیست که انجمنهای محلی و صنفی بهکلی بیقدرت بودهاند و در برابر تعدیات مقامات اداری و محلی واکنشهای گروهی نمیکردهاند. چنانکه در چین کارگزاران محلی در برابر سازمانهای محلی و حرفهای تا حد زیادی بیقدرت بودهاند. اگر طایفهها و اصناف بر سر موضوع خاصی گرد میآمدند و جبههی مشترکی تشکیل میدادند و با کارگزاران محلی به مخالفت برمیخواستند، امکان داشت که مقام اداری محلی شغل خود را از کف بدهند. تحریم، اختلال، تعطیل بازارها و امتناع از کار، از جمله واکنشهای متداول کسبه و پیشهوران و اصناف در برابر کارگزاران زورگوی محلی بود و تا حد زیادی قدرت خودسرانهی مقامات محلی را محدود میکرد. گذشته از آن، اصناف و سایر انجمنهای محلی و حرفهای دارای حقوق و اختیاراتی بودند، ازاینرو، کارگزاران محلی مجبور بودند با آنها کنار بیایند. رؤسای این انجمنها در مواردی حتی به افراد غیرعضو زورگویی میکردند؛ اما اقتدار انجمنهای صنفی در برابر کارگزاران حکومت بنیان استواری نداشت و صرفاً مربوط میشد به مواردی که صنفی در زمان معینی در مورد امر بهخصوصی برای دفاع از منافع مشخص اعضای صنف که در خطر بود دست به اقدام دستهجمعی میزد. به بیان دیگر، انجمن صنفی و محلی نمایندهی اجتماع شهروندان غیرمتشکل بود و ازاینرو بهصورت یک نهاد اجتماعی خودفرمان درنیامد. درنتیجه مفهوم فرد شهرنشین یا شهروند در اختیاراتی که شهروندان یونان و روم داشتند پدید نیامد. این پدیده در هند، ژاپن و چین دیده نشد، بلکه تنها در خاورمیانه آن هم در عهد باستان پیدا شد؛ ولی دیری نپایید.
در ژاپن (و در چین، در عهد فئودالی آن) شالودهی نظام طبقاتی کاملاً فئودالی بود. سامورایی و کاسی در کنار دهقانان و پیشهوران و بازرگانان که برخی از آنان در انجمنهای صنفی متشکل بودند، قرار داشت. بااینهمه طبقهی بورژوا در اجتماع خودفرمان شهرمان پدید نیامد و در هیچیک از این کشورها مفهوم «شهری» یا «بورگر» و اجتماع شهر یا کمونشهری دیده نشد.
چه در چین و چه در ژاپن فقط انجمنهای محلی و صنفی تا حدی از خودفرمانی بهرهای داشتند؛ اما خود شهر نه خودفرمان بود و نه به مشارکت اعضای شهر اداره میشد.
در چین، شهر پایگاه نظامی و مقر رسمی کارگزاران سلطنتی بود. در هند، شهر قرارگاه پادشاهان یا مرکز رسمی دستگاه اداری سلطنتی و درعینحال پایگاه نظامی و تجارتی بود. در هند، انجمنهای صنفی بازرگانان و کاستها از خودفرمانی بیبهره نبودند؛ اما نظام کاستی که میان صاحبان حرف و مشاغل مختلفی که به کاستهای گوناگون تعلق داشتند، جدایی میافکند. از پیدایش اجتماع یکپارچه و خودفرمان شهری و همچنین از رشد و بالندگی طبقهی بورژوا جلوگیری میکرد، هرچند که کاستهای بازرگان؟؟ تعداد زیادی از کاستهای پیشهور با گروههای فرعی بیشمار وجود داشت؛ اما هیچیک از آنها به صورت گروهی که شبیه بورژوازی غربی باشد رشد نکرد. همچنین مجموع کاستها نیز نمیتوانست اجتماعی نظیر شهرهای قرون وسطی پدید آورد؛ چراکه موانع کاستی از توسعهی روابط میان کاستها جلوگیری میکرد.
در دورهی مذاهب بزرگ همهی اصناف زیر رهبری ریش سفیدان خود، در بسیاری از شهرها انجمنهای خودفرمان تشکیل دادند که آثار آن هنوز در احمدآباد دیده میشود. این اصناف را رئیس اداره میکرد که به لرد، شهردار غربی شباهت دارد. همچنین پیش از پیدایش نظامهای دیوانسالاری سلطنتی برخی از شهرها دارای خودمختاری سیاسی بودند و بهوسیلهی نجبای محلی اداره میشدند؛ اما همهی اینها بعدها تقریباً بهطور کامل از بین رفت. موانع کاستی انجمنهای صنفی را از میان برد و دیوانسالاری سلطنتی به همراهی برهمنها از پرورش این انجمنها جلوگیری کرد. تنها بازماندههایی از این انجمنها توانستند در شمال غربی هند به حیات خود ادامه بدهند.
در مصر و خاورمیانه (در دوران باستان) شهر و قلعهی نظامی، پایگاه و مرکز کارگزاران اداری و بازار صادرات برای آنها بود. بااینهمه، در زمان اقتدار امپراتورهای ارضی شهرها از استقلال، سازمانهای شهرداری و قشر ممتاز شهروندان یا «بورگرها» بیبهره بودند. در مصر، در دوران سلطنت میانه، نشانههای وجود فئودالیزم دیوانی و در عهد سلطنت جدید مدیریت دیوانسالاری را میتوان دید.
در بینالنهرین و سوریه و از همه مهمتر در فنیقیه در دوران اولیه شهرهای بازرگانی را میبینیم که در آنها نجبای شهری در انجمن شهر و شهرداری حکومت میکنند؛ لکن با افزایش قدرت نظامی سلطنتی، شباهت شهرهای بینالنهرین با دولتشهرها یا «پولیسهای» یونانی نیز از میان میرود.
از آن پس در بینالنهرین نه شهرهای خودفرمان از نظر سیاسی و نه قشر شهروندان یا بورگرها از نوع غربی آن را مییابیم و نه قانون خاص شهری را که ضامن استقلال آن است در کنار قانون سلطنتی که نشانهی دگرسری و دگرفرمانی شهر است. تنها فنیقیها دولتشهر را زیر سلطهی نجبای زمیندار شهرنشین که سرمایهشان را در بازرگانی به کار میبرند، حفظ کردند.
وبر دربارهی زندگی شهری در دورهی اسلامی میگوید غالباً اوضاع و احوال عهد باستان همراه با خصوصیات نظامهای شرقی، زندگی شهری را در حکومت اسلامی شکل داد. به نظر وبر، در شهرهای ساحلی عربستان پیش از ظهور اسلام شالودهای نظیر شهرهای خودفرمان یونانی در عهد باستان داشتهاند؛ بدین معنی که در این شهرها اقتدار در دست نجبای شهرنشین بود که قدرتشان را از راه به کار انداختن سرمایههای به دست آمده از بازرگانی در کشاورزی به چنگ آورده بودند. در این شهرها وامداران را برده میکردند و خریدوفروش برده رواج بسیار داشت. از سوی دیگر قدرت نجبای شهری مبتنی بود بر تربیت نظامیشان که آن را بهصورت طبقهی اشراف و نجبای جنگاور درمیآوردند. شهرهای ساحلی عربستان در آغاز پیدایش اسلام در چنین اوضاع و احوالی همچنان باقی مانده بودند و در دورهی اسلامی نیز تا حدی خودفرمانی خود را حفظ کردند و مانند شهرهایی که در قلمرو دولتهای بزرگ شرقی قرار داشتند، لگدمال قدرت مرکزی پادشاهان و خلفای اسلامی نشدند.
بدین ترتیب، در دورهی اسلامی نیز نجبای شهری را میبینیم که در سواحل عربستان خودفرمانی متزلزلی را در برابر مقامات اداری حکومت مرکزی حفظ میکنند. مهمترین عامل قدرت نجبای شهری، ثروت آنان بود که معمولاً باجراهی که از کاروانها میگرفتند به دست میآمد و در کار اراضی و بردهداری سرمایهگذاری میکردند و کارگزاران حکومت مرکزی غالباً مجبور میشدند با نجبای قدرتمند شهری سازش کنند. بااینهمه، به نظر وبر، قدرت نجبای شهری، شهر را به سوی اجتماعی خودفرمان و مستقل و همبسته هدایت نکرد. وبر بهعنوان نمونه از شالودههای زندگی شهری در مکه تا حدی به تفصیل سخن میگوید و چنین نتیجه میگیرد که در شهرهای شرقی تنها انجمنهای طایفهای و صنفی وسایل عمدهی عمل دستهجمعی و سازمانیافتهی اهالی شهرها بودهاند؛ اما این اقدامات دستهجمعی هرگز از نوع اقدامات و عملیات سازمانیافته و دستهجمعی شهروندان به شمار نمیآیند. ما در شهرهای اسلامی، اصناف، بازرگانان، کسبه و پیشهوران را میبینیم که از منافع اعضای خود حمایت میکنند، همچنین سازمانهای مذهبی علما و صوفیان و درویشان را؛ اما اثری از انجمن خودفرمان شهروندان نمیبینیم.
«سوفوکل- آنتیگون»
شگفتیها زیادند، ولی هیچکدام شگفتانگیزتر از انسان نیستند.
پینوشتها:
1. برای آگاهی بیشتر در این زمینه رجوع کنید به مطلبی که نگارنده تحت عنوان «نظری به دورهبندی تاریخ و تکامل تاریخی» در مجلهی جهان نو، شماره سوم، سال 1348، ص 82-90 منتشر کرده است.
2. نگاه کنید به اثر:
K. Marx, Pre-capitalist Economic Formation, Edited wici. An Interoductin by Eric Hobsbawn, International Publishers, New York, 1964, p.p. 77-78
3. رجوع کنید به همان مقاله ص 87-88.
4. رجوع کنید به همان کتاب ص 71-72.
5. همان کتاب. ص 75-76. در اینجا این توضیح ضروری است که انجمنهای؟؟؟؟ یونانی و رومی در دوران باستان اهمیت زیادی داشتهاند؛ اما به خاطر آنکه زمینداران بر شهرها حکومت میکردند، مانند شهرهای اروپایی در قرون وسطی قدرت سیاسی به دست نیاوردند. نگاه کنید به این مقاله:
Mariano San Nicola, "Guilds in Antiquity"in Sligman, ed. Encyclopedia of the Social Sciences. New York, 1937.
6. مارکس. همان کتاب، ص 75-80.
7. خصوصیات شهرهای شرقی که در این بخش به آن اشاره میکنیم، استنتاج نویسنده از آثار مختلف مارکس است که اصول و مبانی آنها را در همین قسمت معرفی کردهایم.
8. کتاب جامعه و اقتصاد ماکس وبر که قسمتهایی از آن در 3 دههی اخیر به زبان انگلیسی و زیر عنوانهای تازهای جداگانه منتشر شده بود در سال 1968 به همت راث Roth و وینیچWittich بهطور یکجا به زبان انگلیسی منتشر شده است.
Max Weber, Economy and Socienty, The Bedminster Press, New York, 1968.
9. کتاب شهر را مارتیندل Martindale جامعهشناس آمریکایی از بخش مربوط به شهر در جلد سوم کتاب اقتصاد و جامعه انتخاب و به زبان انگلیسی ترجمه و منتشر کرده است.
Max Weber, The City, New York, Free Press, 1958.
10. برای آگاهی از اظهار نظر پروفسور آدامز و مقالهی پروفسور اپنهایم رجوع کنید به این کتاب:
Ira M. Lapidus, Middle Eastern Cities, University of California Press, Berkeley, 1969, pp.3-18, 188-196.
منبع: نشریه آرش، شماره 25، مرداد 1360