فرهنگ امروز/مهدیه احمدی: مرکز فرهنگ و اندیشهی جهاد دانشگاهی دانشگاه تهران 5 نشست را تحت عنوان «فلسفهی معاصر و جدید غرب با فلسفهی ایران» طراحی کردهاند. مهرماه نشست «هگل و فلسفهی معاصر ایران» برگزار شد و نشست «هایدگر و فلسفهی معاصر ایران» دومین نشست در همین راستا بود. نشست حاضر با هدف اینکه نسبت هایدگر با سنت ما چیست، با غربشناسی ما چیست، چقدر نسبت به آن شناخت داریم؟ با حضور بیژن عبدالکریمی، سیاوش جمادی (مترجم آثار هایدگر) و شهرام پازوکی و به دبیری مالک شجاعی در محل این دانشگاه برگزار شد. در دو بخش قبلی مشروح سخنان بیژن عبدالکریمی و سیاوش جمادی عرضه شد. در ادامه مشروح سخنان پازوکی در این نشست میآید.
شهرام پازوکی عضو هیئت علمی مؤسسهی پژوهشی حکمت و فلسفهی ایران دربارهی بحث نشست و سخنان سیاوش جمادی، گفت: برای من جالب است که کسی کتاب «وجود و زمان» هایدگر یک کتاب چنین سختی را ترجمه کند که کاری قابل تقدیر است و چنین صادقانه بگوید بدون هیچ دلیل خاصی مثلاً کتاب «وجود و زمان» را انتخاب و ترجمه کردم؛ ولی من فکر نمیکنم چنین باشد. پل ریکور فیلسوف فرانسوی که به ایران آمده بود، میدانید به شکلی مفسر هایدگر است، البته خودش مفسر پستمدرن است، میگوید هایدگر مثل یک آتشی میماند که وقتی از کنارش بگذرید، چه بخواهید و چه نخواهید گرم میشوید و میسوزید. احتمالاً این آتش دامن آقای جمادی را نیز گرفته است؛ زیرا کتاب دومی را هم که آقای جمادی از هایدگر ترجمه کردند، خود هایدگر در مصاحبهاش گفته است کتاب «آن چه بوده است» برای من نکتهای دارد که چرا این کتاب خوانده نمیشود یا کم خوانده میشود و دقیقاً همان کتاب را آقای جمادی به فارسی ترجمه کرده است، کتابی که در غرب از آن استقبال نشده است و خود هایدگر این را از علائم بیفکری زمانه میبیند؛ زیرا کتاب، کتابی نیست که مورد استقبال همه باشد درحالیکه، یکی از عمیقترین کتابهای هایدگر است.
پازوکی در ادامه به سخن نگفتن از هایدگر خود اشاره کرد و گفت: من فقط یک بار دیگر بهصورت عمومی دربارهی هایدگر سخن گفتم و آن هم در سال 1371 یا 72 بود در جلسهی دفاعیهی دکتری خودم بود، دیگر هم عمومی صحبت نکردم و نخواستم هم صحبت کنم، چنانچه آن رساله را هم چاپ نکردم، البته سر کلاس درس میدهم؛ اما بهصورت عمومی عهد کردم دیگر صحبتی نداشته باشم، اگرچه هنوز رسالههای آن را میخوانم، دو فیلسوف هست که هنوز رسالههای آنها را میخوانم یکی افلاطون است و یکی هایدگر. به دو دلیل عهد کرده بودم دیگر راجع به هایدگر چیزی نگویم، یکی مسئلهی مرحوم دکتر فردید بود که من جزء شاگردان قبل از انقلاب ایشان بودم، اینکه میگویم قبل از انقلاب، به این خاطر است که شاگردان قبل از انقلاب ایشان با بعد از انقلابشان فرق میکردند، بعد از انقلابیها گاهی اوقات یک تیپهای دیگری بودند که خود فردید هم در خلوت و جَلوَت، نظرش دربارهی آنها متفاوت بود. من اصلاً به شخصیت مرحوم فردید کاری ندارم؛ اما خودم شخصاً یک نوع ادبی برای اساتید خودم قائل هستم و سهم وی را در تفکر معاصر ایران بیهیچ تردیدی نمیتوان انکار کرد. چه بخواهیم و چه نخواهیم فردید سهم بسزایی در این امر داشته است. چه کرد، چه بود، چه شد، عهد کردم راجع به آن صحبت نکنم و صحبت نمیکنم، آنچه که در خلوت شنیدم، آنچه که قبل از انقلاب شنیدم و آنچه که بعد از انقلاب شنیدم، شاگردانش چه گفتند، برخی از کسانی که گفتند ما شاگرد او بودیم درحالیکه هیچ نسبتی با او نداشتند، راجع به هیچیک از اینها صحبت نمیکنم. بله، فردید مقداری تندمزاج بود، حالا برخی اگر به آنها توهینی شده بود و گفتند فردید بیسواد بود یا نمیدانست، اصلاً اینطور نبود.
من هنوز میتوانم بگویم در گروه فلسفهای که آن سالها یعنی دههی 50 که بنده هم تازه دانشجوی سال اول بودم، فردید مرجع فکری اشخاص بود؛ یعنی هرکس مشکلی دربارهی مسائل فلسفی داشت از اطلاعات دکتر فردید استفاده میکرد. در تمام رسالههای دکتری آن دوره، بههرحال یک نشانی از دکتر فردید میبینید. حتی رسالههایی که دکتر مهدوی بهعنوان استاد راهنما بودند، باز هم دکتر فردید حضور داشتند و دکتر مهدوی از ایشان هم استفاده میکرد. بیانصافی است کسانی که عنوان میکنند فردید سوادی نداشت یا چون چیزی نمیدانست، چیزی ننوشت. باید از نزدیک با ایشان آشنا بود تا بتوان در موردش قضاوت کرد. فردید یک بارقههای فکری و جرقههای فکری داشت که بینظیر بود. بعضی اوقات نکاتی میگفت که انسان را متحیر میکرد؛ اما بههرحال زندگی و سلوک با فردید، سر کلاس وی شرکت کردن، ناسزا شنیدن از او، چیزی عادی بود. اگر کسی میخواست آن چیزهایی که برای فردید مهم بود، بشنود یا علاقهمند بود، باید این مسائل را نیز تحمل میکرد.
این محقق فلسفه در ادامه عنوان داشت: در مورد هایدگر اما مسئله فرق میکند. درست است که هایدگر در ایران با فردید مطرح شده است و طبعاً فردید بیش از همه در مورد هایدگر سخن گفت؛ اما مسئلهی مشکلی در ایران در این باره وجود دارد که متأسفانه هنوز هم استمرار این مشکل را میبینیم. اینکه چگونه این تفسیر ایدئولوژی از هایدگر باعث شده است که یک جریان مخالف نادانسته، و یک جریان موافق نیز نادانسته برایش پیدا شود، هر دو نادانسته است. من تعجب میکنم برخی که بهعنوان شاگردان متأخر هایدگر نام آنها آورده میشود، من حاضر به قطع و یقین بگویم حتی یک خط از گفتههای هایدگر را نخواندهاند و آنچه که از هایدگر میدانستند، جملات فردید بود؛ ولی خب، تکرارکنندگان خوبی بودند، خطیبهای خوبی بودند و ایدئولوگهای خوبی بودند و میدانستند از کدام قسمت از تفکر فردید استفاده کنند و ادعا کنند این همان حرفهای هایدگر است و تفسیر فردیدی از هایدگر را در واقع عین سخنان هایدگر بدانند. اینکه آیا فردید مجاز بود به اینکه هایدگر را اینچنین تفسیر کند، بر عهدهی ما نیست و کسانی که آشنا هستند میدانند هایدگر را هم مارکسیستها و هم کاتولیکها تفسیر کردهاند.
در بلژیک حدود 17 یا 18 سال پیش دو دانشگاه روبهروی هم، یکی دانشگاه آزاد بلژیک است -البته نه به معنای آزاد ما- و روی آن نیز دانشگاه لون است که یک دانشگاه مذهبی کاتولیکی است، هر دو نیز دپارتمان فلسفه دارند. برنامهی درسی هر دو دانشگاه را در فلسفه دیدیم، بسیار متأثر از هایدگر و هایدگریها بود. اینکه یکی تفسیر دینی و عرفانی از صحبتهای هایدگر داشته باشد و دیگری بگوید چنین چیزی نمیشود، کاملاً حرف بیربطی است. خود من شاید نزدیک به 10 یا 15 جلد کتاب دارم که دربارهی تفسیر عرفانی هایدگر است. فردید اولین بار این کار را نکرد، این حرفها نادانسته زده میشود. ما نسبت به مسائل سیاسی بغض داریم و آن را بر سر فردید یا هایدگر میخواهیم خالی کنیم. ژاپنیها شاید یکی از دینیترین مفسرهای دینی -که بودیسم و ذهن بودایی مورد نظرم هست- هستند. به نظر من هیچ منعی ندارد که کسی مثل فردید، هایدگر را آنگونه تفسیر کند. آن دیگر بیسوادی ما است که فکر میکنیم فردید عین هایدگر است، ناآگاهی متخصصین ماست وقتی هایدگر نخواندهاند و آشنا نیستند، فکر میکنند چنین تفسیری فقط در ایران شده است، درصورتیکه اصلاً چنین چیزی نیست و من میتوانم شواهد صرف زیادی بیاورم.
محقق عرفان و سنتهای معنوی ادامه داد: بههرحال اینکه گفتم آخرین بار در سال 1371 یا 72 بود که چند دقیقهای دربارهی هایدگر بهصورت عمومی صحبت کردم و امروز هم بار دوم بود که وارد گفتوگو از هایدگر شدم و فکر هم نمیکنم به دفعهی سوم برسد. بهتر این است که هایدگر را از فضای ایدئولوژیک بیرون بیاوریم، نه به قول آقای جمادی، بیاییم مناسبتش را با امام زمان پیدا بکنیم و نیز نگوییم، فیلسوف یاوهگو و هجوگویی است. بله، فیلسوف بهداشتی نیست، ما عادت داریم و میخواهیم همه چیز بهداشتی باشند. فیلسوفی که احساس بکنیم که راحت میتوان با خواندن آثارش به یک آرامش خاطری رسید، نه هایدگر اینطور نیست؛ یعنی توصیه میکنم کسانی که اهل سلامتی فکر هستند اصلاً سراغ هایدگر نروند، واقعاً مخرب فکر است. منتها یکی معتقد است این تخریب فکر، اصل تفکر است، آن دیگر چیزی است که به خود فرد برمیگردد. در واقع بنده نه توصیه میکنم، بخوانید و نه توصیه میکنم، نخوانید؛ یعنی فکر میکنم آن کسی که گوشش برای حرفهای هایدگر میشنود خودبهخود میخواند.
همچنین معتقدم طرح تفکر و آرای هایدگر بهصورتی غیرایدئولوژیک و تأکید دارم بهصورت غیرایدئولوژیک، فارغ از آن چیزهایی که برخی از فردیدیها بعد از انقلاب گفتند، یکی از واجبات تفکر امروزهی ما است. من فکر میکنم اگر کسی بخواهد در این مملکت در مورد علم دینی و علوم انسانی صحبت کند باید هایدگر را بخواند که متوجه بشود که در فضای تفکر هایدگر، جایگاهش چیست و چگونه میتواند کمک بکند به فهم ما که کجا هستیم، چه مناسبتی با غرب داریم. یکی از خاصیتهای جدی خواندن هایدگر این است که ما را از مرحلهی شعار بیرون میآورد و عمق بیشتری به تفکر میبخشد.