فرهنگ امروز: گفتگوی ذیل پیرامون سنجش نسبت طب مدرن با تکنولوژی با دکتر علیرضا منجمی عضو هیات علمی گروه فلسفه علم پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی است که به مناسبت همایش فرهنگ و تکنولوژی با ایشان صورت گرفته است.مشروح این مصاحبه در ادامه میآید:
بحران پزشکی مدرن چه ربط و نسبتی با تکنولوژی دارد؟
از اواخر دههی 60 و اوائل دههی 70 میلادی احساس بحران و ناکارآمدی طب مدرن پا گرفته بود. بحران و ناکارآمدی طب مدرن رفتهرفته نضج گرفت. این بحران نشانههای متعددی داشت که در ادامه به چند مورد اصلی آن اشاره خواهیم کرد. از سویی پس از کشف میکروب و واکسن در اواخر قرن نوزدهم و سپس آنتیبیوتیک در اواسط قرن بیستم و متعاقب آن ریشهکنی بسیاری از بیماریهای عفونی مانند آبله، فلج اطفال، طاعون و... این ایده رفتهرفته قوت گرفت که با گسترش خدمات بهداشتی، درمانی تعداد بیماریها بهسرعت کاهش خواهد یافت و نهایتاً بیماریها ریشهکن خواهند شد، اما مطالعات متعدد نشان دادند که هرچه تسهیلات طبی بیشتری فراهم آید بیماریهای بیشتری ظهور خواهند کرد که محتاج درمانند، این سرخوردگی یکی از دلایل احساس این بحران بود. از طرف دیگر، الگوی بیماریها از بیماریهای حاد و کشنده به بیماریهای مزمن و ناتوانکننده تغییر یافته است. بیماریهای مزمن بیماریهایی هستند مانند استئوآرتریت، نارسایی قلب یا کلیه که درمان قطعی ندارند و کشنده هم نیستند و بیمار باید سالیان درازی با آن زندگی کند. این بیماریها از آنجا که درمان مؤثری ندارند و قابل پیشگیری هم نیستند هزینههای زیادی را به سیستمهای بهداشتی، درمانی وارد میکنند و به یک چالش جدی در پزشکی تبدیل شدهاند.
مطالعات نشان میدهند که گسترش خدمات درمانی، متوسط طول عمر در کل جمعیت را چندان تغییر نداده است. نشانهی دیگر بحران در طب مدرن اقبال زیادی است که جامعه به طبهای مکمل و جایگزین نشان دادهاند. آمارها حتی در کشورهای غربی که سیستمهای بهداشتی، درمانی پیشرفته دارند حاکی از مراجعهی زیاد به اینگونه از طبهاست. با گسترش امکانات تکنولوژیک این امکان فراهم شده است که بتوان بیماران را زنده نگه داشت، ناباروری را درمان کرد و همهی این پیشرفتها ما را با مسائل اخلاقی در مورد معنای مرگ و زندگی، معنای انسان و مانند اینها مواجه کرده است که خود یکی دیگر از نشانههای بحران است. از سوی دیگر پزشکی چنان در زندگی روزمرهی ما نفوذ کرده است که از تولد تا مرگ همه چیز را در سیطرهی خود گرفته و آزادی انسانها را محدود کرده است.
همهی این نشانههای بحران، گروهی را واداشت تا به تأمل فلسفی در مبادی طب دست بزنند. پرسش اصلی این بود که پزشکی مدرن را چه شده است که دچار چنین بحرانی گردیده است؟ تأملات فلسفی در این باب به رویکردی در فلسفهی پزشکی منجر شد که طب را صرفاً علم نمیدانست بلکه برای طب جنبهای هنری و انسانی هم قائل بود و دلیل بحران فعلی در طب را بیتوجهی یا غفلت از این جنبهی انسانی میدانست. آنها دلیل مشکلات اخلاقی پیشآمده را هم به گسستی که میان جنبهی علمی و جنبهی هنری طب پیش آمده مرتبط میدانستند و راهحل را در پیوند مجدد این دو جستوجو میکردند. به این منظور علوم انسانی پزشکی یا (Medical Humanities) ابداع شد که تلاشی بود برای پیوند زدن ارزشهای انسانی و علمی در پزشکی؛ به همین دلیل در آموزش مباحث مختلف علوم انسانی، مهارتهای ارتباطی هم مطمح نظر قرار گرفت که الهامبخش طب انسانگرا یا Humanistic Medicine شد.
علوم انسانی پزشکی به کاربرد علوم انسانی (ادبیات، فلسفه، اخلاق، تاریخ)، علوم اجتماعی (جامعهشناسی، انسانشناسی) و هنر در آموزش طب و طبابت اطلاق میشود. این رویکرد بحران موجود در طب را انسانزدا (Dehumanizing) بودن آن میدانست و برای عبور از بحران، طب بیمارمحور یا انسانگرا را تجویز میکرد. طب مدرن نگاهی پدرسالارانه و قیممآبانه دارد و به همین دلیل دچار بحران است و بیمار را بهعنوان یک انسان نادیده میگیرد. برای غلبه بر این معضل باید ارتباط پزشک و بیمار را به سمتوسوی یک ارتباط برابر و دمکراتیک سوق داد که در آن پزشک و بیمار برای رسیدن به تشخیص و درمان همفکری کنند. به این منظور هم باید به پزشکان مهارتهای ارتباطی و حقوق بیماران را آموزش داد و هم به بیماران اطلاعاتی در مورد پزشکی و بیماریها.
اگر بخواهیم در مورد نقش تکنولوژی به شکل اختصاصیتری تأمل کنیم، کمرنگتر کردن ارتباط پزشک و بیمار و نقش مؤثر آن در تبدیل بیمار به ابژهی مطالعات پزشکی نقشی است که تکنولوژی در بحران طب مدرن ایفا میکند. از سوی دیگر در عصر ما تکنولوژی این امکان را فراهم کرده است که بیماریهای جدیدی بهواسطهی آن ردیابی شود و این خلاف ایدهای بود که طب مدرن در شروع قرن قبلی داشت و آن این بود که با پیشرفت طب، بیماریها یکبهیک ریشهکن خواهد شد، اما عملاً با گسترش طب بر تعدادشان افزوده شد.
به نظر میآید در این پاسخ، شما تکنولوژی را بیشتر معادل صرف ابزار به کار بردید.
این بخشی از ربط و نسبت تکنولوژی و طب بود که بهواسطهی ابزارهاست و میتوان گفت که به جزء لاینفک زندگی ما بدل شده است از دستگاه فشارخون گرفته تا سیتیاسکن؛ اما این بخشی از نقشی است که تکنولوژی در پزشکی بر عهده دارد. البته باید به نقش مثبت تکنولوژی در طب هم اشاره کرد؛ مثلاً ساخت انواع و اقسام مولاژ برای تمرین انواع مهارتهای عملی در پزشکی که تا پیش از این بر روی بیمار زنده صورت میگرفت. اما بخش مهمتری از ربط و نسبت تکنولوژی و طب را باید در مفهوم طبسازی جستوجو کرد.
در فرایند طبسازی پزشکی به قلمروهایی مانند زایمان و تولد، قاعدگی و یائسگی در زنان، الکلیسم، اعتیاد، چاقی، زیبایی، شاد بودن، جوان شدن، تنهایی و انزوای اجتماعی که اساساً پزشکی نیستند وارد میشود و سازوکارهای پزشکی برای آنها ارائه میکند. بهعبارتدیگر، در نگاهی کلی طبیسازی را میتوان به «تبدیل وضعیت انسانی به مشکل قابل درمان» (transform of human condition into treatable problem) تعبیر کرد که گسترهی متنوعی را دربرمیگیرد. به باور من طبیسازی خود نوعی تکنولوژی است و ویژگیهای بارز تکنولوژی مانند وجود ذات مستقل تکنولوژی، جبریت یا دترمینیسم، خودمختاری و بیقراری را دارد. فکر میکنم که ربط و نسبت تکنولوژی و فرهنگ که پرسش اصلی شماست را در تأمل بر طبسازی بهخوبی بتوان نشان داد؛ چراکه طبیسازی بهمثابه تکنولوژی چنان فرهنگ و جامعه ما را شکل داده است که از تولد تا مرگ، اکثر لحظات و آنات زندگی ما طبیسازی شده است. داستان فرانکشتاین بهخوبی این معنا را میرساند.
فرانکشتاین پزشک جوان و جاهطلبی است که با استفاده از کنار هم قرار دادن تکههای بدن مردگان و اعمال نیروی الکتریکی، موجودی انساننما و با ابعادی اندکی بزرگتر از یک انسان معمولی میسازد، موجودی با صورتی مخوف و ترسناک که بر همه جای بدنش رد بخیههای ناشی از دوختن به چشم میخورد. این موجود تا بدان حد وحشتناک است که همگان حتی خالقش از دست او گریزان است، هیولایی که خالقش نیز نمیتواند آن را کنترل کند و خود مقهور آن میشود.
در ابتدا طبیسازی بر آن بود که اعوجاجات و ناهنجاریهای اجتماعی مثل جنون، الکلیسم و اعتیاد را که بهعنوان جرم، بزهکاری و بزه تلقی میشدند بهصورت بیماری صورتبندی کند و سپس برای آنها درمانی ارائه دهد. شواهدی که میشل فوکو در تاریخ جنون میآورد به روشنی نشان میدهد که چگونه دیوانگان و مجانین که تا قرن 18 در زندانها و در کنار دزدان و قاتلان نگهداری میشدند کمکم به بیمارستانهای روانی منتقل شدند و به جای زندانبانان، پزشکان وظیفهی نگهداری از آنان را بر عهده گرفتند (فوکو، 1390). پس از آن بود که ناهنجاریهای اجتماعی مانند الکلیسم و اعتیاد این امکان را یافتند تا بهعنوان مسائل طبی تعریف شوند که برای مرتفع کردنشان راهحلهای طبی پیشنهاد شود.
در پایان قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم و در پی موفقیتهای بزرگ و عظیم طب، مثل کشف واکسنها و داروهای دیگر و پیشرفتهای بزرگ در جراحی، وقایع زندگی (life cycle) که ربطی به طب نداشتند طبی شدند مثل تولد، مرگ، زایمان، نوجوانی، پیری، جوانی و یائسگی. اکنون دیگر کمتر تولد و کمتر مرگی خارج از بیمارستان اتفاق میافتد، هیچ زن بارداری نیست که سونوگرافی نکند و هیچ نوزادی نیست که برای مراقبت نزد پزشک کودکان برده نشود. در مرحلهی بعدی مخصوصاً در پی پیشرفتهای روانپزشکی، مشکلات زندگی روزمره مثل خشم، اضطراب، ترس، افسردگی، چاقی و لاغری و مثالهای متعدد دیگر وارد گفتمان پزشکی شدند و برای آنها دارو تجویز شد. به تعبیر دیگر این مسائل و مشکلات زندگی روزمره که بهعنوان موضوعاتی معمولی و طبیعی تلقی میشدند کمکم به سلک بیماری درآمدند و اکنون بسیاری از مردم در تمام جهان برای غلبه بر این مشکلات دارو مصرف میکنند و به روانپزشک و روانشناس مراجعه میکنند.
طبی شدن فعالیتهای روزمره (everyday life) ازدواج، کار، رانندگی، آموزش، غذا خوردن و اکثر فعالیتهای انسانی یکی دیگر از گسترههای طبیسازی است. طبی شدن مناسک دینی مانند روزه و سایر مناسک دینی هم در جامعهی ما در حال اتفاق افتادن است، حتی طبیسازی اعتقادات هم در حال رخ دادن است مثل اینکه اعتقادات دینی در درمان بیماریها مؤثر هستند یا اعتقادات دینی با کاهش استرس دینداران در زندگی سالمتر آنها نقش دارند.
اما در این سیر آخرین مرحلهی طبیسازی که بهعنوان اصلاح یا تقویت بدن و روان انسان نامیده میشود، یکسره داستان متفاوتی دارد. این صورت از طبیسازی دیگر با بیماری سروکار ندارد و هدف آن هرچه بهتر کردن توان انسان سالم در زمینههای مختلف است. دیگر لازم نیست از بیماریها و ناهنجاریها سخن بگوییم، هدف این است که نارساییها و نقصانهای ذاتی بدن انسان اصلاح شوند، اما در شرایط عدم حضور بیماری؛ به تعبیر دیگر، در این نگاه طبیسازی دیگر فقط به دنبال بیماران نیست، بلکه تمام ابنای بشر در پروژهی طبیسازی مورد توجه هستند. جدیدترین نمونهها از طبیسازی بهواسطهی چند دگرگونی بنیادین اتفاق افتاد که یکسره با سایر انواع طبیسازی متفاوت است، یکی آنکه طبیسازی از توجه به بیماری معطوف به تقویت بدن سالم شد و این پرسش به میان آمد که آیا میتوان پیر نشد؟ آیا میتوان زیباتر شد؟ آیا میتوان اندامهای بدن را به میل خود طراحی کرد؟ و هزاران پرسش دیگر ازایندست. به این شکل سیر حرکت طبیسازی از اضافه کردن سیاههی بیماریها به سمتی دیگر رفت که غایت آن طراحی انسانی جدید یا ابرانسان بود. بهاینترتیب، وظیفهی پزشکان هم تغییر کرد و این بهواسطهی امکاناتی بود که تکنولوژیهای جدید پزشکی در اختیار پزشکان قرار داده است. انواع و اقسام جراحیهای زیبایی از قبیل جراحیهای بینی، گونه، پلک، شکم و... ازایندست هستند. اما در این میان مهندسی ژنتیک و سلولهای بنیادی است که امکان دستکاریهای بسیار اساسی را فراهم میکند و افقهایی را از دستکاری تکنولوژیک در حیات بشری ترسیم میکند که مهیب و رعبآور است.
با این تفسیر در مواجهه با تکنولوژی در طب چه تدبیری میتوان کرد؟
پاسخ به این پرسش به تلقی ما از تکنولوژی برمیگردد. من نمیتوانم گسترش روزافزون طبیسازی را بدون فهم مفهوم سلامت توضیح دهم. اگر به گفتمان سلامت در جامعه نظری بیفکنید اول آنکه سلامت به یک ارزش بیچونوچرا در جامعه تبدیل شده است و حتی میتوان گفت انسان سالم همان انسان رستگار است. از سوی دیگر وقتی سلامتی را فقدان بیماری تعریف کنیم آنگاه طب خودبهخود متولی سلامت میشود و این کار را با آزمودن لحظهبهلحظه برای اطمینانخاطر از بیمار نبودن ما انجام میدهد. به بیان دیگر، ما همه موقتاً سالمیم چون فعلاً بیماری در بدن ما ردیابی نشده است، تنها نتیجه این فرایند اضطراب سلامت خواهد بود که این خود بیماری دیگری به این سیاههی بلندبالای بیماری خواهد افزود. این فراخ کردن مفهوم سلامت مهمترین رانهی فرایند طبیسازی است. من نقش مثبت طبهای مکمل و جایگزین را در طبیزدایی نسبی از مفهوم سلامت ارزیابی میکنم ازآنجهت که در اکثر این طبها نقش تکنولوژی کمرنگ است و ارتباط پزشک و بیمار هم بسیار قوی است و هم در بسیاری از مواقع نقش درمانی برجستهای دارد و میتوان از آنها در این راستا بهره گرفت، اما نباید از نظر دور داشت که این طبها در بسیاری از مواردی به شکلی التقاطی از مفاهیم طب مدرن بهره میگیرند و شاید بتوان گفت در مواردی خود یکی از بازیگران طبیسازی هستند.
به گمانم برای درک بهتر نحوهی مواجهه با این پدیده تعبیر برگمان از فعالیت کانونی راهگشاست. به باور او تکنولوژی سبب شده است که همه چیز به سهولت در دسترس ما قرار گیرند، دیگر لازم نیست برای تهیهی مواد غذایی یا گرم کردن خود خیلی زحمت و مرارت بکشیم، تکنولوژی این مواهب را برای ما فراهم کرده است. تلویزیون بهراحتی اوقات فراغت ما را پر میکند، چیزی که قبلاً بر عهدهی داستان گفتن، گپ زدن و... بود. موضوع از این هم جدیتر است، اگر امروزه 2 تا 3 ساعت را صرف دیدن تلویزیون میکنیم پس معلوم است که چیزی از زندگی ما رخت بربسته است، قدم زدن، دیدار با اقوام و همسایهها، قصه گفتن و ... آیا اینکه تمام افراد خانواده پس از خوردن شام تلویزیون تماشا میکنند نشانگر این باور نیست که بهترین راه پر کردن اوقات فراغت، تماشای تلویزیون است؟ تکنولوژی سبب شده است که فعالیتهایی که ما را گرد هم جمع میکرد رفتهرفته از زندگی اجتماعی ما رخت بربندند. او فعالیتهای کانونی مثل تهیهی غذا و دور میز جمع شدن و غذا خوردن، نامه نوشتن برای دیگران را فعالیتهایی جمعی میداند که بار مسئولیتشان به عهدهی ماست، اما تکنولوژیای مثل تلویزیون سبب کمرنگ شدن و محو شدن آنها شده است. از نگاه برگمان تکنولوژی چیزی است که فعالیتهای کانونی ما را از میان برده است. ازاینمنظر، طبیسازی هم باید فرایندی باشد که فعالیتهای کانونی ما را از هم میپاشاند. دو مثال ذیل میتواند بهخوبی تبیینکنندهی نگاه برگمان باشد.
یکی از مهمترین رخدادها در تاریخ طب که بسیاری از فعالیتهای کانونی را از میان برده است تولد بیمارستان بود. زایمان تا همین اواخر قرن نوزدهم رخدادی بود که در خانهها اتفاق میافتاد و ربطی به طب و طبابت نداشت. در آن دوره مسئول زایمان زنان باردار، ماماها بودند یا به قول دیگر قابلهها. زایمان و بارداری نه موضوعی طبی بلکه بخشی از زندگی روزمره بود. زایمان مانند کانونی بود که همهی اعضای خانواده را گرد هم میآورد. این فعالیت اکنون به بیمارستان منتقل شده و کانونی بودن خود را از دست داده است. به این شکل زن باردار باید در بیمارستان بستری شود و تحت مراقبتهای پزشکی قرار گیرد. طبیعی است حلقهای که در خانه گِرد زن باردار شکل میگرفت اینجا در بیمارستان قوام نمیگیرد. یکی از درگیریهای همیشگی در ورودیهای بیمارستانها تلاش همراهان زنان باردار برای ورود به بیمارستان است، گواینکه این تنش دائمی نشانگر از میان رفتن این کانون به دلیل طبیسازی زایمان است.
به باور برگمان برای مقابله با این سیطرهی تکنولوژیک تنها راه، ایجاد فعالیتهای کانونی جدید است. روند طبیزدایی زایمان مثلاً در کشوری مثل هلند مثالی از چنین فعالیتی است. هلند کشوری است که بیشترین تعداد زایمانهای خانگی را داراست و دولت هم مردم را تشویق میکند که در خانه زایمان کنند و برای این کار تمام امکانات را هم بهصورت رایگان در اختیار آنها قرار میدهد و دلیلش را هم فضای امن خانه و آلودگی کمتر آن به نسبت بیمارستان عنوان میکنند. زایمان در خانه توسط ماما انجام میشود که همیشه چند دستیار هم او را همراهی میکنند. در حین زایمان اگر ماما احساس کند که زایمان در خانه مشکلآفرین خواهد بود بلافاصله زائو را به بیمارستان میفرستد.
همانطور که گفته شد برگمان راهحل را در احیای فعالیتهای کانونی میداند که یکی از مصادیق آن انجمنهایی است که حولوحوش بیماریها شکل گرفتهاند. یکی از معروفترین آنها انجمن معتادان گمنام یا NA است. با فلسفهی تکنولوژی برگمان میتوان نشان داد کانونهایی مثل معتادان گمنام یا انجمنهای بیماران سبب میشوند بیماری به جای آنکه باعث دور شدن انسانها از هم شود به شیئی کانونی برای گرد هم جمع شدن آنها تبدیل شده است. روش اصلی بهبودی در انجمن، کمک یک معتاد به معتاد دیگر است. اعضا با حرف زدن دربارهی تجربیات و رهاییشان از مصرف مواد مخدر در جلسات شرکت میکنند ... همچنین اعضا با تجربهی بیشتر (که به راهنما معروفند) بهطور فردی با اعضای جدیدتر تعامل دارند.
بهاینترتیب، به نظر میرسد که کانونهایی ازایندست روند طبیزدایی را در دستور کار قرار دادهاند؛ چراکه اولاً نهاد پزشکی را از گفتمان خود کنار گذاشتهاند و ثانیاً تلاش میکنند تا با تعامل اجتماعی بر اعتیاد غلبه کنند؛ اما نباید فراموش کرد که طبیسازی مجال تشکیل چنین انجمنهایی را فراهم کرد وگرنه تا قبل از آن جمع شدن معتادانی در کنار هم بهعنوان بزهکار و مجرم مانند تشکیل یک گنگ یا دارودستهی تبهکار بود. پس به نظر میرسد میتوان با دیدگاه برگمان فرایند طبیسازی و طبیزدایی را تبیین کرد و در کنش آنها بر هم نشان داد که طبیسازی بهعنوان یک تکنولوژی چگونه عمل میکند.
به گمانم تعامل طب مدرن، طبهای مکمل و انجمنهای بیماران را باید بهعنوان یک تصویر کلی در گفتمان سلامت در نظر گرفت و با درنگ در روابط میان آنها با یکدیگر و با جامعه از سوی دیگر به فهمی یکسره متفاوت از سلامت و کارکرد پزشکی مدرن دست یافت.
منبع: درنگ