فرهنگ امروز/فاطمه امیراحمدی: در سیوهفتمین سالگرد دکتر علی شریعتی، انجمن جامعهشناسی نشست نقد و بررسی آثار شریعتی و کتاب «شریعتی و تفکر آیندهی ما» بیژن عبدالکریمی را برگزار کرد. در این نشست اساتید و محققان به بررسی اندیشهی شریعتی برای دیروز یا امروز پرداختند. موافقان و مخالفان تأثیر اندیشهی او در تفکر آینده به بیان آرای خود پرداختند و دلایل این امر را یادآور شدند. از چهرههای حاضر در این نشست «بیژن عبدالکریمی»، «عباس منوچهری»، «تقی آزاد ارمکی»، «فرشاد مؤمنی»، «حسن محدثی»، «هادی خانیکی»، «علی رضاقلی»، «محمدعلی مرادی»، «حسین راغفر»، «محمد محمدی» و «سید جواد میری» بودند. در ادامه سخنان و دیدگاههای تقی آزاد ارمکی، فرشاد مؤمنی، هادی خانیکی و علی رضاقلی میآید.
شریعتی در پس اندیشهی روشنفکری دین
در ابتدا آزاد ارمکی به سخن پرداخت و گفت: برای پاسخ به این پرسش که آیا اندیشهی شریعتی به آیندهی ایران منسوب است یا خیر، نظرات مختلفی مطرح است؛ برخی معتقدند شریعتی نقش تعیینکنندهای در این زمینه نداشته و نیروهای دیگری در ساختن انقلاب و جریانهای اجتماعی نقش داشتند، این گروه شریعتی را نیروی انصرافآفرین میدانند. در مقابل نگاهی وجود دارد که معتقد است تمام حیات اجتماعی جامعهی ایرانی متأثر از شریعتی است.
وی در مورد دیدگاه خود در این باره گفت: تغییرات جامعهی ایرانی موجب شده که کسی میل به بازخوانی اندیشههای شریعتی نداشته باشد؛ چون اندیشههای او بیشتر جنبهی تاریخی دارد، البته شریعتی در پس اندیشهی روشنفکری دین قرار میگیرد تا جلوتر از آن؛ بنابراین به اعتقاد من او یک متفکر حاشیهای در ایران است. اما اینکه آیا شریعتی امکان بازگشت بهعنوان یک متفکر کانونی را به جامعهی ایرانی داشته باشد، باید با توجه به مختصات فردای ایران مورد بررسی قرار گیرد.
عضو هیئت علمی دانشکدهی علوم اجتماعی دانشگاه تهران گفت: در آینده همه شریعتی را عنصر تاریخی میدانند و او بیشتر یک منبع تاریخی در آیندهی تفکر ایران خواهد بود تا یک کنشگر فعال؛ بههرحال آنچه که از شریعتی روایت میشود یک متن تاریخی برای طراحی یک جریان اجتماعی است، باید در نظر داشت که فردای ایران شرایط بسیار متفاوتی با امروز دارد همانگونه که حال ایران شرایط متفاوتی با گذشته داشته است.
وجوه اندیشهی شریعتی در دیروز، امروز و فردای تفکر ما
در ادامهی نشست، علی رضاقلی پژوهشگر حوزهی جامعهشناسی و علوم سیاسی بهعنوان یکی از مستمعین سخنرانی شریعتی به سخن پرداخت و گفت: من بهعنوان کسی که پای سخنان شریعتی بودم و به جرئت میگویم در تمام سخنرانیها حضور داشتم و جزوه و صوت آن را نیز بعد از سخنرانی میخواندم و گوش میدادم، معتقد هستم اندیشهی شریعتی مربوط به زمانها است، نه تنها به زمان خودش. من بهعنوان کسی که اندیشههای این اندیشمند را حداقل ۳ بار مرور کردم، ایمان دارم اندیشههای او راه به آیندهی تفکر ما دارد و در تفکر آیندهی ما تأثیر خواهد داشت.
میراث شریعتی برای تمام روشنفکران دنیا
در ادامه فرشاد مؤمنی استاد دانشگاه علامه طباطبایی به سخن پرداخت و دربارهی اندیشهی شریعتی گفت: نسل ما به دکتر شریعتی بدهی دارد، زیرا از وی بسیار آموخته است. من بحث دوستان خود را اینطور ادامه میدهم، کسانی که دربارهی تحولات تاریخی ایران کارهای جدی انجام دادهاند دربارهی این مسئله خیلی بحث کردند. آن چیزی که ما امروز اسم آن را اندیشهی توسعه میگذاریم، جرقههای اولیهی آن از چه زمانی در ایران زده شد؟ کسانی معتقدند اولبار این جرقه در جنگ چالدران زده شد؛ یعنی زمانی که ما در عالم خود قرار داشتیم که حریفی آمد و از تجهیزاتی استفاده کرد که ما با آن آشنا نبودیم و ما را شکست داد. از این دوره افراد و بزرگان به این موضوع تأمل کردند که «ما کجا قرار داریم» و «نسبت ما با عالم» چیست؟
وی ادامه داد: از سویی کسانی که دغدغهی دین داشتند با رقبایی فکری روبهرو شدند که نظام باورها را به چالش میکشیدند و برای متفکران دینی ما این احساس را پدید آوردند که از نظر روحی حتی در خانه هم در امان نیستند. زمانی که این افراد کوشیدند مسئله را حل کنند، مثلاً تلاشی که علامه طباطبایی انجام دادند برای شکل دادن به مجموعه بحثهایی که از دل آن اصول فلسفه و روش رئالیسم در آمد، بهتدریج این سؤال به صورت فزایندهتری مطرح شد که اگر شما بر این باور هستید که به یک نظام باورهای قابل اعتنا مجهز هستید، چه نسبتی است بین آن نظام باورها با این کارنامهی عملی که وجود دارد؟ اگر دقت کرده باشید از دههی ۲۰ به اینسو، بهصورت دائماً رو به تزاید، میبینید که اسلامشناسهای بزرگی که در معرض چنین سؤالاتی قرار داشتهاند در یک مفهوم مرکزی متمرکز شدهاند و عنوان این مفهوم «علل انحطاط مسلمین» است. در واقع این همان چیزی است که امروز ما به آن «دلایل و علل توسعهنیافتگی» میگوییم.
او ادامه داد: اسلامشناسان بزرگ ما، همه خود را مقید میدانستند که در این زمینه تعیین تکلیفی شود. اگر کارهای مرحوم مطهری را ببینید بحثهای اصلی استاد مطهری، محور همین سؤال سامان پیدا کرده است و دریغ و تأسف درست زمانی که او داشت به یک جمعبندی میرسید و بهاصطلاح یک نظام اندیشهورزی را بهصورت روشمند سامان میداد که به این پرسشها پاسخ دهد، به شهادت میرسد. اگر کتابهای وی را مطالعه کرده باشید مطهری در کارهای آخر خود، کوبندهترین نقدها را به فقیهان کرده است. در مرکز این نقدها نیز این است که معتقد است فقیهان ما در زمینهی صورتبندی یک نظریه در حوزهی عدالت کوتاهی کردند و میگوید، در هر جایی که مسئلهی تکلیف جامعهی عدالت مشخص نباشد، علم، اخلاق و عقل رشد نمیکند. از نظر او ریشهی اصلی تداوم توسعهنیافتگی به زبان امروزی ما در سطح نظری، به این برمیگردد که چون ما تکلیف خود را با مسئلهی عدالت روشن نکردهایم و یک صورتبندی روزآمد قابل تبدیل به یک برنامهی عملیاتی اجتماعی ارائه نکردهایم، قادر به همکاری با یکدیگر نیستیم.
استاد دانشگاه علامه طباطبایی ادامه داد: اگر ما بحثهای آنتولوژیک و معرفتشناختی شریعتی را از وجوه متدلوژی آن جدا کنیم که به نظر من بسیاری از سوءتفاهمهایی که دربارهی دکتر شریعتی پیدا شده و از آن سوءاستفادهها برای تحریک عوام مردم صورت گرفته، به این برمیگردد که این وجوه را از هم تفکیک نکردند. من شخصاً بسیاری از نقدهایی که به لحاظ روششناسی به رویکرد شریعتی مطرح شده است را میپذیرم، ولی در این باره میخواهم به ۲ نکته اشاره کنم و برجسته کنم که برای آیندهی اندیشهورزی در ایران سودمند خواهد بود. نکتهی اول، زمانی که دکتر شریعتی به مطرح کردن این بحثها در زمینهی تغییر اجتماعی پرداخت، ۲ پارادایم وجود داشت؛ پارادایم نوسازی و پارادایم وابستگی. کاملاً طبیعی است کسی با عواطف و احساسات و رویکرد شریعتی، برخورد کاملاً انتقادی به پارادایم نوسازی داشته باشد، بهویژه از منظر خصلتهای نژادپرستانه، فرافکنانه و مسئولیتگریزانهای که این پارادایم ترویج میکرد در مقابل آن موضعگیری انتقادی داشته باشد.
بنابراین به لحاظ متدولوژیک، شریعتی خیلی نزدیک به پارادایم وابستگی میشود، اما نکتهی بسیار جالب این است، او تحت تأثیر آموزشهای دینی که گرفته بود، میبینید که آرامآرام در دورهی میانی تلاشهای علمیاش -در جایی خواندم از زمانی که شریعتی در حسینیهی ارشاد به سخنرانی پرداخت تا پایان حیاتش، بهطور متوسط بیش از یک سخنرانی در روز داشته است. کسانی که در این زمینه فعالیت دارند، میدانند برای کسی که بخواهد غیرتکراری، هدفمند و اثربخش صحبت کند، مستلزم چه آگاهیها و مجموعهی توانایی است- به این وقوف روششناختی هم رسیده بود که در واقع هم پارادایم نوسازی و هم پارادایم وابستگی، تحت تأثیر آموزهی نیوتنی قرار دارند. نگاه نیوتنی یک نوع نگاه تحلیلی است و بهصورت یا این یا آن، مسائل را میبیند. اما شریعتی کمکم، تقریباً از نیمهی دوم عمر پربار خود که حرکت جدی را در دستور کار قرار داده بود، از این رویکرد فاصله میگیرد. به نظر من آن چیزی که تحت عنوان ۳ شعار محوری شریعتی مطرح شده است یعنی «عرفان»، «برابری» و «آزادی»، از نگاه نیوتنی فاصله میگیرد و به سمت نگاه کوانتومی حرکت میکند.
این محقق ادامه داد: و از این زاویه من فکر میکنم هم به اعتبار تأملات روششناسی که در این بحث وجود دارد و هم به اعتبار برداشتی که تا امروز از اقتضائات و الزامات آیندهی جهان وجود دارد، میراث شریعتی میتواند برای تمام روشنفکران دنیا بهویژه برای مسلمانها همچنان یک منبع الهام بزرگ باشد. یقیناً در عصری که ما به سر میبریم و اصطلاحاً از آن بهعنوان شتاب تاریخ نام برده میشود (سرعت و تحولات ابعاد بیسابقهای پیدا میکند)، ما از اندیشه و آرای شریعتی از موضع یک رسالهی عملیه نباید انتظار داشته باشیم که بهرهبرداری شود، بلکه اصول و مبانی جهتگیریها و منطق نظری او میتواند منبع الهام بزرگی باشد.
این استاد دانشگاه همچنین افزود: اینکه شریعتی پالایش دینی و بستن راه فرصتطلبی از دین و جایگزین کردن رفتار فرصتطلبانه با مسئولانه را در دستور کار خود قرار داده بود، به نظر من در آینده، اهمیت آن مرتباً بیشتر خواهد شد.
او گفت: یکی از کارهای خیلی مهم کلوپ روم که سالهای اولیه دههی ۱۹۹۰ منتشر شد (البته با عنوان «جهان به کدام سو میرود» به فارسی نیز ترجمه شده است)، ارزیابی آیندهشناختی از قرن بیستویکم است که در آنجا توضیح میدهد که به اعتبار دستاوردهای انقلاب دانایی، بخش بزرگی از کارهای یدی انسانها از دوش انسانها برداشته خواهد شد و استفاده از انسانها در فرایند تولید به انسانیترین جایگاه خودش در طول تاریخ خواهد رسید.
فرشاد مؤمنی در انتهای سخنان خود گفت: میخواهم بگویم آن سهگانهی شریعتی، یعنی مسئلهی عرفان، برابری و آزادی همچنان مسائل اصلی و سرنوشتساز در زمینههای توسعه است؛ بنابراین دکتر شریعتی همچنان برای آیندهی ایران میتواند به این اعتبار منبع الهام باشد.
فهم اندیشهی شریعتی در یک پارادوکس
در انتهای نشست، هادی خانیکی عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی به سخن پرداخت و نظرات خود را دربارهی اینکه آیا تفکر آیندهی ما متأثر از اندیشههای شریعتی خواهد بود یا خیر، به بیان دیدگاههای خود پرداخت. او گفت: من نیز چون دوستان خود را وامدار دکتر شریعتی میدانم و اخلاقاً کسانی که تحت تأثیر جریانی فکری بودهاند باید بتوانند روایت درستی از چگونگی تأثیرپذیری خود بگویند و به این اعتبار است که ضروری میدانم یادی از دکتر شریعتی بکنم و سپس سخنان خود را بیان کنم. شاید این شعر نیما زبان حال کسانی امثال من باشد که میسراید:
یاد بعضی نفرات روشنم میدارد
قوتم میبخشد
ره میاندازد
و اجاق کهن سرد سرایم، گرم میآید از گرمی عالی دمشان
نام بعضی نفرات، رزق روحم شده است
وقت هر دلتنگی، سویشان دارم دست
جرئتم میبخشد
روشنم میدارد
به نظر من در عالم تفکر، روشنفکری و سیاست در ایران، نام دکتر شریعتی را نمیتوان نادیده گرفت. دلیل آن نیز همین است که باید دید اساساً سیر تفکر و تأثیرگذاری آن، چه مسیری را طی میکند.
استاد دانشگاه علامه در ادامه گفت: اگر من بخواهم به این پرسش که تفکر شریعتی در آیندهی تفکر ما چه جایگاهی دارد پاسخ دهم، هرکس بر اساس داشتهها و زیستههای خودش به این سؤال پاسخ خواهد داد. من نیز بر اساس زیستههای خودم و آمدوشد بین ۳ حوزهی سیاست، فرهنگ و دانشگاه که مبنای فهم او قرار دادهام، برداشتم این است که شریعتی را میتوان در ۳ حوزه دید؛ یعنی «شریعتی آکادمیسین»، «شریعتی روشنفکر» و «شریعتی انقلابی». طبیعتاً هم نقد و هم داشتههای او را بهعنوان شریعتی در دانشگاه، حوزهی انقلابی و روشنفکری دید.
او گفت: برداشت من این است که شریعتی در یک پارادوکس فهمیده میشود، در یک پارادوکس در دانشگاه، در یک پارادوکس در سیاست و در یک پارادوکس در حوزهی اندیشه و روشنفکری. پارادوکس دانشگاهی او، تأثیرگذارترین جامعهشناس ایرانی اوست که کمتر از همه در گروهها و مکانهای جامعهشناسانه در ایران به آن پرداخته شده است. اساتید دانشگاه تهران بهتر میدانند که بر سر نامگذاری یک سالن به نام شریعتی چقدر موافقان و مخالف بحث داشتهاند، درحالیکه در الجزایر تعیین تکلیف کردند و در همان اوایل کرسی شریعتیشناسی را هم در گروه علوم اجتماعی خود تعریف کردند. استادی بود که شریعتیشناس بود و این کرسی را بر عهده داشت. این نشاندهندهی همان تناقض و پارادوکسی است که گفتم وجود دارد.
این محقق در ادامه گفت: البته من این پارادوکس را در درجهی اول میگویم که اگرچه میتوانیم در شریعتی ببینیم، در آن حوزه نیز میتوانیم ببینیم؛ مثلاً حوزهی علوم اجتماعی در ایران نیز در موضع بلاتصمیمی است که آیا همه چیز در دانشگاه است و یا آن چیزی که در بیرون هم هست میتواند مسئلهی اجتماعی باشد؛ بهعبارتدیگر آیا رویکرد انتقادی در جامعهشناسی است یا روشنفکری؟ دوستان میدانند در این باره بحثهای خیلی جدی و پردامنهای در دانشگاه است. تجربهی شخصی خودم در دانشگاه این است که من در همه جا چوب این بلاتکلیفی را میخورم و اگر حرف علمیای هم بزنم چون آدم سیاسی هستم اعتبار کار علمیام پایین میآید. این شاید ضعف من باشد، اما ضعف علوم اجتماعی نیز است، چرا در علوم اجتماعی دنبال کسانی هستیم که دغدغه و مسئلهی اجتماعی نداشته باشد.
وی اضافه کرد: اگر میخواهیم مثلاً شریعتی را بهعنوان یک فرد انقلابی معرفی کنیم، باید بدانیم که انقلابی بودن تنها به معنای مبارزهی مسلحانه و چریک بودن در آن دوره نبوده است. افق بازی در تفکر شریعتی شکل گرفت که امکان گفتوگو میان ۳ حوزهی دانشگاه، سیاست و روشنفکری را فراهم کرد.
وی با اشاره به اندیشهی شریعتی دربارهی دموکراسی گفت: او شاید بهطور مستقیم کمتر از واژهی دموکراسی استفاده کرده است، اما دموکراتترین روشنفکری بود که من در سالهای عمرم دیدم؛ چراکه اکنون روشنفکران بسیاری داریم که از واژهی دموکراسی استفاده میکنند اما دموکرات نیستند. او اخلاقیترین روشنفکر ایرانی است.
این استاد دانشگاه با بیان اینکه مسالهی اجتماعی شریعتی باز کردن دایرهی ذهنی ایرانیان در مواجهه با دنیای مدرن است، افزود: او به مقولههای جامعهشناختی بهطور جدی اصرار داشت، اما زبانش بر تفسیر قواعد جامعهشناختی قوی نبوده است.
هادی خانیکی در انتها تأکید کرد: باید شریعتی را در یک چارچوب گفتمانی فهمید و او را در زمان خودش سنجید. باید این سؤال را مطرح کنید که اگر او امروز بود در کجا قرار داشت؟ آیا مانند سارتر بیانیهی مطالبه از حکومت مینوشت یا مثل افرادی مانند خاتمی در قدرت قرار میگرفت و یا نصیحتالملوک مینوشت؟ باید یک دوره بازخوانی نسبت به اندیشههای شریعتی به وجود بیاید.