فرهنگ امروز/فاطمه امیراحمدی: به همت گروه تاریخ پژوهشکدهی تاریخ اسلام همایشی دو روزه با عنوان «تاریخ و علوم سیاسی» در این مرکز برگزار شد که در روز دوم این همایش موضوعاتی با عنوان «تاریخ بهمثابه فلسفهی سیاسی»، «نگاهی به رابطهی علوم سیاسی و تاریخ در مقام دو رشتهی دانشگاهی»، «بایستههای پژوهش در تاریخنگاری اندیشهی سیاسی»، «دانش سیاسی بهمنزلهی تاریخ»، «جایگاه تاریخ در سینمای اندیشهورز سیاسی ایران»، «نگاهی به همکاری تاریخ و علوم سیاسی در ایران» و... مطرح شد. در ادامه مشروح سخنان «سید هاشم آقاجری» با موضوع «راینهارت کوزلک و تاریخنگاری اندیشه و مفاهیم سیاسی» از نظرتان میگذرد:
سید هاشم آقاجری استاد دانشگاه تربیت مدرس در ادامهی این همایش به موضوع بحث خود «راینهارت کوزلک و تاریخنگاری اندیشه و مفاهیم سیاسی» پرداخت و گفت: تمثیلی است که میگوید رابطهی علم تاریخ و سیاست همچون درختی است که ریشههای آن تاریخ است و میوههایش سیاست. راینهارت کوزلک در مرز تاریخ و سیاست ایستاده است. به عبارت دقیقتر، سیاست به معنای اندیشهی سیاسی و مقولهها و نظامهای فکری است، البته در خصوص نسبت تاریخ و اندیشه بهویژه اندیشهی سیاسی، مکتبها و رهیافتهای گوناگونی وجود دارد. برخی از آنها مثل تاریخ ایدههای لاوجوی امروز تقریباً از عرصهی مطالعهی تاریخ اندیشهی سیاسی کنار رفته است؛ زیرا لاوجوی رهیافتی کاملاً ذهنی، انتزاعی به مقولهی ایدهها و ایدههای سیاسی اتخاذ کرده بود، هم ایدهها را بهطور انتزاعی مینگریست و هم ایدهها را بیشتر در نزد ایدهپردازان و اشخاص و افراد متفکر و اندیشهورز جستوجو میکرد و در نتیجه مقولهی اساسی کار او در مطالعهی واحد اندیشهها خلاصه میشد، بدون اینکه نسبت این واحد اندیشهها با جامعه و تاریخ، با زمان و بافت و Context عمومی فرهنگی و اجتماعی مشخص شده باشد. امروز به تاریخ ایدههای لاوجوی بیشتر بهعنوان یک مرحله در سیر مطالعهی تاریخ اندیشه و اندیشهی سیاسی نگاه میشود. اما رهیافتها و مکتبهای مهم و مؤثری که امروز وجود دارد، یکی رهیافت مکتب کمبریج است که چهرهی بارز آن ﮐﻮﺋﻨﺘﯿﻦ اسکینر که در ایران کموبیش شناخته شده است و جان دان، جان پولاک. پولاک از چهرههای معروف و مؤثر مکتب کمبریج است که تاریخ اندیشهی سیاسی را بر مبنای رهیافتهای زبانی و هرمنوتیکی مطالعه کرده است.
وی ادامه داد: غیر از مکتب کمبریج میتوان از تاریخ نظامهای اندیشهی فوکویی نام ببریم که باز کموبیش در کشور ما به دلیل ترجمهی فراوان آثار میشل فوکو در پارادایم پساساختارگرا و مطالعهی اندیشه و نظامهای اندیشه و از جمله اندیشههای سیاسی با روشها و رهیافتهای خاص فوکویی که احتیاجی نیست به آن بپردازیم، شناختهشده است.
عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس گفت: کسی که من امروز میخواهم دربارهی وی سخن بگویم راینهارت کوزلک نظریهپرداز مهم تاریخ در آلمان است. وی از نظریهپردازان تقریباً معاصر ما است که در سال 1923 متولد شد و در سال 2006 درگذشت. ویژگی مهم کوزلک در مرحلهی نخست این است که نظریهپرداز تاریخ است و نظامهای مقولهای و مفهومی او از درون مطالعهی تاریخی در آمده است؛ بهعبارتدیگر کوزلک میخواهد دانش و رشتهی تاریخ روی پای خودش بایستد، بدون اینکه متکی به رشتههای دیگر باشد. به نوعی تأسیس یک نوع علم تاریخی که این علم تاریخ واقعاً تاریخ باشد و تقلیلپذیر به رشتههای دیگر علوم انسانی و از جمله علوم سیاسی نباشد، بلکه برعکس این علوم سیاسی باشد که برای آنکه خود را فربه کند و از سطحیانگاریها و مطالعات اینچنینی فاصله بگیرد، نیازمند تاریخ شود.
کوزلک و موضوع تاریخ
این محقق افزود: نخستین مسئلهای که کوزلک مطرح میکند این است که «تاریخ چیست؟» و با تفکیک دو مفهوم تاریخ که در واقع در زبان ما هر دو بهعنوان تاریخ خوانده میشود ولی در زبان کوزلک (آلمانی) واژههای متفاوتی برای این دو وجود دارد؛ یعنی History در مقابل گیشیخته که در واقع میشود گفت تاریخ، دانش و علم تاریخ است و گیشیخته در تاریخ هستیشناختی و تاریخ آنتولوژیک و واقعی است. کوزلک میپرسد که «موضوع تاریخ چیست؟» و سپس پاسخ میدهد هیچ چیز، تاریخ موضوعی جز خودش ندارد، موضوع تاریخ، تاریخ است. آن چیزی که تاریخ را تبدیل به دیسیپلین میکند موضوع آن نیست بلکه «روش» آن است، این روش ویژهی تاریخ است که از تاریخ یک دانش و دیسیپلین میسازد.
این محقق ادامه داد: البته سنتی که کوزلک در آن پرورش پیدا کرده است سرچشمهها و آبشخورهای بسیار متعددی دارد که در این فرصت کوتاه نمیتوان به آنها پرداخت، هرچند که سنت فلسفهی آلمانی یعنی از هگل، کانت و هایدگر تا گادامر از این میراث استفاده میکند، ولی درعینحال در آنها باقی نمیماند و حتی از گادامر فاصله میگیرد بااینکه طراحی هستیشناختی هایدگر را به شدت مورد استفاده قرار داده است؛ به این معنی که همانطور که هایدگر انسان را با امکانیت او تعریف میکند، «انسان یک امکان است نه یک داده، انسان آن واقعبودگی نیست، آن امکانیت است که میتواند باشد» و به همین دلیل نوعی پرتابشدگی در آینده است؛ از همین جاست که «امکانیت»، «زمانیت» و «تاریخیت» ویژگی اساسی انسان است و دقیقا این ویژگی، ویژگی تاریخی است. تاریخ چیزی جز temporality (عرفیت) نیست و تاریخیت حیث وجودی آدمی است، در نتیجه اساساً انسان موجودی تاریخی است.
نسبت هستی و زبان چیست؟
این محقق تاریخ ادامه داد: تفاوتی که کوزلک از یک طرف با هایدگر و بهخصوص با گادامر دارد و از طرف دیگر با مارکس، به این پرسش برمیگردد که نسبت هستی و زبان چیست؟ میدانیم که یک سنت که چهرهی شاخص آن کارل مارکس است، هستی را مقدم بر زبان و بهطورکلی بر آگاهی میداند. جملهی معروف مارکس که هستی اجتماعی انسان است که آگاهی او را تعیین میکند و نه بالعکس؛ یعنی در نسبت بین «آگاهی و هستی» یا «زبان و هستی» عامل اصلی و تعیینکننده در نظر مارکس «هستی» است. در مقابل گادامر «زبان» را عامل تعیینکنندهی هستی میداند، در نتیجه همه چیز را در فهم زبانی و هرمنوتیکی خلاصه میکند. در مقابل این سنت، کوزلک بااینکه از گادامر و هایدگر در سنت آلمانی استفاده کرده است اعلام میکند که موضع من نه موضع مارکسی تقدم هستی بر زبان و آگاهی است و نه بهعنوان مورخ –بهخصوص تأکید میکند من بهعنوان مورخ- نمیتوانم تاریخ انسان را به زبان تقلیل بدهم، بلکه تاریخ دیالتیک زبان و هستی است. برخلاف هرمونتیسینها و زبانگرایان و تفسیرگرایان امروز که شعار آنها شعار معروف هایدگر است که زبان خانهی هستی آدمی است، کوزلک در تاریخ میگوید من بهعنوان مورخ، زبان را از تجربه نمیتوانم جدا کنم. قلمرو تجربه با زبان رابطهی دیالتیکی دارد و به همین دلیل است که در واقع ما شاهد زمانبندی و تاریخیت موجودی به نام انسان هستیم. مفاهیم، از جمله مفاهیم سیاسی تغییر نمیکرد اگر تجربهی زندهی آدمی نبود. اینکه میبینیم زبان و مفاهیم در طول تاریخ تغییر پیدا میکند، خود بهترین دلیل است که انسان حد نهاییاش زبان نیست، بلکه این زبان در متن یک واقعیت و در متن یک تجربه است، اما درعینحال به دلیل آن امکانیت تجربهی محض نیست، امکانیتی که علاوه بر قلمرو تجربهای که انسان در آن زندگی میکند، در مقابل آن یک افق میگشاید که کوزلک از آن بهعنوان افق انتظار نام میبرد. این افق انتظار که رو بهسوی آینده بودن آدمی است با قلمرو تجربه در یک دیالتیکی قرار میگیرند که بسته به دورانها و بافتهای تاریخی، نسبت آن تغییر پیدا میکند. در جوامع پیشامدرن، افق انتظار تقریباً مطابق با قلمرو تجربه است؛ یعنی انسانها آن چیزی را که انتظار دارند از تجربهی حال یا گذشتهشان میگیرند و نه از آینده؛ به همین دلیل است که در دوران پیشامدرن، تاریخ شتاب زیادی ندارد.
زمان تاریخی در اندیشهی کوزلک
کوزلک در آثار گوناگون و مقالات مختلفی که نوشته است -و میدانید اولین اثر معروف او کتاب «نقد و بحران» است، البته این کتاب یک عنوان فرعی (بیمارزایی مدرنیته) نیز دارد- و در نقد و بحران که تز دانشگاهی و رسالهی دکتری کوزلک است، میکوشد که ریشههای بحران کنونی را حل کند؛ یعنی برای پاسخ گفتن به پرسشهای حال حاضر به سراغ تاریخ میرود و ریشهی توتالیتاریزم را -در دورانی که این رساله نوشته میشود سال 1953 و در سال 1959 منتشر میشود، یعنی چند سال بعد از جنگ جهانی دوم و در تداوم استالینیزم در شوروی- در روشنگری میبیند و البته در اینجا تحت تأثیر فرانکفورتیها و بهخصوص بنیانگذاران آن یعنی هورکهایمر و آدورنو است. کوزلک در این کتابش نگاهی به کتاب «دیالکتیک و روشنگری» آدورنو و هورکهایمر دارد. وی از کتاب نقد و بحران، متوجه مفهومی به نام زمان تاریخی میشود. زمان و زمان تاریخی در اندیشهی کوزلک یک مفهوم بنیادی و اساسی است که نباید آن را با زمان تقویمی که یک زمان برونذهنی بر اساس گردش افلاک و آمدورفت فصول است اشتباه گرفت. زمان تاریخی، زمان تجربهی بشری است و بر اساس تنوع تجربه، کوزلک به زمانهای تاریخی میرسد؛ یعنی ما زمان تاریخی نداریم، زمانهای تاریخی داریم، زمانهای تاریخی چندلایه است. کوزلک به هردر اشاره میکند و میگوید وقتی که کانت بحث زمان را بهعنوان یک مقوله از مقولات قوهی فاهمه مطرح کرد -در عقل نظری که در واقع کانت با این کار عقل را متواضع کرد و بر مقولههای پیشینی عقل انگشت گذاشت که عقل دارای حدودی است، یکی از این حدود، مقولهی پیشینی زمان است- انتقادی به او میکند. هردر میگوید زمان کانتی یک زمانِ واحدِ کلیِ انتزاعی است و حال آنکه به قول هردر، هر تجربهای و هر انسانی زمان خاص خودش را دارد و در نتیجه ما بیشمار زمان داریم، نه یک زمان.
آنچه که کانت عنوان میکرد از همین اشارهی کوزلک الهام میگیرد و بحث زمانهای تاریخی را مطرح میکند؛ زمانهای چندلایهی تاریخی که مهمترین این زمانها، زمانهای سهگانهای است که شباهتی نیز با زمانهای سهگانه برودلی پیدا میکند، ولی درعینحال تفاوتهایی نیز با هم دارند؛ زمان کوتاهمدت، زمان میانمدت و زمان بلندمدت. جوامع بر اساس تجربههای خود و بر اساس نسبت میان قلمرو تجربهشان با افق انتظارشان، ضربآهنگ و درجه شتاب گوناگون دارند. به قول کوزلک آنچه که مدرنیته را مدرنیته میکند، شتاب پیدا کردن زمان است؛ یعنی زمان در مدرنیته سرعت میگیرد و چون سرعت میگیرد فاصلهی بین قلمرو تجربهی آدمی و افق انتظار او زیاد میشود و از همین جا کوزلک نقبی میزند به فلسفههای عصر روشنگری که اساساً چگونه واژهها یا مفاهیم قدیمی به مفاهیم جدید تبدیل شد.
تفاوت واژه و مفهوم در بحث از تاریخ و مدرنیته
آقاجری در ادامهی این بحث تأکید میکند: کوزلک بین «واژه» و «مفهوم» تفاوت میگذارد، واژه یک لغت است ولی مفهوم یک اصطلاح است. ممکن است واژهای واحد، معادلهای مفهومی مختلف داشته باشد، به همین دلیل است که در مطالعهی تاریخ اندیشه، نظامهای اندیشهای و مفهومی و فکری متوجهی این نکته بود که ما بهصرف شباهت واژگانی یا شباهت ظاهری مفهومی، یکسانسازی نکنیم. البته مدرنیته دو کارکرد در حوزهی مفاهیم دارد، یکی اینکه مفاهیم گذشته را مثل دموکراسی، دولت، جمهوریت و جمهورخواهی و آزادی را از نو تعریف کرد. این بازتعریف در عالم مدرن درعینحال در درون خودش یک فلسفهی تاریخ نیز داشت، فلسفهی تاریخی که اساس آن Movement (حرکت) بود، حرکتی که در مفاهیمی که آخر آن ایزم یا ایسم (اومانیسم، کمونیسم، سوسیالیزم) است وجود دارد، ایزمهایی که در دورهی روشنگری ساخته میشود. این ایسمها همه نشاندهندهی جنبش و حرکت است؛ یعنی بشر حالا یک نگاه دیگری به تاریخ دارد، نگاهی که اساس آن بر تغییرمندی است، تغییرمندی که مثبت تلقی میشود نه منفی؛ سپس تمام آن مفاهیم گذشته، از جمله مفاهیم مربوط به تاریخ که خیلی از آنها مفاهیم مکانی و فضایی هستند. در این بخش دوباره کوزلک به نکتهی مهمی اشاره میکند؛ او میگوید مفاهیم تاریخی، ابتدا مفاهیم مکانی است و بعد مفاهیم مکانی بهصورت استعاری تبدیل به مفاهیم زمانی میشود.
در تعریف دقیق کوزلک از واژهها و مفاهیمی مثل حرکت، انقلاب و ... نشان میدهد که این مفاهیم در درجهی اول مفاهیم مکانی است؛ یعنی حرکت را ما در مکان میبینیم، شیء از یک نقطه حرکت میکند و به نقطهی دیگر در مکان میرود، یا مثلاً ریشهی واژهی انقلاب مربوط میشود به علم هیئت و گردش افلاک، گردش زمین به دور خورشید، گردش دایرهوار افلاک که این گردش نیز گردش دوری است، در نقاط اعتدالی و سپس عبور از نقاط اعتدالی و دوباره برگشتن به همان نقطهی اعتدالی قبلی. اتفاقاً در زبان فارسی و عربی نیز انقلاب معنی برگشت دارد، در قرآن انقلاب به معنی برگشت است «وَ مَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ»، میگوید پیغمبر بمیرد شما انقلاب میکنید، یعنی به عقب برمیگردید؛ درحالیکه امروز انقلاب یک مفهوم مثبت دارد همانطور که تغییر به معنای مثبت است، درحالیکه در گذشته تغییر به معنی منفی بود، هم در فلسفهی یونانی و هم در فلسفهی اسلامی، حتی در قرآن. خیلی اوقات در دوران جدید این آیهی معروف «إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ» را ما در پارادایم جدید تفسیر میکنیم و از آن اینطور برداشت میکنیم که مردم باید رو بهسوی آینده تصمیم بگیرند و سرنوشت خودشان را تغییر بدهند، درحالیکه این آیه بار منفی دارد. در آیه میگوید، آن اقوام و ملتهایی که دچار فلاکت و عذاب شدند، وضع آنها را خدا تغییر نداد آنها وضع خودشان را تغییر دادند. این آیه در واقع در حال مطرح کردن تغییر با بار منفی آن است.
رسالهی «زمان آستانهای» کوزلک
استاد دانشگاه تربیت مدرس ادامه داد: مفاهیم در درجهی اول به قول کوزلک مکانی هستند و سپس بهواسطهی استعاره، زمانی میشوند. در دورهی مدرن، مفاهیم قدیم بر اساس قلمرو تجربهی مدرن در قرن 18 و افق انتظار آیندهی آنها، بازتعریف میشود و علاوه بر آن مفاهیم تازهای هم تولید میشود. در کتاب نقد و بحران، کوزلک بحثهای مفصلی دارد که فرصت نیست به آنها بپردازم، اما در دو کتاب بعدی او، یعنی «Futuer Past» در ترجمههای مختلف مناقشهبرانگیز شده است. اگر من بخواهم آن را توضیح دهم، ما در زبان فارسی میگوییم «ایام آینده گذشت»؛ یعنی آیندهها گذشت یا «آیندههای گذشتهشده»، چرا؟ به دلیل اینکه گذشته و حال و آینده، 3 چیز متفاوت از هم نیستند؛ «حالها»، «گذشته» میشوند، «آیندهها»، «حال» میشوند و سپس «گذشته» میشوند. در این کتاب و سپس در کتاب «شیوهی کار تاریخ»، کوزلک چارچوب فکری خود را پرورانده است، در واقع نظام مقولهای و مفاهیم خودش را آماده میکند که بعد بر اساس آن با همکاری دو همکارش (کونزه و برنر) طرحی را در مورد تاریخ مفهومی آلمان در قرن 19 مینویسند. در ابتدا برنامهی آنها این بود که در یک جلد آن را بنویسند، اما سپس این کار ادامه پیدا میکند و به 8 جلد میرسد و از دورهی یونان، تاریخ conceptual (مفهومی و ادراکی) نه تنها آلمان بلکه اروپا را مطالعه میکنند. این کتاب هشتجلدی که امیدوارم روزی به فارسی نیز ترجمه شود، کوزلک در آن سهم اصلی را دارد و ایدههای اصلی حاکم بر آن، ایدههای کوزلکی است که در کتاب Futuer Past، همینطور در کتاب «زمان آستانهای» یا دوران آستانه بود. کوزلک وقتی که در سال 1965 میخواست استاد دانشگاه در آلمان شود -میدانید در بسیاری از دانشگاههای دنیا رسم است (البته به غیر از ایران) کسی که مدرک دکتری خودش را میگیرد و اگر قرار باشد که در دانشگاه شروع به تدریس کند، برای احراز مقام استادی باید یک رساله بنویسد- رسالهای مینویسد دربارهی «پروس بین 1750 تا 1850 (پروس بین اصلاح و انقلاب)» و اسم این دوره را دوره یا زمان آستانهای میگذارد -البته در مصاحبهای از این واژه (زمان آستانهای) اظهار نارضایتی میکند و میگوید، برای امروز این واژه را دوست ندارد و به دلیل اینکه در زبان انگلیسی و آلمانی یک معنای آن زین اسب است، البته ما در فارسی این مشکل را نداریم-.
کوزلک بین سالهای 1750 تا 1850 را دوران آستانهای پروس میداند. دورانهای آستانهای دورانهای گذاری هستند، دورانهای گذاری، دورانهایی هستند که ما از یک دورهای با یک قلمرو تجربه و افق انتظار خاص، آرامآرام وارد یک دورهی دیگری با یک قلمرو تجربه و افق انتظار دیگری میشویم، یک وضعیت نه این و نه آن دارد، وضعیتی نه هنوز، ایکاش دارد، بین دیروز و فردا قرار دارد، دورانهای گذاری که ما در تاریخ خودمان نیز داریم. البته بهطور مشخص اینکه دوران گذار از چه زمان شروع میشود و در چه زمانی به پایان میرسد محل بحث است، همانطور که دربارهی تاریخ ایران هم مورد بحث است؛ بهطور مثال یکی از دوران گذار در تاریخ ایران به نظر من سه قرن اول هجری است؛ یعنی با ورود اسلام به ایران. ولی یکی از دوران گذار ما به مدرنیته است. کوزلک در این کتاب، همین بحث را دارد که در این دوره (1750 تا 1850) پروس و سپس آلمان بعدی در قرن 19، وارد دوران مدرن میشود.
آقاجری در ادامهی بحث زمان آستانهای به این نکته در ایران اشاره کرد و گفت: در اینجا به نکتهای در داخل پرانتز اشاره کنم؛ وقتی پروس در سال 1750 تازه وارد دوران آستانهای خودش میشود، چقدر علمی است وقتی ما در مورد دورهی صفویه حرف میزنیم و چیزی مینویسیم، طوری حرف بزنیم که انگار دورهی صفویه دورهای است که ایران وارد دوران آستانهای مدرن خودش شده است یا مثلا صفویان را از این منظر شروع به خواندن کنیم. آن خوانش به نظر من یک خوانش ایدئولوژیک و تحمیلی میشود که بیشتر تحت تأثیر علایق سیاسی و ایدئولوژیکی است تا پژوهش جدی تاریخی.
نظام مقولهها و مفاهیم کوزلکی؛ «تداوم» و «گسست»
استاد دانشگاه تربیت مدرس دربارهی دوران آستانهای کوزلک ادامه داد: نظام مقولهها و مفاهیم کوزلکی برای مطالعهی تاریخ بهطورکلی و بهخصوص تاریخ مفهومی استفاده شده است؛ تاریخ اندیشهای -اندیشهها و مفاهیم سیاسی- این ابزارهای مفهومی، قلمرو تجربه، افق انتظار، زمان و دورهی آستانهای، زمان تقویمی یا زمانهای تاریخی، زمانهای چندلایه، همزمانی ناهمزمانها، ناهمزمانی همزمانها -کوزلک هر دو را به کار میگیرد-، در اینجا همزمانها، همزمانهای سالی است، ممکن است نه تنها در چند جامعه بلکه در یک جامعه هم بخشهای مختلفی از جامعه از نظر chronology (سالی) همزمان باشند، ولی از نظر تاریخی ناهمزمان باشند. مخصوصاً در دورههای گذار این اتفاق میافتد، در این دورهها، اندیشههای سنتی متعلق به زمان تاریخی دیگری است و اندیشههای مدرن متعلق به زمان تاریخی دیگری است، آنها همزمان بهصورت chronology در کنار هم قرار میگیرند.
«شکافها» و «گسستها» از ابزارهای مفهومی کوزلک است، گسست و شکاف در تاریخ و اینکه تاریخ و از جمله تاریخ اندیشه، تاریخ تداومها و گسستهاست؛ البته کوزلک میگوید گسست و تداوم بر اساس نوع زمان و نوع تجربه فرق میکند؛ بهطور مثال در تاریخ زمانی و اقتصادی این تداوم از نظر او بیشتر است، ولی در تاریخ سیاسی این تداوم کمتر و شکاف بیشتر است، انقلابها و اصلاحات موجب شکاف میشود، اما ممکن است در یک جامعهای در واقع این شکافها همزمان با هم و با یک آهنگ پر نشود. در این باره مثالی که کوزلک میزند در مورد آلمان شرقی و غربی است، میگوید آلمان شرقی و غربی با هم متحد شدند، آلمان شرقی و آلمان غربی در حال حاضر از نظر تاریخ اقتصادی ادغام شدند، ولی از نظر تاریخ ذهنی ادغام نشدند؛ یعنی هنوز آلمانیت شرقی و آلمانیت غربی را در عالم مفهومی و ذهنیت دو آلمان میبینید، بااینکه به لحاظ ساختاری و اقتصادی با هم ادغام شدند و وحدت کردند. یا مثلاً در تاریخ زبانی، تداوم کمتر میبینیم، ولی در تاریخ مفهومی به نسبت آهنگ شتاب و ضربآهنگ زمان تاریخی شکاف بیشتر است. از فرهنگ خودمان مثالی بزنم؛ واژهها تداوم دارد، ما واژهی ملت، دولت، مشروطه و ... داریم، این واژهها را شما میتوانید در متون 1000 سال پیش هم پیدا کنید؛ یعنی در اینجا ما با تاریخ تداوم روبهرو هستیم، اما وقتی که به تاریخ مفهومی توجه میکنیم، میبینیم که تاریخ مفهومی تاریخ گسست است. البته ممکن است در جامعهای که افق انتظار و قلمرو تجربهاش با هم منطبق است، تداوم نه تنها در تاریخ واژگانی بلکه در تاریخ مفهومی نیز دیده شود. بههرحال «گسست و شکاف» یا «تداوم و استمرار» اموری مطلق نیست و باید بهطور مشخص آن را مطالعه کرد.
مقالهی برجستهای کوزلک به نام «جهانهای سهگانهی مدنی» یا «سه جهان مدنی» دارد که او در این مقاله تفاوت تجربهی تاریخی انگلستان، فرانسه و آلمان را مطالعه کرده است. بااینکه ما از ایران وقتی نگاه میکنیم، احکام کلی یکسان صادر میکنیم و میگوییم اروپا چنین است یا اروپا چنان است، اما کوزلک نشان میدهد که حتی در تاریخ مفهومی اروپا، بهطور مثال تحمیل مفهوم بورژوازی، بوژوا در فرانسه، بورگر در آلمان و شهروند در انگلستان، تفاوت این مفاهیم در این سه کشور با توجه به تجربیات خاص هریک متفاوت است. در نتیجه مفهوم تداوم و گسست بهعنوان یکی از ابزارهای مفاهیمی کوزلکی در مطالعهی تاریخ بهطورکلی از جمله تاریخ مفهومی و اندیشهی سیاسی است.
دورهبندی تاریخی کوزلکی
آقاجری در بحث پایانی خود از کوزلک بیان کرد: در جایی کوزلک میگوید اصلاً تاریخ چیزی نیست جز دورهبندی. چرا؟ به این دلیل که در دورهبندی است که تمام مضامین و مفاهیم و عناصر را به کار میبرید تا یک دوره را از دورهی دیگر مشخص کنید. تاریخ chronology دورهبندی نمیکند و چون دورهبندی نمیکند به منطق مضمونی تاریخ بیتوجه است؛ یعنی صرفاً به یک تاریخ رواییِ گزارشیِ توصیفی تبدیل میشود، گویی حوادث و وقایع درون زمان هستند، درحالیکه حوادث و وقایع درون زمان نیستند، حوادث و وقایع زمانی هستند؛ یعنی زمان چیزی جدا از حوادث و رویدادها و تجربههای بشری نیستند، اما تلقی تاریخنگاری سنتی از زمان به گونهای است که اساساً زمان دورهبندی نمیشود و اگر هم دورهبندی شود با گردش تقویمی و شب و روز و گردش افلاک طبقهبندی میشود.
شما اگر مقدمهی رسل الملوک طبری را بخوانید -که معمولاً به آن توجه نمیشود- طبری در همان صفحهی اول مقدمهی تاریخ خود چه درکی از زمان دارد و سپس آن درک از زمان را مقایسه کنید با درک زمان که ملاصدرا دارد، این دو با هم خیلی تفاوت دارند.
دوباره به نکتهای اشاره کنم، متأسفانه به این دلیل دانش تاریخ در جامعهی ما تاکنون آن پویایی لازم را پیدا نکرده است، بهخصوص به لحاظ مفهومی و مضمونی و نظریهپردازی دچار مشکل است که نسبت بین تاریخ و فلسفه و تفکر فلسفی منقطع شده است. ما در فلسفهی اسلامی، ایرانی خودمان درونمایههایی داریم و داشتیم که اگر آنها را با تاریخ پیوند میزدیم، میتوانستیم یک نوع نظریه و تلقی نو تاریخی عرضه کنیم، از جمله یکی از مسائل، بحث حرکت و بهخصوص حرکت جوهری و مقولهی زمان در فلسفهی صدرایی است. تمام آن ابزارهای مفهومی کوزلک که در بالا به آنها اشاره شد، خلاصه میشود در آن دورهبندی کوزلکی.
«مفهوم» و «پادمفهوم» در دورهبندی کوزلکی
او افزود: در نتیجه اگر ما بخواهیم تاریخ اندیشهی سیاسی و تاریخ مفهومی را مطالعه کنیم، در واقع تاریخ یعنی دورانیت این اندیشه؛ برخلاف لاوجوی که اندیشهورزان را تبدیل میکند به یک جعبهی بسته هرمنوتیک بدون محفظی که در اینجا و آنجا قرار دارند و هیچ نسبتی نه با هم دارند و نه با زمین و زمان و دوران خود دارند. اما در آرای کوزلک، اندیشه، دورانی میشود و تجربه پیرامونی خود پیوند وثیقی پیدا میکند، ضمن اینکه این تاریخ، تاریخ چندلایه است و مفاهیم نیز فقط مفاهیم نیستند، مفهوم و پادمفهوم. پادمفهومها به قول کوزلک بهویژه در کارهای اخیر وی، شیوهی سرکوب چیزهاست؛ یعنی وقتی یونانیها میگویند، یونانیها و بربرها، در واقع دارد مفهوم یونانی را در مقابل پادمفهوم بربری میگذارد تا سرکوبش کند. کوزلک در اینجا میگوید ما باید به آن سویهی مغلوب پادمفهومی در تاریخ توجه داشته باشیم. به قول بنیامین، ما در تاریخ فقط نباید تاریخ فاتحان را بخوانیم، بلکه باید تاریخ شکستخوردگان را نیز بخوانیم.
هاشم آقاجری در انتهای بحث خود گفت: پادمفهومها نوعی روش برای خواندن صدای کسانی است که در تاریخ سرکوب و به حاشیه رانده شدهاند. ما با این مطالعهی چندلایگی و چندسویگی تاریخ، میتوانیم اندیشههای سیاسی مسلطی که امروز هژمونیک شده را با این شیوه هیستوریزه کنیم؛ یعنی تاریخیتمند کنیم و با تاریخیتمند کردن آنها و طبیعتزدایی کردن آنها، پایههای مشروطیت آنها را سست کنیم. برخلاف ایدئولوژیهای مسلط که تلاش میکنند تا خودشان را بهعنوان امور ابدی و ازلی معرفی کنند، با هیستوریزه کردن و نچرالیزه کردن، نشان میدهد که اولاً تمام تاریخ این نبوده است. کوزلک در جایی جملهی درخشانی میگوید، من بهعنوان مورخ -در نقدی که به گادامر و به مورخان مفهومی زبانی هرمنوتیکی میکند و اشارهای نیز به کوئنتین اسکینر دارد- نمیتوانم و نباید تنها با آنچه که گفته شده است کار کنم، بلکه باید به آنچه که میتوانسته گفته شود هم در تاریخ کار کنم و این به نوعی شالودهشکنی از گفتمانها، ایدئولوژیها، زبانها و مفاهیم سیاسی و غیرسیاسی مسلط و هژمونیکی است که در تاریخ جوامع وجود دارد و در واقع با این شیوه شما تاریخ را به قول فوکو، انقلابی میکنید.
به نظر من ما میتوانیم از مکتب کوزلکی برای مطالعه تاریخ ایران استفاده کنیم، زیرا بصیرتهای زیادی دارد. و قبلا گفتهام بعضی از افرادی که از کوزلک استفاده کردند، استفاده تمام عیار نیز کردند. زمانی است که شما یک جمله را بر میدارید و یک ارجاعی میدهید، اما یک موقع دستگاه مفاهیم و به اصطلاح نظام مقولههای یک نظریهپردازی را میگیرید و استفاده میکنید، اما نمیگویید منبع نظام مقولههای من چیست. و گاهی یک ارجاع در زیرنویس به نظر من اتفاقا وجه متقلبانهاش بیشتر است. به قول معروف، گفتن نصف حقیقت خیانت به حقیقت است. گاهی اوقات من که به صورت پیچیده بخواهم چیزی را پنهان کنم، یک چیزی را میگویم برای اینکه یک چیز اصلی را نگویم. لذا من فکر میکنم که از کوزلک برای تاریخ ایران خیلی میشود، استفاده کرد. زیرا کوزلک در واقع سعی نکرده تاریخ را با رشتههای دیگر بشناسد. ضمن اینکه باز است و اندیشهی او نیز یک سیر متغییر داشته است.