فرهنگ امروز/میراسداله صالحی پناهی*: اتروسکها، فلورانس را فلورنتینا (Florentina) یعنی گلستان مینامیدند و گل سوسن نماد این شهر اعجابانگیز است. در معماری آن سختگیری قرونوسطایی با آرامش کلاسیک رنسانس رابطهی خوشایند و متعادل با ترکیب رنگها و محیط استثنائی به وجود میآورد. 1 رومیها در سال 187 (ق. م) در جادهی کاسیا(Via Cassia) یک پست نگهبانی در محل فلورانس امروزی گذاشتند. 2 شهر روم در 59 (ق. م) زمانی که جولیوس سزار با گلها میجنگید در راه لشکرکشی به کشور گل آن زمان به وجود آمد. البته فلورانس مینیاتور یک شهر رومی بود، در دوران حملهی ژرمنها در قرون پنجم و ششم میلادی، فلورانس اهمیت خودش را از دست داد و دیگر روی جادهی اصلی، مورد استفادهی ژرمنها قرار نداشت.
در دورهی شارلمانی دوباره فلورانس اهمیت پیدا میکند تا اینکه باز حرفی از آن شهر زده نمیشود. در دورهی ضعف امپراتور مقدس آلمان و مرگ انریک چهارم، امپراتور و کانوسا حاکم شهر فلورانس و نبود قدرتی حاکم بین سالهای 1115 تا 1125 میلادی خلئی به وجود آمد و شهر فلورانس استقلال خود را بهصورت خودگردان به دست آورد. اشراف به قدرت رسیدند، اطراف شهر را تصرف و فئودالها را مجبور به زندگی در شهر کردند که در خانههای قلعهای زندگی میکردند و میتوانستند در صورت جنگ با خانوادههای قدرتمند دیگر از خود دفاع کنند. قلعهها گاه تا ارتفاع 70 متری ساخته میشدند. البته این فئودالها در شهر سرمایهگذاری کرده، باعث رشد اقتصادی آن میشدند. با رشد جمعیت، فضای شهر عوض میشد، باروهای جدید در شهر ساخته میشدند. در همین دوره، سرواژ از بین رفت و دهقانان از لحاظ حقوقی آزاد شدند.
اشراف قدرت را با ایجاد شورای شهر و تعیین 2 کنسول در دست گرفتند، ولی بین خود نیز در شهر دست به نبرد میزدند. این دولت کنسولس در فلورانس در سال 1937 میلادی به وجود آمد. 3 تا سال 1215، اخبار در مورد شهر فلورانس کم است. از همین دوره شهر به 2 گروه، گوئلفی (طرفداران پاپ) و گیبلینی (طرفداران امپراتور) تقسیم میشود. این 2 گروه دائم در نبرد بودند و با پیروزی یک طرف، خانههای قلعهای طرف دیگر را (خانهی سرکردگان آنها) خراب میکردند. البته با کمک امپراتور فردریک دوم، گیبلینی در فلورانس پیروز شدند و قدرت را به دست گرفتند و یکی از پسران امپراتور فرماندار فلورانس شد.
در دورهی جنگ بین خانوادههای اشراف، در شورای شهر قدرت به دست نمایندگان اصناف و تجار افتاد؛ چون تجار و اصناف ثروتمند میشدند و در دورهی ضعف اشراف به خاطر جنگ داخلی بین خانوادههای اشراف، سازمانهای اصناف، اکثریت اجرای شورای کوچک را به دست آوردند. این اتفاق مهم در سال 1250 میلادی در جنگ فیلیینه (Figline) (محلی در نزدیکی فلورانس) که گوئلفها در آن پیروز شدند، افتاد. پیروزی طبقهی متوسط ( Popolo Minuto) پایهی اجتماعی و انتخابی دولت را وسیعتر کرد، مخصوصاً نمایندگی طبقات در شوراها را وسعت بخشید و باعث رشد اقتصادی شهر شد.
اولین دولت مردم (Le Arti Minore)(البته مردم به مفهوم آن روزی یعنی طبقهی متوسط که از اشراف نبودند) تمام خانههای قلعهای گیبلینی را خراب کرد و ارتفاع خانههای گوئلفها را نصف کرد. علیرغم اینکه جنگ و جدال بین 2 فرقه گوئلفی و گیبلینی در شهر فلورانس آرامش آن را میگرفت، فلورانس آن دوره بر پایهی سیستم سرمایهگذاری مالی و تجاری پایهگذاری شده بود. فلورانس سکهی طلا به نام فیورینو زد و این سکه در قرون 14، 15 و 16 دلار تجارت آن زمان اروپا و مدیترانه شد. صنایع در فلورانس رشد میکرد و در بین تمام صنایع پشمبافی از همه معروفتر بود. ثروتی که آن زمان این صنایع تولید میکرد غیرقابل باور بود. فلورانس پارچه و لباس تولید میکرد و در خارج میفروخت و پول آن هر روز قدرتمندتر میشد، این علامت ثروت بیحساب این شهر استثنائی بود. بااینکه هر حکومتی سکه میزد، فیورینو تنها سکهی طلای اروپا و ارز مورد قبول از لندن تا قسطنطنیه بود و تبدیل به ارز پایه شده بود. 4
بانکداران فلورانسی به همه در اروپا و مدیترانه، از افراد معمولی گرفته تا پادشاهان انگلیس و فرانسه، از هامبورگ تا اسکندریه و ... پول قرض میدادند و سود زیادی دریافت میکردند. درآمد حاصل از این فعالیتها چه بهصورت صنعتی یا مالی در فلورانس به انواع مختلف خرج میشد. یکی از این فعالیتها ساخت ساختمانهای عمومی و کاخهای پرخرج در فلورانس بود. اصناف در این بخش فعال شدند و اولین ساختمان عمومی را در سال 1255 به نام بارجلو (Bargello) ساختند که باید کاخ عمومی شهر میشد. امروزه این کاخ بعد از فعالیتهای مختلف در آن به موزهی ملی تبدیل شده است.
فلورانس به قول فرانکو کاردینی، شهر نفرینشدهی دانته در کمدی الهی است. دانته آن را شهر درآمدهای بادآورده و مردم جدید (شاید منظورش تازه به دوران رسیده) میداند و میگوید در فلورانس حرص و آز و حسادت حکومت میکند. دانته خود حاکم شهر شده بود و در گیرودار نبرد بین فِرَق سیاسی مختلف که این بار بین گوئلفهای سفید و سیاه درگرفته بود، قرار داشت، در 1301 با یک کودتا، او را از کار انداختند و تبعید کردند. البته او از گوئلفهای سفید بود و موافق سازش با گیبلینیها. گوئلفهای سیاه، طرفدار پاپ و مخالف سازش بودند که قدرت را به دست گرفتند و دانته و دوستانش را آواره کردند.
پس از یک دوره رشد اقتصادی و جنگهای خانگی در 1341 ورشکستگی بانکها شروع شد؛ چون شرکتهای فلورانس به شاهان و امیران اروپایی قرضهای زیادی داده بودند که بین آنها پادشاه انگلستان ادوارد سوم هم بود. با شروع جنگهای صدساله، پادشاه انگلستان خود را ورشکسته اعلام کرد و پولهای دادهشده به او را پس نداد. در ابتدا باردیها (I Bardi) و پروتسزیها (I Perutzzi) مهمترین بانکداران فلورانس ورشکسته شدند و دیگران به دنبال آنها. برای خروج از بحران یک فرماندار انتخاب کردند که تمام اختیارات لازم را داشت او دوک آتن گوالتیرو دیبرنه (Gualtiero di Brenne) بود که بعد از ولخرجیهای زیادش که در چند ماه انجام داد او را از شهر بیرون کردند.
رفرم انتخاباتی سال 1344 میلادی آنقدر بغرنج بود که هیچیک از خانوادههای قدرتمند نمیتوانست حاکمیت را کنترل کند. جریانی که در همهی دولتشهرهای ایتالیا اتفاق میافتاد. پایهی انتخاباتی محدود میماند و از یک جمعیت 100 هزار نفری 5 تا 6 هزار نفر حق رأی داشتند. با این رفرم کارگران ساده و ثروتمندان حذف و شرکت آنها برای انتخاب شدن ممنوع شد. در آخر سال 1348 طاعون از راه رسید، دیگر آخرالزمان بود. جمعیت فلورانس از 100 هزار نفر به نصف رسید، نیروی کار کم شده، کارگاهها بسته و پس از ورشکستگی بانکها، طاعون ضربهای مرگبار به جامعهی فلورانس زد. اما سرمایهی انباشتهشده، تجربه و مهارت در کاردستی، تجارت و کارآیی از بین نرفته بود و شروع دوباره کار را آسان میکرد.
شورش چومپی (Il tumulto di Ciompi) سال 1378 میلادی
این شورش مهمترین شورش در اواخر دورهی میانه است و در مبارزات اجتماعی آن دوران جایگاه استثنائی دارد. بعد از ورود اشرار شهری به قدرت مستقل فلورانس، طبقات میانی نیز در قدرت شرکت کردند. این بار نوبت کارگران روزمزد و در حقیقت پایینترین طبقهی شهری بود که میخواست خواستههایش را به حاکمان بقبولاند و در ارگانهای تصمیمگیرنده نقش داشته باشد. شهر فلورانس 3 سازمان را در تعداد سازمانهای صنفی وارد کرد که یکی از آنها سازمان صنفی چومپی بود. یک نفر از خانوادهی مدیچی (Medici) (خانوادهی حاکم بعدی فلورانس تا چند قرن) از موجلو (Mugello) تازه به فلورانس آمده بود، در بین مدافعان این جنبش بود. 3 سال بعد یک دولت جدید شرایط قبل را احیا کرد، حتی نمایندهی چومپی، میکله لاندو ( Michele Lando) به آنها خیانت کرد.
بررسی رشد قدرت ارگانهای انتخابی، در مرحلهی اول شرکت اشراف و اربابان، در مرحلهی دوم شرکت تجار، بانکداران و اصناف، در مرحلهی سوم شرکت کارگران روزمزد در ارگانهای سیاسی، یکی از مسائل گرهی اساسی تاریخ است. تمام شرایط سرمایهداری در فلورانس به وجود آمده بود و در حقیقت مبارزهی طبقاتی جدیدی آغاز شده بود.
فعالیت و کار کارگاهها، تجار و بانکداران در قرون 12، 13 و 14، فعالیت اومانیستها در اواخر قرن 14 و نیمهی اول قرن 15 و دفاع از حقوق خود بهوسیلهی سازمانهای صنفی، در فلورانس شرایط استثنائی به وجود آورده بود که دوران طلایی فلورانس شهرت پیدا کرده است.
در قرن پانزدهم، شهرهای ثروتمند ایتالیا، فلورانس، میلان و ونیز بودند. فلورانس جنگهایی علیه میلان در اتحاد با ونیز شروع میکند و در همان دوران آرتسو (Arezzo) مونته پولچانو (Montepulciano)، پیزا (Pisa)، کورتونا ( Cortona) و لیوورنو (Livorno) را میگیرد و بدینوسیله سرزمین تحت کنترل خود را وسعت میبخشد. در دورهی رشد قدرت شهر، به آموزش خیلی توجه میشد. سازمانهای صنفی، فاضلان و حاکمان به این امر توجه خاصی داشتند. در فلورانس مدارس ابتدایی زیاد بودند، تعداد باسوادان نسبت به آن دوران خیلی بالا بود؛ چون تجار و دفترداران به آن نیاز داشتند. در فلورانس دانشگاهی به وجود نیامد، مؤسسهای عالی به نام استادیوم (Studium) در سال 1321 به وجود آمد که بعداً به دستور پاپ به پیزا منتقل شد و بعد به فلورانس برگشت و دوباره به پیزا منتقل شد. این مسئله باعث شد که فلورانسیها آموزش اسکولاستیک (مدرسی) نداشته باشند، فقط انجمنهای غیررسمی ایجادشده بهوسیلهی اومانیستها با معرفی آثار سیاسی و مدنی دوران کلاسیک (باستان) به آنها راه بحث را نشان میدادند، مانند انجمن کولوچو سالوتاتی ( Convivio di Coluccio Salutato) در اواخر قرن 14 و آکادمی افلاطون در قرن پانزدهم.
فلورانسیها واقعیتهای زندگی و تجارت را میشناختند، برای مسائل آن جواب پیدا میکردند، در حقیقت با دنیای واقعی طرف بودند نه با تئوریهای نازا. این شرایط باعث ترکیب فرهنگ عوام با فرهنگ نخبگان شد و ترکیبی از آن به وجود آمد که برای زندگی، ادارهی دولت و تجارت لازم بود.
در آن دوره (اوایل قرن پانزدهم) با انقلابی که در قرون 14-11 به وجود آمده بود، فلورانس یک دولتشهر ثروتمند شده بود. این انقلاب در حقیقت به آشنایی تجار ایتالیایی و مسلمانان که از یک طرف با چین و هند و از طرف دیگر با اروپا رابطه داشتند بهصورت یک حرکت ماجراجویانه نبود، بلکه آنها یاد گرفتند که بازارهای شهر میخواهند و خود محصولات آنها را تولید کنند و به خود آنها بفروشند، مانند شیشه ونیزی، پارچهی ابریشمی فلورانسی و شهرهای دیگر. سرامیک شهرهای مرکزی و شمال ایتالیا از لحاظ کیفیت از محصولات خاور نزدیک بهتر بود و آنها در همه جای شرق نزدیک و شمال اروپا جوابگوی تقاضای بازارها بودند. 5
در قرن پانزدهم غیر از فلورانس تمام دولتشهرهای ایتالیا به حکومتهای جبار تبدیل شدند یا حکومتهای جبار داشتند. این روند باعث شد که ارگانهای دموکراتیک در دولتشهرها از بین بروند. فقط در فلورانس ارگانهای دمکراتیک حفظ شده بود، حتی در ونیز با موروثی شدن عضویت در شورای شهر، غیر از خانوادههای تجار و ثروتمند کسی نمیتوانست وارد آن شورا شود، البته حکومت ونیز به خواستههای مردم رسیدگی میکرد و مانند دولتشهرهای دیگر درگیری بین اشرافیت شهر با تجار و بانکداران وجود نداشت؛ چون از بدو ایجاد دولتشهر ونیز، قدرت در دست بانکدارن و تجار بود.
در دولتشهر فلورانس بعد از قدرت گرفتن خانواده آلبیتزی (Albizzi) در 1433 و تبعید کوریمو مدیچی ( Cosimo Medici) در 1434 مردم شهر، کوزیمو را به فلورانس برگردانند و او حاکم غیررسمی فلورانس شد. در زمان او تمام ارگانهای شهر حفظ میشود، کوزیمو با حرکتهای ظریفی انتخابشوندگان را از طرفداران خود انتخاب میکند و کنترل فلورانس را در دست میگیرد. او هیچ مقام رسمی در دستگاه دولتی نداشت، البته قبل از این جریانات اومانیستهایی مثل کولوچو سالوتاتی، لئوناردو برونی و کارلو مارسوپینی آخرین مسئلهی سیستم فکری خود (سیستم سیاسی) را مطرح کرده بودند و آن را در عمل پیاده میکردند. کولوچو سالوتاتی زمانی وزیر امور خارجهی دولتشهر فلورانس بود. 6
سازمانهای صنفی (Le Arti)
در فاصلهی قرن 12 و 13 سازمانهای صنفی سازماندهی میشوند؛ یعنی هر صنفی سازمانی جداگانه برای خود درست میکند. سازمانها به 2 گروه تقسیم میشوند:
- سازمان اصناف بزرگ (Le Arti Maggiori): اعضای این سازمانها کارفرمایان، واردکنندگان، بانکداران و تجار بودند. اینها 7 سازمان داشتند که در بین آنها سازمان صنف پشم، سازمان کالیمالا و سازمان تعویض ارز (سازمان صرافها) بود. هر صنفی پرچم خود را داشت که میتوانست بسیج نظامی بکند. در پایان قرن 13 سازمان اصناف بزرگ، شهر فلورانس را اداره میکرد؛ چون تجارت و سرمایهی مالی در شهر و خارج آن هم در دست اعضای این سازمان بود و این اعضا برای بزرگی و شکوه فلورانس کار میکردند.
- سازمان اصناف کوچک ( Le Arti Minori): در نیمهی قرن سیزدهم تشکیل شدند و 14 سازمان بودند، هریک اساسنامهی خود را داشتند و نقش اساسی نداشتند؛ چون فقط به کار در شهر و در حقیقت فعالیت محلی در صنایع دستی و کارهای دیگر دست داشتند، اما نقش مهمی در رشد پایهی انتخاباتی بازی میکردند.
البته ورود به سازمانها قوانین مشخصی داشت. باید عضو یک خانواده از سازمان اصناف میبود و کارش را خوب بلد باشد و قبل از اینکه عضو سازمان اصناف بشود، امتحان میشد. در قرن 14 دادگاهی تشکیل شد تا به اختلافات سازمان صنفی رسیدگی و رأی خود را اعلام کند. سازمانها چون از اعضای خود در برابر رقابت دفاع میکردند و علاوه بر آن ساعات کاری را مشخص، مزدها را معین کرده و روزهای تعطیلی را اعلام میکردند. اینهمه به رشد اقتصادی فلورانس کمک کرد تا ثروتمندترین و قدرتمندترین دولتشهر قرون میانه بشود. البته در آغاز قرون جدید در تمام زمینهها پیشرو تمام دولتشهرهای ایتالیایی و سایر کشورهای اروپایی در پیشرفت اجتماعی، اقتصادی و سیاسی بود.
وقتی کوزیموی پیر (Cosimo il Vecchio) در 1464 فوت کرد، پیرو مدیچی پسر او جایش را گرفت ولی در 5 سال حکومت، کار اساسی انجام نداد. در 1469 لورنسو مدیچی (Lorenzo Medici) به قدرت رسید، سالی که ماکیاولی متولد شد، 7 همان سال نویسندهی «تحسین جنون» اراسم روتردامی نیز متولد شد. 8 در همان سال لئوناردو که پسر نامشروع دفتردار و یک زن روستایی بود، وارد فلورانس شد و در کارگاه وروکیو (Verocchio) مشغول شاگردی او شد، او 17 سال داشت. در فلورانس چنان محیطی ایجاد شده بود که لئوناردو تبدیل به نقاش، مجسمهساز، مهندس و مخترع شد؛ یعنی همان لئوناردو داوینچی معروف. شهر پر از رفت و آمد چهارگوشهی جهان آن روز و مملو از کارگاههای عالی، نقاشان پراستعداد، معماران با افکار جدید و قدرتمند بود. لورنسو خود در سرمایهگذاری در ساخت کاخها و ساختمانهای عمومی پیشقدم شد، نقاشان جوان را پیش استادان برجسته میفرستاد و خود در بحثهای ادبی و سیاسی یکی از انجمنهای آن زمان شرکت میکرد.
البته در شهر مانند تمام دولتشهرهای ایتالیا توطئههای خانوادههای مخالف حاکمان یا موافقان پاپ که میخواستند به پشتوانهی پاپ و شاه ناپل قدرت را به دست بگیرند، وجود داشت. در سال 1478 بر علیه لورنسو توطئهی پاتزی (Pazzi) سازمان داده شد و برادر لورنسو، جُوانی کشته و خود او زخمی شد، ولی توانست خود را از مهلکه نجات دهد. بعد جنگ پاپ و شاه ناپل بر علیه فلورانس شروع شد و لورنسو با دیپلماسی مدبرانه با شاه ناپل صلح کرد و فلورانس را از فاجعه نجات داد. البته حملهی محمد فاتح به جنوب ایتالیا هم به او کمک کرد تا دولتهای ایتالیایی اختلافات خود را در برابر دشمن قوی کنار بگذارند.
لورنسو تعادلی بین قدرتهای مهم ایتالیا (فلورانس، میلان، ونیز و پاپ و ناپل) به وجود آورده بود، ولی پس از مرگ لورنسو در سال 1492 آن تعادل از دست رفت؛ چون بر پایهی روابط شخصی پایهگذاری شده بود. مرگ او در سالی نمادین برای اروپا اتفاق افتاد که کریستف کلمب به دنیای جدید (آمریکا) رسید که البته یک فلورانسی به نام آمِریگو وِسپوچی (Amerigo Vespucci) این مسئله را چند سال بعد در سفرنامهی خود اعلام کرد و اسپانیا آخرین پایگاه مسلمانان را در شبهجزیرهی ایبری فتح کرد و مسلمانان و یهودیان را که مسیحی نمیشدند اخراج کرد.
فرار مدیچی از فلورانس
در جنگی که در 1494 میلادی بین شاه فرانسه (کارل هشتم) و شاه ناپل که آراگونی بود، درگرفت. پیرو مدیچی از ترس، پیومبینو ( Piombino)، پیزا، لیورنو را تسلیم کارل هشتم کرد و قرارداد اتحاد با او بست. فلورانسیها او را از شهر بیرون کردند و جمهوری واقعی تشکیل دادند که سمبل آن ساوانالورا (Savonarola) راهبی از فرقهی دومینیکنی بود. او این مسئله را درک میکرد که دیگر اخلاق قرونوسطایی به کار نمیآید و شرایط جدید، سیاست و اخلاق جدیدی احتیاج دارد. ساونارولا در موعظههایش به تمام مظاهر گناه حمله میکرد و حتی بالماسکه را قبول نداشت. بعد از موعظههایش شروع به سوزاندن نمادهای گناه (ماسکها، عطرها، لباسهای فاخر) میکرد و قدمبهقدم کار به سوزاندن آثار هنری هم رسید. اشتباهش در حمله به پاپ بود که تکفیر از جانب پاپ را به ارمغان آورد و مخالفین او را به اعدام محکوم و بعد از قتل در آتشی که خود افروخته بود، سوزاندند.
در سال 1498 بعد از سپردن ساوانارولا به آتش، جمهوری از بین نرفت و سدرینی (Soderini) قدرت را در دست داشت و ماکیاولی، کانچلیِرِ (Cancelliere) دولت فلورانس شد؛ یعنی وزیر امور خارجه دولتشهر فلورانس شده بود و تا افتادن حکومت در 1512 به دست مدیچی، به کار مشغول بود و بعد به زندان افتاد و شکنجه شد. بعداً در منزلش در سَن کاشانو ( San Casciano) زندانی شد و دیگر بر سر کار برنگشت. او در این سالها مهمترین آثارش را نوشت و در سال 1527 میلادی 8 روز بعد از مرگ سودرینی، دار فانی را وداع گفت. او را در قبرستان سانتا کروچه ( Santa Croce) به خاک سپردند و گمنام در آنجا به آرامش رسید.
فلورانس قدر این فرزندش را که یونان، فیلسوفان و رم پیروز و مغرور میتوانستند به او حسد ورزند، ندانست. 9 فلورانس در دورهی مدیچی و حتی قبل از آن هم مرکز بحثهای زیادی بود. شهروندان به میدان حکومتی میآمدند و آنهایی که عضو شورای شهر بودند و از آنجا رد میشدند به بحثهای مختلف سیاسی، صنفی و هنری دست میزدند. اصناف مختلف، روشنفکران، اشراف، بانکداران و کارگران روزمزد شانهبهشانه در این میدان حاضر میشدند و به بحث میپرداختند. شهر فلورانس طوری ساخته شده بود که فقیر و غنی، اشراف و کارگر در همسایگی هم زندگی میکردند، در میادین با هم بودند، یکدیگر را میشناختند و به محلههای مختلف بام میرفتند. این باعث شد که فرهنگ فاخر با فرهنگ مردمی عجین شود و یک تمدن غنی به وجود آید. آن زمان دانشگاه نبود و روشنفکران به تئوری مرده کاری نداشتند، نه تنها فرهنگ والا، بلکه جامعهی فلورانس برای آنها مهم بود و این باعث عالیترین ترکیب بین فرهنگ مردمی با فرهنگ فاخر شد و شهروند جدید به وجود آمد.
در برگشت مدیچی به فلورانس، جُوانی دی مدیچی، حاکم شد (1512 م) و کمی بعد او بهعنوان پاپ لئون دوازدهم انتخاب شد. شهر در دورهی جمهوری به دست شورا و رئیس دولت، سودرینی و رئیس دیپلماسی، ماکیاولی اداره میشد. 14 سال جمهوری اشرافی ساوونارولا پابرجا بود و تجربهی بزرگی برای مردان آن دولت شد. تأثیرش در گویچاردینی ( Guicciardini)، مخصوصاً ماکیاولی اساسی بود. ساوونارولا یک اصلاحطلب بود و نمیخواست انقلابی به پا کند و اشرافیت اقتصادی، اجتماعی، مذهبی را از قدرت سرنگون کند، ولی ناخواسته تبدیل به یک انقلابی تندرو شد و نشان داد که جامعهی سرمایهداری تضادهای بزرگی را از بین برده و تضادهای خطرناکتری را به وجود میآورد که میتواند نه تنها یک دولتشهر، بلکه یک کشور یا قاره و حتی تمام دنیا را به آتش بکشد. نگارنده در نظر ندارد که زندگی سیاسی ساوونارولا یا ماکیاولی را در اینجا به روی کاغذ بیاورد، اینها مسائلی هستند که در فرصتهای دیگر بررسی میشوند، فقط مختصر و مفید به دوران پرتلاطم فلورانس اشاره میشود.
دولتشهر فلورانس که بعد از چند قرن جنگهای خانگی و جنگهای ایتالیایی و اروپایی ضعیف شده بود، در قرن پانزدهم بهسوی خانوادههای اشرافی دست دراز کرد و در قرن شانزدهم سرمایهی مالی بهتدریج بر شهر حاکم شد و نهادهای ضعیفشدهی دمکراتیک شهر از بین رفتند. در 1527 میلادی، ماکیاولی 8 روز بعد از فوت سودرینی که رئیس دولت بود درگذشت و در همان سال جمهوری دوم فلورانس تشکیل شد که تا 1530 دوام آورد. این دولتشهر تمام تضادهای سرمایهداری را نشان داد، تمام خطرها را در دید متفکران قرار داد؛ ولی تکرار اشتباهات آنها در انگلستانِ قرن هفدهم، فرانسهی قرن هجدهم، روسیهی قرن بیستم و... نشاندهندهی بغرنجی نهادهای اجتماعی و انقلابات سیاسی، اجتماعی هستند. شاید این حرف فروید درست باشد که بشر به خاطر خودخواهی از تاریخ نمیآموزد و اشتباهات گذشته را همیشه تکرار خواهد کرد.
منابع:
- www.volipindarici.it
- Enciclopedia De Agostini, Vol. 8 Istiuto Geografico De Agostini, Novara, 1989, P.521
- Villari, Rosario, Storia Medievale, Editore Laterza, Bari, 1978, P.173
- Richard A. Goldthwaite, The economi of Renaissance Frorence, The Johns Hopkinns University Press, Baltimore, P. XI
- Idem P.6, 7
6. برای شناخت این شخصیتها به کتاب یاکوپ بورکهارت «فرهنگ رنسانس در ایتالیا» ترجمه محمدحسن لطفی، طرح نو، تهران، چاپ دوم، 1389
7. Opere di Niccolo Machiavelli, Tomo Primo, 1782, Gaetano Cambiagi Libraio in Firenze, P. VII
8. Erasmo du Ratterdam, " E logio della follia", Oscar Mondadori, Milano, 1992, P.XXVII
9. Opere di N.M. Idem, P.XIV
10. یاکوب بورکهارت، همان، صفحه 335
*عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد شبستر