فرهنگ امروز/ محمد رادمرد: در رویکردهای علمی جدید برای پژوهش و تحقیق در زمینهی علوم انسانی مسلط بودن بر مباحث روششناسی از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است. مراد از روش از یک سو میتواند تسلط بر چگونگی نگارش طرح تحقیق و متن اصلی پس از آن باشد و از سوی دیگر آشنایی و استفادهی درست از رهیافتهای روششناسانه. رهیافتهای پژوهش را بهطورکلی میتوان به 3 دسته تقسیم کرد: رهیافتهای اثباتگرایانه، رهیافتهای انتقادی و رهیافتهای تفسیرگرایانه. [1]
یکی از رهیافتهایی که بسیار مورد توجه است و در ایران نیز مورد استفادهی محققان علوم انسانی و بهطور ویژه علوم سیاسی قرار گرفته است، تئوری گفتمان است. رهیافت گفتمان توسط متفکران مختلفی مورد طرحریزی قرار گرفته است. دریدا، فوکو، فرکلاف و سرانجام زوجی به نامهای ارنستو لاکلا (Ernesto Laclau) و شنتال موفه (Chantal Mouffe). در این بین از میان رویکردهای مختلف گفتمانی به نظر میرسد ایدهی این زوج بیش از رویکردهای دیگر مورد توجه قرار گرفته است. شاید از جمله دلایل این امر تا حدی به این نکته بازگردد که در گفتمان این زوج امر سیاسی برجسته شد.
بر این اساس متن حاضر در پی آن است تا به اختصار و در حد وسع این نوشتار به بررسی رهیافت گفتمان لاکلا و موفه بپردازد. در این چارچوب ابتدا به شکلی کوتاه به ریشههای این رهیافت اشاره میکنیم، سپس ضمن بیان کلیتی از آن به مفاهیم محوری آن میپردازیم، سرانجام نیز با اشارهای به انتقادات وارد بر آن بحث را خاتمه میدهیم.
ریشههای نظریهی گفتمان
لاکلا در مقالهای تحت عنوان «ریشههای فلسفی نظریهی گفتمان» به بررسی این مسئله پرداخته و دیدگاه خود و اندیشههایی را که بر تفکر او تأثیر نهاده است، بیان میدارد. لاکلا ریشهی نظریهی گفتمان را در 3 جریان عمدهی فلسفی قرن بیستم میداند. آن 3 جریان و متفکران تأثیرگذار آن ازاینقرارند: فلسفهی تحلیلی در آثار متأخر ویتگنشتاین، پدیدارشناسی و اندیشمند معروف آن هایدگر و سرانجام ساختارگرایایی و انتقادات پساساختارگرایانی چون لاکان و دریدا.
این 3 جریان در شکلگیری بنای تئوری هژمونی دارای اهمیت بودند، اما در این میان جریان آخر یعنی پساساختگرایی از اهمیت بیشتری برخوردار بود. [2] لاکلا و موفه از تئوری زبانشناسانهی دوسوسور بسیار تأثیر پذیرفتند. در واقع همانطور که مارکسیسم مبانی اندیشهی سیاسی را برای این نظریه فراهم میسازد، زبانشناسی ساختگرای دوسوسور نظریهی معنایی مورد نیاز این رویکرد پساساختارگرا را مهیا میکند. «از نظر دوسوسور نشانهها و کلمات معنای خود را نه بهواسطهی ارجاع به جهان خارج، بلکه از طریق رابطهای که بین یکدیگر در درون نظام زبانی برقرار میکنند، به دست میآورند.» [3]
در این میان ایدههای فرامدرنیستی در نظریهی گفتمان تأثیری بسزا داشت. 3 مبحث عمدهی فرامدرنیستی قابل بحث است: مبحث اول انتقاد در مورد آن چیزی است که لیوتار از آن تحت عنوان فراروایتها و یا روایتهای بزرگ نام میبرد. مبحث دوم مربوط به رویکرد بنیادستیزانهای است که در اندیشهی ریچارد رورتی، عملگرا و پراگماتیست آمریکایی است. از نظر او هیچ نقطهنظر عینی وجود ندارد که حقیقت را در جهان تضمین کند. سومین مبحث نیز مربوط به رویکردهای جوهرشناسانهای است که متفکر شالودهشکن فرانسوی ژاک دریدا از آن سخن میگفت. «انتقاد دریدا از متافیزیک غربی نشاندهندهی غیرممکن بودن تعیین ذات اشیا و قطعی و تثبیت کردن کامل هویت کلمات و موضوعات است.» [4]
نکتهی مهم دیگری که در این زمینه قابل ذکر است و نباید نادیده انگاشته شود این است که نظریهی لاکلا و موفه که در کتاب «هژمونی و راهبرد سوسیالیستی: بهسوی سیاست رادیکال دموکراسی» مورد بحث قرار گرفت، بسط نظریهی گفتمان فوکو در حوزهی فلسفهی سیاسی و اجتماعی است، با این تفاوت که این دو با بهکارگیری نظریات متفکرانی چون دوسوسور، دریدا، بارت، لاکان، آلتوسر و گرامشی نظریهی بسیار کارآمدی را شکل دادند. [5] بهعبارتیدیگر لاکلا و موفه در میان انواع مختلف تحلیلهای گفتمانی (تحلیل گفتمان ساختگرا، تحلیل گفتمان نقشگرا و تحلیل گفتمان انتقادی)، تحلیل گفتمان انتقادی را از عرصهی زبانشناسی به عرصهی سیاست کشاندند. [6]
نکتهی جالب اینکه لاکلا و موفه بر خصلت ضد سرمایهداری اندیشههای خود تأکید میکنند و از سوسیالدموکراسی دفاع میکنند. بهعبارتدیگر، هدف این دو نفر «تثبیت یک جبههی جدید علیه سرمایهداری است.» [7]
مفروضات و ویژگیهای تحلیل گفتمانی
آنچه در تحلیل گفتمانی، مبنا قرار میگیرد این است که معانی و درکی که ما از جهان داریم تنها در چارچوب گفتمانهای مختلف ممکن میشود. به عبارتی میتوان اینگونه بیان کرد که گفتمان نظام معانی هستند که باورهای ما را نسبت به واقعیتهای مختلف سیاسی و اجتماعی شکل میدهند؛ بدین ترتیب گفتمانها بر سوژهها چیرهاند. سوژهها تنها در برههی زمانی خاصی که یک گفتمان تضعیف میشود، خود را بازمینمایاند. در غیر این شرایط «مردم توسط گفتمانها بازخواهی میشوند؛ یعنی در موقعیتهای مختلف سخنگویی قرار میگیرند و مجبور هستند به گونهای خاص سخن بگویند». [8]
جهان واقع شاهد ظهور و افول گفتمانهایی هست که میآیند و میروند؛ بر این اساس تضعیف یک گفتمان که بهعنوان گفتمان مسلط مطرح است، باعث ایجاد بحران میشود، ازاینرو گفتمانهای رقیب تلاش میکنند تا به حل بحران بپردازند. بدین شکل یک رقابت میان گفتمانهای متعدد شکل میگیرد که طی آن هریک از گفتمانها میکوشند تا به تقاضاهای متنوع پاسخ دهند. سرانجام در شرایط بحران از میان این گفتمانهای متعدد رقیب، یک گفتمان مسلط میشود، گفتمانی که ادعا دارد، میتواند به بازسازی نظام اجتماعی اقدام کند. البته پاسخ این گفتمان به مسائل جامعه الزاماً منطقی و مستدل نیست، بلکه به شکلی است که دیگران را متقاعد کند این گفتمان توان جانشینی و حل مسائل را دارد.
اینگونه است که نظمی جدید بر پایهی این گفتمان شکل میگیرد. این روند تدریجی است، اما باید توجه داشت که تسلط یک گفتمان به معنی تثبیت کامل و پاسخ او به تمام تقاضاها نیست، بااینحال این سلطهی گفتمانی به افول مجدد سوژه میانجامد. نکتهای که در تحلیل گفتمان میبایست به آن توجه کرد اینکه در ذات تحلیل گفتمان نوعی نسبیگرایی وجود دارد؛ بدین معنا که از منظر تئوریپردازان رهیافت گفتمان، در هیچ گفتمانی حقیقت به شکل مطلق آن وجود ندارد و این از مهمترین مفروضات روش گفتمان است. از دیگر مفروضات روش گفتمان که برایندی از قواعد تحلیل متن، هرمنوتیک، نشانهشناسی، مکتب انتقادی، واسازی، روانکاوی مدرن و دیرینهشناسی و تبارشناسی فوکو است، میتوان به این موارد اشاره کرد:
1-متن یا گفتار واحد توسط انسانهای مختلف میتواند به شکل متفاوت نگریسته شود؛
2-متن را میبایست بهعنوان یک کل معنادار نگریست و این معنا لزوماً در خود متن نیست؛
3-متنها بار ایدئولوژیک دارند و خنثی نیستند؛
4-هر متنی در شرایط خاصی تولید میشود و بنابراین رنگ خالق خود است؛
5-هر متنی به یک منبع اقتدار مرتبط است، البته این اقتدار الزاماً سیاسی نیست. [9]
مهمترین مفاهیم نظریهی گفتمان
گفتمان همچون هر نظریه و رهیافتی دیگر دربردارندهی برخی مفاهیم مهم و حیاتی است که تنها با درک آنان میتوان به درک کلیت مفهوم و نظریهی گفتمان نایل آمد. این مفاهیم مهم را میتوان اینگونه برشمرد: مفصلبندی (articulation)، ضدیت و خصومت (antagonism)، استیلا و هژمونی (hegemony)، دال مرکزی (nodal point)، دال شناور (floating signifier)، دال تهی (empty signifier) وقتهها (moments)، عناصر (elements)، قابلیت دسترسی (availability) و اعتبار (credibility)، زنجیرهی همعرضی و تفاوت (equivalence and difference)، انسداد (closure)، حوزهی گفتمانی (field of discursivity)، ازجاشدگی (didlocation)، مشروط/ محتمل بودن (accident)، سوژگی سیاسی (political subjectivity). معنای برخی از این مفاهیم اینگونه است:
مفصلبندی: عملی که میان عناصر پراکنده در یک گفتمان ارتباط برقرار میکند و به آنها هویتی جدید میدهد.
ضدیت: یک گفتمان خود را با دیگری تعریف میکند، به این امر منطق تفاوت میگویند؛ بنابراین ایجاد این رابطهی ضدیت باعث میشود تا دیگری به وجود آید. وجود این دیگری برای روشن شدن و تثبیت مرزهای سیاسی لازم است.
هژمونی: مفهومی از گرامشی که وارد اندیشهی مارکسیستی شد. این نوع از رفتار بر پایهی قدرت شکل میگیرد و دالهای شناور را بر اساس جدیدی تثبیت میکند.
دال مرکزی: هستهی مرکزی منظومهی گفتمانی را دال مرکزی تشکیل میدهد، بهعبارتدیگر مفاهیمی که در درون یک گفتمان سازماندهی میشوند، گرد یک دال مرکزی ایجاد میشوند.
عناصر: دالها و نشانههایی هستند که هنوز در درون یک گفتمان تثبیت نشدهاند؛ بنابراین هنر گفتمانهای رقیب در جذب این عناصر است.
وقتهها: برخلاف مفهوم عناصر این مفاهیم در درون یک گفتمان به هویت و معنایی موقت دست یافتهاند.
دال شناور: نشانههایی که گفتمانهای مختلف تلاش میکنند تا به آنها معنا ببخشند و ابهام را از میان بردارند. این نشان میدهد که این مفاهیم هنوز در نظام گفتمانی تثبیت نشدهاند.
قابلیت دسترسی و اعتبار: مفهوم قابلیت دسترسی برای بیان میزان موفقیت یک گفتمان به کار میرود. «به اعتقاد بابی سعید، امکان پیروزی یک گفتمان به علت ویژگیهای ذاتی آن نیست، بلکه صرفاً به این دلیل است که گفتمان تنها ساخت منسجم در دنیای کاملاً آشفته به نظر میرسد.» منظور از اعتبار نیز تأکید بر این نکته است که اصول اساسی یک گفتمان با اصول اساسی یک گروه اجتماعی ناسازگار نباشد. [10]
اولویت سیاست
همانطور که گفته شد، نظریهی گفتمان لاکلا و موفه به منطق قدرت اهمیت اساسی میدهد. در نظریهای که آنان تبیین و طرحریزی کردند، مفهوم سیاست از اهمیت اساسی برخوردار است؛ ازاینروست که نظریهی آنان در قیاس با بسیاری از نظریههای جدید، مدرن و پسامدرن بیشتر مورد توجه محققان سیاسی قرار گرفت. در نظریهی گفتمان لاکلا و موفه سخن از اولویت سیاست مطرح است، اما منظور از اولویت سیاست چیست؟ «این مفهوم به معنای آن است که شیوهی تفکر، بنای جامعه و عمل اجتماعی، محصول مفصلبندیهای هژمونیک سیاسی است. نظام رابطههای اجتماعی نیز برآمده از گفتمانها و پدیدهای سیاسی است، به این معنا که بر اعمال قدرت و خصومت و طرد غیر استوار است؛ بنابراین، گفتمانهایی که جامعه را میسازند و به فهم ما از جهان نظم میبخشند در ذات خود سازههایی سیاسیاند.» [11]
در این بین لاکلا و موفه میان سیاست و امر سیاسی تفکیک قائل میشوند. از نظر آنها سیاست مفهومی ثانوی و مشتق از امر سیاسی است، درحالیکه امر سیاسی به خصومت در بین جامعه تأکید میکند و منازعه را بهعنوان امری ذاتی جوامع میداند، سیاست مجموعهای از نهادها و گفتمانهایی است که به دنبال ایجاد نظم و سازماندهی در جامعه هستند.[12]
مطالعهی موردی
نوشتههای استوارت هال دربارهی تاچریسم را میتوان نمونهی خوبی برای تحلیل گفتمانی دانست. مطالعه موردی او به قدرتگیری تاچر بازمیگردد که برای مدتی توانست در انگلستان بهعنوان گفتمان مسلط حضور یابد، اما چرا و چگونه تاچریسم به این موفقیت رسید؟ از نظر هال و بنا بر تحلیل گفتمانی او، تاچریسم ازاینرو که توانست بحران سوسیالدموکراسی را توضیح دهد و در مقابل، مدلی جایگزین را ارائه کند به پیروزی رسید. بهعبارتیدیگر، سوسیالدموکراسی یک گفتمان مسلط بود که توسط گفتمانهای رقیب به نقد کشیده شد و در این میان تاچریسم بود که توانست بهعنوان گفتمان جدید مسلط شود.
از نظر هال، تاچریسم با مفصلبندی دو مجموعه از ایدهها، یعنی اقتصاد نئولیبرال (بازار اجتماعی، نفع شخصی، پولگرایی، فردگرایی رقابتی) و فلسفهی قدیم محافظهکاری (ملت، خانواده، وظیفه، اقتدار، سنتگرایی) به ضدیت با جمعگرایی توانست یک رشته از همعرضیها را ایجاد کند و در مقابل آن از آزادیهای فردی سخن براند. 3 فرایند تسلط مارگارت تاچر عبارت بودند از قرار دادن موضوعات فلسفهی سیاسی نئولیبرال بهعنوان فلسفهی سیاسی و پراکندن سنت کینزی، تبدیل حزب محافظهکار بهعنوان حزب مسلط و سرانجام مفصلبندی گفتمان پوپولیست اقتدارگرای در کل کشور. [13]
انتقادات به نظریهی گفتمان لاکلا و موفه
انتقاداتی چند به نظریهی گفتمان وارد شده است، از جمله انتقادات به نظریهی گفتمان لاکلا و موفه این است که این نظریه رویکردی آرمانگرایانه دارد، آرمانگرایی در اینجا به معنی «تقلیل واقعیتهای به برداشتهای خودمان» معنا شده است که در مقابل واقعگرایی معنا مییابد. واقعگرایی به این معناست که «واقعیتهایی مستقل از نظرات و برداشتهای ذهنی ما وجود دارد». هوراث ضمن پذیرش اینکه نظریهی گفتمان با برخی از رویکردهای واقعگرایی همسویی ندارد، بر این نکته اشاره میکند که این نظریه آرمانگرا نیست، چون واقعیات خارج از ذهن را انکار نمیکند.
یکی دیگر از این انتقادات بر این مهم تأکید دارد که نظریهی گفتمان نسبیتگراست؛ یعنی هرگونه مبنایی را برنمیتابد. مبناگرایی بر این مهم تأکید دارد که دانش بر مبنای فرانظریهی محکمی استوار است، این فرانظریه میتواند به ما نشان دهد که حقیقت بنیادین کدام است. اما هوارث نسبیگرا بودن گفتمان را رد میکند، از نظر او، نظریهی گفتمان به شکل مطلق نسبیگرا نیست و معتقد است برای قضاوت دربارهی ادعاهای اخلاقی و تجربی میبایست گفتمان مشترکی وجود داشته باشد. دغدغهی نسبیگرا بودن بهطور ویژه توسط محققان مذهبی و اسلامی نیز مطرح شده بود؛ چراکه این امر میتواند به متون مقدس نیز راه یابد. [14]
انتقاد دیگری که بهعنوان ضعف مهم نظریهی گفتمان لاکلا و موفه مطرح میشود این است که این روش ابزاری برای تحلیل معنایی در خود ندارد. «در حقیقت، برای نشان دادن منازعات معنایی میان گفتمانها ضرورتاً باید به متونی مانند مطبوعات، کتابها و سخنرانیها مراجعه کرد، اما این نظریه فاقد روشی برای تحلیل متن است.» [15] به غیر از موارد حاضر به این رهیافت میتوان انتقادات دیگری نیز وارد کرد که از حوصلهی بحث حاضر خارج است. با همهی این احوال، جذابیت و منطق علمی نظریهی گفتمان آنچنان است که بسیاری از پژوهشگران و محققان علاوه بر علم بر این انتقادات به آن متوسل میشوند.
پینوشتها:
[1] برای مطالعهی بیشتر در زمینهی این تقسیمبندی میتوانید نگاه کنید به : کاووس سید امامی، پژوهش در علوم سیاسی، تهران، دانشگاه امام صادق و پژوهشکدهی مطالعات فرهنگی و اجتماعی، 1391
[2] Ernesto Laclau, Philosophical roots of discourse theory, p 1
[3] صادق حقیقت و سید محمدعلی حسینیزاده در عباس منوچهری، رهیافت و روش در علوم سیاسی، تهران، انتشارات سمت، 1392، چاپ چهارم، ص 106
[4] دیوید مارش و جری استوکر، روش و نظریه در علوم سیاسی، ترجمه: امیرمحمد حاجییوسفی، تهران، انتشارات پژوهشکده مطالعات راهبردی، 1384، چاپ دوم، ص 196-199
[5] سید علیاصغر سلطانی، تحلیل گفتمان بهمثابه نظریه و روش، مجلهی علوم سیاسی، زمستان 1383، شماره 28، ص 155
[6] محمد تقدمی، نظریهی تحلیل گفتمان لاکلا و موفه و نقد آن، مجله معرفت فرهنگی و اجتماعی، بهار 1390، شماره 2، ص 95
[7] ص 187
[8] احمد بخشایشی اردستانی، تحلیل گفتمانی در بازاندیشی اجتماعی، مجله سیاست، بهار 1388، شماره 9، ص 63
[9] سید صادق حقیقت، روششناسی علوم سیاسی، قم، دانشگاه مفید، 1385، ص 539-540
[10] همان، ص 515
[11] سید محمدعلی حسینیزاده، اسلام سیاسی در ایران، قم، انتشارات دانشگاه مفید، 1389، ص 29
[12] سید محمدعلی حسینیزاده، نظریهی گفتمان و تحلیل سیاسی، مجله علوم سیاسی، زمستان 1383، شماره 28، ص 196
[13] دیوید مارش و جری استوکر، همان، تهران ، ص 210
[14] سید علیاصغر سلطانی، همان، ص ص 173-174
[15] سید صادق حقیقت، همان، ص 582