فرهنگ امروز/مرتضی منشادی*: در زبان فارسی واژهی «هرمنوتیک[1]» به لفظی آشنا تبدیل شده است و آن را به معنی تفسیر و تأویل متن اعم از گفتار و نوشتار به کار میگیرند. ریشههای کلمه هرمنوتیک در فعل یونانی «هرمنیویین[2]» نهفته است که عموماً به «تأویل کردن» ترجمه میشود و صورت اسمی آن «هرمینیا[3]» نیز به «تأویل» برگردانده شده است (پالمر، 1377: 19). ریشهی این اصطلاحات از نام هرمس یکی از خدایان یونان باستان گرفته شده است که پیام خدایان را به یکدیگر میرسانید (فی، 1381: 250) و به آدمیان هم کمک میکرد تا از پیامهای خدایان رمزگشایی کنند و آنچه برایشان قابل فهم نبود تبدیل به صورتی گردد که با هوش و فکر آدمیان قابل درک شود. یونانیان کشف زبان و خط یعنی 2 وسیلهای که آدمیان برای درک معنا و انتقال آن به دیگران به کار میبرند را هم به هرمس نسبت میدادند (پالمر: 20). بنابراین فهم مقصود و منظور دیگر آدمیان که در گفتار و یا نوشتار تجلی میکرد نیز به عهدهی هرمس بود. بهعبارتدیگر، هرمنوتیک قابل فهم کردن چیزی و یا موقعیتی است که مبهم باشد و هرگاه در فهم یک متن و یا در روابط با دیگری دچار مشکل میشویم، در واقع نیازمند قواعد هرمنوتیک خواهیم بود.
هرمنوتیک ابتدا با تفسیر متون مقدس مرتبط بود (ریختهگران، 1378: 56). هرمنوتیک از قرن نوزدهم میلادی بهعنوان روشی برای کسب علم به کار گرفته شد. اندیشمندانی چون ویلهلم دیلتای، اگوست ولف و فردریک شلایرماخر در گسترش این روش نقش مؤثری ایفا کردند. دیلتای برخلاف پوزیتیویستها که مطالعهی علمی طبیعت و جامعهی انسانی را در یک مسیر قرار میدادند، معتقد بود که رفتار انسانها بر اساس معانی ذهنی انجام میشود و ذهنیت انسانی همتایی در طبیعت ندارد. به باور دیلتای جهان انسانی و دنیای اجتماعی تابع ارادهی انسان است و توسط ارادهی انسان ساخته میشود درحالیکه، طبیعت مستقل از ارادهی انسان و قواعدش از بیرون بر انسانها تحمیل میگردد. دیلتای معتقد بود برای فهم انسان باید انسان بود، این فهم از طریق فهم همدلانه به دست میآید و متضمن فرافکنی خود در ذهن دیگری از طریق فهم کلام فرهنگی است. پیروان دیلتای به متن بیشتر از مؤلف اهمیت دادند، اینان معتقدند حتی متن یک مؤلف کاملاً ناشناخته را هم میتوان فهمید. این گروه تا آنجا پیش رفتند که برای خواندن متن توسط خود مؤلف هم امتیازی قائل نشدند. از نظر آنها ذهنیت خواننده مهمتر از ذهنیت مؤلف است (کربای، 1377: 11).
به باور شلایرماخر -که ملقب به «کانت هرمنوتیک» است- کانت در تحلیل فاهمهی بشری و نقد عقل از جنبهی فردیت فهم غفلت کرده است (ریکور، 1373: 479). شلایرماخر معتقد بود که مفسر ازآنحیث که متن در فهم او بروز میکند به فهم آن دسترسی دارد و بهعبارتدیگر، «متن» در اندیشهی شلایرماخر همان جایگاهی را دارد که «شیء» در فلسفهی کانت داشت (پالمر، 1377: 97). در این دوره هرمنوتیک روش فهم و تفسیر بود و فهم متن مورد نظر، هدف مفسر و یا تأویلگر به شمار میآمد، به عبارت دقیقتر، مؤلف موجودی همانند با مفسر و برخوردار از شعور تلقی میشد و مؤلف سعی در القای معنی داشت و مفسر به دنبال فهم مراد و مقصود مؤلف بود. در این روش با در نظر گرفتن این نکته که احتمالاً مقصود مؤلف هیچگاه بهدرستی فهمیده نشود (واعظی، 1380: 92) کسب اطمینان از مقصود مؤلف چندان ضروری نیست و کافی است که مفسران به اجماع برسند، این اجماع به معنی فهم درست خواهد بود. شلایرماخر، هرمنوتیک را روشی میدانست که از بدفهمی و سوءفهم جلوگیری میکرد (پالمر، 1377: 67). دیلتای معتقد بود که هرمنوتیک روش جامع و فراگیر علوم انسانی است.
بههرحال هرمنوتیک در تحولات بعدی خود قدم به قلمرو فلسفه گذاشت. هرمنوتیک دیگر نه روشی برای علوم انسانی، بلکه تلاشی است برای فهم علوم در ورای خوداندیشیهای روششناسانه. در هرمنوتیک فلسفی (ارتباط دادن فهم با کل تجربهی فرد از جهان) هدف مفسر است.
هایدگر و کتاب «هستی و زمان» او آغاز این نحله بودند (Gadamer,1994: 297). هایدگر مفهوم «دازاین» یا کسی که میفهمد را بهعنوان محور اصلی هرمنوتیک به کار گرفت. واژهی کلیدی هایدگر، آشکار شدن (رفع حجاب) است؛ یعنی باید اجازه داد که حقیقت خودش را به ما نشان بدهد، ما نباید به سراغ حقیقت برویم چون در این صورت، هدف ما تسلط بر آن میشود و این برخورد مانعی در رابطهی فرد و حقیقت به وجود میآورد. برای هایدگر مسئلهی اصلی، بودن است و نه آگاه بودن. بهعبارتدیگر بودن در جهان تجربهی اصیل است. دازاین خودآگاه است و انسان تنها موجودی است که وجودش برای خودش مسئله است. انسان در راهرو زمان قرار دارد و هرچند که در جهان افکنده شده است، اما در انتخاب شیوهی تصرف در معانی این جهان به منظور فرافکندن آنها در افق امکانات آینده آزاد است. خلاصه آنکه دازاین جهان را عرصهی گستردهای از امکانات میداند و آن را عین از پیش داده شده و مسلم نمیپندارد (Kearney,1986: 51)
بهعبارتدیگر، ادعای او این بود که با پیراستن «کسی که میفهمد» از آنچه به او پوشانده شده است و در نظر گرفتن او بهعنوان یک وجود در هستی، میتوان به فهمی حداکثری رسید. هایدگر معتقد بود که 3 لایه (عنصر) پیشداشت[4]، پیشنگرش[5] و پیشبرداشت[6] لازمهی هرگونه شناخت است (احمدی، 1380: 95-96) و ازاینرو تفسیر محصول پیشساختار فهم است و طبیعی است که مفسر به مقصود و مراد مؤلف دست نیابد. هایدگر معتقد بود که اساساً عمل فهم، گشودن دریچههای متن است هرچند که آن دریچهها برای مؤلف ناگشوده مانده باشند (احمدی،1380: 13). بهاینترتیب هرمنوتیک فلسفی به دنبال تأسیس فلسفهی ناظر به ساختار هستیشناختی فهم است. این نحله با هانس گئورگ گادامر دانشجو و پیرو هایدگر، ادامه یافته است.
گادامر و هرمنوتیک
گادامر در کسوت ادامهدهندهی هرمنوتیک فلسفی هایدگر، پرسشی فلسفی مطرح میکند. پرسش گادامر این است که «فهم چیست؟» (پالمر، 1377: 52) او با اعتقادی مشابه به هایدگر به دنبال مدلل ساختن این است که فهم، عملی تاریخی است. با این پرسش دوگانگی تاریخی، علمی که دیلتای همهی عمرش را صرف آن کرده بود، پشت سر گذاشته شد. در واقع پرسش از چیستی فهم از حوزهی علوم انسانی فراتر میرود و کل تجربهی انسان از جهان را دربرمیگیرد. بهعبارتدیگر، هرمنوتیک فلسفی، جریان و سازوکار فهمیدن را شامل میشود. در این عرصهی تاریخ، عواطف و احساسات، یک تابلوی نقاشی، یک مجسمه، فهم فرمول ریاضی و حتی عشق و عاشقی و بهطورکلی فهم جهان بیرون از فرد و دسترسی به جهات درونی دیگران، مورد تفسیر و فهم قرار میگیرد. گادامر معتقد است که فهم، عمل ذهن انسان در برابر عین نیست، بلکه نحوهی هستی خود انسان را دربرمیگیرد (پالمر: 180).
در هرمنوتیک فلسفی گادامر، فهمیدن صرفاً به معنای روند خاص تحقیق مناسب برای مطالعهی رفتار اجتماعی نیست، بلکه فهمیدن، شرط هستیشناسانه و بینالاذهانی افراد است. از این منظر، فهمیدن تنها به کار دستیابی به تجربهی دیگران نمیآید، بلکه بهوسیلهی فهمیدن، معنای سازمانیافتهی زندگی اجتماعی انسان به دیگران انتقال مییابد. بهاینترتیب، معنا نقش واسطه پیدا میکند و از آنجا که هر فهمی در چارچوب معنایی خاص اتفاق میافتد دیگر معیاری برای جدایی علوم نیست، بلکه برای هر 2 علم (طبیعی و اجتماعی) میتواند مشترک باشد. به باور گادامر، حقیقت نه از راه روش بلکه از طریق دیالکتیک قابل وصول است. دیالکتیک گادامری در زبانی بودن هستی انسان در جهان و لذا در خصلت هستیشناختی رخداد زبانی است. این دیالکتیک، دیالکتیک میان افق خود شخص و افق «سنت» است (همان: 183). بهعبارتدیگر، در این روش به وجود یا شیئی اجازه داده میشود تا خودش را همانگونه که هست آشکار کند.
گادامر در پی آن است تا بداند که یک متن چگونه جدای از فرهنگ اصلی و شرایط تاریخیاش میتواند بهوسیلهی مخاطب امروزی فهمیده شود و با او رابطه برقرار کند. به نظر گادامر، هدف فهم هرمنوتیکی پی بردن به آن است که بفهمد یک متن برای خوانندهی امروزی و در حال حاضر چه معنایی دارد؟ از این منظر، فهم هرمنوتیکی گفتوگویی اصیل میان حال و گذشته است و این فهم زمانی به دست میآید که میان حال و گذشتهی ادغام افقها[7] وجود داشته باشد. آنچه این گفتوگو را منطقی میسازد، پرسش و پاسخ است و مفسر یا تأویلگر بدون پرسش اصولاً باب تجربهی هرمنوتيكي را به روي خود نخواهد گشود. از این دیدگاه، نه تنها مفسر از خود متن دربارهی متن سؤال ميكند، بلکه متن نيز از او پرسش ميكند (Gadamer,1994: 371- 373)، پس فرايند فهم افقها از گفتوگو میان مفسر و متن ناشی میشود. سنت پرسش را محک میزند و به دنبال آن با طرح پرسش توسط مفسر، متن به سخن درمیآید، پیشداوری مفسر را مورد سؤال قرار میدهد.
آخرین مرحلهی فرایند فهم یا ادغام افقها زمانی بروز میکند که یا متن بتواند پیشداوریهای مفسر را اصلاح کند و یا پیشداوریهای مفسر بر متن پیروز گردد (Craig, 1998: 829). در نهایت، فهم هرمنوتیکی کنشی مبتنی بر فهم خویشتن، فهم واقعیت تاریخی ما و پیوستگی آن با گذشته است (کربای، 1377: 13). گادامر معتقد است که سوژه یا ذهن همیشه و پیشاپیش در زبان و سنت واقع شده است و فهم، حرکت فرد بهسوی رخداد «سنت» بیناذهنی است. از منظر گادامر، سنت چیزی است که فرد در آن قرار دارد و از طریق آن وجود دارد. بخش اعظم سنت آنقدر شفاف است که برای فرد نامرئی است، به همان میزانی که آب برای ماهی نامرئی است (پالمر: 195). بهاینترتیب تاریخ و فهم تاریخی وارد فرایند فهم میشوند. بدون توجه به تأثیر تاریخ و فهم تاریخی نمیتوان دیدگاه گادامر دربارهی فرایند فهم را درک کرد. به باور گادامر، شیء در تاریخ حالت ایستا و سکون ندارد و به همین دلیل فهم امور تاریخی نیز مستلزم نگاهی از ورای تاریخ و از منظری غیرتاریخی است؛ یعنی اشیای تاریخمند از امکان فهم عینی مطابق با واقع برخوردار نیستند.
گادامر میگوید گذشته را نمیتوان مانند یک شیء در گذشته فهم کرد و ازاینرو، دیدن گذشته برحسب خود و عین گذشته، خوابی تحققنیافته باقی خواهد ماند که بهطور منطقی با سازوکار و ماهیت فهم در تعارض خواهد بود (احمدی، 1378: 203- 221). اینگونه شناور بودن در تاریخ به این معنی است که معنای یک اثر متعلق به گذشته برحسب پرسشهایی که متعلق به زمان حال است، مورد پردهبرداری قرار میگیرد (پالمر: 201). در اینجا پیشداوریها قابل چشمپوشی نخواهد بود؛ زیرا اساس وجود فرد و فهم تاریخ همین پیشداوریها هستند (همان). گادامر همچون هایدگر به تأثیر 3 عنصر پیشداشت، پیشنگرش و پیشبرداشت معتقد است و در تکمیل آن میگوید که خواننده در هر موقعيتی که قرار میگیرد و با هر متني که رودررو قرار گیرد، بدون پيشداوري و پيشفهم نيست. اين پيشداوري باز هم ناشي از تلقي تاريخي و سابق بر مواجهه با متن است. تلاش تأویلگر براي رهايي از تصورات خود در عمل تفسير نه تنها ناممكن، بلكه نامعقول است. «تفسير» دقیقاً به معناي به بازي گرفتن تصورات است تا از طريق آن، معناي متن بتواند واقعاً براي سخن گفتن با ما آماده شود. هر تفسيري بايد خود را با موقعيت هرمنوتيكي كه بدان تعلق دارد، هماهنگ كند (Gadamer,1994: 397).
فهم منطقاً تاريخي است و مفسر در زمانهاي متفاوت از حيث شرايط حاكم، امكان فهم متفاوت از يك متن واحد را دارد. پيشداوريها اساس وجود ما هستند و چيزي نيستند كه بايد از آنها چشم بپوشيم يا ميتوانيم از آنها چشم بپوشيم؛ چون اصولاً ما بهواسطهی همين پيشداوريها قادر به فهم تاریخ هستیم (پالمر،1377: 201). به باور گادامر پیشداوریها محصول تاریخ اثرگذار و سنت هستند. تاریخ اثرگذار سخنانی است که توسط دیگران و قبل از تأویلگر دربارهی متن گفته شدهاند، این سخنان خواهناخواه بر فهم تأثیر میگذارند.
در رابطه با سنت، گادامر معتقد است که ما در سنت زندگي ميكنيم و از آن متأثريم و نميتوانيم از بیرون به آن همچون «ابژه» نگاه كنيم و حتي نبايد اشتباه كنيم كه وقتي از سنت بيرون آييم و در مقابل ديدگاههاي رايج بايستيم، باز هم از سنت متأثريم. این منظر با معیار قرار دادن ذهنیت مفسر بهعنوان شرط اصلی دستیابی به فهم، امکان درک منطبق با واقع را کاملاً به حاشیه میراند و نسبیت را حاکم میکند. نتیجهی این شیوه، نفی معیار برای معتبر دانستن یک فهم نسبت به فهمهای دیگر است (حسینزاده، 1380: 133- 139).
نتیجهی سخن آنکه روح هرمنوتیک فلسفی گادامر این است که هرچند گفتوگو میان مفسر و متن و پرسشگری درون متن ما را به عینیت نزدیک میکند، اما هیچگاه به عینیت دسترسی پیدا نخواهیم کرد (واعظی، 1380: 133). هرمنوتیک فلسفی گادامر نشانگر عبور از سنت هرمنوتیک است. نظریهی گادامر بهویژه در کتاب «حقیقت و روش»، نقد جریان اصلی سنت و برداشت متدولوژیکی از فهم است. دیدگاه گادامر به اینجا میرسد که به دلیل آنکه هر فهمی در قالب معنایی خاص خود اتفاق میافتد، معیار فهم در همهی علوم یکسان است. متن فقط زمانی معنادار میشود که مفسری خاص آن را در بستر تفسیری خاصی جای دهد و به معنای اعمال، فعلیت ببخشد.
مأخذ:
1ـ احمدى، بابک (1380) ساختار و تأويل متن، تهران، مركز.
2ـ احمدى، بابك (1378) هرمنوتيك مدرن، تهران، مركز.
3ـ پالمر، ريچارد (1377) علم هرمنوتيك، ترجمه سعيد حنايى تهران، هرمس.
4ـ حسينزاده، محمّد (1380)، مبانى معرفت دينى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى.
5- ريختهگران، محمّدرضا (1378)، منطق و مبحث هرمنوتيك تهران، كنگره.
6- ريكور، پل (1373) زندگى در دنياى متن، ترجمه بابك احمدى، تهران، مركز.
7- فی، برایان (1380)، فلسفه امروزین علوم اجتماعی، ترجمه خشایار دیهیمی، تهران، نشر نی.
8- کربای، آنتونی (1377)، درآمدی بر هرمنوتیک، در «هرمنوتیک مدرن» گزینهی جستارها، ترجمه بابک احمدی، مهران مهاجر و محمد نبوی، تهران، نشر مرکز.
9- واعظى، احمد (1380) درآمدى بر هرمنوتيك، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشهی اسلامی.
10- ( Craig, Edward (1998) Routledge Encyclopedia of Philosophy (London, Routledge
11- Gadamer, Hans George(1994) Truth & Method (New York, Continm),.
12- Kearney, cf, Richard(1986) , Modern Movements in European Philosophy,(Manchester University,Press).
*مرتضی منشادی، عضو هیئت علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه فردوسی
پینوشتها:
[1] - hermeneutic
[2] - hermeneuein
[3] - hermeneia
[4] - fore having
[5] - fore sight
[6] - fore griff
[7] - fusion of horizons