شناسهٔ خبر: 22758 - سرویس باشگاه ترجمه

رابرت بيوينز؛

قدرت تركيبی: ژن‌ها، ژنوميك و تاريخ

ژنوم آيا ژن برای مورخان «خاص» است؟ در اين صورت مفهوم «ژن» چه اثراتی بر درك ما از تاريخ داشته است؟ به‌طورقطع در دركي حرفه‌ای، عمومی و وسيع، ژنتيك و تاريخ در برخی زمینه‌ها با يكديگر در گفت‌وگو بوده يا هستند، اما دیدگاه مورخان و ژنتيك‌دانان درباره‌ی روابط بین ژنتیک و تاریخ متفاوت است.

 

فرهنگ امروز/رابرت بيوينز(ترجمۀسيد محمدباقر آقايي نياركي):آيا ژن براي مورخان «خاص» است؟ در اين صورت مفهوم «ژن» چه اثراتي بر درك ما از تاريخ داشته است؟ به‌طورقطع در دركي حرفه‌اي، عمومي و وسيع، ژنتيك و تاريخ در برخي زمینه‌ها با يكديگر در گفت‌وگو بوده يا هستند، اما دیدگاه مورخان و ژنتيك‌دانان درباره‌ی روابط بین ژنتیک و تاریخ متفاوت است. فهم عمومي از ژن‌ها، ژنتيك و ژنوم‌ها در واقع با درک طبيعت و مفهوم «تاريخ» هنوز متفاوتند. من در اين مقاله با نگاهی به معني و مفهوم یا اهميت ژن (و رشته‌ها و رويكردهاي علمي حاصل از آن) به‌ويژه براي مورخان بر دو بُعد اين بحث تمركز خواهم کرد. ابتدا راه‌هایی را خواهم آزمود كه در آن مورخان تاكنون به ژن‌ها و ژنتيك نزديك شده‌اند و چنين مطالعاتي تأثير زيادي بر اين حوزه داشته‌ است. هم‌پوشاني زيادي بين موضوع اصلي ژنتيك/ژنوميك و بسياري از مقوله‌هاي تحليلي وجود دارد كه به‌طور گسترده در تاريخ‌نگاري معاصر و در مقوله‌هایی همانند نژاد، جنس، جنسيت، قوميت، توانايي و عدم توانايي در ميان ديگران مورد استفاده قرار گرفته است.

 بااين‌حال، اصولاً اثر شديد ژنتيك و ژنوميك بر جامعه توسط مردم‌شناسان، جامعه‌شناسان و اخلاق‌شناسان مطالعه شده است. فقط دو رشته‌ی فرعي تاريخ یعنی تاریخ علم و تاریخ پزشکی وجود دارد كه در حد قابل توجهي با ژنتيك ارتباط داشته است، اين اشاره يا پيشنهاد چيست؟ دوم، من به جست‌وجوي تأثير «ژن» و ادراكات ژنتيكي، مثلاً ادراكات ژنتيكي از بدن، سلامتي، بيماري، هويت، خانواده و تطور بر مفاهيم عمومي تاريخ خواهم پرداخت.

 

رمزگشايي ژنتيك: رويكردهاي تاريخي به ژن

مورخ مشهور زيست‌شناسي جرالد اي. آلن 1 در سال 1997 نوشت: «من به تجربه‌ام به‌عنوان يك مورخ و پژوهشگر ژنتيك اعتراف می‌کنم که ديرباور هستم و حتي متعصبانه درباره‌ی ادعاهاي اساسی ژنتيكي براي هر رفتار اجتماعي خاص می‌خواهم بگويم اگر ژنتيك نتواند حتي رفتارهاي اجتماعي افراد را بيان كند، در نتیجه آشکار است که ژن حرف كمي براي گفتن درباره‌ی تاريخ دارد.» تردید آلن درباره‌ی اين ادعاهاي ژنتيك به‌مثابه دليلي مؤثر و نظامي روشنگرانه به‌طور گسترده توسط پژوهشگران تاريخ و همچنين پژوهشگران مردم‌شناسي، جامعه‌شناسي، مطالعات علمي و در واقع علوم زيست‌شناختي و پزشكي مورد پذیرش قرار می‌گیرد. اما مورخان (به‌ويژه تاريخ علوم و پزشكي) ديرباورتر از جبرگرايان ژنتيكي هستند؛ بسياري در مورد «ژنتيك‌سازی» 2 جامعه عمیقاً مردد و آشكارا نگرانند، مطالعات تاريخي و ژنتيك ناخرسندی خود از اين موضوع را نشان می‌دهند.

    مورخان از طريق مطالعات امور فوق‌العاده علمي و اکتشاف‌های پاسخ‌های اجتماعی (و اقتصادي و سياسي و فرهنگي) به ادعاها، گمان‌ها و الگوهاي ژنتيكي وراثت انسان به جست‌وجوي ژن پرداخته‌اند، همان‌گونه كه مورخان حركات علم اصلاح نژاد قرن بيستم را بررسي کرده‌اند. شايد نگران‌كننده‌ترين موضوع، نقش تفكر علم اصلاح نژاد در هولوكاست باشد که در اردوگاه‌های جداسازي اجباري و در تواناسازي ديگر برون‌دادهاي ناراحت‌کننده‌ی حاصل از بُعد منفي برنامه‌هاي اصلاح نژاد خود را نشان می‌داد. اصلاح نژاد خواه مثبت يا منفي، بر تصوراتي تكيه داشت كه برطبق آن صفات اجتماعی (مثل هوش، كوشايي، صداقت، بلكه حماقت، تنبلي و جنايت‌كاري) و نيز صفات فيزيكي به‌طور زيست‌شناختي به ارث می‌رسند و به‌وسیله‌ی ژن‌ها اداره می‌شود. عرف هرروزه‌ی آن‌ها تصورات حاكم بر اين پژوهش را شكل داده‌اند كه براي آزمودنشان و تفسير داده‌هاي توليدي توسط اين آزمون‌ها طراحي شده‌اند. تجربيات به دست آمده از اين موقعیت‌ها «به‌طور طبيعي» به باورهاي موجود درباره‌ی گروه‌هاي به حاشيه رانده‌شده و ممتاز اعتبار بخشيد و اين مدركي كه آن‌ها توليد كردند به آسانی و با وجود كيفيت پايينش به‌عنوان هدف، مورد قبول واقع شد.

 بنابراين تعجب‌آور نيست كه مورخاني همانند گارلند آلن و دانيل كولز 3 به برخي ادعاهاي علمي معاصر مبنی بر يافتن ژن‌های مرتبط با سخن گفتن، هم‌جنس‌گرایی يا خشونت مجرمانه مظنون هستند. آن‌ها همچنين از اين می‌ترسند كه در آينده تفكر اصلاح نژاد، اساس علم ژنتيك و ژنتيك پزشكي را تشکیل دهند؛ به بیان ساده‌تر، مقايسه‌هاي تاريخي شباهت‌های شوم بين اين ادعاها و سلف اصلاح نژاد آن‌ها را نشان می‌دهند.

    دیگر رويكردهاي تاريخي شامل مطالعاتي هستند كه ژن‌ها را به‌مثابه ویژگی مشخصه‌ی قرن بيستم با عنوان «جبر زيست‌شناختي» برشمرده‌اند. آن‌ها معتقدند که به‌کارگیری موضوعات تاريخي در زيست‌شناسي اجتماعي، آن‌ها را به تباهي خواهند كشاند (در اين كاربردها «زيست‌شناسي» با روش‌هایی بسيار محدودكننده، «سرنوشت» زنان، غيرسفيدها و ديگر گروه‌هاي به حاشيه رانده‌شده تعيين شد). اين رويكردها همچنين حاوي مطالعه‌ی راه‌هایی هستند كه ژنتيك به‌وسیله‌ی آن‌ها توانست ساخت يك زيست‌شناسي اصولي را تسهیل کند. ثمره‌ی تاريخ ژنتيك كارهاي نمونه‌ای از تعصب جنسيتي است كه به‌وسيله‌ی زندگي‌نامه و خود زندگي‌نامه به بار نشسته‌اند. در كل، پژوهش موجود درباره‌ی ژن و ژنتيك زمینه‌ی كوچكي ایجاد می‌کند تا اثرات ناشی از افسون فرهنگي رايجمان به همراه الگوهاي وراثتي و ژنتيكي، فرهنگ و تاريخ انسان را بهبود ببخشد. اين انديشه كه قابلیت‌ها، آينده و حتي روحياتمان در ژن‌هایمان رمزگشايي می‌شوند، از نظر تاريخي می‌توانند يك چيز خطرناك را به اثبات برسانند. با توجه به این مطلب، تلاش برای درك خودمان و گذشته‌مان از طريق ژن‌هایمان چه خطراتي را به همراه دارد؟

    در حوزه‌ی تاريخي خودم (تاريخ پزشكي) تأثير ژن و استعاره‌ی ژنتيك بر پژوهش و كار پزشكي به وضوح قابل مشاهده است، هرچند این تأثیر نسبتاً ناشناخته است، اما نفوذ ادراكات پديده‌هاي اجتماعي، فرهنگي و تاريخي در پژوهش‌های پزشکی به بیش از پیش ادامه می‌یابد. براي نشان دادن اين مشكل از مثالي استفاده کرده و تقاطع پرازدحام بين انديشه‌هاي مرتبط با نژاد و انديشه‌هاي وراثت زيست‌شناختي را بررسي می‌کنیم. جني ريردان 4 كه در حوزه‌ی مطالعات علم و فناوري فعاليت می‌کند، اخیراً انعطاف‌پذيري متكثر و دوام هميشگي این مفهوم و طبقه‌بندي «نژاد» در رشته‌هاي علمي را نشان داده است كه بر وراثت و در نتيجه ژنتيك تمركز کرده‌اند (این مطلب به‌طور اتفاقي نشان می‌دهد كه مورخان توانستند با درگيري فعالانه با ادبيات مردم‌شناسي و مطالعات علمي اين كشش را به دست آورند). اين ويژگيِ لحظه‌به‌لحظه تاريخي، اتصال معني نژاد به دانشمندان و در ادبيات علمي را بي‌نهايت مشكل می‌سازد. هنگامی که علم ژنتيك (و در پی آن علم ژنوميك) قدرت‌های توضيحي وسیع‌تر و بزرگ‌تری در ارتباط با گوناگوني انسان به دست آورد، «نژاد» به‌مثابه يك مدل توضيحي می‌تواند به‌طور زبان‌شناختي ناديده گرفته شود و درعین‌حال از نظر فكري ادامه يابد؛ بدين صورت كه كاربرد زيست‌شناختي و پزشكي «نژاد» به‌مثابه گروه تحليلي، آن‌گونه كه قبلاً بود به محاق رفت و اين در صورتی است كه در واژه‌نامه‌ی بی‌طرف سياسي بازنويسي شد. در نتيجه دانشمندان و پژوهشگران توانستند قدرت تحليلي نژاد را بدون برچسب نژادپرستي حفظ کنند. بسياري از دانشمندان برجسته پس از جنگ به‌صراحت «نژاد» زيست‌شناسي را انكار کردند. آن‌ها همچنين در ارتباط بين علوم زندگي و تفكر نژادي، آن بخش از تحلیل‌های تاريخي را مختل کردند كه وابستگی‌شان به زبان علم به‌مراتب بیشتر از كارهاي مستند تاريخي بود.

    اين راه‌حل شسته‌رفته‌ای براي رفع مشكل «نژاد» در دهه‌ی 1950 بود كه به دانشمندان ارائه شد و امروزه بر آن پافشاری می‌شود. از يك طرف ژنتيك‌دانان باليني و پژوهشي با سروصداي زياد استدلال می‌کنند كه نژاد مشخص فقط «جانشيني ضعيف» براي ميزباني عوامل پيچيده‌تر در بيماري است، از طرف ديگر، الگوهاي مشهور اقتصادي و در واقع برخي الگوهاي بهداشت عمومي از سبب بیماری، اغلب برنامه‌اي به‌مراتب قوی‌تر ارائه می‌دهند که اين برنامه مفهوم زيست‌شناختي نژاد و استعداد بیماری‌های ويژه را معين می‌کند. حتي ژنتيك‌دانان سخت معتقدند كه «نژاد» در بهترين حالت نماينده‌اي براي منابع معتبر و نشانه‌اي از تفاوت ژنتيكي می‌باشد كه تصوراتی را درباره‌ی طبيعت زيست‌شناختي و مادي اين علامت‌های به لحاظ فرضيه‌اي معتبر ايجاد می‌کنند:    

    به لحاظ غيرژنتيكي، نژاد متغييرهاي اصلي اجتماعي، فرهنگي، آموزشي و اقتصادي را با خود حمل می‌کند كه تمام آن‌ها می‌توانند بر ميزان خطر بيماري تأثير بگذارند. از لحاظ ژنتيكي، نژاد جانشيني ناقص برای منشأ جغرافيايي نيايي است كه در چرخش، جانشيني براي دگرگوني ژنتيكي از طريق يك ژنوم فردي می‌باشد... آن‌گونه كه در اين زمينه بررسي شد، واضح است كه چرا نژاد مشخص يا قوميت ممكن است با حالات سلامتي از طريق روابط جانشين ژنتيكي يا غيرژنتيكي يا تركيبي از هر دو مرتبط شود. همچنين مشهود است كه به درك صحيحي از خطر بيماري نيازمنديم تا به‌خوبي از وراي اين روابط نماينده‌اي ضعيف و ناتمام پي ببريم و اگر ما راضي به استفاده از جانشین‌های ناقص در سعي براي درك علت‌های وراثت نيستيم، پس نبايد به استفاده از آن‌ها به‌مثابه مقیاس‌های سبب محيطي نيز راضي شويم.

كولينز 5 مفسر آموزش‌ديده، چند نکته‌ی كليدي را بیان می‌کند، او عيوب را در الگوهاي منحصراً ژنتيكي حاوي نژاد و بيماري مرتبط با نژاد تعيين می‌کند. همچنين حالت‌هایی را كه بايد بحث شوند (اما با سياستي محافظه‌كارانه به آن اشاره می‌کنند) و همچنين كاربرد روش علمي در سبب «محيطي» (به‌عبارت‌ديگر، اجتماعي) را مورد توجه قرار می‌دهد. او می‌گوید: «اگر ما از كاربرد جانشین‌های ناقص در تلاش براي درك علت‌های وراثت راضي نمی‌شویم، پس نبايد به استفاده از آن‌ها به‌مثابه مقیاس‌های سببی محيطي نيز رضايت دهيم.» تاريخ می‌تواند به ما چيزهاي زيادي درباره‌ی دلالت‌های اين نوع تفكر برخاسته از ژن 6 با تأكيد بر اطمينان مطلق و روابط يك‌به‌يك سبب بگويد. داده‌هاي اپيدميولوژي لزوماً اغلب روابط نمايندگي را مستند می‌کنند و نيز به ارتباط‌های غيرمستقيم و درعين‌حال متقاعدكننده و متناسب بين ذات‌ها، رفتارها و بیماری‌ها توجه می‌کنند؛ مثلاً به وضعيت رقابت طولاني بين کشیدن سيگار و سرطان ريه فكر كنيد. اگر فقط داده‌هاي «کامل» و ارتباط‌های مستقيم زيست‌شناختي در ساخت سياست سلامت به کار گرفته شوند، آن‌وقت مردم می‌توانند منتظر حمایت كم يا توصيه به موضوعات سلامت در كوتاه‌مدت يا ميان‌مدت باشند.

    كولين همچنين اخطار می‌کند: «اگر فقط عوامل ژنتيكي بررسي شوند، فقط عوامل ژنتيكي كشف خواهند شد.» همان‌گونه كه موارد كم‌خوني داسي شكل و تالاسمي نشان می‌دهند، تمام خطرات اين رويكرد از نظر تاريخي نیز آشكار هستند. كم‌خوني داسي شكل 7 در ابتدا به‌مثابه شرايط ويژه در سال 1910 توسط جيمز هريک 8 پزشك اهل شيكاگو معرفي شد. كم‌خوني داسي شكل به‌عنوان شرايطي نادر و به علت شيوع فقط در بين جمعیت‌های اقليت تنگ‌دست، از نظر باليني يا زيست‌شناختي خيلي كم مورد توجه قرار گرفت. از دهه‌ی 1930 بود كه مطالعات در مقياس كوچك بيماري كم‌خوني داسي شكل (SCD) و رفتار سلول‌های داسي شكل (SCT) از نظر ژنتيكي مرتبط دانسته و از نظر پاتولوژي نیز اين ارتباط مشخص شد. ازاين‌نظر، گرايشی برای تشخیص بيماري پدید آمد که علاوه بر علائم بيماري از پديده‌ی سلولي «داسي شدن» همانند تعيين کامل منشأ «آفريقايي» آن نيز استفاده می‌شد.

 بيماري کم‌خونی داسي شكل در ايالات متحده به‌عنوان نشاني از «انحطاط نژادي» آفريقايي-آمريكايي مطرح شد. در سرتاسر دهه‌ی 1950 وجود SCA در خانواده‌اي به‌مثابه مدركي انكارناپذير بر «خون سياه» به شمار می‌رفت، حتي (شايد به‌ويژه) پس از مشخص شدن جهش نقطه‌اي توليد‌كننده SCA/SCT، اين داغ ننگ نژادي همچنان باقي ماند. يكي از نمايندگان مجلس بريتانيا (که به ديدگاه‌هاي نژادپرستانه‌اش مشهور بود) نوشت: «چه گام‌هایی بايد برداشته شود تا در اقدامي پيشگيرانه به مردم هشدار داد كه بیماری‌های ناتوان‌كننده‌ی ژنتيكي همانند بيماري كم‌خوني داسي شكل كه در جمعيت بومي بريتانيايي كبير حضور ندارند، می‌توانند از طريق فرزندان اختلاط‌های نژادي به ارث برسند؟» او به دنبال جداسازی نژادي بانک‌های ملي خون بود. فقط در دهه‌ی 1970 بود كه رويكردهاي متفاوت‌تری به SCA و شرايط ديگر مرتبط با (اما نه محدود به) گروه‌هاي اخلاقي ويژه به‌صورت هنجار درآمد. امروزه ما در معرض خطر عقب‌گرد قرار داریم، خطر برگشت به مدل‌هایی كه در آن حضور يا غيبت جهش‌های ژنتيكي مرتبط با كم‌خوني داسي شكل يا تالاسمی، «نژاد» يا قوميت را تعيين می‌کنند. همچنين خطرهايي مانند از بين رفتن تاريخ خانواده، خودشناسي يا انديشه‌هاي تكثرگرايانه‌ي وراثت فردي و خودبيني، ما را تهديد می‌کند.

 مورخان تاريخ علم و تاريخ پزشكي، تاريخ ژنتيك را بسیار مورد مطالعه قرار داده‌اند؛ مثلاً مورخان علم (پرنفوذترينشان دونا هاراوی 9 و اولي فوكسكلر 10)، علوم ژنتيك مولكولي و ژنوميك را به‌مثابه جایگاه‌هایی براي كشف تأثير شديد جنسيت بر تفكر علمي، برنامه‌هاي پژوهشی و شكل‌دهي-پارادايم به كار برده‌اند. کار آن‌ها اعتبار جنسيت را همانند نيرويي در توسعه‌ی حرفه‌اي علمي و محتواي علمي خودشان به‌طور قابل ملاحظه‌اي بالا برد. در بخشي از اين كار بر روي استعاره‌ها و تصاوير سازنده در ژنتيك و ژنوميك، زبان علم به‌مثابه چيزي فراتر از جنبه‌ی ادبي صرف تشخيص داده شده‌اند. اين كار تا حدودي ساختارهاي روشنگري را از طريقي و در چيزي شكل داده و آشكار می‌کند كه دانشمندان آن را برنامه‌هاي رشته‌اي و تجربي می‌پندارند. تاريخ هنوز بايد از طريق مقابله با «ژنتيك‌سازي» در مخالفت مستقيم با آن را به دست آورد. به‌طورقطع، مردم‌شناسي پزشكي و جامعه‌شناسي پزشكي (به‌ويژه در ارتباط با سلامتي و سياست علم) از طريق تعامل مستقيم با تأثير شديد ژنتيك و ژنوميك بر نگرش‌های بلند به سلامتي، خطرپذیری و هويت، مخاطبان جديدي را به خود جلب کرده‌اند. احتمالاً این‌گونه به نظر می‌رسد كه رشته‌ی تاريخ تصميم دارد تا حداقل برخي از اين زمینه‌ها را كم كند، زمینه‌هایی كه با ناديده گرفتن تأثير شديد ژنتيك بر ادراكات مشهور فرهنگي و اجتماعي و تاريخي، موضوعات فراگيري و در دسترس بودن را به‌طور وسيع از طريق رشد تاريخ اجتماعي به دست آورده‌اند.

 

تاريخ زیر ذره‌بین‌های ژنتيكي: ژن‌ها، ژنوم‌ها، ژنتيك و گذشته‌ی انسان

به باور اين رسانه‌ها نوع جديدي از تاريخ نوشتاری و جداشده در بدن انسان وجود دارد و فقط بايد صبر کرد تا به‌وسيله‌ی دانشمندان علوم ژنتيك و ژنوميك تعبير شوند. عنوان مقاله‌ای در سال 2005 در روزنامه‌ی بريتانيايي گاردين 11 رك و بي‌پرده این‌گونه بيان كرد: «همه‌ی تاريخ انسان می‌تواند با 4 حرف نوشته شود.» متن مقاله، تنش ذاتی اين ديدگاه را آشكار می‌کند. اين مقاله از يك طرف DNA را به‌مثابه متني تاريخي ارائه می‌کند كه «درباره‌ی تكامل انسان و نيز برخي رازهاي خانوادگي مطالب زيادي را برملا می‌سازد»، ولي فقط يك يا دو جمله‌ی بعدِ گزارشگر/پيش‌كسوت «بخشي از روزنامه» را شرح می‌دهد كه به ظاهر همه چيز را روشن می‌سازد: «در ميان خط‌های رنگارنگ، گراف‌ها و نقشه‌هاي رايانه‌اي، رشته‌اي بي‌ضرر از حروف با سرآغاز GCTTCTCGCG بود.» اما اين موضوع پنجره‌اي نه‌چندان شفاف به‌سوي گذشته است كه می‌بایست روايت بي‌جاني مقدم بر آن مقدم استخراج شود.          

    كارهاي ديگری كه تمايل شديدي به سنت‌های جامعه‌ی زيست‌شناسي دارند، به تاريخ حيات انسان می‌اندیشند. گزارش خبري BBC تحت عنوان «نشاسته، سوخت تكامل انسان»، ادعاي علمي جديدي را گزارش می‌کرد: «تحقيقات ژنتيكي نشان می‌دهند كه توانايي بشر براي هضم غذاهاي نشاسته‌اي مانند سيب‌زميني ممكن است علت موفقيت ما را بر روي سياره‌ی زمين بيان كند.» ناشران همانند روزنامه‌نگاران، بخش بزرگي از قدرت اين رشته‌ی جديد را می‌سازند (برخلاف تاريخ بر پایه‌ی اسناد، سنت‌های شفاهي يا حتي فرهنگ مادي يا يافته‌هاي باستان‌شناسي) تا آن را از «پيش تاريخ» و «پيش تاريخي» خلاص کنند. ناشران كتاب اخير با اطمينان این‌گونه دفاع كردند:

    «مورخاني كه بر ثبت‌های نوشتاري اعتماد می‌کنند، نمی‌توانند درباره‌ی 9/99 درصد تاريخ تكامل انسان در پيش از اختراع خط به ما چیزی بگويند. اين مطالعات در واقع مطالعه‌ي گوناگوني انسان است که مورد حمايت زبان و باستان‌شناسی قرار گرفته و مدرك واقعي درباره‌ی بسط ابداع فرهنگي، حرکت‌های مردمي... و ارتباط‌های دقيق بين نژادها را مهيا می‌سازند.»   

استدلال من اين است كه در صورتی توجه به اين نوع مواد بي‌دوام، ارزشمند است که استفاده از چنين ادعاهايي براي بازاريابي انبوه، به روشني نياز به يك تاريخ «علمي»، عيني و به‌ويژه كامل را نشان دهد.

در پايان، اين نظر كه به‌طور ژنتيكي بر گذشته محاط شده به‌مثابه اصلاحي براي اشتباهات و تعصبات مشابه سنتی‌ترش ارائه می‌شود. براي ذكر مثال به بررسي نقش مشهور و معاصر ژنتيك در بازنويسي تاريخ زندگي توماس جفرسون 12 سومين رئيس‌جمهور ايالات متحده آمريكا می‌پردازیم. در اواخر دهه‌ی 1990 برای اولین بار آزمايش DNA سنت‌های تاريخ شفاهي شاخه‌اي از قبيله جفرسون را تأیید كرد كه برطبق آن، اين قبيله از نسل فرزندان متولدشده از جفرسون و برده‌اش سالي همونگز 13 بودند. جاي تعجب نيست، به علت سیاست‌های نژادي معين در ايالات متحده، اين ادعاها به شدت توسط نسل‌های سفيد جفرسون انكار شدند، آن‌چنان‌که -يا مغرضانه يا به ندرت ستیزه‌جویانه- در بسياري از متون کتاب‌های درسي تاريخي از آن چشم‌پوشي شد. اين شاخص قدرتمندي از تجسم حقيقت می‌باشد كه جامعه‌ی ما به دانش «ژنتيك» بخشيده است و مدرك DNA توانست به‌وسيله‌ی آن (اگرچه نه همه) صداهاي مخالف را در بحثي با قدمت بيش از 200 سال خاموش كند. گويا اين منابع ايجاد شد تا اين ادعاها را تأييد كند كه DNA انسان «بايگاني» تاريخ جديد می‌باشد. اين منابع، ادعاهاي صفت پدري جفرسون را آزمايش كردند و در نتيجه اكنون «واقعیت‌های» جديدي به دست آمده كه يك وراثت خاورميانه‌اي براي خود جفرسون قائل شده است:

    «درحالی‌که آزمایش‌های DNA از 10 سال قبل به پيش می‌رفت، به‌طور مشهود نشان داد كه سومين رئيس‌جمهور ايالات متحده توماس جفرسون از برده‌اش سالي همينگز صاحب فرزندي شد. مطالعه‌ی جديدي همچنين يافته است كه خانواده جفرسون ريشه‌ی خاورميانه‌اي دارند. كارشناسان در دانشگاه ليسستر 14 كروموزوم Y جفرسون را متعلق به رده‌ی نادرK2 يافتند كه در مصر يافته شده و هزاران سال پيش وارد بريتانيا شدند.»

     نه مقاله‌ی اصلي و نه مقالات مرتبط ديگر، هیچ‌یک تفسيري از اين اطلاعات جديد درباره‌ی جفرسون عرضه نكردند، گرچه اين عدم تفسير نشان می‌دهد كه اين معني خارج از پاسخ‌گويي تاريخ ژنتيك قرار دارد و يا نشان می‌دهد كه معني مدرك واقعي تأمين‌كننده‌ی اطلاعات جديد، حقيقتي بديهي بوده و يا بايد باشد، چنان‌كه هنوز روشن نيست.

در هريك از اين نمونه‌ها، ما ژن يا گروهي از ژن‌ها را به‌مثابه نوع جديد از سند تاريخي براي نوع جديدي از تاريخ می‌بینیم. اين «تاريخ» به همراه دوره‌سازي، اغلب با تاريخ زمين‌شناسي نسبت به تاريخ اجتماعي يا سياسي نزديكي بيشتري دارد. بدنه‌ی به‌سرعت در حال رشد مقالات، اين رويكرد را مطرح می‌کنند. عناوين آن‌ها اين مطلب را آشكار می‌کند: نقشه‌كشي تاريخ انسان: ژن‌ها، نژاد و تبارهاي معمولی‌مان؛ پراكندگي بزرگ انسان: تاريخ گوناگوني و تطور؛ ژن‌ها، الگوهاي رفتاري و تاريخ انسان: باستان‌شناسي و تطور فرهنگي دارويني. اين تاريخ، مدرك و مصنوعات فرهنگي مورد توجه مدرك زيست‌شناسي مولكولي را بي‌اهميت جلوه داده و يا از آن چشم‌پوشي می‌کند.

 اما اين مصنوعات فيزيكي به ظاهر شفاف (مصنوعات در مفهوم زيست پزشكي نسبت به مفهوم تاريخي) درست همانند سند ناقص يا ضعيف تفسيرشده به‌راحتي می‌توانند بي‌معني يا حتي فريبنده تلقي شوند. هنري لوئيس گيتس 15 پژوهشگر برجسته‌ی ادبيات آمريكايي-آفريقايي دانشگاه هاروارد و علاقه‌مند به تاريخ جديد نيز قرباني اولیه‌ی عیب‌هایش بود. در سال 2000 همان‌گونه كه «در پايان مقاله می‌آید» گيتس در جست‌وجويش براي ريشه‌هاي آفريقايي خانواده‌اش به شیوه‌هایی خارج از منابع معمولي تاريخي متوسل می‌شود. او DNA خود را براي آزمايش ژنتيك ارسال كرد و سپس همان‌گونه كه به او قول داده شده بود نتايج قطعي تعيين تبارهای جغرافيايي اجدادش ارائه شد. همه چيز خوب است؛ تاريخ ژنتيكي هنگامی که پژوهشگر تاريخ شكست می‌خورد براي حفظ اين روند گامي برنمی‌دارد. متأسفانه مدتي بعد گيتس آزمايش DNA ديگري انجام داد و نتايج متفاوتي به دست آمد. براي رد رويكردي كه او را با هویت‌های چندگانه رها كرده بود، گيتس شركتي پيدا كرد تا این آزمایش را در تركيب با روش‌های تاريخي سنتی‌تر بهتر انجام دهد. وقتي با وال‌استریت ژورنال درباره‌ی اين موضوع مصاحبه كرد، گيتس موافقت كرد كه كاربرد ژنتيك در تاريخ «مسئله‌برانگيز» بود، هرچند او اين مشكلات را نه به طبيعت مدرك ژنتيكي، بلكه به «اكراه برخي شرکت‌ها براي آشكارسازي پيچيدگي نتايج» نسبت داد.

نام اين شرکت‌ها همچنين این را می‌گویند: DNA Tribes؛ African Ancestry؛ Identity Genetics,Inc، Gates’ own African DNA . در قلب اين صنعت جديد انديشه‌هاي تعيين قوميت و نژاد قرار دارند. اين شرکت‌ها درباره‌ی ارتباط با گروه‌هاي مصرف‌کننده‌ی هدف و روابط بين خدماتشان و «تاريخ» کاملاً صريح می‌باشند. سخنگوي شركت این‌گونه استدلال می‌کند: «براي بيشتر آمريكايي-آفریقایی‌ها، دنباله‌ی مقاله وجود ندارد... ما پول درمی‌آوریم، اما ما این را به‌مثابه خدمتي براي مردمي می‌بینیم كه از تاريخ و فرهنگشان دور افتاده‌اند.» به‌طورقطع، براي مورخان واجب است تا اين پديده را بيازمايند و بپرسند كه گروه‌هاي تحليلي همانند «نژاد» و «قوميت» در این زمينه جديد چه معنايي پيدا می‌کنند و چرا وقتي بسياري از علوم كه به ظاهر «تاريخ ژنتيك» را پي‌ريزي کرده‌اند، چنین ادعا می‌کنند كه نژاد به‌مثابه نهادي زيست‌شناختي وجود ندارد و باز هم اين موضوعات بسيار جذاب باقي می‌مانند.

يك بُعد که فوراً به چشم مورخ می‌آید، هم‌راستایی بين پدیده‌ی دهه‌ی 1970 به‌ويژه براي آمريكايي-آفریقایی‌ها، يعني كتاب «ریشه‌ها» و تب تاريخ ژنتيكي می‌باشد. همان‌گونه كه ديويد چيوني مور 16 در سال 1994 چاپ کرد، پژوهشگران سرتاسر علوم انساني هنوز بايد با ضربه‌ی شديد فرهنگي و اجتماعي رماني از آلكس هالی 17 با نام «ریشه‌ها» 18 (و مجموعه‌هاي تلويزيوني بر اساس آن در دهه‌ی 1970) ارتباط برقرار كنند. ايسا واشنگتن 19 هنرپيشه‌ی تلويزيوني به آزمايش DNA اجدادي خودش اشاره كرد: «من تماشاي ریشه‌ها را به ياد می‌آورم، وقتي كه جوان بودم با آن ارتباط برقرار كردم. من هميشه می‌خواستم بدانم كه اجدادم قبل از بردگي از كجا آمدند و اينجا شما علمي داريد كه به اين پرسش پاسخ می‌دهد.» كتاب ریشه‌ها نسلي از آمریکایی‌های آفريقايي‌تبار را به دنبال اصلشان فرستاد، با اين اميد كه اجدادشان پيدا كنند و اینکه مواد مشابه زيست‌شناختي را بيابند كه آن‌ها را مستقيم و اصيل به آفريقا متصل می‌کند. مباحثات درباره‌ی دزدي ادبي، عناصر داستان‌سرايي و ساخت‌ها كه به‌زودي ریشه‌ها را احاطه کرد، آن خوش‌بيني اوليه را از بين برد و نشان داد كه چگونه پيدا كردن شجره‌نامه‌ي تاريخي می‌توانست مشكوك و مشكل باشد. آزمايش ژنتيكي نه تنها به نظر می‌آید كه مسيري ساده‌تر را براي كشف يك هويت اجدادي پيشنهاد می‌کند، بلكه آن منشأ با تجسم‌های حقيقت مشابه اشباع می‌شود كه جامعه‌ی ما دانش علمي جهان طبيعي را به‌طور عمومي تصديق می‌کند؛ یعنی آن حقيقت غيرقابل قبول را می‌پذیرد.

تروي داستر 20 جامعه‌شناسي است كه اين بازار جديد گذشته‌ها را مطالعه كرده است. او به ضربه‌ی شديدي كه چنين آزمایشگاه‌هایی می‌توانند بر هویت‌های مراجعه‌كنندگانشان وارد كنند، این‌گونه اشاره کرده است: «مردم بر اساس اين آزمایش‌ها تصميمات تعيين‌كننده‌اي براي زندگي خود می‌گیرند، درحالی‌که ممكن است به محدودیت‌ها آگاهي نداشته نباشند.» بنابراين، چرا مورخان عموماً از اين پديده در اظهاراتشان از ژن، ژنتيك و ژنوميك چشم‌پوشي کرده‌اند؟ آيا از سوي اين «تاريخ جديد از پايين» (یا به‌وسيله‌ی دست‌اندازي علم) تهديدي متوجه ماست يا ژن‌ها فقط ريشه‌هاي جديد شده‌اند؟ آيا ما به ندرت اوانجليسم علمي اجدادمان را بازتوليد می‌کنیم؟ كساني كه به‌صورت نامعقول و احساساتي به دنبال ريشه‌اي براي هر بيماري بودند، همانند ما كه براي هر دودماني در پي يافتن يك ژن هستيم. بخشی از دليل به‌طورقطع براي شباهت‌های تاريخي در اين كاربردي كه تاريخ ژنتيكي در حال حاضر با آن شناخته می‌شود، دروغ می‌گوید. در سال 1942، قوم‌شناسان آمريكايي ای. اس. کرايهيل هندی 21 و اليزابت جی. هندی 22 چشمانشان را با بي‌ميلي از فرهنگ طولاني مردم هاوايي جدا كردند تا به‌طور كنايه‌آميز خودشان را مشاهده كنند:  

  «مطالعه‌ی تاريخ خانوادگي، زندگي‌نامه و رديابي شجره‌نامه همانند شكل بي‌ضرر و دلپذير عتيقه‌شناسي، آزادمنشانه لذت‌بخش است، اما قطعاً به‌طور جدی از سوی مورخان و دانشمندان محترم شمرده نمی‌شوند... ثبت‌های خانوادگي به‌جز در ارتباط با زندگي اشخاص برجسته هيچ اهميتي به دنياي بزرگ‌تر دانشمندان و علم نمی‌دهند.» 

گرايشي كه آن‌ها مشاهده کردند بخشي از فرهنگ تاريخي را می‌ماند. با وجود جایگاه ارزشمند تاريخ اجتماعي ما به ثبت‌های خانوادگي بسيار علاقه‌مند شده‌ایم و اين علاقه با نسبت كمتر به «اشخاص برجسته» وجود دارد. اما اين فقط بخشي از جواب است. همانند بسياري از مورخان حرفه‌اي، من درباره‌ی اين تاريخ جديدتر، «صحیح‌تر» (بلكه محدودتر) دودل هستم؛ زيرا جامعه در حال حاضر چنين تجسم حقيقت عالي را به اطلاعات ژنتيكي می‌دهد. اگر بر گمان‌ها و تبعیض‌های مداوم در موضوعات ژنتيك سرپوش گذاشته شود، ما با چشم بستن بر آن‌ها خطر می‌کنیم. مردم‌شناسان و جامعه‌شناسان قبلاً اين مشكلات را مثلاً در مطالعات فناوری‌های توليدمثلي جديد و در ژنتيك پزشكي و قانوني با نمونه نشان داده‌اند و اکنون آن‌ها با ابزار «تاريخ ژنتيك» نيز ارتباط نزديكي برقرار می‌کنند. همان‌گونه كه داستر اشاره می‌کند:

    هنوز عنصر بسيار شوم و وحشت‌انگيزي از اعتماد به تحليل DNA وجود دارد تا تعيين كند كه ما به چه نسبتي در ارتباط با موضوعات اصل و نسب، هويت و تعيين هويت هستیم. فناوری‌های بسياري هستند كه به ما می‌گویند كه چه نسبتي از اجدادمان می‌تواند به تناسب، به صحرای آفريقاي (نشانگرهاي حاوي اطلاعات اجدادي) مرتبط شود. همين فناوري به ایستگاه‌های پليس در اقصي نقاط [ايالات متحده] پيشنهاد می‌شود تا آن‌ها «پيش‌بيني كنند» يا «تخمين بزنند» كه یکDNA  مجرمانه متعلق به يك فرد سفيدپوست يا سياه‌پوست می‌باشد. اين «برآورد نژادي» كه در DNA به كار می‌رود به تعريف اجتماعي از فنوتيپ اعتماد می‌کند... با انحراف قابل اثبات جمعيت زنداني در چند دهه‌ی گذشته متعلق به گروه‌بندی‌های اجتماعي نژادها، آمريكايي-آفریقایی‌ها نيازمندند تا به‌طور ويژه به‌كارگيري فنوتيپ به‌مثابه نقطه‌ی آغازين براي درك ژنوتيپ حساس باشند.

 تحت اين شرايط، كار مورخان نشان دادن اين واقعيت است كه ما الگوي اشتباه قبلي خود را بدون هيچ برون‌داد مثبت قابل توجهي تكرار می‌کنیم. یک بار نيز رويكردهاي وابسته به جمجمه و تن‌سنجي به الگوسازي نژاد، اوج علم مدرن شد و آن‌ها به‌صورت گذشته‌نگر به‌مثابه علوم نژادپرستانه شناخته شده‌اند. نظريه‌ی ريشه و زیست‌شناسی اجتماعی اصلاح نژاد براي توضيح هر بيماري انساني به كار گرفته شدند که در این مورد می‌توان به کسانی اشاره کرد که در اثر درمان با سِرُم بی‌اثر درمان شدند و يا با عنوان «نامناسب براي باروري» (یا کسانی که زندگی بی‌ارزش دارند) داغ ننگ بر آن‌ها گذاشته شده بود.

     مورخان حرفه‌اي با اين گذشته‌ی زيست‌شناختي نيز می‌توانند به‌طور خلاقانه و پربار ارتباط برقرار كنند. ما نه تنها نياز نداريم تا آن را به‌مثابه مفهومی قدیمی در کاربردی جدید مطرح كنيم، بلکه ژن نمایه‌ی چيزی با نام طرز فكر تاريخي را برجسته كرده است؛ اين انديشه كه گذشته به حال حاضر متصل می‌شود، این طرز فکر تاریخی را شكل داده و نيز به‌وسيله‌ی آن آشكار می‌شود. در حال پژوهش اين بخش، من مسير شبکه‌ی پیچیده‌ی وب را دنبال کردم تا انواع مختلفی از ارتباط‌های در حال ساخت بين ساختارهاي «ژن» و «تاريخ» را دريابم. من از کشف این اندیشه‌ی توانایی جست‌وجوی تاریخ خانوادگی از طريق آزمايش ژنتيك حيرت‌زده شدم، اما اين مسئله مشكل بزرگ‌تری در اين رشته را نمايان می‌سازد، مشكلي كه مورخان حرفه‌اي در ارائه‌ی رضایت‌بخش گذشته با آن روبه‌رو بوده‌اند و با مشكل رياضي‌دانان و در واقع ژنتيك‌دانان پزشكی در بيان خطر متفاوت می‌باشد. فقط هنگامی که آن‌ها می‌گویند كه خطر محتمل و در نتيجه در موارد فردي نامعين می‌باشد، ما می‌گوییم كه تاريخ و برون‌دادهای تاريخي مشروط و مرتبط هستند. برخلاف اصل Occam's Rzor، کسانی که با علم و دانش سروکار دارند از پيچيدگي لذت برده و آن را نشان يك كار غنی‌تر يا دقیق‌تر درباره‌ی واقعيت می‌دانند، اما هنگامی که مسائل «پيچيده» می‌شوند، در جريان روايي دليل و اثر، شكستگي به وجود می‌آید. تاريخ ژنتيك جديد اين شكاف را در اين بخش عجالتاً با ريشه دواندن در گذشته‌اي پر می‌کند كه داده‌ها قبلاً به‌طور كامل غربال شده بودند.

 ازاین‌رو، دیگر عنصر قاطع و قابل مشاهده در تاریخ براي مورخان در مورد «چرخش ژنتيك» افزايش توضيحات ژنتيكي می‌باشد، به‌ويژه در ارتباط با رفتارهاي انسان و بيماري خانوادگي، بازگشتي به روايت ولو روايتي خارج از زمان و با هر نيت و هدفی می‌باشد. در اينجا گذشته به‌وسيله‌ی پیشرفت پاك نمی‌شود (آن‌گونه كه در بسياري از علوم و استعاره‌هاي علمي ديگر ايدئال می‌باشد)، اما گذشته با كهربا پوشيده می‌شود و به‌صورت خودهمانندسازي و مصنوعي، خطي جسميت داده شده است؛ اين به‌هيچ‌وجه توجيهي براي نوشتن تاريخ ناچيزتر، ساده‌تر و خطي مصنوعي نمی‌باشد. تاريخ، پيچيده، تصادفي و چندمعني می‌باشد، ما فقط بايد اين پيچيدگي را قابل درك و رضايت‌بخش ارائه دهيم.

 

*كارشناس ارشد تاريخ

پی‌نوشت‌ها:

  1. Garland E.Allen
  2. Geneticization
  3. Daniel Kevles
  4. Jenny Reardon
  5. Collins
  6. gene-thinking
  7. sickle cell anemia (SCA)
  8. James Herrick
  9. Donna Haraway
  10. Evely Foxkeller
  11. The Guridan
  12. Thomas Jefferson
  13. Sally Hemongs
  14. Leicester 
  15. Henry Louis Gates Jr
  16. David Chioni Moore
  17. Alex Haley
  18. Roots
  19. Isiah Washington
  20. Troy Duster
  21. E.S.Craighill Handy
  22. Elizabeth G.Handy