شناسهٔ خبر: 23502 - سرویس اندیشه

گفت‌وگو با عباس منوچهری؛

در نسبت «شهریار» با«سیاست‌نامه»

منوچهری تحلیل تاریخ فكر یك وجه از اندیشه‌شناسی است؛ برای شناخت یك اندیشه به جای آغاز كردن با مفروضات مناقشه‌پذیر بهتر است با به‌كار‌گیری روش‌های اندیشه‌شناسی برای دست یافتن به پاسخ تلاش كرد. در تحلیل اندیشه بیش و پیش از هر چیز با «دنیای متن» مواجه هستیم.

فرهنگ امروز: سیاست‌نامه خواجه نظام الملك را برخی با شهریار ماكیاوللی مقایسه كرده اند. عباس منوچهری، استاد علوم سیاسی دانشگاه تربیت مدرس البته این شباهت را صرفا در ظاهر می‌داند تا در باطن. به باور او در خوانش متونی چون سیاست‌نامه مواجهه‎یی با زمانه نگارش این آثار صورت می گیرد.

 

خواجه همزمان مرد میدان عمل و نظر بود، كارنامه او در هر میدان عمل محل مناقشه است. برای مثال در میدان عمل عده‌یی خواجه را مباشر استبداد و یاری رسان به سلاطینی زورگو و خودكامه می‌دانند و گروهی نیز از ایرانی با ثبات در بیش از سه دهه صدارت او یاد می‌كنند و با اشاره به رفاه اقتصادی و امنیت ایران در آن سال‌ها، كارنامه او را قابل دفاع می‌دانند. ارزیابی شما از این داوری‌ها چیست و كدام را قابل دفاع می‌دانید؟

این پرسشی تاریخی است كه باید با اتكا به دانسته‌های تاریخی و با شیوه‌های تحلیل علمی پاسخ داده شود. چه بسا هر دو تعبیر بیانگر واقعیات تاریخی باشند. اگر شاهد و دلیل كافی هم برای هر یك از این دو ارزیابی وجود داشته باشد، تناقضی در میان نیست. به این معنا كه چه بسا در آن شرایط تاریخی امنیت و رفاه با حكومت‌های خود محور تلازم عملی داشته‌اند و وجود یكی نافی امكان وجود دیگری نیست. آنچه در این رابطه دقت و توجه را می‌طلبد ضرورت فهم تاریخی است. به این معنا كه اولا شرایط پیشینی و وضعیت سیاسی در دورانی كه مورد نظر است چگونه بوده. آیا خواجه به استبدادورزی یاری رسانده یا به اداره امور با حكومت مستقر همكاری كرده است؟ بین كارگزاری و مباشرت برای استبداد و كار كردن در آن شرایط تفاوت وجود دارد. برای تحلیل درست باید علاوه بر دانستن مختصات تاریخی زمانه، باید دانست كه خواجه وضعیت را چگونه می‌دیده است و چه رابطه‌یی با حكومت مستقر برقرار كرده است. این پرسش‌ها را تنها با رجوع روشمند به متون و اسناد می‌توان پاسخ داد.

 

در میدان نظر نیز همین مناقشه و تضاد قابل پیگیری است. یعنی گروهی خواجه را فقیه متعصب شافعی می‌دانند كه مهم‌ترین ضربه‌ها را به عصر زرین فرهنگ ایرانی وارد آورده و با نگارش سیاست‌نامه نظریه‌پرداز استبداد شده اما گروهی دیگر از سویی دیگر می‌گویند كه اتفاقا خواجه احیاگر اندیشه ایرانشهری است و هیچگاه نظریه‌پرداز خلافت نشده است. نظر شما در این باب چیست؟

برخلاف پرسش قبل این پرسش حداقل «صرفا» تاریخی نیست. میدان نظر به قول شما، كه قاعدتا منظور شما از آن نظریه‌پردازی است، موضوع وقلمرو اندیشه‌شناسی است و تحلیل تاریخ فكر یك وجه از اندیشه‌شناسی است. برای شناخت یك اندیشه به جای آغاز كردن با مفروضات مناقشه‌پذیر بهتر است با به‌كار‌گیری روش‌های اندیشه‌شناسی برای دست یافتن به پاسخ تلاش كرد. در تحلیل اندیشه بیش و پیش از هر چیز ما، به قول ریكور، با «دنیای متن» مواجه هستیم و تنها راه و شاید درست‌ترین راه تبیین و فهم متن است. ما هیچ دسترسی به دنیای مولف نداریم و فاصله تاریخی اجازه حضور ما در دنیای مولف را به ما نمی‌دهد. حداكثر كاری كه می‌توان كرد آن است كه به قول گادامر، افق تاریخی كه فهم خود ما است با افق مولف وارد گفت‌وگو شوند نه اینكه از موضع ناظر به تحلیل قصد و عمل مولف بپردازیم.

 

برخی معتقدند كه سیاست‌نامه خواجه را می‌توان نماینده شكل جدیدی از آثار سیاسی خواند كه بر خلاف شریعت نامه‌نویسی از نوع ماوردی و فلسفه سیاسی از نوع آثار فارابی قرار می‌گیرد. تا چه حد این ارزیابی را می‌پذیرید؟ آیا سیاست‌نامه‌نویسی ژانر جدیدی است یا خیر؟

با توجه به وجود سنت و میراث اندرزنامه‌نویسی و كارهایی كه پیش از خواجه در قرون دو به بعد توسط كسانی چون ابن مقفع و مسكویه و حتی فردوسی انجام شده بود، و با تحلیل محتوای متن سیاست‌نامه می‌توان گفت سیاست‌نامه نوعی اندرزنامه‌نویسی است كه از یكسو ادامه آن سنت است و از سوی دیگر متمایز از شریعت نامه و فلسفه سیاسی است. اگر چه با آنها در استفاده از آموزه‌های دینی و كلامی استفاده شده است، هر چند به صورتی متفاوت از آنها.

 

سیاست‌نامه همچون شهریار ماكیاوللی كتابی است كه به صورت توصیه‌نامه به سیاستمداران نگاشته شده است. البته عموما شهریار را نقطه آغاز علم سیاست مدرن می‌خوانند. به نظر شما آیا می‌توان سیاست‌نامه را با شهریار مقایسه كرد؟ چرا از دل سیاست‌نامه علم سیاست درنمی‌آید؟‌ تفاوت این آثار در چیست؟ در زمانه‌شان؟ در محتوای‌شان؟ یا اصلا این قیاس مع‌الفارق است؟

اگر از پیش كتاب ماكیاوللی را مانند سیاست‌نامه خواجه بدانیم كه پاسخ داده شده است. شهریار ماكیاوللی در امتداد سنت نصیحتنامه‌نویسی در ایتالیای دوران رنسانس نوشته شد كه خود آن سنت به دوران باستان دنیای لاتین بازمی‌گشت. از این جهت شباهت بین شهریار با سیاست‌نامه، كه آن هم همان طور كه گفته شد در امتداد سنت اندرزنامه‌نویسی نوشته شده بود، وجود دارد. اما شباهت بیش از هر چیز در شكل است تا در محتوا. ماكیاوللی، همان طور كه خود وی مدعی است قلمرو اخلاق را تغییر داده است. شهریار گسست جدی‌تری از mirrors of Kings یا مرات الامرای رنسانس كه همچنان اخلاق باستانی را حفظ می‌كردند داشت، تا سیاست‌نامه از سنت اندرزنامه‌نویسی كه ملاحظات اخلاقی و هنجاری چون عدل و مردم داری در آن مولفه‌های اخلاقی بودند. به قول هابر ماس در كتاب theory and Praxis ماكیاوللی آغاز‌گر تفكر و نظریه‌پردازی سیاسی در اروپا بود كه شاخص عمده آن گسست از ملاحظات اخلاقی بود كه برای مثال در اندیشه ارسطو وجود داشت. اساسا مساله ماكیاوللی «زندگی خوب» نبود، بلكه امنیت و استقلال فلورانس و آزادی از دخالت بیگانگان بود. حكومت از نظر وی در خدمت ثبات و امنیت بود ونه سعادتمندی به معنای اخلاقی آن، و درست به همین معنا علم سیاست جدیدی بود كه با هابز ادامه پیدا كرد و تدوین فلسفی شد.

 

اهمیت سیاست‌نامه امروز برای ما در چیست؟ آیا كتابی است كه چنان كه امروز می‌بینیم فقط ارزشی ادبی به لحاظ نثر دارد و باید در دانشكده‌های ادبیات خوانده شود یا خیر؟ آیا جایگاه اصلی خوانش سیاست‌نامه در دانشكده‌های علوم سیاسی و فلسفه و تاریخ نیست؟

این پرسش خاص سیاست‌نامه نیست. پرسش باید از ضرورت فهم تاریخی بشود. اینكه چه فایده‌یی بر شناخت تاریخی مترتب است پرسشی است كه پاسخ‌های بسیاری به آن داده شده است. اما، در اینجا به خصوص در مورد متون اندیشه‌یی یا آنچه «تاریخ فكر» نامیده می‌شود می‌توان گفت اساسا تفكر در هر زمانی با پیش از خود و نه با خود شروع می‌شود. این نه به اختیار كه ماهیت تفكر همین است. تاملات شخصی نیز هیچگاه عملا در خلوت شخصی صورت نمی‌گیرد. زبان و میراثی كه در زبان نهفته است نسبت به اندیشه ما تقدم دارد. هر متن اندیشه‌یی، به خصوص اندیشه سیاسی، برآیند مواجهه با زمانه‌یی است كه متن در آن تقریر شده است و تقریر آن به زبان و اندیشه ایرانی افزوده شده است. ما با خوانش درست سیاست‌نامه و این در مورد آثار برجسته‌یی چون آثار فارابی، شاهنامه فردوسی و گلستان سعدی و... هم درست است، هم می‌توانیم از زمانه این آثار شناخت بهتری داشته باشیم هم از نحوه مواجهه آنها با مسائل بشری و به طور خاص مسائل ایرانی درس بگیریم. تفكر، به قول هایدگر، اندیشیدن به بودن است. بودنی كه هستیم و بودنی كه می‌توان شد. هر متن جلوه‌یی از امكانی برای بودن است كه برگزیده شده. زمان حال، «بودنی» است كه جدای از گذشته نیست و حال و اكنون ما نیز این گونه است. گذشته همان آینده‌های محقق شده‌اند، همان امكان‌هایی كه انتخاب شدند و با تحقق آنها دیگر امكان‌ها به خفا رفتند. آینده ما در حال تعیین می‌شود و به این معنا از پیش گذشته را با خود دارد. پس چه بهتر كه اكنون خود را با آنچه آن را برساخته است خوب بشناسیم.

 

منبع: روزنامه اعتماد