فرهنگ امروز: در بخش نخست نشست «علم پیروز؛ مفهوم علم در اسلام قرون میانه» که به همت خانهی اندیشمندان علوم انسانی جهت بررسی کتاب Knowledge Triumphant برپا شده بود به سخنان مهدی محقق و کامران فانی اختصاص داشت. آنچه میخوانید گزارش دوم این نشست است که به سخنان پلاسید ، کرامتی و عمادی میپردازد.
علیرضا پلاسید؛ ترجمهی روزنتال مثل ریاضی میماند
جذابیت روزنتال برای من اول دریافت فیلولوژیک او بود. رشتهی خود من هم فیلولوژی بود، به خاطر همین برای من روزنتال جذاب بود وگرنه من به مباحث اسلامشناسی زیاد وارد نیستم. چرا علم برای روزنتال مهم است؟ اصلاً علم روزنتال را نجات میدهد. قبل از جنگ جهانی در جریان نازیسم یک فیلولوژ زبانهای آریایی به نام نوبل یا نیبل یک فیلولوژ زبانهای سامی یعنی روزنتال را نجات میدهد. این اشتراک علم بود که جان روزنتال را نجات میدهد که بتواند خود را به امریکا برساند. این جذابیت شاید در زندگی روزنتال اینقدر بود که علم برایش اهمیت پیدا کند، به همین خاطر رهیافت روزنتال در شیوهی تحقیق اگرنه بیهمتا باشد حداقل در اسلامشناسی کمیاب است. نخستین کاری که روزنتال انجام میدهد تفکیک Knowledge از Science است، این تفکیک کارکردهای مختلف دانشاندوزی را در جهان اسلام نشان میدهد این نکته را در فصل یکم که ریشهی «ع، ل، م» به شیوهی منجد انجام شده است بهخوبی میتوان دید.
کار بعدی روزنتال تقسیم دانش انسانی و الهی است، او ویژگی هریک از اینها را برمیشمارد و در نهایت کلیت این دانش را در برابر جاهلیت قرار میدهد. برای روشن شدن یک مفهوم بهتر است تز و آنتیتز بگذاریم؛ روزنتال این مفهوم را در مصداقهای بخشهای مختلف متون پیدا میکند. متون کلامی تصوف فلسفه که آقای فانی فرمودند در نهایت به بهانهی سنتهای آموزشی به یکسری متون اساسی به اسم ادب میپردازد. شیوهی کار روزنتال مثل کربن 14 میماند؛ یعنی وقتی یک متنی را جلوی شما میگذارند، میتوانید تشخیص بدهید بهعنوان یک مورخ این متن به کجا تعلق دارد. واژهیها دستورزبان و شیوهی Syntax متن کمک میکند که شما بفهمید این متن در کجای تاریخ قرار دارد، این برای تاریخ علم خیلی مهم است.
مشکلات ترجمه و چالشها
ترجمهی روزنتال مثل ریاضی میماند؛ او فیلولوژ بود، به Etymology (ریشهشناسی) واژه توجه داشت، وقتی Knowledge را میآورد منظورش معرفت است نه تجربه. معرفت با تجربه فرق میکند به همین خاطر من مقابل Knowledge دانش گذاشتم، دقیقاً هر جا که خواسته به علم بهعنوان یک تجربه اشاره کند از Science استفاده میکند. روزنتال جامع و مانع است، هم سخت است و هم آسان است. ترجمهی آثار او مثل ریاضی میماند، شما اگر ریاضی را درست بخوانید برایتان ساده میشود، ولی اگر نادانسته خیلی چیزها را رد کنید برایتان خیلی سخت میشود.
یونس کرامتی؛ نقدی بر ترجمه دانش پیروزمند
ابتدا اشارهای میکنم به 3 اثر روزنتال؛ یکی History of Muslim Historiography است که با عنوان علم التاریخ عند المسلمین به عربی ترجمه شد و جلد یکم آن در سال 64 و جلد دوم سال 68 یا 69 از سوی انتشارات آستان قدس به فارسی ترجمه شده است. کتاب دوم The Classical Heritage in Islam است و کتاب سوم همین دانش پیروزمند است که هر دو را آقای پلاسید ترجمه کردند. در مورد دانش پیروزمند، استاد فانی بهخوبی توضیح دادند و من دو، سه نکته را بیان میکنم. کتاب تاریخ تاریخنگاری در اسلام شباهت مختصری به دانش پیروزمند دارد که روحیهی فیلولوگی روزنتال را نشان میدهد. روزنتال در آن کتاب در فصل سوم در مورد ریشهی ارخ بحث میکند که این دقیقاً همان الف، ر، خ است و آن را در تمام زبانهای سامی حتی در زبانهای اتیوپیایی بررسی میکند. آن فصل کتاب از لحاظ دشواری برابری میکند با کل کتاب و از لحاظ فشردگی هم برابری میکند با فصل چهارم دانش پیروزمند. کتاب دوم میراث کلاسیک اسلام، چکیدهای از کارهای روزنتال تا زمان انتشار متن آلمانی کتاب است. متن انگلیسی در سال 1975 و متن آلمانی در سال 1968 چاپ شد، آقای پلاسید هم از روی ترجمهی انگلیسی ترجمه کردند.
در مورد دانش پیروزمند استاد فانی به تفصیل سخن گفتند، اما چند نکتهی دیگر، یکی در مورد عنوان کتاب است که به دانش ترجمه شد. روزنتال فیلولوگ بود، وقتی در مورد علم صحبت میکند در واقع در مورد واژهی علم سخن میگوید و موضوع کتاب مفاهیم گستردهای است که در طول زمان عمدتاً متمرکز است به اواخر قرن دوم تا دهم هجری، اما به ضرورت از شعر جاهلی هم مثال میآورد که با در نظر داشتن این مثالها میتوان گفت مفهوم علم را در 12 قرن بررسی میکند، مفهوم کاملاً شناوری که هم از نظر زمانی شناور است، هم از نظر مکانی و هم از نظر نحلههای مختلف فکری که روزنتال به همهی اینها پرداخت. در واقع این لفظ علم یا به تعبیر خود روزنتال ع، ل، م مثل گوهرهایی مطالب کتاب را بهصورت یک رشته درآورده و به هم متصل میکند. متأسفانه آقای پلاسید با تبدیل واژهی علم به دانش این رشته را پاره کردند و اتحاد صوری و محتوایی کتاب از میان رفته است. برای اینکه بگویم خود روزنتال چقدر به این واژه حساسیت دارد فصل سوم کتاب را مثال میزنم؛ موضوع این فصل صیغهی جمع علم است، در واقع روزنتال یک فصل را به واژهی علوم اختصاص میدهد؛ یعنی حتی جمع و مفرد را جداگانه بررسی میکند که آیا جمع علوم به معنی همیشگی که ما به کار میبریم به کار رفته یا معنی متفاوتی دارد. آقای پلاسید به جای ترجمهی علوم آن را تعریفهای دانش ترجمه کردند، حتی خود آقای پلاسید کلمهی Knowledge را یک جا به دانش و دفعهی دوم به علم ترجمه کردند.
در مورد لفظ دانش و علم باید بگویم ما نمیتوانیم در مورد برابری صحبت کنیم، شاید در یک کلاس درس بتوان این کار را کرد، اما در کتاب روزنتال که موضوعش مفهوم شناور علم در سطح جهان اسلام در طی 10 قرن است، نمیتوانیم این کار را انجام دهیم. مورد دیگر medieval islam است، به طور معمول مقصود از medieval حدود قرن ششم میلادی تا نهایتاً قرن چهاردهم یا پانزدهم میلادی است، برخی نیز تا قرن دوازده میدانند، مسلم این است که به قرن شانزدهم نمیرسد، ولی وقتی کلمهی اسلام در کنار آن میآید کاملاً متفاوت میشود. ما نمیتوانیم بگوییم اسلام سدههای میانه، نمیتوانیم بگوییم اسلام قرونوسطی، به خاطر اینکه تکلیف قرونوسطی که مشخص است حدود 100 یا 150 سال قبل از اسلام شروع میشود تا قرن نهم قمری. این لفظ اروپایی در قیاس با دوران باستان anticity و دوران مدرن که از قرن شانزدهم یعنی عصر رنسانس به بعد است به کار میرود. به طور معمول در حوزهی تاریخ علم برای medieval islam یک برابر نهادی به کار میرود به نام دورهی اسلامی و این دورهی اسلامی برخلاف تصور بسیاری اینطور نیست که ما الآن در دورهی اسلامی هستیم، بلکه منظور دورهی تفوق فرهنگ اسلامی است؛ مثلاً وقتی میگوییم ریاضیدانان یا فیزیکدانان دورهی اسلامی، منظور مرحوم حسابی نیست، تعریف دورهی اسلامی در هر علمی و در هر دیسیپلین خاصی مشخص است، منظور زمانی است که علوم انسانی تأثیر مجددی از علوم غربی نگرفته است؛ مثلاً دورهی علم ریاضی اسلامی را قرن یازدهم هجری میدانند، چون ملا محمدباقر یزدی در اواخر قرن یازدهم از تحقیقات اروپایی در حوزهی ریاضیات یاد میکند؛ ما ازاینپس نمیتوانیم مطمئن باشیم ریاضیدانی در سرزمینهای اسلامی کار کرده باشد و تأثیری از اروپاییها نگرفته باشد.
اما در مورد عنوان کتاب؛ عنوان انگلیسی کتاب یک ترکیب اضافی است Knowledge Triumphant یعنی پیروزمندی دانش درحالیکه به ترکیب وصفی یعنی دانش پیروزمند ترجمه شده است که البته مفهومشان خیلی متفاوت است. اگر ما بخواهیم به پیروزمندی آقای پلاسید احترام بگذاریم باید این عنوان را برگزینیم: «پیروزمندی علم؛ مفهوم علم در دورهی اسلامی»، البته اگر من بودم «شکوهمندی علم؛ مفهوم علم در دورهی اسلامی» را به کار میبردم. نظر من کلاً در مورد ترجمه این است که مترجم باید رویکرد خود مؤلف را در پیش بگیرد. یکی از اجزای امانتداری علمی در کار ترجمه این است که ما رویکرد را از مؤلف داشته باشیم. ممکن است من رویکردی متفاوتی داشته باشم، اما نباید آن را اعمال کنم.
مسئلهی دیگر در خصوص فصل چهارم کتاب است. این فصل چکیدهی کل کتاب است یا بالعکس، روزنتال بندهای مختلف این فصل را در فصول مختلف توضیح داده است. کار عاقلانه این است، کسی که میخواهد فصل چهارم را ترجمه کند اول دیگر فصلها را ترجمه کند بعد برگردد و فصل چهارم را ترجمه کند. نکتهی دیگر این است که با توجه به دشواری زبان انگلیسی روزنتال که هیچکس در مورد آن تردید ندارد حتماً باید به متون عربی که روزنتال از آن استفاده کرده مراجعه میشد. البته این کار، کار بسیار وحشتناکی است، چون من فصل چهارم را ترجمه کردم این را درک میکنم، ترجمهی این کتاب تهور میخواهد، کار عجیب و شگفتانگیزی است، کار یک نفر نیست. اما مواردی هم یافت میشود که نشان از بدخوانی و یا شتاب در کار ترجمه دارد که من نمونههایی از آن را بیان میکنم؛ مثلاً در مقدمهی کتاب Libraries به معنی کتابخانه را کتابداران که واژهی انگلیسی آن Librarians میشود ترجمه کردند، یا مثلاً دو کلمهی Sabbatical و fellowship grant هر دو به فرصت مطالعاتی ترجمه شده است. fellowship grant که پژوهانه ترجمه میشود کمک مالی است که هر شخص حقیقی یا حقوقی میتواند به یک شخص حقیقی یا حقوقی برای یک کار خاص بدهد، ولی فرصت مطالعاتی Sabbatical صرفاً توسط مؤسسات به اعضای علمی داده میشود که ترجمهی هر دوی این کلمه به فرصت مطالعاتی باعث شده اصلاً مفهوم جمله عوض شود. ترجمهی درست به این صورت است: «روزنتال اشاره میکند که من یک پژوهانه از مؤسسهی امریکایی در ترکیه گرفتم و یک مطالعاتی را هم که قبلاً به لطف دانشگاه ییل انجام داده بودم را توانستم تکمیل کنم» که اینها در ترجمهی فارسی اصلاً منعکس نشده است.
البته تصور نکنید من مدعی ترجمهی این کتاب هستم، چون کار بسیار دشواری است، من نمیخواهم زیاد مته به خشخاش بگذارم، ولی باید بعضی چیزهای ابتدایی را رعایت کنیم. وقتی میگوییم «با قائل شدن عمدی»، باید توجه کنیم قائل شدن خودش یک فعل عمدی است، بیاختیار کسی چیزی را قائل نمیشود، باید حتماً اختیاری در کار باشد. یا مثلاً کلمه terms باید به اصطلاحات یا واژگان ترجمه شود نه واژهها، واژهها با واژگان فرق میکند، واژگان را دقیقاً به معنای terms به کار میبرند، واژگان جمع واژهها نیست، همهی کلمهها صرفاً واژگان نیستند. بعضی از واژهها هم خیلی غریب و تحتاللفظی ترجمه شدند مثل cross section درست است برش عرضی ترجمه میشود، اما در اینجا معنی نمیدهد.
در فصل چهارم میبینیم در ترجمه آمده است: «فیلسوف عارفابنسبعین در بدالعارف خود تعریفهای گسترده و تا اندازهای ناهمجوش دانش را آورده است»، درحالیکه باید ترجمه شود: «مجموعهای گسترده و کمابیش ناهمگون از تعریفهای دانش را گرد آورد»؛ یعنی خود تعاریف نیستند که گسترده هستند، بلکه مجموعهی گستردهای از تعاریف هستند. یا در جای دیگر آمده: «این کلام، نظری بود که با شور بسیار در پی تعریف کوتاه و قانعکنندهای از علم بود، فیلسوفان میدانستند که نمیتوانند هیچ تعریف کوتاهی به دست بدهند»، درحالیکه باید اینگونه ترجمه شود: «فیلسوفان میدانستند که تعریف موجز به کارشان نمیآید»، نه اینکه نمیتوانستند تعریف کوتاهی به دست بدهند. یا در جای دیگر میگوید: «فقه اللغویون یا همان فیلولوگها نیازی نداشتند این دشواریها را از ورای معنای به ظاهر سادهی این واژه بنگرند و طبیعی بود که از این دید پیرو آموزگاران خود بودند»، درحالیکه باید ترجمه شود: «فقه اللغویون یا همان فیلولوگها نیازی نمیدیدند که دربارهی مشکلاتی که در پس معانی آشکار واژگان پنهان شده بود تعمق کنند و مدرسان نیز طبعاً ازاینحیث از آنان پیروی میکردند»؛ یعنی قسمت دوم کاملاً برعکس است، در واقع معلمان چندان وارد کنه مفاهیم علمی نمیشوند، برایشان یک تعریف ساده کفایت میکند حتی اگر یک بازی کلامی باشد.
باز هم در همان اول فصل چهارم گفته میشود: «به ندرت دانشوران قرونوسطی مجموعه تعریفهایی را در زمینههای گوناگون فعالیت دانشورانه به دست میدادند»، درصورتیکه روزنتال میگوید مجموعه این تعریفها انگشتشمار نیست. در جای دیگر در پاورقی به کتاب بدالعارف اشاره میکند و میگوید: «در واقع من خودم شمارهگذاری کردم و این شماره در متن کتاب عربی وجود ندارد»، درحالیکه در ترجمه آمده: «تعریفهایی را من به شمارش درآوردم که شمارههای درون قلابها بر پایهی عنوان آثاری است که به همین شمارهگذاری بازمیگردد.» جسارتاً من با نظر استاد فانی که میگویند ترجمه در همه جا مفهوم است، موافق نیستم، من از این عبارت متوجه هیچچیز نمیشوم.
نقدی بر ترجمهی کتاب میراث کلاسیک اسلام
انتقاد اول من بهعنوان کتاب است، عنوان انگلیسی کتاب The Classical Heritage in Islam است، ولی به میراث کلاسیک اسلام ترجمه شد که این عبارت یک ترکیب اضافی است. این ترجمه خواننده را به اشتباه میاندازد و فکر میکند این میراثی که کتاب از آن سخن میگوید میراث اسلامی است، ولی وقتی که کتاب را نگاه میکنیم کاملاً برعکس است، بحث بر سر میراث یونان است. حرف in مفهوم متفاوتی به عبارت میدهد. عنوان کلاسیک هم تا قرن 8 یا 9 میلادی را دربرمیگیرد، ولی در این کتاب مقصودش همان یونان است، البته نه از نظر اصطلاحی بلکه مواردی که روزنتال مطرح کرده است، من خاطرم نیست که جایی به متون لاتینی و تأثیر آن در دورهی اسلامی اشاره کرده باشد. بنابراین به نظر من ترجمهی کتاب باید این باشد: «میراث یونانی در جهان اسلام»، حتی نه در اسلام، چون اسلام دین را تداعی میکند و تصور این میشود که آیا دین اسلام از آموزههای یونانی چیزهایی را وام گرفته است یا نه؟
علاوه بر عنوان کتاب اشارهای به سرفصلها میکنم. موضوع سرفصلها دربارهی فن ترجمه است، بعدی در مورد تذکرهها یا زندگینامهها ردهبندی یا طبقهبندی علوم فلسفه، علوم طبیعی، پزشکی، ریاضی و جغرافیا، اخترشناسی، علوم غریبه، ادبیات و هنر و ... واضح است که یک مترجم از عهدهی همهی آن برنمیآید، در تکتک این موارد مترجم باید در بطن موضوع باشد و اطلاعات را کاملاً بشناسد، همان چیزی که در دانش پیروزمند هم رعایت نشده است. در ترجمه خیلی جاها اصطلاحات اهلفن به کار نرفته است؛ مثلاً در بخش علوم طبیعی مسائل هواشناختی داریم، meteorology حتماً میبایست آثار علوی ترجمه میشد، ما چند کتاب با این عنوان در عربی داریم مثل الآثار العلویه، کتابهایی هم به فارسی داریم مثل آثار علوی از شرفالدین مسعودی یا آثار علوی اسفزاری. شما باید با این term آشنا باشید، معادل هواشناسی درست است، الآن در انگلیسی meteorology است، ولی در اینجا آثار علوی مطرح شده است؛ مثلاً زلزله جزء آثار علوی است، در اینجا هم مطرح شده است، اما امروزه اصلاً زیرمجموعه meteorology قرار نمیگیرد.
یا پزشکی مشهور به پیامبرانه [نبوی]، طب النبی است که من ترجیح میدهم این term را ترجمه نکنم برای اینکه مفهومی دارد که ما معادل آن هنوز یک اصطلاح فارسی وضع نکردیم؛ بنابراین یا باید کلاً آن ماجرا را توضیح دهیم یا همان term اصلی را به کار ببریم. یک مورد دیگر که خیلی مشهورتر است بحث کتاب «فصول» بقراط است که معروف است به آفوریسم Aphorism که همه جا فصول ترجمه شده است و چند بخش دارد، اما در ترجمهی کلمات قصار آمده است و حتی جایی که first Aphorism آمده کلمهی first اصلاً ترجمه نشده است. مورد دیگر هم hormonal cytology است که به پزشکی مبتنی بر اخلاط گفته میشود که اصلاً یکی از کتابهای روزنتال دربارهی اخلاط است و اینجا مقصود شناخت بیماریها و امراض مختلف بر پایهی اخلاط اربعه است که میتوانیم بگوییم آسیبشناسی اخلاطی. مورد دیگر این جمله است: «علوم ریاضی بر پایهی ترجمهی آثار بزرگ دوران کلاسیک باستان بود. در مدرسههای یونانی این آثار و تفسیرهایی از ایشان که مطالب را برای خوانندگان و شنوندگان قابل فهم میساخت ارائه میگردید»، درحالیکه باید ترجمه میشد: «علوم ریاضی بر پایهی ترجمهی آثار بزرگ دوران کلاسیک باستان بود که در مدرسههای یونانی این آثار نیازمند شرح و تفسیر بودند تا برای خوانندگان و شنوندگان قابل درک باشند.»
عبدالرسول عمادی؛ استقرای ناقص روزنتال از مفهوم علم
نقدی بر سخنان دکتر کرامتی وارد است و آن در خصوص تعاریف علم در بخش چهارم است. باید گفت برخلاف تصور ایشان فصول دیگر، تفصیل فصل چهارم نیست و تعاریفی که در فصل چهارم آمده با فصول بعدی کاملاً متفاوت است. اما صحبت من بیشتر در مورد نقدهایی است که به محتوای کتاب روزنتال وارد است.
1- تأکید بیش از اندازهی روزنتال بر اینکه مفهوم محوری در شکلگیری تمدن اسلامی، علم است، قابل چالش است. همانطور که خود روزنتال گفته است 750 بار علم و مشتقاتش در قرآن کریم آمده و این در حالی است که کلماتی مانند کون و قول بسامدش بیشتر از 750 عدد است. اگر قرار است ما میزان تکرار اینها را مبنای شکلگیری تمدن اسلامی بگیریم، آن کلمات باید مفهوم محوری شکلگیری تمدن اسلامی باشند نه مفهوم علم؛ یعنی ما نمیتوانیم تعداد تکرار کلمهی علم را مبنای شکلگیری تمدن اسلامی بگیریم. شاید با دقتنظر و تأمل در محتوای قرآن مفاهیم دیگری را بتوان در شکلگیری تمدن اسلامی مؤثر دانست و فقط با رویکرد فیلولوژیک به مسئله نگاه نکنیم؛ یعنی از عصارهی محتوای قرآن بتوانیم بعضی مفاهیم دیگر مثل برابری، آزادی یا چیزهای دیگر را بررسی کنیم که در شکلگیری تمدن اسلامی مؤثر بودند؛ مثلاً برخی معتقدند حول اندیشهی برابری است که تمدن اسلامی شکل گرفت نه حول محور علم.
2- بحثی را روزنتال مطرح کردند که ما در دانش قبل از اسلام از علم به آن معنا ردی نمیبینیم و شاید «ع، ل، م» بیشتر به معنای راهنمای تعیین مسیرها بود، بعد این احتمال را داد که پیامبر اسلام این حجم تعبیر از مفهوم علم را نه از آنچه که در فرهنگ سرزمین حجاز در قبل از اسلام داشته، اتخاذ کرده است، بلکه به دلیل تأکیدی که مسیحیت بر مفهوم شناخت و علم دارد از آثار به جای مانده از مسیحیت گرفته است و این به نظر من خیلی قابل مناقشه است.
3- روزنتال خودش هم تصریح کرده که نتوانسته به منابع مستوفایی برای اینکه بتواند استقرای تام از مفهوم علم بکند دست پیدا کند؛ بنابراین قضاوتهایش در مورد علم در دورهی اسلامی هم قضاوت بجایی نیست که ایشان با یک استقرای ناقص بیاید و علم را بهعنوان اندیشهی محوری مطرح کند.