فرهنگ امروز/کامل دلپسند*: پرویز را بایستی یکبار دید چون عاقلان را اشارتی بس است....
فیلم پرویز را باید دید و در توصیف و تحلیل نمیگنجد؛ چرا که بیشترین دغدغه فیلم فهم مخاطب است؛ تفسیر را نیز به مخاطب می سپارد، مخاطب همین جامعه؛ چون جامعه برایش مهم است. شاید در اولین سکانس فیلم مخاطب تعجب می کند که چرا این پرویز چاقالوی تنبل چیزی جز جسمی فرسوده، صورتی فرتوت و دیواری سیاه و سفید ندارد و تنها صدای نفس زندگی... زنده ماندن نه زندگی کردن....
اولین سخنش نیز غیر مستقیم به کسی است که بیشترین درد را از او دارد و بیشترین گفتگو را با او دارد، گفتگویی که 50 سال انجام نداده و به مخاطب در آخر فیلم می سپارد که تو این گفتگو را با "پدر" انجام بده، فیلم پرویز همه چیز جامعه را دارد؛ نقش پدر، نقش مادر، خانواده ترمیمی، طرد اجتماعی، تربیت مجدد نسلی، تربیت نسل میانی، خشونت خواسته ی ناخواسته، وندالیسم، فساد اداری و کاری، اعتماد اجتماعی، تک سرپرستی، بد سرپرستی؛ کنشگران منعفت طلب و... پرویز فیلم کلاسیک جامعه شناسی برای کنشگران و مخاطبان فهیم جامعه است که بدانند هر چه تولید می شود محصول جامعه است، محصول خانواده است، محصول کنش متقابل با دیگران است، پرویز نمود جمله مشهور بوردیوا ست که: " همه چیز اجتماعی است".
پرویز سراسر در رفت و آمد است، رفت و آمد به جامعه ای که خلقش کرده و همان جامعه که خلقش کردو طردش کرد، شروع به تخریبش می کند؛ تخریب نه بر اساس ناآگاهی بر اساس میزان آگاهی و دانشی که خود جامعه به او عطا کرده است؛ مگر نه به زبان فوکو دانش قدرت می آورد، پرویز دانش نداشت پس قدرت نداشت و اتفاقا تمام کنشگران منفعت طلب جامعه محیطی وی 30 سال، بر اساس میزان آگاهی وی از وی کار کشیدند به بهای از بین رفتن پرویز، پدر پرویز را بی مادر بزرگ کرد، پرویز مادر پدر بود با آن دست پخت نابلد مردانه اش، حتی اگر 50 سال داشته باشد؛ سکانس اول سریع رنگ را از سیاه و سفید عوض می کند به تنوع رنگ با نور عالی به جهت موقعیت مکانی طبقه مرفه کارخانه دار پدری، زندگی روتین یک پسر مجرد چاقالوی 50 ساله چه می تواند باشد، ولی همین زندگی مجردی هم فقط زندگی زیستی نیست، زندگی اجتماعی پرویز است: در نقشهای تن خواه بگیر مدیریت ساختمان، کمک حال خشکشویی محل، معتمد خانواده ها برای بردن کودکان، ناظر حتی یک سانتیمتر اختلاف آسانسور با کف طبقه به جهت حساسیت فردی تنها یک ساکن ساختمان، پرویز زندگی اجتماعی اش همین بود...
فکر تشکیل خانواده ترمیمی برای پدر خشکِ خوش تیپِ رژیم گیرِ جنتلمن تصمیم جایگزین دیگری برایش جز بیرون انداختن وی نداشت، برای پسر خانه گرفت؛ خانه که نه، منزلی مخروبی که در سکانس ورود همسایه یکروزه نشان می دهد که اینجا محل ناچاری یک توله سگ برای یک هفته زندگی است نه خانه.
سکانس اجتماعی ورود بی اجازه نوجوان به لانه جدید پرویز به بهانهی برچسب حساس اجتماعی دیدزنی معنایی دارد که بعد ها می توان فهمید این شاید پرویز سالهای دور باشد این از نوعی دیگر، نوعی که اگر پرویز مادر ندارد و پدر بدون مسئولیت اجتماعی؛ نوجوان مادر مسئول دارد اما دریغ از اقتدار پدری، ....
قبول لانه جدید شروع شیوههای مقابله با طرد اجتماعی در همه ابعاد است و این تقابل و وندال 50 سالگی بر اساس آگاهی اجتماعی پرویز است، از مسموم کردن مهمترین همدم زندگی جوانان و سالمندان مجتمع (آن سگهای به ظاهر زیبا که موقع تلف شدن سیمایشان چیز دیگری می گفت) چون ساکنین آن مجتمع بیشتر از توجه اجتماعی به انسانهای مفید اجتماع به آن سگهای خانگی بیشتر می رسیدند؛بیشتر اهمیت قائل بودند و تمام حقوق اجتماعی مرتبط با انسان را برای حیوانات خود قائل بودند.اعتبار 30 ساله پرویز در سلامت اعتماد اجتماعی کسی را به تردید در مسموم کردن حیوانات توسط وی برنیانگیخت،...
کنایههای به حق خشکشوی مجتمع که باید پدر سالها در طول 50 سال برای پرویز انجام می داد منجر به پیگیری اشتغال پرویز به عنوان نگهبان مجتمع تجاری شد؛ شغلی که پدر در 50 سالگی پرویز علیرغم اوضاع مالی مناسب برای تنها فرزندش تامین نکرده بود. پرویز تازه وارد زندگی اجتماعی شده است، کنشهای معطوف به هدف و اقتصادی سرنگهبان تازه سیاست زیرآب زنی را یاد پرویز داد، سرنگهبان میگفت" 60 سالم شد تا شیوه پول درآوردن را پیدا کنم" حتی شیوه پول پیدا کردن (کنشهای اقتصادی) هم در جامعه آموختنی است، پرویز شیوه زیرآب زنی و فساد ناشی از جایگاه قدرت را دیر ولی ماهرانه آموخت،...
در صحنه شکستن شیشه مغازه واکنش پرویز به خارج کردن لباس مانکن ها بسیار تماشایی است، او حتی آموزش اجتماعی مواجه با بدن زنانه را نیز نداشت؛ می ترسید مانکن دنیای واقعی بدن زنانه باشد؛ حتی مواجه کنشگران با زنانگی نیز اجتماعی است، با استراتژی کنشگری ایرانی پرویز معادلات استفاده از جایگاه قدرت را نیز نمی داند، بکارگیری قدرت ناشی از موقعیت نیز آموزش اجتماعی با توجه به جامعه می طلبد، در سکانس اولیه حضور پرویز در لانه ی جدید موقع پاره کردن کاغذ پنجره تصویری از خلق زندگی با همسایه سرپرست خانوار هست و سکانس بی نظیر تر اجتماعی زمانی است که پرویز به خانه همین همسایه مادر نوجوان می رود و تنها یک جمله مادر به پرویز اینکه "پرویز برو بیرون" کفایت می کند که مخاطب درک کند پرویز را تنها از پشت پنجره دید و به تصور پدر شدن برای نوجوانش حتی حمایت عاطفی از طریق فرستادن غذای گرم برای پرویز انجام داد و فهمید که دلش خوش است.
پرویز 50 سال سن دارد ولی نمی تواند نقش حمایتگر پدری برای پسرش باشد، چون فرقی با پسر چموش غیر اجتماعی خودش نداشت هر دو بی مسئولیت اجتماعی و بار اضافی جامعه، با آن خانه مرتب و ویژگیهای مثبت شاغلی و نظم خانگی همان سرپرست می ماند بهتر بود تا آدم غیر اجتماعی چون پرویز داشته باشد.
سکانسی دیگر تلاش بی ثمر پرویز را در آگاهی نامادری جدید از شرایط ورشکستگی پدرش قبل از عقد را نشان می دهد و این واقعیت که او نیز به جهت حمایت مالی ازدواج مجدد با آن تیپ روشنفکر نمای موسیقی گوش کن و در آن سکانس تفسیر گر رویایی هوای نیمه تاریک و نیمه روش غروب و صبح گاهی، دارد با پدرش ازدواج می کند.
در سکانس بی نظیر از طرد شدگی کامل پرویز، پدر حتی برای مجلس مختصر محضر نیز پسر را دعوت نمی کند و پسر به تنهایی شیرینی وصال در نهایت دید همسایگان ناپیدا از طرد اجتماعی میل می کند، پرویز حتی با دزدیدن کالسکه کودک نتوانست آن حضور مفید خود برای کودکان مجتمع را نشان دهد، حتی اقدام به کشتن کودک کرد اگر چه با حس نوجوانانه اش منصرف شد ولی ول کردن کودک در فضای شهری شلوغ و رها کردن کودک در چنین اجتماعی را به تصویر کشید.
هر چه به لحظات پایانی فیلم نزدیک تر شده انتظار مخاطب از پایان داستان بیشتر می رود، باز هم مامن 30 ساله خشکشویی با کنایههای اجتماعی اش: "لیاقت داشته باش، زن بگیر، خوب بپوش، مفید باش" تمام حس ناکارآمدی و بی کارکردی پرویز را به او انتقال می دهد، پرویز چه می تواند بکند برای کسی که تمام این 30 ساله نیز از او کار کشیده برای منافع شخصی اش اگر چه در حد جابجایی لباس باشد، پرویز محصول انتظارات منفعت طلبانه کنشگران اجتماعی مجتمع بود همان کنشگرانی که او را طرح کردند، کشتن صاحب خشکشو یعنی کشتن جامعه و افرادی که پرویز را تولید کردند، در نهایت آرامش بدون حتی استرس قتل گوشی تلفن را پرویز بر می دارد و با قدرت مسلط خانواده جدید و ترمیم یافته پدری " زن بابا" صحبت می کند که شام مهمانشان است، پرویز اتفاقا کت و شلوار را از همان خشکشویی بر داشت؛ به خانه پدری رفت، خانه پدری که پدر می گفت که می توانی بیایی ولی عملا طرد مطلق شده بود، او همه خانه را چک کرد، محیط رنگی خانه با نورپردازی و دکوراسیون متفاوت زن بابا و موسیقی رمانتیک داخل خانه که در تمام زمان قبل از آن حتی یک ثانیه موسیقی نبود اثر زن بابا را در خانه نشان می داد.
سرکشی بی نظیر پرویز در اتاق خواب پدری و کنایه بی نظیر اجتماعی "که اتاق خواب شلخته است مرتبش کنید" به پدر گوشزد کرد که تنها دلیل ازدواج مجددش بسیار ناکارآمد و نامرتب است، فضای بسیار شیک و مرتب خانه با فضای شلخته و مهم اتاق خواب چیزی جز ناکارآمدی زناشویی آذر زن بابا را نشان نمی داد، چیده شدن میز شام، خوردن آب به سبک همیشگی پرویز، همه نشان از تغییرات سبک زندگی با حضور آذر بود، "پدر تو که شام سبک می خوردی" پدر حتی عادت واره زندگی چندین ساله اش را تغییر داده بود.
پرویز می خواست گفتگو کند و سکوت حاکم بود ولی پرویز بجا گفت که " در رستوران هم می شود شام خورد من برای گفتگو آمدهام" بعد از تمام واکنشهای افراطی پرویز در قتل حیوان و آدم مخاطب بی صبرانه منتظر اقدام پرویز هست، اقدام آذر در تلاش برای تماس هم همین را به خوبی القا می کند؛ شام نیمه تمام پدر و پسر و آذر صحنه ای بی بدیل از انتظار اتفاق است و اما پرویز تنها پدر را می نشاند روی صندلی که" شروع کنیم به صحبت کردن اول من یا تو "
تمام... دیگر فیلمی نیست جز تیتراژ پایانی...
مخاطب ایرانی می ماند و سوالهایی که خود مخاطب باید پاسخ دهد که کدام یک ابتدا بایستی صحبت کنند پرویز خلق شده اجتماعی یا پدر خلق کننده اجتماعی... پرویز و جامعه وی را همه مخاطبان می شناسند... هر یک از مخاطب اگر پرویز بود همان می کرد که پرویز می کرد، هر کدام از مخاطبان اگر سرمایه اجتماعی، اقتصادی و شبکه روابط اجتمای پرویز را داشتند همان پرویزی می شدند که شده بود، پرویز نشان می داد که که ما محصولات اجتماعی است و مخلوق اجتماعی، بی مسئولیتی اجتماعی هر یک از والدین در شرایط تک والدی مسئولیت سنگین اجتماعی است. موسیقی پرویز در سراسر فیلم صدای نفس کشیدن پرویز بود صدای زنده ماندن نه صدای زندگی اجتماعی داشتن.
طرد اجتماعی بدترین شکل زنده به گور کردن اجتماعی است.
حالا من بگویم در مورد پرویز یا شما؟
* مدرس جامعه شناسی دانشکده هنر گروه نمایش
منبع: فرارو