شناسهٔ خبر: 26904 - سرویس سینما و رسانه

به بهانۀ اظهارات اخیر کیومرث پوراحمد؛

درباره‌ی پدیده‌ی «این فیلم، فیلم من نیست»

پوراحمد 2 مدعیان مذکور اظهار می‌کنند که تهیه‌کننده یا سرمایه‌گذار در مرحله‌ای از تولید فیلم دخالت کرده و برحسب سلیقه و صلاحدید مدیریتی‌اش از تدوینگر خواسته تا تغییراتی در فیلم انجام دهد. این ادعا نیز به‌اصطلاح بر روی کاغذ، ادعای معقول و مقبول است، اما اگر به این نکته توجه کنیم که سینمای ایران به‌تمامی دولتی است و سال‌هاست که کارگردان‌های مذکور به این شیوه انس گرفته‌اند، این ادعاها رنگ خواهد باخت.

 

فرهنگ امروز/حسین امیری: چند سالی است که برخی از کارگردان‌ها پس از اکران فیلمشان و مواجه شدن با سیل انتقادات مردم و منتقدین به حربه‌ای دست می‌یازند که حتی اگر درست باشد خوشایند نیست. اولین بار بهروز افخمی پس از اینکه فیلم سن‌پترزبورگ اکران شد این ادعا را مطرح کرد که «این فیلم، فیلم من نیست»، اخیراً نیز کیومرث پوراحمد پس از گذشت نزدیک 10 ماه از اولین اکران فیلم «50 قدم آخر» در جشنواره‌ی فجر ادعا کرد که این فیلم، فیلم من نیست و آن را از کارنامه‌ی سینمایی‌ام حذف کرده‌ام. او ادعا کرده است که 3 سکانس فیلم حذف شده و پایان فیلم نیز تغییر کرده است.

اما این سؤال به ذهن متبادر می‌شود که کارگردان یک اثر سینمایی با چه دلیلی می‌تواند ادعا کند که فیلمش، فیلم وی نیست و متعلق به دیگری یا دیگران است و اینکه چرا فیلمی که مورد شماتت منتقدین و مخاطب قرار می‌گیرد موضوع این ادعا قرار می‌گیرد؟ مهم‌ترین دلیل مدعیان، تدوین است، «تدوین به‌مثابه‌ی معماری فیلم» می‌تواند ساختار یک فیلم را تغییر دهد؛ چراکه این تدوینگر است که اجزای یک فیلم را کنار هم می‌چیند و نسبت بین پلان‌ها و سکانس‌ها را برقرار می‌کند حتی تدوین می‌تواند با میزانسن هم نسبتی داشته باشد و تدوینگر میزانسن فیلم را با تدوین خاص خود فرم ببخشد؛ اما این امر لازمه‌اش این است که اتود اولیه‌ی تدوین در ذهن کارگردان زده شده باشد، این کارگردان است که طرح اولیه‌ی تدوین را در ذهن خود رقم می‌زند و تدوینگر اگر غیر از کارگردان باشد تا حد زیادی تابع این طرح اولیه است.

اما این امر که تدوینگر فیلم را معماری می‌کند، نمی‌تواند دلیل بر این باشد که سایر فاکتورها در فیلم بی‌اهمیت شوند. تدوین حتی اگر بتواند پی‌رنگ داستان فیلم را تا حدی تغییر دهد، نمی‌توان شخصیت‌پردازی ضعیف و نادرست، داستانک‌های سست و بی‌مایه، میزانسن‌های ضعیف و سایر عناصر بصری یک فیلم را فقط به تدوین نسبت داد. وقتی فیلمی مانند 50 قدم آخر در سکانس‌های داخل منطقه‌ی کردنشین به‌یک‌باره با ورود یک عشق آنی -به‌اصطلاح عشق در یک نگاه- تبدیل به فیلم فارسی می‌شود و تمام عناصر فیلم فارسی غیر از رقص در آن حضور دارد چگونه می‌شود ادعا کرد که تدوین این بلا را سر فیلم آورده است؟ آیا حذف 3 سکانس می‌تواند سبک فیلم را از فیلم جنگی به فیلم فارسی تغییر دهد؟

این حقیقت را نمی‌توان انکار کرد که اگر فیلمی بدون نظارت کارگردان و خارج از چارچوب ذهنی که او مشخص کرده است تدوین شود اثری خواهد بود که با اثر مدنظر کارگردان متفاوت است. اما معمولاً این‌گونه نیست؛ چراکه همان‌گونه که گفته شد چارچوب ذهنی تدوین را کارگردان طراحی می‌کند و تدوینگر ناخواسته تابع همین چارچوب است. وقتی می‌بینیم کارگردانی بنام اثر کارگردانی جوان را تدوین می‌کند و هیچ‌کس متعرض نمی‌شود که این فیلم دیگر فیلم تو نیست، به همین دلیل است. در سینمای امروزی تدوین و تدوینگر نیز مانند ابزاری در اختیار کارگردان است و همان‌طور که کارگردان از آهنگ‌ساز، طراح صحنه و گریمور استفاده می‌کند، از تدوینگر هم به‌واسطه‌ی توانمندی و سبک کارش بهره می‌برد؛ لذا ادعای اینکه تدوینگر چیزی غیر از آنچه مدنظر کارگردان است را ساخته، برطبق معادلات رایج و عرف مقبول سینمای ایران غیرقابل قبول است، مگر اینکه اتفاقی خارج از عرف سینمایی رخ داده باشد.

مدعیان مذکور اظهار می‌کنند که تهیه‌کننده یا سرمایه‌گذار در مرحله‌ای از تولید فیلم دخالت کرده و برحسب سلیقه و صلاحدید مدیریتی‌اش از تدوینگر خواسته تا تغییراتی در فیلم انجام دهد. این ادعا نیز به‌اصطلاح بر روی کاغذ، ادعای معقول و مقبول است، اما اگر به این نکته توجه کنیم که سینمای ایران به‌تمامی دولتی است و سال‌هاست که کارگردان‌های مذکور به این شیوه انس گرفته‌اند، این ادعاها رنگ خواهد باخت. مگر کدام‌یک از فیلم‌های مهم همین کارگردان‌ها با بودجه‌ی دولتی نهادهای فرهنگی ساخته نشده است؟ چرا فقط فیلم‌های ضعیف این دوستان به‌واسطه‌ی دخالت سرمایه‌گذار و تهیه‌کننده‌ی دولتی دستخوش تغییر و استحاله می‌شود؟

 در مورد فیلم اخیر کیومرث پوراحمد این ادعا به شدت غیرمعقول است؛ چراکه فیلم اخیر از هر جهت دچار ضعف‌های بسیاری است و از ابتدا وقتی سازمان حفظ آثار بسیج سرمایه‌گذار یک فیلم است، بالطبع هدفی منطبق با ساختار و مرام‌نامه‌ی این سازمان می‌بایست پشت سر ساخت فیلم باشد؛ لذا این نهاد خود را درباره‌ی محتوای فیلم محق می‌داند. جالب آن است فیلمی که ما شاهد اکران آن بودیم به‌هیچ‌وجه با اهداف نهادی مثل سازمان حفظ آثار سازگار نیست؛ چراکه این فیلم اساساً واضع ارزش‌های دفاع مقدس نبوده، بلکه ترکیبی از سینمای ضدجنگ و عاشقانه‌ی باب طبع دوستداران فیلم فارسی است.

از طرف دیگر سینمای حرفه‌ای امروز دنیا مستلزم هماهنگی و هم‌فهمی سینماگر و تهیه‌کننده است. کارگردانی که نزدیک 30 سال مشغول فیلم‌سازی در یک کشور و مدعی حرفه‌ای بودن است، می‌بایست در وهله‌ی اول نسبت منطقی بین خود و تهیه‌کننده‌ی آثارش برقرار کند؛ اینکه کارگردانی همواره از تهیه‌کنندگان منتخب خود می‌نالد، نشان از غیرحرفه‌ای بودن وی دارد. سینمای حرفه‌ای امروز شامل رابطه‌ی منطقی و درست بین سرمایه و هنر دارد؛ نه تنها سینما بلکه سایر هنرها نیز چه در جهان امروزی و چه در سده‌های گذشته این نسبت درست را برگزار کرده‌اند و هنرمندان بزرگ هرگاه نتوانسته‌اند این رابطه‌ی منطقی را برقرار کنند، عزلت‌گزیده و سعی کرده‌اند یا اثری تولید نکنند یا اگر اثری را رقم زده‌اند آن را در معرض ارزش‌گذاری سرمایه‌سالاران نگذارند. بهتر بود این دوستان مدعی قبل از اینکه سستی‌های اثر خود را با فرافکنی به دیگران نسبت دهند، تکلیف خود را مانند بسیاری هنرمند دیگر با سرمایه، به خصوص سرمایه‌گذار دولتی مشخص کنند.