شناسهٔ خبر: 27543 - سرویس کتاب و نشر

نقدی بر ترجمه و مقدمه‌ی فارسی کتاب سرمایه در قرن بیست و یکم؛

توماس پیکتی در سرزمین عجایب

سرمایه در قرن بیست و یکم در مقدمه‌ی ترجمه‌ی فارسی کتاب برای نخستین بار عاملان رنج و وهن بشری در طول کل تاریخ با نام و نشان قابل شناسایی هستند: این دانشمندان و نظریه‌پردازان بودند که با نظریات خود مسئول مرگ و فقر و وهن انسان‌ها بوده‌اند. بدین ترتیب، چه کسی بهتر از ارسطو و مسیح که مسئول فجایع سیاه‌ترین هزاره‌ی تاریخ بشر خوانده شوند، قاعدتاً هیوم و اسمیت و بنتام نیز مسئول جنایت‌های لیبرالیسم در دنیای جدید، یا به همین ترتیب احتمالاً متفکران عصر روشنگری مسئول دوران وحشت بزرگ پس از انقلاب فرانسه‌اند.

 

مشخصات کتاب:

توماس پیکتی

سرمایه در قرن بیست‌ویکم

ترجمه‌ی اصلان قودجانی، با مقدمه و زیرنظر محسن رنانی

ناشر: نقد فرهنگ، تهران، ۱۳۹۳

تعداد صفحات: ۷۲۲ ص

قیمت: ۵۰۰۰۰ تومان

 

پرویز صداقت: پنج‌شنبه هجدهم آذرماه، جلسه‌ی رونمایی از نخستین ترجمه‌ی فارسی کتاب «سرمایه در قرن بیست‌ویکم» اثر توماس پیکتی برگزار شد. اصلان قودجانی، مترجم کتاب، به گفته‌ی خودش متن انگلیسی را طی ۸۷ روز، یعنی کمی کمتر از سه ماه، به فارسی ترجمه کرده است. این ترجمه با مقدمه و نظارت محسن رنانی، استاد دانشکده‌ی اقتصاد دانشگاه اصفهان، منتشر شده است.

به منظور شناخت ابعاد رکوردشکنی مترجم فارسی بهتر است با فرایند ترجمه‌ی همین کتاب از زبان فرانسوی به انگلیسی آشنا شویم. مترجم کتاب سرمایه در قرن بیست‌ویکم به زبان انگلیسی آرتور گلدهامر است. او که در آستانه‌ی هفتاد سالگی است دانش‌آموخته‌ی ام.آی.تی در مقطع دکترا است و اکنون در مرکز مطالعات اروپا در دانشگاه هاروارد کار می‌کند. گلدهامر کارشناس برجسته‌ی مسایل فرانسه و اروپاست چنان‌که در مورد رخدادهای اروپا دایماً از او نظرخواهی می‌شود. وی حدود چهار دهه است که به ترجمه از فرانسه به انگلیسی مشغول است و بارها جوایزی برای ترجمه‌ها و رساله‌های پژوهشی‌اش دریافت کرده است و ازجمله در سال ۲۰۱۲ جایزه‌ی سالانه‌ی انجمن مترجمان امریکا را دریافت کرد. کتاب سرمایه‌ی پیکتی تقریباً یکصدمین کتابی است که او ترجمه کرده است. گلدهامر، به رغم همه‌ی این توانمندی‌ها، پنج ماه به صورت تمام‌وقت صرف ترجمه‌ی کتاب کرد، یعنی تقریباً دوبرابر زمانی که ترجمه‌ی متن فارسی کتاب طول کشید.

سرعت ترجمه و انتشار کتاب «سرمایه در قرن بیست‌ویکم» به زبان فارسی و همچنین مقدمه‌ی آغازین کتاب، طبعاً حس کنجکاوی را در مورد چندوچون این ترجمه برمی‌انگیزد. به همین دلیل، با توجه به این که قبلاً از مترجم محترم کتابی نخوانده بودم به منظور ارزیابی آن تصمیم گرفتم به طور تصادفی چند صفحه‌ از کتاب را با ترجمه‌ی انگلیسی آرتور گلدهامر از سرمایه‌ی پیکتی که منبع ترجمه‌ی فارسی هم قرار گرفته مقایسه کنم. بدون هیچ پیش‌داوری برای این که سطح ترجمه را ارزیابی کنم به طور تصادفی صفحات دوم هر فصل فارسی را با متن انگلیسی، به طور اجمالی و حتی بدون تدقیق چندان برای یافتن نارسایی‌های بیش‌تر، مقایسه کردم. کتاب دارای شانزده فصل است و از باب آن که نمونه‌ی منصفانه‌ای برای ارزیابی کل ترجمه برگزینم، صفحه‌ی دوم چهارده فصل ابتدایی را برای مقابله با متن انگلیسی انتخاب کردم. قبل از هر چیز باید اشاره کنم که انگلیسی کتاب بسیار روان است و به رغم ارجاع‌های متعدد پیکتی به رمان‌نویسان قرن نوزدهم، برای کسانی که با دانش اقتصادی آشنا باشند دشواری خاصی ندارد. اما چنان که خواهیم دید، آن‌چه به فارسی تحت عنوان ترجمه‌ی کتاب سرمایه در قرن بیست‌ویکم منتشر شده متنی سرشار از خطا، غیردقیق، شتاب‌زده و کاملاً ناویراسته است. اگر صفحاتی که به صورت کاملاً تصادفی برای مقابله با متن انگلیسی برگزیده شده معرف خوبی برای ارزیابی کل ترجمه‌ی فارسی کتاب باشد، بدون تردید شاهد کتابی با بالغ بر صدها خطا در ترجمه هستیم.

برای این که خواننده درکی از کیفیت ترجمه‌ی منتشر شده به دست آورد، در ادامه خطاهای مترجم را براساس مقابله‌ی اجمالی دو متن فارسی و انگلیسی در چهارده صفحه یادشده ذکر می‌کنم.

آن‌چه در ابتدای هر سطر آمده در نسخه‌ی فارسی کتاب پیکتی ذکر شده، داخل پرانتز نیز ترجمه‌ی خودم را از متن انگلیسی آورده‌ام و شماره صفحه نیز به متن انگلیسی کتاب ارجاع دارد.

دومین صفحه از فصل اول (ص.۲ متن انگلیسی)

فیلم و نوشته (ادبیات و فیلم (سینما) ـ ص.۲)،

کیفیت زندگی (سطح زندگی ـ ص. ۲)،

ساختار پیچیده‌ی نابرابری (ساختار عمیق نابرابری ـ ص. ۲)،

دومین صفحه از فصل دو (ص. ۷۲ متن انگلیسی)

پویایی نابرابری (پویش نابرابری)،

رشد جمعیت سرانه (رشد تولید سرانه)،

احتمالاً به سبب (احتمالاً فراتر از)،

رشد تولید سرانه‌ی جهانی به‌زحمت به دو درصد می‌رسد (رشد تولید سرانه‌ی جهانی اندکی بیش از دو درصد است)

آغاز رونق در رشد (نقطه‌ی خیز رشد)،

با نرخ‌های رشد سالانه‌ی نسبتاً متوسط همراه بود (مستلزم نرخ‌های رشد نسبتاً اندک بود)، و

اروپا در سال‌های بعد از جنگ دوم جهانی (اروپا در سی سال بعد از جنگ دوم جهانی).

دومین صفحه از فصل سه (ص. ۱۱۳ متن انگلیسی)

از نوع اوراق قرضه‌ی دولتی (در اوراق قرضه‌ی دولتی)،

رمان‌های نمونه‌ی قرن نوزدهم (رمان‌های کلاسیک قرن نوزدهم)،

عصر متجدد (عصر تجدد ـ در متن مربوطه دوران جدید)،

ظاهراً بسیار پویا است  (اغلب بسیار پویا به نظر می‌رسد)،

کامل‌ترین نمونه‌ها (سرنمون‌ها، آرکی تایپ‌ها)،

اجاره‌بگیران و خرده‌مالکان (رانت‌گیران)،

شخصیت متزلزل (مظنون)،

بازار بی‌عیب و نقص (بازار کامل)، و

وقتی دقیق‌تر نظر کنیم، تفاوت‌های بین قرون نوزدهم و بیست‌ویکم کم‌تر از چیزی که در وهله نخست می‌نماید، آشکار است. (با نگاه دقیق‌تر، تفاوت بین قرن‌های نوزدهم و بیست‌ویکم، آن‌گونه در نگاه نخست به نظر می‌رسد، خیلی زیاد نیست.)

صفحه‌ی دوم فصل چهارم (نیمی از این صفحه نمودار است، ص. ۱۶۵ متن انگلیسی)

درصد از درآمد (نسبت به در آمد ملی (به درصد))، و

به اندازه‌ی ۶.۵ درصد درآمد ملی (به اندازه‌ی ۶.۵ سال درآمد ملی).

صفحه‌ی دوم فصل پنجم (این صفحه شامل دو نمودار و تنها سه سطر متن است)

سرمایه در اروپا و امریکا (سرمایه‌ی ملی در اروپا و امریکا)، .

در اواخر قرن بیست و یکم (در اواخر قرن بیستم و اوایل قرن بیست‌ویکم).

صفحه‌ی دوم فصل ششم (ص.۲۰۰ متن انگلیسی)

تقسیم سرمایه ـ نیروی کار (شکاف سرمایه ـ کار)،

اجاره (رانت)،

دگرگونی کلی (تکامل کلی)،

r در دوره‌های بزرگ‌تر بودن بتا کوچک‌تر می‌شود (در دوره‌هایی که بتا کوچک‌تر است r بالاتر خواهد بود)،

در بازه ۳۵ تا ۴۰ درصد (در سطح ۳۵ تا ۴۰ درصد)، و

قرن بیست و یکم (اوایل قرن بیست و یکم).

صفحه‌ی دوم فصل هفتم (ص. ۲۳۸ متن انگلیسی)

آیا قرن بیست‌ویکم برابری‌طلبانه‌تر از قرن نوزدهم خواهد بود… (آیا قرن بیست‌ویکم حتی از قرن نوزدهم نابرابری‌طلبانه‌تر خواهد بود…)،

مفهوم کلی (ایده‌ها / انگارها)،

مقیاس فردی (سطح فردی)،

شرافتمند (نجیب‌زاده)،

اشراف‌زادگی (اشراف)،

بورژوازی افراطی (بورژوازی عالی‌مقام)،

قمار سفته‌بازانه (ماجراجویی‌های سوداگرانه)، و

بدبینی‌ها (کلبی‌مسلکی).

صفحه‌ی دوم فصل هشتم (نیمی از صفحه شامل یک نمودار است) (ص. ۲۷۲ متن انگلیسی)

سهم ثروتمندترین دهک جامعه از تولید (سهم ثروتمندترین دهک جامعه از تولید سالانه)، و

۵ دهک پایینی (نیمه‌ی پایینی جمعیت).

صفحه‌ی دوم فصل نهم (ص. ۳۰۵ متن انگلیسی)

سایر افراد (سایر کارگران)،

خط سیر نوآوری (سرعت نوآوری)، و

آموزنده (نسبتاً روشن).

صفحه‌ی دوم فصل دهم (ص. ۳۳۷ متن انگلیسی)

یک میان‌تیتر در ترجمه‌ی فارسی از قلم افتاده است: ثروت به‌شدت متمرکزشده: اروپا و امریکا،

تقریباً فاقد هیچ چیز نیست (عملاً مالک چیزی نیست)،

جاافتاده: دهک بالایی سلسله‌مراتب ثروت بخش اعظم آن‌چه را که می‌توان در مالکیت داشت در اختیار دارند (عموماً بیش از ۶۰ درصد کل ثروت و گاهی حتی تا ۹۰ درصد)،

گذار ساختاری (تحول ساختاری)، و

کامل (نسبتاً کامل)

صفحه‌ی دوم فصل یازدهم (ص. ۴۳۱ متن انگلیسی)

در مقتضای تشدید رقابت بین‌المللی (در چارچوب…)،

به تعبیر دقیق‌تر (به‌هرحال)،

صحنه‌پردازی میانه جمعیتی (میانه‌ی پیش‌بینی‌های جمعیتی)،

تمرکز (تمرکز ثروت)، و

اجاره‌بگیر (رانتیر، رانت‌گیر).

صفحه‌ی دوم فصل دوازدهم (ص. ۴۷۲ متن انگلیسی)

صرفه‌های به‌مقیاس (صرفه‌های ناشی از مقیاس)،

۶ تا ۷ درصدی (۶ یا ۷ درصدی)، و

از مقیاس ۶ تا ۷ درصد (در سطح ۶ تا ۷ درصد).

صفحه‌ی دوم فصل سیزدهم(ص. ۴۹۴ متن انگلیسی)

خط مشی آرمانی (آرمان اتوپیایی)

صفحه ی دوم فصل چهاردهم (ص. ۵۱۶ متن انگلیسی)

اشراف‌زادگی و تبلیغ دینی (اشراف و روحانیون)،

در زمره‌ی مناقشه سیاسی (در بطن منازعات سیاسی)،

گردش درآمد سرمایه (جریان درآمدی ناشی از سرمایه)، و

ارزش ذخیره سرمایه (ارزش موجودی سرمایه).

چنان‌که دیدیم، علاوه بر کلمات گاه غیرتخصصی که نادرست ترجمه شده، در صفحات یادشده شاهد جمله‌های ترجمه‌نشده و عبارت‌های حذف شده هم هستیم. بدین ترتیب، معمای رکورد ۸۷ روزه‌ی مترجم روشن می‌شود. اگر به همین سیاق سایر صفحات کتاب فارسی با متن انگلیسی مقایسه شود به نظر کاملاً طبیعی است که با ترجمه‌ای مغلوط، غیر قابل استناد و سرشار از صدها خطای ترجمه‌ای و ویرایشی مواجه باشیم.

قاعدتاً چنین ترجمه‌ای مقدمه‌ای درخور و هم‌وزن خود باید داشته باشد. چنین است که وقتی این ترجمه در کنار مقدمه‌ی ویراستار کتاب قرار داده شود، شاهد مجموعه‌ای همگون می‌شویم که نشان از یک بیماری ساختاری در عرصه‌ی بخشی از نمایندگان امروز «علم اقتصاد» در پهنه‌ی دانشگاه‌ها است. مقدمه‌ای که لابد به گمان ناشر، چنان مهم است که لازم دانسته روی کتاب بنویسد: با مقدمه و زیرنظر دکتر محسن رنانی. در ادامه، در این زمینه بیش‌تر توضیح می‌دهم.

باید تأکید کنم مقدمه‌ی این به‌اصطلاح ترجمه فاقد ویژگی‌های آکادمیک است که با ابزار نقد علمی بتوان پاسخ‌گویش بود. به گمان من، این ترجمه در کنار مقدمه‌ی آن، دردنمون (سمپتوم) نمایانی است از آن‌چه طی بیش از سه دهه حاکمیت ملغمه‌ی غریب نولیبرالیسم و «انقلاب فرهنگی» در دانشکده‌های اقتصاد در ایران گذشته است. البته، از آن‌جا که مقدمه‌ی کتاب فرآورده‌ی نمونه‌وار سیستمی معیوب است، شاید بر شخص نویسنده نباید چندان خرده گرفت. چراکه مهم‌تر از هر چیز این ساختارهای معیوب و کج‌ومعوج ما بوده است که چنین تولیداتی به جامعه عرضه می‌کند.  با این همه، از آن‌جا که به نظر می‌رسد مقدمه‌ی این کتاب معرف سطح نقد علمی در دانشکده‌های اقتصاد ما باشد، به‌رغم آن‌که فاقد چارچوبی روشمند برای نقدپذیری است، به اختصار به اظهارنظرهای نویسنده‌ی آن می‌پردازم.

 

فراخواندن ارواح مارکس و کینز به سرزمین عجایب

ویراستار کتاب که استاد دانشکده‌ی اقتصاد دانشگاه اصفهان است با توجه به تشابه عنوان کتاب پیکتی و «سرمایه»‌ی مارکس فرصت را مناسب دانسته تا نقدی بر اقتصاد سیاسی مارکسی ارائه کند. به‌اختصار دیدگاه وی را چنین می‌توان خلاصه کرد: مارکس از آن‌جا که طبعی لطیف و پراحساس داشت و از بی‌عدالتی‌ها رنج می‌برد نظریه‌هایی معطوف به عشق تدوین کرد، یک ایدئولوژی انقلاب و دلربا و ناخواسته با چنین نظریه‌هایی که عقل و علم را در خدمت عشق گرفت، سیستمی را بنا نهاد که دستاوری نداشت مگر خشونت و عدم‌مدارا و شتاب‌زدگی و شورش و تخریب، چنین است که مارکس در قرن بیستم مسئول مرگ یک صد میلیون نفر می‌شود. در جایی نیز می‌گوید «اگر مادر مارکس می دانست که فرزندش با افکار و نظریاتی که تولید خواهد کرد موجب شورش‌ها و انقلاب‌ها، استبدادها، زندان ها، اعدام‌ها و ترورها، و اردوگاه‌های کار اجباری خواهد شد که دست‌کم یکصد میلیون کشته روی دست بشریت خواهد گذاشت، شاید بعد از تولد او هرگز بند نافش را گره نمی‌زد.»

با روشی که نویسنده در نقد اقتصاد سیاسی مارکسی برگزیده به‌سادگی می‌توان از فلسفه‌ی تاریخ رمزگشایی کرد؛ تاریخی که به قول آناتول فرانس سرتاسر آن را می‌توان در جمله‌ی انسان‌ها «آمدند و رنج کشیدند و مردند» فشرد. در مقدمه‌ی ترجمه‌ی فارسی کتاب برای نخستین بار عاملان رنج و وهن بشری در طول کل تاریخ با نام و نشان قابل شناسایی هستند: این دانشمندان و نظریه‌پردازان بودند که با نظریات خود مسئول مرگ و فقر و وهن انسان‌ها بوده‌اند. بدین ترتیب، چه کسی بهتر از ارسطو و مسیح که مسئول فجایع سیاه‌ترین هزاره‌ی تاریخ بشر خوانده شوند، قاعدتاً هیوم و اسمیت و بنتام نیز مسئول جنایت‌های لیبرالیسم در دنیای جدید، یا به همین ترتیب احتمالاً متفکران عصر روشنگری مسئول دوران وحشت بزرگ پس از انقلاب فرانسه‌اند. به همین قیاس، می‌توان ادامه داد و با تعمیم تجربی، زکریای رازی، کاشف الکل، را هم مسئول تمامی پی‌آمدهای ناشی از سوءمصرف مشروبات الکلی دانست.

مقدمه‌نویس ترجمه‌ی فارسی کتاب در جای دیگر می‌نویسد: «نزدیک به یکصد سال طول کشید تا عالمان فلسفه‌ی علم به‌ویژه فیلسوف بزرگ قرن بیستم کارل پوپر این زنجیره را باطل کردند و نشان دادند که اصولاً مارکسیست‌ها چون سخن آزمون‌پذیر نمی‌گویند، حرف‌شان علمی نیست. همین یک گام کافی بود تا مشروعیت علمی مارکسیزم فرو بریزد. چرا که بقیه زنجیره پیشاپیش فرو ریخته بود»

از بحث درباره‌ی دستورکار فکری مارکس ویژگی‌های روش‌شناسی وی و حرکت از مسیر انتزاع‌های نظری به انضمام‌های پیچیده برای شناخت پویش سرمایه‌داری صرف‌نظر می‌کنم. و صرفاً می‌پرسم آیا عبارت‌های زیر که نویسنده در مقدمه‌ی کتاب نوشته است از زمره‌ی گزاره‌های علمی و ابطال‌پذیر پوپری است:

«تفاوت عشق پیکتی با عشق مارکس این است که پیکتی عشق را به خدمت عقل و علم درآورد در حالی که مارکس عقل و علم را به خدمت عشق درآورد»

«اگر مارکس توانست سرمایه را بنگارد و بعد سرمایه دنیایی را به آتش و خون بکشد حاصل تلاقی تاریخی و تداوم دو عشق خالص بود: عشق مارکس و عشق جنی {همسر مارکس}.»

«بگذار روح مارکس، این فیلسوف عصیانگر بی‌خدا، بر من خشم بگیرد، اما روح من زمانی آرام می‌گیرد که از خدایی که مارکس و جنی و عشق را آفرید برای روح این دو پرستوی عاشق مهاجر، طلب رستگاری و شادی کنم.»

نویسنده‌ در جای دیگر می‌گوید: «البته این تحول در نگاه به سازماندهی جوامع، بسیار خلاقانه و عمیق و یک گام بزرگ به پیش بود. مارکس ما را یک گام به سمت نگرش سیستمی به نظام‌های سیاسی و اقتصادی‌مان نزدیک کرد. اما دریغ که در این نگرش، سیستم‌ها بیش از آن که بر اساس ویژگی‌های سیستمی تفکیک شوند بر اساس ویژگی‌های ایدئولوژیک تفکیک شدند.»

وی در همین مقدمه اما در جای دیگر اشاره می‌کند به نظر مارکس «عوامل اصلی تحولات تاریخی عوامل اقتصادی هستند که آن‌ها هم ریشه در تکامل ابزار تولید و روابط تولیدی دارند..» بدین ترتیب همزمان ادعای دیگر خود برمبنای تقسیم‌بندی سیستم‌های اقتصادی برمبنای ایدئولوژیک را نقض می‌کند.

نکته‌ی جالب‌ این است که در سرتاسر متن فقط یک بار نقل قولی از مارکس که نقد وی محور مقاله بوده آمده است و این نقل قول هم برگرفته از ترجمه‌ی فارسی کتاب بزرگان اقتصاد اثر هایل‌برونر است. جالب‌تر آن است که این نقل قول نه از یکی از آثار کم‌اهمیت مارکس که مربوط به جزوه‌ی مانیفست کمونیستی است که بارها به فارسی هم ترجمه شده است. آیا نویسنده‌ی محترم می‌داند که ادعای کسی را که با ارجاع به یک فصل از کتاب تاریخ عقاید اقتصادی به نقد یک دستگاه فکری پیچیده می‌پردازد نمی‌توان جدی انگاشت؟ وی اگر با ساده‌ترین اصول دانشگاهی نگارش یک مقاله علمی آشنا بود می‌دانست که نقد آرای یک متفکر بزرگ از طریق ارجاع دادن و نقل قول از کتاب تاریخ عقاید اقتصادی صرفاً اسباب تأسف است. نویسنده به استناد چند کتاب در شرح عقاید متفکران بزرگ و البته گفتاوردی از فلان عارف، و احتمالاً زمزمه‌ی «آب را گل نکنید» به نقد یک دستگاه بسیار پیچیده‌ی فکری نشسته است. با این روالی که دانشیار دانشگاه در مقدمه‌اش در پیش گرفته احتمالاً با خواندن جزوه یا کتابی در شرح عقاید فیلسوفان بزرگ قادر است نقدی بر هگل بنویسند و به سیاق روش مقبولش احتمالاً وی را مسئول اشتباه استراتژیک ناپلئون در حمله به روسیه تزاری بداند. یا شاید هم بعد از مطالعه‌ی کتابی در زمینه‌ی روان‌شناسی، مجرم اصلی کلیه‌ی رفتارهای جنسی مخاطره‌آمیز بشر را شناسایی کند: زیگموند فروید.

اگر آن‌چه در این مقدمه آمده مورد استناد قرار دهیم به نظر می‌رسد که نویسنده‌ی آن نه مارکس را می‌شناسد، نه کینز و نه حتی پیکتی را. او به‌روشنی نشان می‌دهد نه با تأثیرپذیری غیرمستقیم کینز از مارکس آشناست و نه اساساً از سنت دگراندیشی کینزی، از جون رابینسون تا هیمن مینسکی، بویی برده است. حتی متأسفانه به رغم آن‌که مقدمه‌ای بر همین به‌اصطلاح ترجمه‌ی پیکتی نوشته، خام‌دستانه به جای آن که وی را که از گزاره‌های اقتصاد نئوکلاسیکی به نتیجه‌گیری‌اش در خصوص افزایش نابرابری در چارچوب اقتصاد سرمایه‌داری می‌رسد نماد بحران اقتصاد نئوکلاسیکی بداند، به سبب تجویزهای سیاستی‌اش در سنت کینز قرار می‌دهد.

نویسنده در جایی از پوپر گفته و نظریه‌ی ابطال‌پذیری او، اما دقت در نوشته‌اش که سرشار از گزاره‌های ابطال‌ناپذیر است نشان می‌دهد که چارچوب فکری‌اش را نه «حدس‌ها و ابطال‌ها» که «جامعه‌ی باز و دشمنان آن» رقم زده است.

دقت در فرازوفرود مقدمه و واشکافی آن‌چه در متن آمده و تأمل در نکته‌های نهانی آن به‌خوبی گویای تناقض‌ها و آشفتگی‌های فکری و در عین حال خودشیفتگی یک «روشنفکر دینی» این‌بار در حوزه‌ی اقتصاد است. وی محصول «انقلاب فرهنگی» و پیوند نامیمونش با اقتصاد نئوکلاسیک در دانشگاه‌ها و ملغمه‌ی غریبی است که این‌گونه زاده می‌شود؛ او محصول و نماد سیستمی آموزشی است که اقتصاد را صرفاً به رفتارشناسی مصرف‌کننده و تولیدکننده تقلیل داده است. در غیاب «دیگری»، و حذف تفکر دگراندیش هیچ بدیلی برای آموختن پیش روی وی گشوده نبوده است. وقتی می‌نویسد «بشریت پس از عصر ما در مسیر پی‌جویی سعادت، دست به آزمون‌ها و تجارب نسنجیده و آرمان‌گرایانه نزنند و هزینه‌های عظیم این گونه اقدامات را پیش چشم داشته باشند». ناخواسته به نوعی واگویی درونی دست زده است و این نه نقد اقتصاد سیاسی مارکسی، که بازتاب خام تجربه‌ی زیسته‌ی نویسنده در شکست روایت خودخوانده‌اش از «آرمان‌خواهی» در برهوت «پایان ایدئولوژی» و تفوق نولیبرالیسم است.

 

منبع: نقد اقتصاد سیاسی