شناسهٔ خبر: 27603 - سرویس اندیشه

نقدی بر اظهارات اخیر محمد مجتهدشبستری؛

چالش داعش و پرسش‌های پیش‌رو

محمد مجتهد شبستری پیشنهاد آقای شبستری برای حل چالش داعش، صرف‌نظر از مشکلات کلامی و فقهی و فلسفی، یک پیشنهاد لوکس، نخبگانی و غیرهمگانی است که حل معضل اقلیتی مشکوک و متوحش را به تغییر نظر اکثریتی آرام و مؤمن در باب بسیاری از مبانی دین خود موقوف می‌سازد./کسانی که می‌گویند برای حل مشکل مسلمانان باید اسلام یا اسلامیاتی جدید «تولید» کرد شبیه ساده‌دلی هستند که می‌گوید برای حل مشکل طلاق باید ازدواج را ممنوع کرد.

 

فرهنگ امروز/ مسعود صادقی: اندیشمند گرامی، جناب مجتهد شبستری اخیراً در خلال دو خطابه و مقاله‌ی کوتاه نکاتی تأمل‌برانگیز را پیرامون داعش و داعشیان و بحران ناشی از آن بیان داشته‌اند، از جمله اینکه:

اسلام بهعنوان یک دین در بحران است. ۱

ما باید تولیداتی جدید را وارد دین کنیم. ۲

 کافی نیست که بگوییم داعش مسلمان نیست یا القاعده مسلمان نبوده و مسلمانی چیز دیگری است، این حرف‌ها علمی نیست و خریدار ندارد. ۳

پادزهر تئوریک در این باب فقط و فقط به رسمیت شناختن «حقوق بشر» است. ۴ 

صاحب این قلم بهعنوان یک جوینده و نویسنده‌ی کوچک در عالم اخلاق و فلسفه می‌کوشد تا ملاحظات خویش را در کمال ادب و ایجاز بیان کند و ضمناً نشان دهد که در کمال تأسف یکی از سرسلسلگان جریانی که می‌خواست میان ایمان و مقتضیات این جهان پیوندی پایا برقرار سازد اکنون چنان سخن می‌گوید که گویی مقتضای اسلام، ترور و توحش و داعش است، تا جایی که حتی اگر همه یا قاطبه‌ی فقیهان هم فریاد سر دهند که داعشیان نامسلمان هستند باز هم خاطر او خوش نخواهد شد.   

اجازه دهید تا در باب مواضع اخیر آقای شبستری چند پرسش و مسئله را متذکر شوم:

۱. ایشان هماره تکفیر را تقبیح می‌کنند و اکنون نیز تکفیر داعشیان را «ناکافی» می‌دانند، اما به نظر می‌رسد اگر دست‌کم یک حکم تکفیر یا ارتداد را بخواهیم نام ببریم که هم با اعلامیه‌ی حقوق بشر سازگار باشد و هم از ژرفای دین برآمده باشد، حکم به تکفیر ترورپیشگان داعشی است. چرا آقای شبستری این فتاوای فخرآور را که حتی با اعلامیه‌ی حقوق بشر سازگاری دارد «غیرعلمی» می‌دانند؟ شاید ایشان چون بهعنوان یک پیش‌فرض کلی بر این گمان هستند که خوانش رایج از قرآن و فقه منبعث از آن متضمن آرایی ناسازگار با حقوق انسان است طبیعتاً اکنون نمی‌توانند این فتاوا را جدی بگیرند و یا به نیکی بشنوند.

۲. ایشان در پی اسلامی دیگر و بهتر است؛ اما اگر به فرض محال ما بتوانیم همه راه‌های تئوریک بر سر یک تفسیر خشن یا غیراخلاقی از دین را سد کنیم مطمئن باشید که هرگز نمی‌توانیم راه را بر طبیعت بهانه‌جو و استیلا‌طلب همه‌ی انسان‌ها بربندیم. همواره بوده‌اند و هستند و خواهند بود انسان‌هایی که از آیات جهادی قرآن هم درکی عرفانی دارند و آدمیانی که از آیات عرفانی هم درکی خشن و ضدانسانی!

گاهی گمان می‌کنم کسانی که می‌گویند برای حل مشکل مسلمانان باید اسلام یا اسلامیاتی جدید «تولید» کرد شبیه ساده‌دلی هستند که می‌گوید برای حل مشکل طلاق باید ازدواج را ممنوع کرد؛ این مصداق پاک کردن صورت مسئله است، ما نمی‌توانیم از مسلمانان بخواهیم که از مسلمانی توبه کنند یا از فقیهان بخواهیم که اسلامی تازه به میان آورند. در واقع، پیشنهاد آقای شبستری برای حل چالش داعش، صرف‌نظر از مشکلات کلامی و فقهی و فلسفی، یک پیشنهاد لوکس، نخبگانی و غیرهمگانی است که حل معضل اقلیتی مشکوک و متوحش را به تغییر نظر اکثریتی آرام و مؤمن در باب بسیاری از مبانی دین خود موقوف می‌سازد.

۳. اگر تکفیر داعشیان «ناکافی» است، آیا دست‌کم «لازم» نیست؟ اگر لازم نیست از چه رو و اگر لازم است آیا اقلاً یک مصداق مناسب و مشترک میان جریان رایج فقه و جریان نواندیشی دینی یافت نشده که لزوم تکفیر را و البته در موضعی بجا و روا نشان داده است؟

برخلاف تصور آقای شبستری، فقیهانی که داعشیان را نامسلمان می‌دانند بعید است که این حکم را کافی و وافی بدانند و تنها راه‌حل را در تکفیر این جماعت بینگارند. اما فراموش نکنیم که تنها سرنخ و علت ماجرا را هم در عالم فقه و کلام نباید جست، درست است که داعش یک خطر است و اسلام در خطر، اما از یاد نبریم که این خطر بزرگ حاصل ازدواج شوم جزمیت سنتی و «جزمیت مدرن» نیز هست و همه آن را به‌حساب فقه و کلام موجود نباید نهاد. به گمان حقیر، داعش و هر اندیشه‌ی بنیادگرای دیگری، حاصل التقاط ناسازوارانه‌ی دین با اندیشه‌های مدرن است؛ یعنی چیزی شبیه همان تولیدات بدعت‌آمیزی که برخی از سنتی‌های سطحی از یک منظر و برخی از مدرن‌ها از جمله جناب شبستری از منظری دیگر از ضرورت آن سخن می‌گویند.

 باری، داعشیان جزم‌اندیشانی هستند که از حمایت فقیهان یا بزرگان فقه بی‌بهره‌اند، ولی به‌واسطه‌ی ابزارهای مدرنی که در دست دارند آشوبی به نام دین برپا کرده‌اند؛ بر همین مبنا بیراه نیست اگر بگوییم که داعش بیش از آنکه آبروی اسلام را ببرد، آبروی جزم‌اندیشی را می‌برد و بیش از آنکه خطری برای اسلام و مسلمانان باشد خطری برای آن دسته از مسلمانان یا غربیان است که تنها یک خوانش از دین و یا حقوق بشر، آزادی، صلح و دمکراسی را برمی‌تابند.

۴. آیا دانشمند فرزانه‌ی ما نمی‌اندیشد که چرا این داعشی‌ها بیش از آنکه از «الازهر» برخاسته باشند از آلمان و فرانسه و انگلیس آمده‌اند؟ آیا ایشان به این نمی‌اندیشد که چرا روزگاری است که مسلمانان هرچه بیشتر به سمت غرب می‌روند «از غرب زده» می‌شوند تا اینکه «غرب‌زده» یا باورمند به ارزش‌های آن شوند؟ بی‌گمان این جزمیت مدرن است که هم جزمیت سنتی را تجدید می‌کند، هم تحریک می‌کند و هم از حیث ابزاری تقویت می‌کند؛ جزمیتی مدرن که می‌گوید تنها یک خوانش از حقوق بشر، دموکراسی و آزادی وجود دارد، نه فقط جزمیت سنتی را تحریک می‌کند بلکه ابزارهایی در اختیار آن قرار می‌دهد که بتواند در تکثیر وحشت و تشدید قدرت بیشتر پیش رود و زمینه‌ی عملی را برای غلبه‌ی خوانش یکه‌انگارانه‌ی رقیب فراهم کند. اگر داعشیان با سلاح سنتی شمشیر، یک یا چند سر را می‌برند، اما با رسانه‌های مدرنی چون شبکه‌های اجتماعی صدها هزار بار می‌توانند این سر بریدن را سراسری کرده و به نمایش بگذارند. آنچه زمینه و بهانه‌ی «سر بریدن‌های» داعشی را فراهم ساخته بیش از آنکه رساله‌های عملیه و فقهی باشد، عملیات هواپیماهای «بدون سرنشین» غربی است و کیست که نداند اگر پاره‌هایی از افغانستان و پاکستان اکنون به‌واسطه‌ی وجود طالبان در حکم یک «ناپاکستان» است به دلیل دخالت حکومت مدرن شوروی در افغانستان و حمایت دولت مدرن و لیبرال آمریکا از مخالفان آن بوده است!

۵. انتظار از اهل اندیشه این است که اگر پیش‌بینی نمی‌کنند، دوراندیشی کنند و اگر زود قضاوت نمی‌کنند، دیر هم داوری نکنند و بیش از آنکه متأثر از رسانه‌ها باشند بر آن‌ها اثر بنهند. جنایات داعش و داعشیان تازگی ندارد و ظاهراً آقای شبستری عزیز تا وقتی که برخی از رسانه‌ها توجیه یا کوچک‌نمایی توحش داعش در سوریه را ترک نگفتند چندان متوجه این خطر عام و «بحران اسلام» نشده بودند. اقتضای تفکر و متفکران این است که حتی وقایع سیاسی را هم تحلیل معرفتی کنند، اما الزامی نیست که همه چیز را به امور و ابعاد معرفتی تقلیل دهند و سویه‌ی سیاسی پدیده‌ها را نادیده بگیرند. داعش بیش از آنکه برایند یا تداوم تاریخی سنت اسلامی باشد، حاصل تصادم سنت با مدرنیته است، تصادمی که چندان هم تصادفی نیست و رفتارهای غربیان و تحریک و تطمیع آن‌ها در آن مدخلیت فراوانی دارد.  

۶. به نظر می‌رسد آقای شبستری (همانند بسیاری دیگر از نواندیشان دینی) کماکان گمان می‌کنند که غالب رفتارهای دین‌داران را باید به‌حساب دین یا معرفت دینی آنان گذاشت، حال آنکه اکنون به یُمن تحقیقات روان‌شناسانه و جامعه‌شناسانه آشکار شده است که قضیه به این سادگی و رابطه‌ی ذهنیت و عمل دین‌داران به شکلی تک‌بعدی و مکانیکی نیست؛ بهعنوان مثال رابرت پاتنم و دیوید کمبل در اثر مهم خود تحت عنوان American Grace نشان دادند که حتی رفتارهای مثبت اجتماعی و خیرخواهانه‌ی متدینان (مشخصاً در آمریکا) را نباید تماماً به‌حساب باورهای دینی گذاشت، بلکه این رفتارها بیشتر محصول شبکه‌های ارتباطی و جوامع و اجتماعات دینی است تا صرف ایمان و اعتقادات مؤمنانه. ۵ معنای مخالف این یافته‌ی مهم آن است که ما حق نداریم رفتارهای اجتماعی منفی دین‌داران را هم بی‌تأمل و بی‌حساب به‌حساب معرفت دینی آنان بگذاریم، چه آنکه رفتارهای مثبت آنان را نیز نمی‌توان بی‌دلیل به پای باورهای دینی نهاد.

بسیاری از جوانانی که به داعش و دیگر گروه‌های رادیکال می‌پیوندند تحت تأثیر شبکه‌های اجتماعی منابر یا وعّاظی سطحی هستند که خود نه سن چندانی دارند و نه سواد شایانی. اگر سرنخ اصلی و علت‌العلل این خشونت‌ها در فقه می‌بود باید در دوران گذشته مسلمانان هر روز یک نسل‌کشی برپا می‌کردند؛ چراکه نه فقه و فقها رقیبی داشتند و نه مردمان از اندیشه‌های دیگر آگاه بودند. ریشه‌ی این اتفاقات تلخ نه در اعماق زیرین حوزه‌های علمیه بلکه در سطوح رویین آن است، در مدارسی دینی که با اطلاعاتی اندک و حفظ سوره‌هایی از قرآن می‌توان نه فقط یک طلبه بلکه استاد آن شد. تاریخ از امروز آغاز نشده است که این‌گونه در باب کارنامه‌ی فقه و کلام سنتی مسلمانان داوری کنیم.

۷. همان‌سان که آقای شبستری معتقد است که فقه و کلام اسلامی را نباید فراتاریخی دید، بدیهی است که اعلامیه‌ی حقوق بشر و رفتار نهادها و دولت‌های حامی آن را نیز نباید فراتاریخی دید. لازمه یا نتیجه‌ی موضع جناب شبستری در باب داعش این است که مثلاً کسی در نقد حقوق بشر بگوید: «کافی نیست، بگوییم اسرائیل به حقوق بشر پایبند نیست، این حرف‌ها علمی نیست و خریدار ندارد. باید حقوق بشری جدید تولید نمود»!

عجیب است که ایشان دین و سرشت وحی را به شدت تاریخی و انسانی می‌بینند، اما حقوق بشر و در واقع خوانش غربی‌ها از آن را عملاً مطلق و فراتاریخی می‌دانند. من در نقد یکی دیگر از نواندیشان دینی نیز پیش‌تر گفته‌ام که از کجای این گزاره که «دین باید مطابق با حقوق بشر باشد» نتیجه می‌گیریم که «دین باید مطابق با اعلامیه‌ی حقوق بشر و مصوبات حقوق بشری اتحادیه‌ی اروپا باشد»؟ اقتضای شرط سازوارگی این است که تاریخی دیدن امور تنها به دین محدود نگردد و اگر از منظر کسی دین و متن مقدس پدیده‌ای تاریخی است، اعلامیه‌ی حقوق بشر باید به‌مراتب تاریخی‌تر باشد. ۶

جالب است که روشنفکران و نواندیشان دینی که عموماً حتی اخلاق و از جمله اخلاق دین‌داران را ذاتاً و منطقاً دینی نمی‌دانند غالباً بی‌اخلاقی‌های دین‌داران را رفتارهایی تماماً دینی یا معلول معرفت دینی می‌پندارند! این مصداق یک بام و دو هوا و موضعی ناجور و نارواست؛ نمی‌شود مثلاً مهربانی‌های عموم مسلمانان را به‌حساب اسلام نگذاشت، اما نامهربانی‌های اقلیتی اندک و مشکوک از این جمعیت میلیاردی را به پای اسلام و مسلمانی نوشت؛ فراتر از این، نمی‌شود اخلاق دینی را بی‌معنا انگاشت، اما «بی‌اخلاقی دینی» را معنادار پنداشت.

 

 پی‌نوشت‌ها:

.............................

۱,۲&۳_- http://neeloofar.org/mojtahedshabestari/۱۱۵-lecture/۸۴۲-۳۰۰۶۹۳.html

۴_ http://neeloofar.org/mojtahedshabestari/۱۱۱-annotation/۸۰۸-۳۱۰۴۹۳.html

۵- Putnam&Campbell(۲۰۱۰) American Grace ,How religion divides and unites us ,p.۵۰۰

۶. «نقدی بر کتاب اخلاق دین‌شناسی»، ص ۴۴، قابل دریافت و مشاهده در:www.masoudsadeghi.ir