فرهنگ امروز/ فاطمه امیراحمدی: کتاب «مفهومپردازی واقعیت در جامعهشناسی تاریخی: نظام ارباب غایب در ایران» در پژوهشکده تاریخ اسلام با حضور نویسندهی کتاب «حمید عبداللهیان»، «علیاصغر سعیدی»، «کاووس واضحی» و «داریوش رحمانیان» مورد نقد و بررسی قرار گرفت. این کتاب نوشتهی حمید عبداللهیان به انگلیسی است که توسط غلامرضا جمشیدیها و علیرضا صادقی ترجمه و چاپ شده است.
جامعهشناسی تاریخی مدتهاست که بهعنوان بخشی از جامعهشناسی در نظر گرفته میشود. جامعهشناسی در مجموع به شیوهای پوزیتیویستی به مطالعهی موضوعات پژوهشی پرداخته است که در آن مفهوم واقعیت با مفاهیم مدرک و حضور پیوند یافته است؛ لذا یکی از مهمترین مشکلات معرفتی زمانی پدید میآید که مطالعات تاریخی در جایی که گواه و مدرک اندکی وجود دارد و یا اصلاً وجود ندارد بهعنوان تاریخ طولانیای از توسعهنیافتگی در نظر گرفته میشود.
عبداللهیان: نیاز امروز جامعهی علمی ما رشتهی جامعهشناسی تاریخی بهعنوان یک رشتهی مستقل است
یکی از مشکلاتی که در بحث تاریخ وجود دارد فاصلهی زمانی است و این کار در ابتدا رسالهی دکترای من بود که با اضافه شدن یک فصل به آن تبدیل به کتاب شد. در مورد تاریخ ایران روایتهای گوناگونی نوشته شده است و سؤال من این بود که بالاخره علت توسعهنیافتگی ایران در بخش کشاورزی مورد بحث مارکسیستهاست، یا فروپاشی ساختارهایی است که لمتون مطرح کرده است یا علت آن وجود یک دولت مستبد است؟
در فصل اول کتاب بیان کردهام که ما باید جامعهشناسی تاریخی را بهعنوان یک رشتهی مستقل به خاطر آن نواقصی که تاریخ و جامعهشناسی دارند در ارتباط با موضوعات تاریخی داشته باشیم. مبنای تئوریک تاریخ با این جامعهشناسی تاریخی نقل روایتها و متدولوژی آن خوانش روایتها و بازاندیشی در خوانش موارد تاریخی میشود. بنابراین فصل اول کتاب ادعایش این است که باید جامعهشناسی تاریخی تأسیس شود؛ زیرا تمام این تبیینهایی که از تاریخ ایران میشود سبک و سیاق و سوگیری ایدئولوژیک دارد و هرکس میخواهد ادعای خودش را اثبات کند؛ لذا من تمام روایتها را کنار گذاشتم و تصمیم گرفتم علتیابی کنم که علت توسعهنیافتگی ما چه بوده است.
ماحصل کار من در این پژوهش این است که یک روایت جدیدی مبتنی بر روایتهایی که از پیش نوشته شده بود را تولید کردم که نتیجهی آن نیز این است که ادعاهای روایت قبلی را رد میکند. نظام تولید کشاورزی در ایران نظام طبقاتی مارکسیستی به معنایی که مارکسیستها عنوان میکردند، نبود، دولت مستبدی هم در آن نبود، همچنانکه ساختارهای تولید در ایران نیز ضعیف نبودند اگر هم ضعیف بودند علت آن به خود روستاها برنمیگشت، به رابطهی شهر و روستا برمیگشت؛ یعنی ما تحول طبقاتی را برای تحلیل برداشتیم و جای آن رابطهی بین شهر و روستا گذاشتیم، رابطهی بین مالکین غایب و روستاهایی که باید تولید کشاورزی میداشتند.
بالاخره به این نتیجه رسیدیم که علت عقبافتادگی روستایی در ایران «شکلگیری مالکین غایب» و «بیرون بردن تولیدات کشاورزی از روستاها و بازنگرداندن آنها برای اینکه سرمایهگذاری شود»، است. تاریخ اروپا را که بخوانید، میبینید که فئودالها بخشی از درآمد خود را در همان روستاها سرمایهگذاری و به بازتولید سرمایه کمک میکردند، درحالیکه در روستاهای ایران این اتفاق نمیافتاد. توجه داشته باشیم ۹۰ درصد جمعیت ایران در سال ۱۹۰۰ میلادی در روستاها زندگی میکردند یا بیش از ۶۰ درصد در سال ۱۳۴۲ شمسی، معذلک این جمعیت عظیم از ابتداییترین امکانات رفاهی محروم بودند و حتی چیزهایی که مربوط به تولید آنها میشد مثل جاده و غیره را نداشتند، گویا تنها برای غارت روستاها برنامهریزی شده بود.
کاووس واضحی: شاخص تفاوت ساختارهای ایران و اروپا انسجام و استحکام در ساخت تولید است
کتاب حاضر تحلیلی دربارهی توسعهنیافتگی ایران (توسعهنیافتگی روستاها) است؛ بنابراین دو هستهی مرکزی دیگر در کتاب وجود دارد: اول، تشریح نحوهی اخذ مازاد از روستا توسط اربابها، در واقع اربابهایی که قبلاً تاجر بودند و ارباب شدند و درعینحال غایب و شهرنشین بودند و دوم، انتقال آن بر روی مبحث توسعهنیافتگی ایران است.
در نقد فئودالیسم در این کتاب برای من ابهاماتی وجود داشت؛ گفتهشده که فئودالیسم بدون شناخت ویژگیهایی مثل مسئلهی شهرها و دیگر وجود طبقات تاجر و مسئلهی سرمایهی تجاری در عرصهی اقتصاد شبیهسازی شده است و پژوهشگر و طرفداران نظریهی فئودالیسم در ایران چون شاخصهایی از فئودالیسم اروپا را در ذهن داشتهاند آنها را شبیه دانستند و حکم دادند در ایران فئودالیسم نیز وجود داشته است.
نقش سرمایهی تجاری در فئودالیسم که مترادف است با ساختارهای پیشاسرمایهداری در ایران، چه در اروپا و چه در ایران همواره مطرح بوده است و اینگونه نبوده که کسی به آنها توجه نداشته باشد.
در پی تحقیقاتی که داشتهام احساس میکنم منشأ بیتوجهی به سرمایهی تجاری و گاهاً کملطفی به آن، ریشه در صحبت دوگانهی مارکس در ارتباط با سرمایهی تجاری دارد. او با سرمایهی تجاری به گونهای درمیافتد و اساساً آن را چیزی مخل فرایند عادی سرمایهداری صنعتی و بهعنوان پارازیت میداند؛ اما مارکس سرمایهی تجاری را به این شکل تنها رها نمیکند. دو فکت (Fact) میآورم که همانقدر که از دید مارکس سرمایهی تجاری بیاهمیت و مخل اعصاب سرمایهداری صنعتی و روند عادی تکامل صنعتی است، به شکلی سرمایهی تجاری را هم مؤثر میداند. مارکس بعد از این نگاهی که به سرمایهداری دارد، میگوید تجارت نه تنها به مازاد تولید دستاندازی میکند، بلکه خود تولید را بهتدریج بلعیده و تمام شعبهی آن را به خود وابسته میسازد.
نکتهی دیگری که من در کتاب دکتر عبداللهیان دیدم و به آن کمتر پرداخته شده است این است که عوامل دیگری است که مارکس به آن تکیه زیادی دارد. او میگوید این بحث که سرمایهی تجاری تا چه حدی در انحلال شیوهی تولید کهنه مؤثر است در درجهی اول به ثبات اعضای داخلی آن بستگی دارد. سرمایهی تجاری به این شکل نیست که بود و نبودش فینفسه اهمیت داشته باشد، بلکه بود و نبود آن بیشتر به این بستگی دارد که غلظت شیوهی تولید چگونه باشد؛ در واقع تفاوتی را اینجا بین ساختار و غلظت شیوهی تولید در ایران و اروپا میبینیم.
مارکس ادامه میدهد؛ مشخص نیست این پروسه به کجا میانجامد و چه شیوهی تولیدی جایگزین شیوهی تولید کهنه میگردد، که این امر به خود تجارت برنمیگردد، بلکه به خصلت خود تولید برمیگردد.
به نظر بنده این نکته بسیار مهم است و میتواند به لحاظ تاریخی همتراز با نقش سرمایهی تجاری در انحلال فئودالیسم باشد. اگر شیوهی تولید ما در برابر سرمایهداری مقاوم باشد، به همین میزان میتواند در برابر سرمایهی تجاری هم مقاومت کند.
آن چیزی که از این سخن برمیآید و ما میتوانیم بهعنوان شاخص تفاوت ساختارهای ایران و اروپا در نظر بگیریم -بر اساس مطالعاتی که داشتم- همین «انسجام و استحکام در ساخت تولید» است. کسانی مثل محمدرضا فشایی و پرویز پیران معتقد هستند که در ایران ساخت تولید از درون، یک استحکام و انسجام داشته است و اجازه نمیداده است که سرمایه از بیرون به آن نفوذ کند. حال اگر بخواهم بگوید این انسجام چه هست، باید بگویم انجام کار در کشاورزی در ایران مبتنی بر عوامل غیرخانوادگی است و عمدتاً اجتماعی بوده است، از جمله منابع آبی و غیره.
این ساخت به ایرانیان اجازهی تسلیم در بخش کشاورزی نمیداده است که مبتنی بر نیازهای خانوادگی و حتی فردی و حتی بعدها مکانیسم اقتصاد آزاد کند. در حال حاضر نیز این استحکام و انسجام در روستاهای ما وجود دارد و میبینیم که شیوهی تولید دهقانی همان ساخت را ادامه میدهد. امروز شیوهی تولید دهقانی آنچنان غلیظ است که برخی برنامهریزان معتقدند امکانپذیر نیست که ساختار سرمایهداری در آن نفوذ کند؛ بنابراین بهتر است که به همین شکل دهقانی بماند.
سعیدی: اعتبار روایتها زمانی حاصل میشود که وفاق اتفاق بیفتد
موضوع کتاب به نظرم کار خوبی است که دکتر عبداللهیان انجام داده است و اگر در غرب بود بارها این کتاب مورد نقد و بررسی قرار میگرفت.
من صحبت خودم را با بحثی که هابرماس در مورد تحلیل روایی میکند، آغاز میکنم و سپس به سؤالم میپردازم. من نیز وقتی در حال بیان این سخنان هستم احساسم این است که من نیز در حال بیان یک روایت از تاریخ هستم؛ اما اینکه من یک روایت دیگر را نقد میکنم تا چه اندازه این نقد من میتواند در فروپاشی و زیر سؤال بردن روایت دیگر مؤثر باشد.
هابرماس کتابی دارد تحت عنوان « Knowledge and Human interest »، در این کتاب میگوید یکی از تعلقات انسانی هست که معرفت انسان را به وجود میآورد و سپس یکی از این تعلقات را ذکر میکند که به تحلیل روایی برخورد میکند. حال سؤال من این است که اگر دکتر عبداللهیان در کنار سایر روایتها در حال روایتی از جامعهشناسی تاریخی است، این روایت با این تعلق شروع میشود که فهمی داشته باشد. مسئله اینجاست که هرکس میتواند متن خودش را بدهد؛ به طور مثال نکاتی که در کتاب آمده مهم است، ولی این نکات به آن روایت هیچ خدشهای نمیتواند وارد کند. روایتها میتوانند متفاوت باشند، اما اینکه روایی و اعتبار این روایت در پایان چگونه تعیین میشود، این برای من مسئله است.
بر اساس بحثی که هابرماس دارد با این وضعیت موجود بنده فکر میکنم که ما بایستی روایتهای بسیار زیادی از نظام اربابرعیتی داشته باشیم تا روایت مثلاً دکتر کاتوزیان زیر سؤال برود. روایت دکتر کاتوزیان بر اساس نظر هابرماس این است که چون وفاق بیشتری بر این نظریه هست، این نظریه باقی مانده است؛ تا زمانی که این روایت دکتر عبداللهیان بخواهد مطرح شود اعتبار خود را زمانی خواهد گرفت که بیشتر راجع به آن بحث شود، چیزی که هابرماس میگوید یعنی وفاق روی آن حاصل شود.
سؤال دیگری که دربارهی کتاب دکتر عبداللهیان وجود دارد این است که ما بایستی یک نوع ایدئولوژیزدایی از روایات کنیم، حال چگونه مطمئن شویم که نظریهی دکتر عبداللهیان آلوده به ایدئولوژی نیست؟