اشاره: آنچه در ادامه میخوانید بخش دوم نقد آقای ابطحی بر کتاب عبدالحسین خسروپناه با عنوان «در جستجوی علوم انسانی اسلامی» است که بخش نخست آن در همین سایت در اختیار مخاطبان قرار گرفت.
فرهنگ امروز/ سیدمحمدتقی موحدابطحی:
نقد ادله دکتر سروش درباره امتناع علم دینی در مقام ثبوت
دکتر خسروپناه به تفصیل ادله دکتر سروش را درباره امتناع علم دینی در مقام ثبوت، در صفحات ۶۶-۶۷ مطرح کردهاند و در صفحات ۷۲-۷۶ به نقد این ادله پرداختهاند. دکتر خسروپناه در ابتدای نقادی خود، ذیل عنوان آسیبهای علمشناسانه، بحث مبسوطی را درباره دیدگاههای فلاسفه و منطقیون مسلمان درباب تعریف علم به موضوع آن و واحد بودن موضوع یک علم و ... مطرح میکنند و در نهایت مینویسند: «با وجود این همه اختلاف، شاید بتوان گفت درباره وحدت موضوع علم، هیچ دلیل منطقی وجود ندارد که هر علمی ضرورتا باید دارای موضوعی باشد که هویت و ماهیت واحدی داشته باشد. به دیگر سخن لزوم وجود موضوع واحد برای هر علم و این شرط که محمولات علوم باید از عوارض ذاتی موضوع جامع و واحدی باشند، سخنی نیست که همگان بر آن اتفاق داشته باشند، بلکه دیدگاههای بدیلی نیز در این رابطه مطرح است...» البته باید توجه داشت که دکتر سروش در ابتدای استدلال خود گفتهاند علم را یا بر اساس موضوع، یا بر اساس روش یا بر اساس غایت تعریف کردهاند و در هر سه حالت ایشان مدعی هستند که علم دینی در مقام ثبوت امکان ندارد. بنابراین با نقد یکی از سه بخش استدلال دکتر سروش در این زمینه، استدلال ایشان در انکار علمدینی خدشهدار نمیشود و در نتیجه اختصاص یک بحث مبسوط در زمینه دیدگاه فلاسفه و منطقیون مسلمان درباره موضوع علم ضرورتی نداشت.
اما نکته مهمتر در این زمینه آن است که اصولا نیازی نیست که ادله دکتر سروش درباره امتناع علم دینی در مقام ثبوت نقادی شود، زیرا موافقان علم دینی هم بر این باورند که علم در مقام ثبوت، باور مطابق با واقع است و باور مطابق با واقع شرقی و غربی و اسلامی و غیر اسلامی ندارد. آيت الله جوادي آملي (۱۳۸۶) نيز بر همين مبنا اشاره ميکنند که علم اگر علم باشد، ديني و غير ديني ندارد.
شایسته بود دکتر خسروپناه بدون ورود به بحث درباره علم دینی در مقام ثبوت اشاره میکردند که مراد از علم و دین در بحث علم ديني، علم و دین در مقام ثبوت و نفس الامر نيست، بلکه علم و دین در مقام اثبات يا تحقق خارجي است. دکتر سروش نیز همعقیده با دکتر خسروپناه بر این باور است که يکي از انگيزههاي طرح ايده علم ديني، رفع تعارض علم و دين است. دکتر سروش تصریح میکنند که «اين علم و دين در مقام تحقق خارجي است که با هم معارض ميشوند، نه علم و دين در مقام نفس الامر.» به تعبير سروش بحث اصلي در زمينه ترابط علم و دین و امکان علم ديني وقتي آغاز ميشود که «ما از شان خدايي پائين بياييم و با چشم آدميان به امور نظر کنيم و بپذيريم که ما علم الهي نداريم، حقايق بر ما هميشه آن چنان که هستند آشکار نميشوند، در علم ما خطاي بسيار است، ما تنها از راه گمان به واقعيات نزديک ميشويم، ما موجودات تاريخي هستيم و علم ما نيز تاريخي است و ...»(سروش، ۱۳۹۰، ص ۲۱۲).
دکتر خسروپناه میتوانستند در چارچوب استدلال دکتر سروش (که مدعی بودند یک علم را میتوان از حیث موضوع، روش و هدف و در دو مقام ثبوت و اثبات بررسی کرد) یک علم خاص را به عنوان مثال در نظر میگرفتند و نشان میدادند که این علم خاص در مقام اثبات، موضوع، روش، غایت، مسئله و پاسخهای مختلفی داشته و در نتیجه در طول تاریخ اصناف مختلفی از آن علم بوجود آمده است و طرفداران علم دینی نیز خواهان آن هستند که صنفی در کنار دیگر اصناف آن علم مطرح بسازند. نویسنده این بحث را به تفصیل در کتاب تحلیلی بر دیدگاههای علم دینی در جهان اسلام مطرح کرده است.
پذیرش معنایی از علم دینی توسط دکتر سروش
دکتر خسروپناه در صفحات ۸۳-۸۴ نوشتهاند دکتر سروش در برخی از نوشتههای خود، معنای دیگری از علم دینی و اسلامی را پذیرفته است: «علوم اسلامی، علومی هستند که در دامن مسلمانهای مسلط بر معارف اسلامی و ملتزم به ارزشهای اسلامی میرویند؛ همین و بس ... فلسفه اسلامی هم همین معنا را دارد؛ یعنی فلسفه فیلسوفان مسلمان» دکتر خسروپناه به استناد این عبارت دکتر سروش نتیجه میگیرند «پس معنای دیگری از علم دینی وجود دارد که سروش آن را پذیرفته است و آن علومی است که در دامن مسلمانان روئیده است ... اگر سروش این معنای علم دینی را میپذیرد، چرا بر آن اصرار نمیورزد تا در جوانان مسلمان دانشگاهی، رغبتی به تولید علوم دینی، به همین معنا ایجاد کند، و روحیه تقلیدگری آنها از غربیان را کاهش دهد و جسارت اندیشیدن را در نسل جدید بپروراند!» ظاهرا دکتر خسروپناه در این جا بر محتوای سخن دکتر سروش افزودهاند تا نتیجه مورد نظر خود را از عبارات ایشان اخذ کنند. این در حالی است که دکتر سروش دست کم در عبارات مورد استناد دکتر خسروپناه بیان نکردهاند که ارزشها و بینشهای اسلامی از طریق علمورزی دانشمندان مسلمان، در محتوای علم اثر گذاشتهاند و برای مثال هندسهای متفاوت از هندسه اقلیدسی تولید کردهاند. دانشمندان مسلمان کاری که در زمینه هندسه انجام دادهاند، تداوم کارهایی بوده که پیش از اسلام در زمینه هندسه انجام شده است. دکتر سروش بنا به نقل دکتر خسروپناه تاکید میکنند که «به همان معنا که هندسه اسلامی داریم، جامعهشناسی اسلامی هم داریم.» آری! اگر دکتر خسروپناه بتوانند نشان دهند که ارزشها و بینشهای اسلامی محتوای هندسه اسلامی را تحت تأثیر خود قرار داده است، میتوانند نتیجه بگیرند که وصف اسلامی باید به خود علم نسبت داده شود، نه به عالم. به نظر میرسد دکتر سروش با بیان این عبارات خواستهاند بگویند که برخی به اشتباه علوم مسلمانان را علم اسلامی میخوانند و ایشان به هیچ وجه درصدد نبودهاند که معنای قابل قبولی برای علم دینی بیان دارند.
دکتر خسروپناه سپس در صفحه ۸۴ به عبارت دیگری از دکتر سروش استناد جسته و خواستهاند از آن نتیجه بگیرند که بر مبنای آراء دکتر سروش میتوان علم دینی را ممکن دانست: «علوم انسانی مسلمانان، علوم انسانی اسلامی است. دلیل آن هم این است که حساسیتهای چنین افرادی با حساسیتهای فردی که مسلمان نیست تفاوت دارد. گرههایی که اینان میخواهند باز کنند، غیر از گرههایی است که دیگری میخواهد باز کند. مسئله و هدفشان با دیگران تفاوت میکند، ولی روششان البته یکی است و نمیتواند نباشد ...» دکتر خسروپناه به استناد این سخن مینویسند: «اگر قوام و ماهیت دانشی به مسائل آن باشد، و اگر مسائل و دغدغههای مسلمان و غیرمسلمان تفاوت دارد، آیا نمیتوان به تولید علوم انسانی اسلامی پرداخت تا به مسائل و نیازهای جوامع اسلامی بپردازد ... بدون شک، باید این گونه دانشها را اسلامی دانست و وصف اسلامی بودن را وصف به حال خود دانشها دانست.»
شایان ذکر است دکتر سروش در مقاله «اسلام و علوم انسانی و اجتماعی» به تصریح دیدگاه خود را در این زمینه مطرح کردهاند که قوام علم به مسائل آن نیست، بلکه به پاسخهای آنهاست و هر مسئلهای هم تنها یک پاسخ صحیح دارد و آن یک پاسخ صحیح را نمیتوان به اسلامی یا غیر اسلامی تقسیم کرد: «در مقام تکوين تاريخي علم، از آنجا که دانشمند مسيحي، مسلمان يا لائيک، ذهنش با يک رشته از سوالها و دغدغههاي خاص آميخته است، سوالات خاصي را به گونهاي خاص مطرح ميکند و به بيان ديگر سوالها ميتوانند از ارزشها و بينشهاي ديني تاثير بپذيرند، اما جوابها که همان بيان فکتها (واقعيتها) هستند و بخش اصلي هر علمي را تشکيل ميدهند، مستقل از دين هستند، چرا که هر سوالي يک جواب بيشتر ندارد که با استفاده از روشي معين و مستقل از دين به دست آمده است»(سروش، ۱۳۹۰، ص ۲۱۲ – ۲۱۷). دکتر خسروپناه در اینجا میتوانستند به استناد تاریخ علم نشان دهند که در مقام اثبات برای یک پرسش پاسخهای متفاوتی ارائه شده است که هر یک به استناد ادله عقلی و شواهد تجربی سعی دارد برتری خود را بر پاسخهای دیگر اثبات کند. در این بین طرفداران علم دینی هم درصدد هستند به استناد ادله عقلی و شواهد تجربی پاسخ دیگری به پرسشهای علمی بدهند و از آن پاسخ در جامعه علمی دفاع کنند و اشکال منطقی، عملی یا اخلاقی این امر را از دکتر سروش جویا شوند.
ضرورت تفکیک بحث علم دینی از تکنولوژی دینی
البته ممکن است مراد دکتر خسروپناه از امکان علم دینی به واسطه تأثیر ارزشها، بینشها و نیازهای مسلمانان در مسائل یک علم، مسائل عملی باشد نه مسائل علمی. ایشان مکررا کارکرد علم را توصیف، تبیین، تفسیر و تغییر واقعیت و رفع مشکلات فردی و جمعی دانستهاند. برای مثال ایشان در صفحه ۸۱ یکی از دیدگاههای مطرح شده در زمینه علم دینی (دیدگاه آیت الله مصباح) را چنین بیان میکنند: به اعتقاد ما مهمترین نقشی که اسلام در نظریهها و روشهای عملی مدیریت ایفا میکند، از طریق تأثیر ارزشهای اسلامی بر مدیریت است ... اسلام دارای نظام ارزشی عمیق و گسترده و منسجمی است که مدیریت مسلمانان را تحت تأثیر قرار میدهد و در روشهای عملی آنها اثر گذاشته، به حرکت آنها جهت میدهد. معنای صحیح مدیریت اسلامی نیز همین است ...» دکتر خسروپناه همچنین در صفحات ۸۸-۸۹ به دیدگاه دکتر سروش درباره تکنولوژی اشاره میکنند و در پایان نتیجه میگیرند: «از این سخنان به خوبی میتوان اسلامی سازی و انسانی سازی علوم تکنیکی و مهندسی را بهره برد و علوم تکنیکال معاصر را سکولار نامید.»
اما باید توجه داشت که مخالفت عمده منکران علم دینی با علومی است که درصدد توصیف و تبیین جهان خارج هستند، نه علوم کاربردی نظیر مدیریت که درصدد ارائه راه حل مشکلات و ایجاد تغییر در وضع موجود هستند. این دسته از علوم که به تعبیر دکتر پایا باید آنها را در مقوله مهندسی و تکنولوژی جای داد، به شدت متأثر از ارزشها و نیازها و شرایط فرهنگی و اجتماعی هستند. به تعبیر دیگر دکتر پایا با ملاحظاتی مهندسی و تکنولوژی دینی را ممکن میدانند. دکتر سروش هم بر مبنایی دیگر بر جهتداری تکنولوژی تأکید دارند. درباره دیدگاه دکتر گلشنی درباره تکنولوژی شایسته است به جمله کلیدی ایشان در پایان مقاله تفصیلی صناعت و قناعت توجه کنیم که ایشان معتقدند «تکنولوژی خوب آن است که نباشد.» دکتر سروش (فارغ از این که با ادله ایشان موافق باشیم یا خیر) رقابتخیزی، خصومتآفرینی، فزونخواهی و سرعتطلبی و ... را خصوصیات ذاتی تکنولوژی میدانند که خلاف ارزشهای اسلامی است و بر این اساس ایشان اصولا تکنولوژی اسلامی را نیز مفهومی پارادوکسیکال قلمداد میکنند، حال چگونه میتوان به استناد سخن ایشان مدعی اسلامیسازی تکنیک یا علوم تکنیکی شد؟ خلاصه آنکه بحث از امکان یا امتناع مدیریت اسلامی، بمثابه علمی که درصدد ارائه راه حلی برای رفع مشکلات و ایجاد تغییرات در وضع موجود است، از بحث امکان یا امتناع علم دینی خارج است و به بحث امکان مهندسی و تکنولوژی دینی مرتبط میشود که باید در جای دیگری به آن پرداخت.
نسبت علم نافع در آموزههای اسلامی با ایده علم دینی
دکتر خسروپناه در بخش دیگری تحت عنوان بیتوجهی به منابع دینی (ص ۸۵-۸۸) مینویسند: «سروش در مباحث دیگری درباره چیستی علم از منظر دین، به متون دینی توجه کرده و تحلیل خوبی از جایگاه علم در قرآن و سنت ارائه نموده است؛ ولی در انطباق این مباحث و مطالب با علم دینی، بهرهای نبرده است.» اشاره دکتر خسروپناه به بیاناتی از دکتر سروش درباره علم نافع و علم مضر است و اینکه از دیدگاه اسلام، احوال شخص عالم مهم است، نه خود علم و این که ظرف روان شخص عالم است که نافعبودن یا مضر بودن آن را تعین میبخشد و مستقلا درباره علم نمیتوان حکم کرد و ... دکتر خسروپناه در ادامه از بیانات دکتر سروش درباره علم نافع و مضر نتیجهای میگیرند که نه تنها مبتنی بر مقدمات مطرح شده نیست، که دقیقا خلاف آن است: «سروش ... آیا میتواند علوم انسانی دانشگاهی را که جهت الهی نداشته باشند و غیر نافع باشند و دانشجویان و استادان را به رویکرد الحادی و غیرخداباورانه سوق دهند، هماهنگ با دیدگاه اسلام درباره علم بداند؟» پاسخ به این پرسش قطعا منفی است؟ دکتر سروش علمی را که غیرنافع است و مخاطب خود را به رویکرد الحادی سوق دهد هماهنگ با دیدگاه اسلام درباره علم نمیداند، اما نکتهای که بارها دکتر سروش بر آن تأکید کردهاند و دکتر خسروپناه هم در نقل قولهای خود به آن اشاره کرده است، این است که هر علمی، چه علوم انسانی دانشگاهی، چه علوم طبیعی و مهندسی، چه فلسفه و عرفان و فقه و ... هر علمی که تاثیر آن بر احوال شخص عالم غرور و عجب و طلبکاری و خودخواهی و ... باشد از منظر اسلام علم غیر نافع است. به تصریح دکتر سروش ممکن است کسی از فیزیک غربی سود برد و دیگری از فقه اسلامی ضرر کند. بنابراین از بحث دکتر سروش درباره علم نافع و ضار نمیتوان محملی برای توجیه علم دینی (به معنای رایج در گفتمان علم دینی) فراهم ساخت.
دکتر خسروپناه مجددا در صفحات ۹۰-۹۳ به آثار نیک علم مفید اشاره کرده و در نهایت مینویسند: «قطعا آنچه امروزه به نام علم میخوانند، از هندسه تا فلسفه و فیزیک و ریاضیات، اگر چنین صفاتی را با خود نداشته باشند، نمیتوانیم به آنها از نظر اسلامی نام علم بدهیم و کسی هم که صرفا این علوم را بداند، عالم نامیده نمیشود...» با توجه به مقدماتی که دکتر خسروپناه بیان کردهاند این بیان کاملا پذیرفتنی است: ۱. علم از منظر اسلامی یعنی علم مفید. ۲. علم مفید یعنی علمی که آثار نیک در احوال عالم به همراه داشته باشد. در نتیجه علمی که آثار نیک در احوال عالم به همراه نداشته باشد، از نظر اسلامی اصولا علم نیست. اما باید توجه داشت که این خصوصیت تنها مربوط به علوم هندسه، فلسفه، فیزیک، ریاضیات و ... نیست و عرفان، فقه، کلام، تفسیر، اخلاق و ... و اصولا هر علمی را شامل میشود؛ چرا که اصولا این بحث ناظر به محتوای علم نیست، بلکه ناظر به احوال عالم است. اما بیانی که دکتر خسروپناه در صفحه ۹۳ دارند به هیچ وجه از مقدمات مطرح شده در این بخش قابل استنتاج نیست: بر اساس این مقدمات «میتوان از علم دینی، به معنای علوم طبیعی و انسانیای که مبانی تئوریکی و متافیزیکی خود را از دین اسلام دریافت کرده باشد، یاد کرد و این نظریه علم دینی، مطلب کم اهمیتی نیست که سروش به راحتی از آن میگذرد.» مجددا باید خاطر نشان کرد که در تحلیل دکتر سروش، علم فقه، که به صورت روشمند از متون دینی استخراج شده است، میتواند برای صاحبش مضر باشد. آنچه در این بحث دکتر سروش به استناد متون اسلامی مطرح میکنند ناظر به احوال عالم است نه محتوای علم یا مبانی آن یا روش کسب آن یا ...
معرفی و نقد دیدگاه نسبیگرایی در تولید علم دینی
دکتر خسروپناه در گفتار سوم (نسبیگرایی در تولید علم دینی) از فصل سوم (نظریههای غربستیزانه) به معرفی و نقد دیدگاه دکتر سعید زیباکلام میپردازند. همان گونه که در ابتدای این نوشتار اشاره شد، معرفی دیدگاه دکتر زیباکلام و ادله ایشان در خصوص دخالت ارزشها و بینشهای فردی و جمعی در عرصههای مختلف علمی در ۵ صفحه(ص ۱۹۹-۲۰۴)، فهم دیدگاه دکتر زیباکلام را از طریق این بخش دشوار و حتی غیر ممکن کرده است. دکتر زیباکلام برای نشان دادن امکان دخالت ارزشها و بینشهای دینی در فرایند علمورزی سعی کردهاند مثالهایی از حوزههای مختلف فلسفه علم، فلسفه سیاسی، علوم انسانی، علوم طبیعی و ... ارائه کنند و نشان دهند که ارزشها و بینشهای فرهنگی در فرایند شکلگیری و تحول علوم دخالت داشته است و اصولا انسان نمیتواند در فرایند اندیشهورزی، خود را عاری از هر گونه تعلقات و تمنیات کند. حال اگر مسلمانان هم تعلقات و تمنیات اسلامی خود را در فرایند اندیشهورزی دخالت دهند، ممکن است در آینده شاهد آرائی در حوزه فلسفه علم، فلسفه سیاسی، علوم انسانی، علوم طبیعی و ... باشیم که رنگ تعلقات و تمنیات اسلامی داشته باشند.
اما برخی نقدهای دکتر خسروپناه به نظریه علم دینی دکتر زیباکلام جای بحث دارد. برای مثال دکتر خسروپناه در صفحه ۲۰۴ مینویسند: «آقای زیباکلام گرفتار یک اشکال روشی شده است. وی از طرفی معتقد است فلاسفه علم، روش علم را نه کشف، بلکه معمولا تجویز میکنند و از طرف دیگر برای اثبات ادعای خودش به سخنان فلاسفه علم مانند کارناپ و پوپر تمسک میجوید.» این اشکال به این شکل مختصر به درستی فهم نمیشود. دکتر زیباکلام میتوانند در واکنش به این اشکال بگویند که برخلاف کسانی که معتقدند دیدگاه فلاسفه علم پوزیتیویست و نگاتیویست دخالت تعلقات و تمنیات فردی و جمعی را در فرایند علمورزی منع میکند، آراء کارناپ و پوپر به عنوان چهرههای برجسته دو جریان پوزیتیویست و نگاتیویست دلالت بر دخالت تعلقات و تمنیات در فرایند علمورزی دارد. برای اینکه اشکال دکتر خسروپناه درست فهم شود باید مقدمات بیشتری ذکر میشد. برای مثال: ۱. بحث درباره علم دینی است. ۲. علم دینی علمی است که در مقام شکلگیری یا تحول متأثر از ارزشها و بینشهای دینی یا به تعبیر دیگر تعلقات و تمنیات دینی باشد. ۳. با استناد به تاریخ علم میتوان نشان داد نظریههای علمی در مقام شکلگیری یا تحول متأثر از ارزشها و بینشهای فرهنگی بودهاند. ۴. از آنجا که فلاسفه علم پوزیتیویست و نگاتیویست روششناسی عالمان را نه توصیف، بلکه تجویز میکنند، استناد به آراء فلاسفه علم پوزیتیویست و نگاتیویست نمیتواند شاهدی باشد بر اینکه دانشمندان تعلقات و تمنیات خود را در فرایند علمورزی خود دخالت میدهند.
اشکال دوم دکتر خسروپناه به مبنای علمشناسی دکتر زیباکلام این است که دیدگاه ایشان با تفکر رئالیستی همه فلاسفه، متکلمین و فقها و اندیشمندان اسلامی ناسازگار است؛ زیرا این گروه از اندیشمندان اسلامی به نقد شکاکیت و نسبیگرایی پرداختهاند و از تفکر رئالیستی دفاع کردهاند. برای تقویت هر چه بیشتر این اشکال شایسته بود دکتر خسروپناه به اختصار توضیح میدادند که دیدگاه فلاسفه، متکلمین و فقهای اسلامی درباره رئالیسم علمی چیست و این دیدگاه چگونه میتواند پاسخی نهایی برای نزاع فلاسفه علم رئالیست و مخالفان آنها ارائه کند و منبعی برای مطالعه بیشتر خوانندگان در این زمینه ارائه میکردند.
اشکال سوم دکتر خسروپناه به دکتر زیباکلام این است که «مبنای نسبیگرایی مکتب ادینبورا، همانگونه که میتواند از علم دینی دفاع کند، میتواند از علم سکولار نیز دفاع نماید. برای این مکتب، با توجه به نسبیبودنش، نباید فرقی بین علم دینی و علم سکولار باشد.» این اشکال نیز اشکال بجایی نیست. آری! مطابق دیدگاه دکتر زیباکلام تعلقات و تمنیات فردی و گروهی، خواسته یا ناخواسته در فرایند اندیشهورزی و شکلگیری و تحول علوم ایفای نقش میکند، زیرا از یک سو انسان بدون تعلق و تمنی وجود ندارد و از سوی دیگر نمیتوان در عرصه اندیشهورزی، به عنوان عرصهای از فعالیت و زندگی، خود را به طور کامل از تمام تعلقات و تمنیات عاری ساخت. تعلقات و تمنیات انسانها نیز میتواند دینی یا غیر دینی باشد. نتیجه تأثیر دو نظام تعلقات و تمنیات دینی و غیر دینی بر دو نظام فکری و علمی، شکلگیری اندیشهها و نظریههای علمی متفاوت است. در این میان دیدگاه دکتر زیباکلام آن است که هیچ معیار فراپارادایمی و مطلقی برای مقایسه این دو نظام فکری و علمی وجود ندارد و هر معیاری برای داوری خود تابع تعلقات و تمنیات فردی یا جمعی است. بیشک در دیدگاه دکتر زیباکلام برای یک مسلمان که یکسری ارزشها و بینشهای خاص دارد، علم دینی علم مطلوب و علم سکولار علم نامطلوب است.
دکتر خسروپناه در نقد آخر خود، دیدگاه دکتر زیباکلام را با چند پرسش مواجهه میکنند: ۱. به فرض که حاکمیت تعلقات اجتماعی بر نظریههای علمی در تاریخ علم گزارش شود، آیا میتوان از حقانیت آن دفاع کرد و آن را در تولید علم دینی توصیه کرد؟ ۲. فرض کنید علم دینی با این شیوه توصیه شود، چگونه و با چه فرایندی تولید علم دینی مبتنی بر تعلقات اجتماعی دینی تحقق مییابد؟ ۳. بر فرض تحقق علم دینی مبتنی بر تعلقات اجتماعی دینی، با مبانی نسبیگرایی علم، علم دینی چه ترجیح و برتریای نسبت به علم سکولار خواهد داشت؟ و ... به نظر میرسد دکتر زیباکلام میتوانند برای این پرسشها پاسخهای مناسبی ارائه کنند: ۱. انسان بدون تعلقات و تمنیات وجود ندارد و انسانها خواسته یا ناخواسته و آگاهانه یا ناخودآگاه در تمامی اعمال خود، از جمله در علمورزی و اندیشهورزی خود تحت تأثیر تعلقات و تمنیات خود هستند. در این میان توصیه دکتر زیباکلام به مسلمانان این است که تعلقات و تمنیات متأثر از ارزشها و بینشهای اسلامی خود را در فرایند اندیشهورزی و علمورزی خود دخالت دهند. ۲. هیچ فرایند مشخص و از پیش تعیین شدهای برای دخالت تعلقات و تمنیات دینی در علمورزی و اندیشهورزی وجود ندارد. اما اگر مسلمانان بر ارزشها و بینشهای اسلامی اسلامی تسلط و حتی آشنایی داشته باشند و در عرصههای مختلف زندگی، خود را ملتزم به این ارزشها و بینشها بدانند، به صورت عملی و اندک اندک خواهند آموخت که چگونه التزام خود را به ارزشها و بینشهای دینی در عرصه اندیشهورزی و علمورزی به منصه ظهور رسانند. ۳. هیچ معیار فراپارادایمی برای ترجیح و برتری علم دینی نسبت به علم سکولار وجود ندارد، اما بی شک تعلقات و تمنیات دینی، علم دینی را نسبت به علم سکولار ترجیح خواهد داد.
علم دینی، زائیده جامعه دینی
دکتر خسروپناه در گفتار اول (علم دینی، زائیده جامعه دینی) از فصل چهارم (نظریههای غرب گریزانه) به معرفی دیدگاه آیت الله شهید سید محمد باقر صدر درباره علم دینی میپردازند. این گفتار با همکاری حجت الاسلام فاضل حسامی دانشجوی دکتری قرآن و جامعه شناسی تحقیق و نگارش شده است. در صفحات ۲۱۳-۲۱۷ از این گفتار، مقدماتی ذکر شده است که مناسب یک گفتار خاص که قرار است به دیدگاه یک شخص خاص درباره علم دینی بپردازد نیست و بیشتر مناسب مقدمهای برای کل کتاب میباشد. در این مقدمه طولانی نویسنده مبنای علمشناسی کوهنی را اخذ میکند، اما در پایان تصریح میکند که «بی شک مقصود از پارادایم در علم دینی برگزیده، پارادایم نسبیگرایانه کوهن نیست.» نویسنده همچنین در صفحه ۲۱۵ خواستار کلان پارادایم، پارادایم مسلط یا پارادایم ترکیبیای میشود که مسلط بر پارادایمهای موجود باشد و اجزائی از پارادایمهای دیگر را در بر داشته باشد. به عقیده نویسنده «طبعا چنین پارادایمی میتواند مسلط بر همه علوم انسانی باشد و ... نظریههای موجود را درون خود جای دهد و ...» به نظر میرسد مقدمه یاد شده یا بدون توجه دقیق به آراء کوهن تدوین شده است یا تعمدا از برخی آراء علمشناسانه کوهن اعراض شده است. در فرض اخیر مشخص نیست وقتی تفاوت بسیاری بین دیدگاه مختار نویسنده و دیدگاه علمشناسانه کوهن وجود دارد، نویسندگان این گفتار چه اصراری داشتهاند که از مفاهیم نظریه علمشناسانه کوهن و به خصوص اصطلاح مبهم و مسئلهدار پارادایم استفاده کنند. نویسندگان بارها در این گفتار از مبانی هستیشناسی، معرفتشناسی، ارزششناسی، روششناسی و ... یاد میکنند و رویکرد آنها اساسا در چارچوب نظریه مبناگرایی، که قرائت رایج معرفتشناسی در فلسفه اسلامی است، قرار میگیرد.
از سوی دیگر بهرهگیری از نظریههای غربی (دیدگاه علمشناسی کوهن) برای تبیین یکی از دیدگاههای مطرح شده در زمینه علمدینی، ذیل عنوان نظریههای غربگریزانه، یکی دیگر از ابهامات اساسی این گفتار است. به این اشکال به تفصیل در بند مربوط به ابهام معیار تقسیمبندی نظرات علم دینی اشاره شد.
نویسندگان این گفتار در صفحه ۲۱۹ مدعی میشوند نگاه شهید صدر به علم دینی «در زمان خود از بیشترین انسجام و شفافترین رهیافت برخوردار بود و تا زمان کنونی نیز اگر نگوییم بیشترین انسجام در اندیشه این متفکر به چشم میخورد، دست کم این دیدگاه همسطح کارآمدترین دیدگاهها قرار میگیرد.» در صورتی که این ادعا به دقت بیان شده باشد، باید محتوای نظریه علم دینی شهید صدر در نظریه مختار نویسنده تأثیر بسیاری گذاشته باشد. این در حالی است که تلقی شهید صدر از علم، دقیقا در چارچوب علم پوزیتیویستی است و تلقی دکتر خسروپناه از علم متفاوت از تلقی پوزیتیویستی از علم میباشد. دکترخسروپناه برخلاف شهید صدر بر این باور است که «نه تنها جامعه به اسلامی و سکولار بودن اتصاف مییابد، بلکه نظریههای علوم رفتاری و اجتماعی نیز اسلامی و سکولاربردار هستند.»(ص ۲۴۵). برای شهید صدر تنها تفاوت بین مناسبات جامعهدینی و جامعهسکولار است که میتواند به تولید علم دینی یا سکولار منتهی گردد، زیرا کار علم تنها کشف این مناسبات است. با وجود این تفاوت اساسی بین دیدگاه شهید صدر و طیف وسیعی از دیدگاههای علم دینی و از جمله دیدگاه دکتر خسروپناه، مشخص نیست چرا نویسندگان این گفتار ادعا کردهاند که نظریه شهید صدر دستکم هم سطح کارآمدترین دیدگاههای مطرح شده در زمینه علم دینی قرار دارد؟
نویسندگان در صفحات ۲۱۸-۲۳۳ به تفصیل به بیان مبانی هستیشناختی، معرفتشناختی، انسانشناختی، علمشناختی، دینشناختی شهید صدر پرداختهاند. ظاهرا چنین خوانشی از آراء شهید صدر در چارچوب نظریه مبناگرایانه دکتر خسروپناه انجام شده است. در حالیکه نظریه شهید صدر درباره علم دینی، مستلزم آشنایی با مبانی هستیشناختی، معرفتشناختی، انسانشناختی ایشان نیست و شاهد این ادعا نیز آن است که این مبانی در تقریر نظریه علم دینی شهید صدر تاثیری نداشتهاند. نظریه علم دینی شهید صدر را که نویسندگان به صورت نامنسجم در صفحات ۲۳۳-۲۴۳ مطرح کردهاند به صورت خلاصه میتوان چنین توضیح داد:
- کارکرد همه علوم (اعم از علوم انسانی و طبیعی) کشف و شناخت واقعیتهای خارجی است. گزارشگری صرف، رسالت علم است نه اسلام. اسلام به عنوان دینی جامع، درصدد نیست که پدیدههای متفاوت را شناسایی کرده و ربط عینی آنها را با یکدیگر بیان کند.
- اسلام بیانگر اصول و قواعد و ارزشهای اساسی و کلانی (برای مثال عدالت) است که روش زندگی انسان را مشخص میسازد. این اصول و قواعد و مفاهیم (برای مثال عدالت)، اصول، قواعد و مفاهیم علمی نیستند، زیرا آزمونپذیر نبوده و با ابزارهای علمی قابل سنجش نیستند.
- در حال حاضر ما علم اسلامی (برای مثال علم اقتصاد اسلامی) نداریم، اما مکتب اسلامی (برای مثال مکتب اقتصادی اسلامی) داریم. حال اگر مکتب اقتصادی اسلام در جامعه به طور کامل پیاده شود، و مناسبات اقتصاد اسلامی در جامعه ظهور یابد، محققان اقتصادی میتوانند واقعیتهای جامعه را ثبت کنند و قوانین عمومی حاکم بر آنها را استخراج نمایند. در چنین شرایطی علم اقتصاد اسلامی شکل خواهد گرفت.
به همین شکل میتوان از علم روانشناسی یا جامعهشناسی اسلامی در اندیشه شهید صدر صحبت کرد. به عبارت دیگر شهید صدر مطابق تلقی رایج از علم در زمانه خود، که مبتنی بر تلقی پوزیتیویستی بود، علم را فارغ از ارزشها و امری عینی قلمداد میکردند که کار آن تنها توصیف واقعیت و کشف قوانین حاکم بر پدیدههاست و تفاوت علم دینی و علم سکولار تنها به خاطر موضوع مورد مطالعه آنهاست، به گونهای که کشف قوانین حاکم بر جامعه دینی، به علم دینی منتهی میشود و کشف قوانین حاکم بر جامعه سکولار به علم سکولار.
با این توصیفات مشخص نیست، توضیحات مبسوط نویسندگان درباره مبانی هستیشناختی، معرفتشناختی، انسانشناختی و حتی بسیاری از توضیحات نویسنده درباره مبانی علمشناختی و دینشناختی شهید صدر به چه کار تبیین نظریه علم دینی ایشان میآید، الا اینکه نویسندگان اصرار داشتهاند دیدگاه شهید صدر را در چارچوب نظریه مبناگرایانه علم دینی خود بازخوانی و بازنویسی کنند.
نویسندگان در بخش تحلیل نظریه علم دینی شهید صدر (ص ۲۴۴-۲۴۵) عملا نگاه پوزیتیویستی شهید صدر به علم (یعنی این نگاه که کارکرد علم تنها توصیف پدیدهها و کشف قوانین حاکم بر آن است) را نقد کرده و مدعی شدهاند که پیشفرضهای غیرتجربی (برای مثال ارزشها و بینشهای دینی) هم در گردآوری اطلاعات و هم در تحلیل و داوری آنها نقش موثری دارند.
در مجموع میتوان گفت معرفی و نقد نظریه علم دینی شهید صدر نیازی به اختصاص ۳۲ صفحه (ص ۲۱۳-۲۴۵) مطلب نداشت و به صورت کاملا خلاصهتری این نظریه میتوانست معرفی و نقد شود.
ملاحظاتی بر دیدگاه تأسیسی دکتر خسرو باقری
دکتر خسرو پناه در گفتار هشتم (نظریه تأسیسی علم دینی) از فصل پنجم (نظریههای غربگزینانه) به معرفی و نقد نظریه علم دینی دکتر خسرو باقری میپردازند. دیدگاه دکتر باقری در زمینه علم دینی، یکی از شفافترین دیدگاههایی است که در این زمینه مطرح شده است. گزارشی هم که از نظریه ایشان در گفتار هشتم فصل پنجم مطرح شده، گزارش خوبی است. اما برخی از اشکالاتی که دکتر خسروپناه به نظریه علم دینی دکتر باقری وارد کردهاند جای بحث دارد. برای مثال:
۱.«دکتر باقری در متن کتابشان فرمودند: نسبیت معرفتشناختی را قبول نداریم، اما نسبیت معرفتی را میپذیریم؛ ولی تفاوت نسبیت معرفتشناختی و نسبیت معرفتی را به طور دقیق مشخص نکردهاند.» به نظر میرسد این اشکال چندان وارد نیست چرا که دکتر باقری در صفحات ۱۹۱-۱۹۳ کتاب هویت علم دینی به تفصیل تفاوت نسبیت معرفتشناختی و نسبیت معرفتی را بیان کردهاند: «نسبيتگرايي معرفتشناختي، اساساً امكان سخن گفتن از علم، عينيت علمي و توافق بينالاذهاني عالِمان را از بين ميبرد، اما نوع ديگري از نسبيت (نسبیت معرفتی) نيز هست كه با واقعگرايي انتقادي سازگار بوده، نه تنها هويت فراتاريخي علم را مخدوش نميكند، بلكه تنها به كمك آن ميتوان فهم مناسبي از علم و تحولات علمی فراهم آورد. مطابق اين ديدگاه، واقعيت پيچيده و ديرياب آدمي (در علوم انساني) بر حسب رخصتي كه پيشفرضها و ديدگاههاي دانشمندان فراهم ميآورد، به ميزان معيّني به دام تحقيق ميافتد و به جلوههاي متفاوتي از واقعيت آدمي رهنمون ميشود و سهم و نسبتي از دانش را نصيب دانشمند ميكند. دانش محدود آدمي از اين زاويه، پس از تأييد تجربي، به منزلة يافتههاي علمي و فراتاريخي، پذيرفتني خواهند بود. نسبيت معرفتی، وجود نظريههاي مختلف در رشتههاي مختلف را قابل تبیین ميكند. هر يك از دانشمندان، كار خود را با نوع معيّني از پيشفرضها آغاز میكنند و مفاهيم، فرضيهها و نظريههاي مختلفي فراهم میآورند كه در تناسب با زمينة خاص خود باشند. اظهار اين تناسب، با افزودن قيدهايي بر واژة علم، ما را دچار نسبيتگرايي معرفتشناختي نخواهد كرد ...» بر این اساس شایسته بود دکتر خسروپناه با تفصیل بیشتری بیان میکردند که به چه دلیل این بیان نمیتواند تمایز بین نسبیتگرایی معرفتشناختی و نسبیت معرفتی را مشخص کند.
۲.در دومین نقد دکتر خسروپناه به نظریه دکتر باقری نیز چند اشکال به نظر میرسد: اولین اشکال که ظاهرا اشکالی در نگارش بوده است این است که در بیان دکتر خسروپناه آمده است: «دکتر باقری درباره دو رویکرد اثباتگرایی و مابعداثباتگرایی که از مباحث مشترک فلسفه علوم تجربی و انسانی است، به خوبی سخن گفته است...» البته بیشک دکتر خسروپناه آگاهی دارند که علوم از حیث روش به علوم عقلی، نقلی، تجربی و شهودی تقسیم میشوند و از حیث موضوع به علوم انسانی و طبیعی و ... اما عبارت ایشان ممکن است این ذهنیت را ایجاد کند که علوم تجربی قسیم علوم انسانی هستند و این اشتباهی است که در بحثهایی از این دست زیاد دیده میشود.
دکتر خسروپناه در ادامه اشاره کردهاند که دکتر باقری «درباره چیستی و پارادایمهای اختصاصی علوم انسانی، همچون تحلیل گفتمانی پسامدرنها، تبیین هرمنوتیکی و ساختارگرایی و ... سخنی به میان نیاورده است.» این در حالی است که رویکردهای موجود در حوزه روششناسی علوم انسانی را با توجه به مفروضات فلسفی آنها میتوان به شکل مناسبی در دو دسته رویکردهای اثباتگرایی و مابعداثباتگرایی طبقهبندی کرد، همان گونه که در ادامه دکتر خسروپناه رویکردهای مختلف در حوزه روششناسی علوم انسانی را به دو دسته مدرن و پسامدرن تقسیم کردهاند.
دکتر خسروپناه همچنین نوشتهاند: «مدعی علوم انسانی دینی، در برابر پارادایمهای هستیشناختی، انسانشناختی، ارزششناختی و روششناختی مدرن و پسامدرن، باید پارادایمهای جایگزین معرفی کند.« به نظر میرسد استفاده از اصطلاح پارادایم در این عبارت خارج از معنای مصطلح در ادبیات رسمی فلسفه علم و حتی خارج از معنای مختار نویسنده به کار رفته است. شایستهتر آن بود که دکتر خسروپناه در این عبارت از اصطلاح مبانی به جای پارادایم استفاده میکردند. در بسیاری از موارد دیگر در متن نیز به سادگی میتوان از اصطلاح کم اشکالتر "مبانی" به جای "پارادایم" استفاده کرد.
۳.سومین اشکال دکتر خسروپناه به دکتر باقری چنین تقریر شده است: «مهمترین دلیل منکران علم دینی، خنثی بودن روششناسی علوم است. تجربی بودن علومی انسانی به نظر منکران علم دینی، دینی و غیر دینی یا بومی و غیربومی بردار نیست. طرفدار علم دینی باید نشان دهد آموزههای دینی در روششناسی علوم انسانی تأثیرگذار است تا بتواند اشکال اصلی منکران علم دینی را پاسخ گوید. نظریه تأسیسی علم دینی آقای باقری در این زمینه نقص جدی دارد.»
۴.در نقد آخر دکتر خسروپناه نوشتهاند: «دکتر باقری از تأثیرپذیری سخن گفتهاند، اما چگونگی تأثیرگذاری را مشخص نکردهاند ... باید چگونگی تأثیرگذاری نیز مشخص گردد ...». با توضیحی که در بند پیشین مطرح شد، چگونگی تأثیرگذاری مبانی متافیزیکی در فرایند علمورزی از منظر دکتر باقری روشن شد که تفصیل این بحث را باید در کتب و مقالات دکتر باقری دنبال کرد. به نظر میرسد در این زمینه تفاوت اساسی بین دیدگاه دکتر باقری و دکتر خسروپناه وجود ندارد. برای مثال دکتر باقری تصریح میکنند که ابتدا باید مبانی متافیزیکی مورد نیاز برای فعالیت علمی را بر اساس آموزههای دینی تدارک دید. رهنمودهای سلبی و ایجابی ایجاب میکند آن دسته از نظریههای علمی موجود که با این مبانی متافیزیکی همخوانی ندارند، حذف و نظریههایی اخذ گردد که با مبانی متافیزیکی دینی همخوان باشند تا سازگاری نظام معرفتی حفظ گردد. برای مثال آن دسته از نظریههای علوم رفتاری که انسان را موجودی مجبور قلمداد کرده طرد و آن دسته از نظریهها که بر اراده آدمی تأکید دارند اخذ میشوند. اما اصل فرایند نظریهپردازی در دیدگاه دکتر باقری مبتنی بر خلاقیت است. یعنی دانشمندان با توجه به مبانی مختار خود و با بهرهگیری از خلاقیت خود حدسها و فرضیهها را ارائه میکنند (شایان ذکر است دکتر خسروپناه نیز در نظریه مختار خود هیچ اشارهای به فرایند نظریهپردازی علمی نمیکنند). به هر روی، از آنجا که این حدسها یا فرضیهها با توجه به مبانی متافیزیکی مختار ارائه شدهاند، تعارضی با مبانی نخواهند داشت. اما برای بررسی میزان تطابق آن با واقعیت باید از تجربه استفاده کرد. یعنی باید دید آیا فرضیه ارائه شده با محسوسات و مشاهدات ما (که در دیدگاه خسروپناه بدیهی بوده و بخشی از هسته سخت برنامهپژوهشی علم دینی را تشکیل میدهد) هماهنگی دارد یا خیر.
ادامه دارد ....
منبع: فصلنامه تخصصی نقد کتاب «کلام، فلسفه و عرفان»-شماره ۱ و ۲ -بهار و تابستان ۱۳۹۳