فرهنگ امروز/حسین امیری: کمال تبریزی عرصهی طنز را خوب میشناسد؛ چراکه تجربیات موفقی چون «لیلی با من است» و «مارمولک» داشته است؛فیلمهایی قصهگو، طنز، جذاب و البته عمیق و اندیشمندانه و در هریک خودش و مخاطبش هر دو میدانند که چه حرفی زده میشود و چه حرفی شنیده میشود. اما قصهی فیلم «طعم شیرین خیال» فرق میکند، گویی قرار است حرفی زده شود تا حرفی زده شود و حرفی شنیده شود تاصرفاًحرفی شنیده شود و اینکه این حرفی که زده میشود همانی باشد که شنیده میشود، مهم نیست،شاید در این میان فقط آن دو جملهای که حذف شده و کمال تبریزی در جمع اصحاب رسانه خودش آن را بیان کرد آنقدر مهم است که بقیهی حرفهای فیلم دیگر اهمیتی ندارد، جملاتی که بیشتر به دغدغهی یک سیاستمدار شبیه است تا هنرمند؛ جملهی اولی اشاره به غیراقتصادی بودن انرژی اتمی دارد و جملهی دوم به زندانیان سیاسی مربوط میشود؛ یعنی دو مسئلهی مهم که از زمان روی کار آمدن دولت جدید برخی از گروههای سیاسی علاقه داشتهاند همواره بدان بپردازند و آن را از دولت مطالبه کنند.
ساختن فیلم در موضوعی که اینهمه شعار دربارهی آن ساخته شده است حرکت در لبهی تیغ است؛ چراکه مردم در ذهن خود همواره شعارهایی را دارند که با دیالوگها و وقایع فیلم و در نهایت با پیام و نتیجهگیری نهایی فیلم مقایسه میکنند و نسبت اینهمانی برقرار میکنند.«طعم شیرین خیال» هم به شدت از این موضوع رنج میبرد، برنامههای تلویزیون، صفحات روزنامهها، بیلبوردهای بزرگ شهری و حتی تابلوهای جادههای بینشهری مملو از شعارهای محیط زیستی است؛ لذا هوشمندی بسیاری نیاز هست تا فیلمساز بتواند از دام شعار رهایی پیدا کند.
وقتی موضوعی بهصورت سفارشی یا از سر دغدغه انتخاب میشود، هنرمند میبایست آن را تبدیل به سوژه کند؛ یعنی از مفهومی کلی یک مفهوم یا امر جزیی استخراج کند و آن را مبنای تولید اثر هنری قرار دهد. در سینما نیز مرحلهی تبدیل موضوع به سوژه بسیار مهم و حیاتی است؛ چراکه اشتباه در این مرحله میتواند کل اثر را تبدیل به شعار کند. در فیلم اخیر، موضوع، محیط زیست است، اما سوژه، ازدواج بین استاد و شاگرد؛ بین موضوع و سوژه نسبت مستقیمی وجود ندارد؛ لذا موضوع در قالب شعار و در ظرف دیالوگ به اثر تحمیل میشود. اما کمال تبریزی بهواسطهی تجربه و سواد سینماییاش سعی کرده این مشکل را حل کند و برای این کار دست به دامن فانتزی شده است، انتخاب فرم فانتزی به شدت از ناگواری و نچسبی شعار در فیلم میکاهد و تا حدی نیز کارگردان در این مسئله موفق بوده است. بازی خاص و فانتزی شهاب حسینی از بار شعار کاسته است و تا جایی که به بازی وی مربوط میشود فضای فانتزی در فیلم بهدرستی رقم میخورد.
برای اینکه مخاطب فضای فانتزی فیلم را بپذیرد و شعارزدگی فیلم، وی را آزار ندهد، کارگردان میبایست بتواند فضای فانتزی را بیافریند و تمام اجزا و شرایط لازم برای فانتزی را فراهم کند؛ اما در فیلم اخیر همهی اجزا فانتزی نیستند، دنیایی که پدر شیرین در آن قرار دارد دنیای جدی، دارای دیسیپلین و قواعد شرعی و عرفی است، او قنادی درستکار و صاحبنام است و فضای کاری وی نیز عاری از شوخی و فانتزی است. فضای دانشگاه نیز جدی است و اگر طنزی چه در فضای دانشگاه و چه در لوکیشن گردش علمی پیش میآید، طنز موقعیت ناشی از تقابل استاد دوستدار محیط زیست با فضای جدی و متفاوت زندگی دیگران است. وقایع نیز اصلاًبهصورت فانتزی رقم نمیخورند؛ نرفتن استاد رازیانی سر قرار، متهم شدن وی و اخراجش از دانشگاه و ... وقایعی است که متعلق به ژانر فانتزی نیستند. البته قرار نیست همهی قواعد ژانر بهصورتنعلبهنعل توسط کارگردان رعایت شود، اما اگر قرار است حسی یا فضایی به مخاطب القا شود باید آن فضا بهدرستی رقم بخورد.
خارج شدن از موضوع و فضای فیلم متأسفانه با ناشیگری عجیبی از کارگردان «لیلی با من است» بعید مینماید که رخ داده است. در حقیقت کارگردان در برخی دیالوگها از سوژه و موضوع فاصله نمیگیرد بلکه فالش میزند؛ دادن شعارهای سیاسی در فیلمی که اساساً سیاسی نیست مصداق فالش زدن است، شعارهایی دربارهی دزدیدن نفت، دستگیری دختران بهخاطر دوچرخهسواری و ... در خارج از فضای فیلم رخ میدهد و بیشتر دغدغهی غیرسینمایی فیلمساز است. البته زدن حرف سیاسی در ژانر فانتزی نه تنها غلط نیست اتفاقاً ژانر مذکور قابلیت گنجاندن هر نوع شعار اجتماعی-سیاسی را دارد، به شرطی که فضای لازم فراهم شود نه اینکه در بین دیالوگهایی که تماماً بر اساس طبیعتدوستی بیان میشود ناگهان یک جمله بدون هارمونی لازم با فضای فیلم مطرح شود و فیلم بهسرعت از این دیالوگ عبور کند، گویی جملاتی به اشتباه در داخل دیالوگهای فیلم گنجانده شده باشد.
پایانبندی فیلم هم تا جایی که به انیمیشنهای پایانی و دیالوگهای شیرین مربوط میشود فانتزی است، اما جای یک رخداد فانتزی و جذاب در سکانس گیر افتادن مهندس کلاهبردار و استادی که همکار وی است خالی است، نه تنها در این مورد، در کل فیلم فضای فانتزی فقط با دیالوگ و انیمیشن و افکت صوتی ایجاد میشود و در بازیها، زدوخوردها و ... فضای فانتزی رخ نمیدهد، بهطوریکه اگر فیلم بهصورت نمایش رادیویی روایت بشود باز همین حد و اندازه از فضای فانتزی ایجاد خواهد شد؛ چراکه اساساً فضای فیلم فقط با دیالوگ شکل میگیرد و نه با قصه و نه بازیهاو نه کارگردانی، گویی انگیزهای کارگردان را به ساخت چنین فیلمی سوق داده است که به اندازهای قدرتمند نبوده که وی را تا طراحی جزئیات همراهی کند و گویی وی سفارشی پنهان و آشکار داشته و بدون اینکه بخواهد این فیلم را رقم زده است. شاید نساختن فیلم وقتی که همهی شرایط و لوازم مهیا نیست هم آسان باشد و هم مشکل.