اشاره: آنچه میخوانید پاره دوم مقاله دکتر غلامحسین مقدم حیدری در معرفی اندیشههای میرزا صادق مجتهد تبریزی است که بخش نخست آن پیشتر در همین سایت در اختیار مخاطبان قرار داده شده بود.
فرهنگ امروز / غلامحسین مقدم حیدری:میرزا صادق مجتهد تبریزی از علمای بزرگ شیعی محسوب میشود که در جنبش مشروطیت نه تنها با مشروطه بلکه با مشروطهی مشروعه نیز بهسختی مخالفت نمود. متأسفانه به نظر میرسد دو رسالهی مشروطیت ۱ و ۲ (منسوب به او) تا زمان انتشار کتابهای بیان صادق و تبیان صادق (هجری شمسی ۱۳۹۰) هیچگاه منتشر نشده است، ازاینرو تاکنون کسی به بررسی آرای فلسفی و کلامی او در این باره نپرداخته است. این مقاله سعی میکند ارزیابی مجملی از آرای میرزاصادق مجتهد تبریزی دربارهی مشروطیت ارائه دهد و سپس دلایل مخالفت او با مشروطه و مشروطهی مشروعه را بر مبنای رویکرد شیعیاش به اسلام بازسازی و مورد ارزیابی قرار دهد.
عالم الهی ملبس به لباس شیطانی
میرزا صادق، آیین طبیعیان و ملت کفریه را مخالف و ضد آیین الهی میداند، او معتقد است کسانی که موفق نشدند جامعهی اسلامی را بهصورت آیین طبیعیان دربیاورند از این طریق عمل کردند که «کفر را بهصورت و اسم اسلام اقامه کنند» (همان جا، ص ۳۸۰)؛ یعنی «از آن ماده کفری گرفته، ملبس بهصورت شریعت و دین کرده به خورد مردم بدهند» (همان جا)، آنان این آموزهی «ولایت امور حق مردم است» را از طبیعیان گرفتهاند و آن را با احکام دینی مصور میکنند و معتقدند که بدینگونه میتوان هم حق مردم را حفظ کرد و هم حق دین را. «این طریقه مرصّع و مشکّل به صور امور شرعیه نمودن است» (همان جا، ص ۳۸۳).
حال این پرسش مطرح میشود که مگر اسلام جز عمل به احکام دینی نیست؟ مگر اسلامی بودن یک جامعه منوط بر رعایت شریعت در آن جامعه نیست؟ پس چه اشکالی دارد که ما بهواسطهی استقرار مشروطیت برای جلوگیری از ظلم و ستم حاکمان مستبد حکومت را به دست مردم بسپاریم، اما در مقابل قوانین آن را مقید به رعایت قوانین شریعت نماییم؟ بدینگونه هم اسلام حفظ میشود و هم از حکومت استبدادی جلوگیری میگردد. پاسخهای میرزا صادق آقا به این پرسشها را میتوان به دو بخش تقسیم کرد؛ در بخش اول به معنای اسلام در نزد او میپردازیم و در بخش دوم معنای ظلم و جور در نزد او را میکاویم.
رابطهی شریعت و ولایت
از نظر میرزا صادق اسلام «روحی دارد و جسدی، آنچه روح و حقیقت او است که عبارت از ایمان به خدا و خلفای او است، مخصوص به خواص صلحای اثنیعشریه است» (همان جا، ص ۳۸۱) و جسد او صورت ظاهری اسلام است که در احکام و شریعت اسلام که در جامعه جاری میشود متبلور میگردد، بهعبارتدیگر، روح اسلام همان ولایت خدا و به تبع ائمهی معصومین است و جسد او همان شریعت است. حال این پرسش بسیار مهم مطرح میشود که رابطهی روح (ولایت) و جسد (شریعت) چیست؟
میرزا صادق معتقد است، گرچه جسد و روح از هم جدا نیستند و روح اسلام تنها در قالب جسد او میتواند ظهور و بروز بیرونی داشته باشد، اما همواره این خطر وجود دارد که جسد اسلام در جامعهای مشاهده گردد، اما این جسد فاقد روح باشد؛ یعنی صورتی از احکام دینی در جامعه جاری باشد اما این احکام توسط ولی امر به اجرا درنیاید، بهعبارتدیگر، «شریعت، مناسک ولایت است و ازاینرو ملاکات احکام شرعی نیز ریشه در ولایت دارد؛ پس اینگونه نیست که این افعال بهصورت مستقل مصلحتهایی در ذات خود داشته باشد، بهعبارتدیگر، ملاک احکام شرعی تناسبات ولایت است و ولایت طریق رسیدن به توحید و قرب به خداوند است» (میرباقری، ۱۳۹۳، ص ۴۹).
در این دیدگاه ظاهر همهی حلالها و حرامها همانهایی است که در مناسک شریعت آمده است، مثل حرمت دروغ، غیبت، قتل، ربا، زنا و ... اما «باطن همهی حلالها، ولایت اهلبیت و باطن همهی حرامها ولایت ائمهی جور است» (۵۱ میرباقری). از امام کاظم دربارهی معنای ظاهر و باطن در آیهی «انما حرم الفواحش ما ظهر منها و ما بطن» (اعراف، آیه ۳۳) سؤال کردند و ایشان پاسخ دادند: «قرآن ظاهری دارد و باطنی؛ همهی آنچه در قرآن حرام شمرده شده، ظاهر است و باطن آن ائمهی جور است و همهی آنچه در قرآن حلال گردیده شده، ظاهر است و باطن آن ائمهی حق است» (اصول کافی، کتاب الحجه، باب من ادعی الامامه ... حدیث ۱۰).
بنابراین، حلال ظاهری راه سرسپاری به ولایت حقهی الهی است و حرام ظاهری راه سرسپاری به ولایت باطل؛ زیرا محیط ولایت معصوم قواعد خاص خود را دارد و محیط ولایت کفر نیز قواعد مخصوص به خود را. انسان در هریک از این دو محیط قرار بگیرد باید قواعد آن محیط را رعایت کند و متناسب با آن ولایت زندگی کند. مناسک ولایت ائمهی جور شامل فواحش و منکرات است و مناسک ولایت نبی اکرم نیز شامل همهی معروفها و حلالها. خروج از محیط معروف و حلال مساوی با ورود به منکر و حرام است که در حقیقت برابر با قرار گرفتن در محیط ولایت شیطان و پذیرفتن قواعد سرپرستی کفر است.
پس هرآنچه انسان بهسوی آن دعوت میشود یا حقیقتی در طول توحید و شعاعی از لوازم پذیرش توحید است، دعوت به نماز، روزه، زکات، اخلاق نیکو، ایثار و ... نیز در باطن خود طریقی برای تسلیم به ولایت معصومین هستند یا طریقی بهسوی ولایت باطل؛ مثلاً دروغ گفتن یکی از حرامهای خداوند است، اما دروغ نگفتن میتواند بهعنوان یک کارکرد اجتماعی نیز عمل کند؛ یعنی ممکن است جوامعی که هیچ اعتقادی به ولایت الهی ندارند آن را به کار گیرند و از تبعات اجتماعی آن نیز بهرهمند شوند، اما چون در محیط ولایت کفر قرار دارند در طریقی بهسوی تقویم ولایت باطل قرار میگیرند؛ بنابراین، «عمده در دینیت دین و اسلامیت اسلام، مواد احکام نیست، بلکه کیفیت نظم و اجرا و هیئت قانون الهی است که سپرده به دست ولیامر است، باید ترتیب و تمشیت و ارادهی او واقع شود» (سید علوی، ۱۳۹۰، ص ۳۷۰).
ازاینرو، جسد اسلام بیشتر به چشم میآید و ممکن است که قلمرو وسیعی را دربر گرفته باشد، حال آنکه باور و عمل به روح اسلام چندان ساده نیست و ممکن است با غفلتها و انحرافهای بسیاری همراه باشد؛ ازاینرو، «جسد او اوسع و اعمّ از اولی است» (همان جا، ص ۳۸۱). اما میرزا صادق معتقد است «این سیمی [سومی] را که عبارت از جلوه دادن کفر است بهصورت اسلام و اشنع از اول و دویمی است» (همان جا، ص ۳۸۳).
ولایت مردم ظلم اکبر است
میرزا صادق آقا نظر خود دربارهی ظلم و جور را چنین بیان میکند:
عدل محض و حقانیت صافیه از شوائب ظلم و جور، منحصر است به سلطنت الهیه و قوانین او؛ یعنی احکام کتاب مکنون که به دست مباشرین آن سلطنت که از جانب حضرت احدیت منصوب و معین باشند، مجری شود و تمام خلق در حدود وظایف عبودیت خود انقیاد ورزند و ماعدای او هرچه باشد، از هر قسم سلطنت و ریاست و اساس که از این رشتهی الهیه خارج است و از مجعول و مخترعات خلق باشد، خواه مخترعین آن مسلم باشند یا کافر، به هر شکل و به هر صورت اختراع کرده باشند، از استبداد یا مشروطه یا جمهوریت، به قهر و غلبه و اجبار یا به رضا و رغبت خلق، و همچنین قانون و قرارداد و قواعد موضوعه، همهی صنوف خلق از اولین و آخرین، همه ظلم و جور و ناحق و باطل است. مؤسسین آنها مبدع و مباشرین آنها ظالم و اعانت و حمایتکنندگان آنها، اعوان و حمایت جور و مفسدین در روی زمین و صفحهی ممالک حضرت ربالعالمین هستند و اگر اسم حقانیت و مشروعیت بر او بپوشانند، ممزقین و محرفین کتاب و مبدلین دینالله خواهند شد. (همان جا، ص ۲۶۲)
او میگوید که طرفداران این رأی معتقدند که اگر به استقرار مشروطیت رضا ندهیم به سبب ظلم سلاطین و نشر فرهنگ طبیعیان صورت اسلام از بین خواهد رفت. اما میرزا صادق معتقد است که این ظلم بزرگی در حق دین است؛ زیرا شما احکام الهی را لباس کفر میپوشانید درحالیکه این دو دستگاه (الهی و کفری) ضد یکدیگرند و وجود یکی وجود دیگری را نفی میکند. «اهل دین و اسلام، سلطنت آنها سلطنت الهیه و قانون آن سلطنت، شریعت نازله از پروردگار عالمیان است و این دو دستگاه با هم تناقض دارد: یکی کفر و الحاد است، دیگری اسلام و ایمان؛ و هرگز کفر و ایمان جمع نمیشود و جمع کردن، عین خروج از دین است.» (همان جا، ص ۳۱۸)
بهعبارتدیگر، «حمایت حق به ناحق جایز نیست؛ پس تأسیس بدعتی در دین نمودن یا اساس ظلمی گذاشتن به جهت حفاظت صورت اسلام یا توسعهی دایرهی آن صحیح نیست» (همان جا، ص ۳۶۲). کار اینان بدین معناست که «ما امروز بیدین شویم تا دیگران فردا بیدین نشوند» (همان جا). میرزا صادق استدلال این افراد را که در نهضت مشروطه سعی داشتند با مشروعه کردن مشروطه آن را برای علمای دین و عموم مسلمانان مقبول سازند چنین بازسازی میکند:
«مسلمین در اسلامیت خود به تکالیف شرعیه و قوانین دینیهی خود کاملاً عمل نخواهند کرد؛ لهذا محتمل است در آخر به قوانین دول خارجه مبتلا شده، شکوه و رونق اسلام برود. ما خود قوانین آنها را تأسیس و سلطنت جوریه به شکل سلطنت آنها تشکیل نماییم تا آنها نکنند؛ یعنی ظلمی به شریعت در آخر از اجانب خواهد رسید یا محتمل است برسد، ما خود آن ظلم را به شریعت برسانیم تا آنها نرسانند. مثل اینکه کسی بگوید متوقع است من در آخر به دست اجانب کشته شوم، بهنقد خود را بکشم تا از اجانب مأمون شوم!» (همان جا، ص ۳۶۳)
نتیجه
همانطور که ملاحظه شد از نظر میرزا صادق اسلام و کفر نیز دو کل متفاوتند که هریک دارای اصول، قوانین، احکام و اعمال مختص خود هستند که چنان به هم ممزوج شدهاند که همچون تار و پود یک بافته، درهمتافته شده میباشند و تصویری از جهان ارائه میدهند که تغییر و اصلاح هیچ بخش آن امکانپذیر نیست. اسلام بهمثابه یک کل یکپارچه دارای اجزای متفاوتی است، اما این کل دارای صبغهای است که رفتار هر بخش آن را تعیین میکند. این نگرش کلگرایانه در این آیهی قرآن بهخوبی قابل مشاهده است: «صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْأَ حْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ» (بقره، آیه ۱۳۸)، «اين رنگ خداست و رنگ چه كسى از رنگ خدا بهتر است و ما پرستندگان او هستيم.» این رنگ که قرآن از آن به رنگ الهی تعبیر میکند این است که خدا تنها حاکم این جهان است و پیامبر و معصومان تنها اولیای این جهان هستند.
«عدل منحصر به سلطنت الهیه و جریان قوانین آنها که احکام کتاب مکنون است به دست مباشرین آن، که منصوبین از جانب حضرت احدیت باشند و سایر مردم گردن به طوع و انقیاد او نهند و خداوند متعال دستگاه همین سلطنت حقهی خود را در زمین از ابتدای خلقت تا انقراض آن گسترده و مهیا فرموده است. مطالبهی مردم لغو و غلط است: اولاً، مردم را حق مطالبه نیست، ایشان را جز عبودیت و انقیاد وظیفهای نیست. ثانیاً، اگر از غیراولیای امر مطالبه میکنند که آنها خود غاصب و جائرند، غلط و سفاهت است» (سید علوی، ۱۳۹۰، ص ۲۶۵).
حال آنکه صبغهی کفر این است که «مردم خود حق دارند تا بر امور خود همانگونه که میخواهند حاکم باشند»؛ ازاینرو در هر جزء و بخشی از تمدن طبیعیان بنگریم این رنگ الحادی در آن دیده خواهد شد. دقیقاً به خاطر همین ویژگی است که میرزا صادق معتقد است افرادی که سعی در ملبس کردن کفر بهصورت اسلام هستند ممکن است نه تنها خدا و پیامبر را نفی نکنند، بلکه حتی برخی واجبات مثل نماز و روزه را نیز انجام دهند، اما بااینوجود آنها متعلق به طریقیهی کفر میباشند؛ زیرا «میزان ایمان و کفر به التزام و زیر بار رفتن (طریقهی الهیه) و عدم او است» (همان جا، ص ۴۰۶)؛ ازاینرو «اگر کافری عمل نماز و روزه را اقامه کند، اصلاح کفر او نخواهد نمود» (همان جا، ص ۴۰۷)؛ زیرا عمل به احکام دینی تنها زمانی عملی الهی قلمداد میشود که این احکام جزئی از طریقهی الهی تلقی شود که در آن تنها خدا و انبیا و اوصیای او میتوانند قوانین فردی و اجتماعی زندگی را بیان کنند و نه انسانها؛ بنابراین، اگر کسی مشروعیت قانونگذاری را به مردم واگذارد و نه به خدا، از صبغهی الهی بیرون رفته است و اگر تمام احکام شرعی را هم انجام دهد باز از دایرهی اسلام بیرون است.
بدین دلیل او معتقد است که «مشروطه که آیین و طریقهی طبیعیان است، قبول کردن مسلمین او را و دخولشان در زیر بار او عین خروج ایشان است از طریقهی اسلام و دخول است در طریقهی کفر و با وصف این حالت، نماز و روزه ثمری نداشته، کفر موجود را مبدل به دین اسلام نمیکند؛ چنانکه مجرد علم بر اینکه خدایی هست و پیغمبری دارد و شریعتی آورده است، فایده و عایدی ندارد، با وجود دخول در طریقهی کفر و انقیاد و تمکین از آن طریقه» (همان جا، ص ۴۰۷). از نظر میرزا صادق مثل اینان «مثل این است کافر ولدالزنایی را عبا و قبایی به طرز لباس اهلاسلام به اندام او بپوشانند و عمامهی سبزی به سر او بگذارند، بگویند این سید است و حفظ نسل خاتمالنبیین را در روی زمین به او و امثال او نعوذبالله میتوان نگه داشت» (همان جا، ص ۳۸۳).
اگر او دستگاه کفر (آیین طبیعیان) را یک کل یکپارچه نمیدید که فراخوان جزئی از آن، اعلام حضور تمامی اجزاي دیگر را در پی دارد، قطعاً با کسانی که سعی در دستکاری آن میکنند تا آن را مطابق صورت اسلام درآورند همراهی مینمود. دقیقاً به همین دلیل است که میرزا صادق «در هر دو حیطهی نظر و عمل بر طرد مطلق اندیشهی تجدد و دستاوردهایش تأکید فراوان ورزید و تا پایان عمر بر عدم جواز استفاده از ابزار تکنولوژیک و امور جدید و مدرن فتوا داد» (عسگری، ص ۲۰)؛ این بدان معنی است که تمام ابزارها و وسایل تکنولوژیک از آنجا که ساختهی فرهنگ و تمدن غربی هستند، رنگ کفر را دارند؛ بنابراین بهکارگیری آنها حتی اگر در جهت پیشبرد و توسعهی اسلام باشد، منجر به از بین رفتن ماهیت کفر آن نمیشود، بلکه سبب تغییر شکل زندگی مسلمانان و شبیه و نزدیک شدن آنها به شکل زندگی طبیعیان خواهد شد.
او سعی کرد تا در جریان مشروطه به جنگ با دستگاه کفر که ملبس بهصورت اسلام شده است، بپردازد، اما اقداماتش بر علیه مشروطه با شکست مواجه شد و پس از انحلال انجمن اسلامیه -که از تشکلهای سیاسی ضدمشروطیت در تبریز بود- دیگر خود را از تمام جریانات سیاسی کنار کشید؛ در هیچ کاری مداخله نمیکرد بهطوریکه حتی در مسائل شرعی نیز فتوا نمیداد؛ از حکومت، قانون، مشروطه و مجلس و این قبیل امور صحبت نمیکرد و اگر از این موضوعات سخن به میان میآمد ناراحت میشد و همهی آنها را بد میدانست؛ از امور دولتی مثل گمرک، مالیات، گذرنامه، شناسنامه، سربازی، مدارس جدید اجتناب ورزید. او «از همه چیز مشمئز بود و این طرز فکر را به اطرافیان خود تزریق مینمود... علمای دیگر به تقلید از او پرداختند، چنانکه عدم مداخلهی مطلق در امور جمهور (تودهی مردم)، مخالفت منفی با دولت و امور مربوطه به آن و مخالفت با هر چیز جدید حتی با چاپ سربی لازمهی روحانیت شد» (مجتهدی به نقل از عسگری، ص ۲۰).
به نظر میرسد میرزا صادق به این نکته واقف شده بود که دستگاه کفر چنان بر همه چیز مستولی شده است که مخالفت با آن نه تنها تأثیری ندارد، بلکه خود در بازی دستگاه کفر قرار میگیرد؛ ازاینرو، او نه با کل دنیای مدرن (آیین طبیعیات و ملت کفریه) همنوا میشود و نه بر علیه آن قیام میکند، بلکه تنها از آن کنارهگیری میکند؛ البته این بدان معنا نیست که او امید خود را از دست داده است، بلکه اگر ایمان وی به امام زمان را به این امر اضافه کنیم، کنارهگیری او دارای معنای ویژهای میشود.
او در رسالهی مشروطیت ۲ معتقد است که هر دو شکل استبداد و مشروطه در ظلم و جور بودن مشترکند. در استبداد یک نفر حق خدا و اوصیای او را غصب کرده و حکومت تشکیل داده است، حال آنکه در مشروطه مردم با رأی دادن به یکسری نمایندگان حق قانونگذاری و حکومت کردن را به فرد یا یکسری افراد دادهاند و بدینگونه همهی آنها در غصب حکومت خداوند و معصومین شریک شدهاند، بهعبارتدیگر، «غصب حق خدا و محمد و آل محمد عمومی شده است» (سید علوی، ۱۳۹۰، ص ۲۶۷). او معتقد است که معنای این حدیث در علائم ظهور که «لایظهر الا بعد ما ملئت الارض جوراً و ظلماً» به معنای پر شدن زمین از فسق و فجور نیست؛ زیرا که عالم همیشه پر از این نوع ظلمها بوده است، بلکه منظور «عزل خدا و خلفای او از سلطنت است که مردم حق آنها را غصب و تصاحب نموده، به ظلمت این ظلم، نور حق آنها را خاموش کنند ... در هر عصر و زمان، نفوس خبیثه متصدی این امر شنیع بوده و سایر مردم از مستضعفین و غیرهُم، کرهاً و طوعاً تبعیت آنها نموده» (همان جا، ص ۲۶۸).
گرچه تا پیش از انقلاب مشروطه این امر به طور کامل به وقوع نپیوسته بود، اما بعد از آن، «این فرقه... استحقاق سلطنت و ولایت امور خلق را از خدا و خلفای او و نمایندگان ایشان قطع و سلب و به تبعیت و تقلید از طبیعیان ملل خارجه به مردم سپرده و حق ملت دانسته» (همان جا، ص ۲۶۸-۲۶۹). در واقع پر شدن عالم از ظلم و جور به معنای آن است که نظام مشروطه یا بهاصطلاح امروزی، دموکراسی همهی عالم را فرا گیرد، گرچه به نظر میرسد که بدینگونه نور حق ضعیف گشته است، اما خداوند به وجود ائمه در زمان ظهور و نواب آنها در زمان غیبت این نور را حفظ کرده است؛ بنابراین، کنارهگیری میرزا صادق از این منظر، کنارهگیری از دستگاه کفر و آلوده نشدن بدان است تا زمانی که امام زمان ظهور کند.
منابع:
- زرگرینژاد، غلامحسین (۱۳۷۷ چاپ دوم) رسائل مشروطیت: هیجده رساله و لایحه دربارهی مشروطیت، انتشارات کویر
- سید علوی، سید ابراهیم (۱۳۹۰) تبیان صادق، مؤسسهی کتابشناسی شیعه، قم
- معینزاده، مهدی (۱۳۸۰) وجه انسانمدار رویکرد شیعی، نقد و نظر شماره ۲۷ و ۲۸
- نجفی، موسی (۱۳۹۲) بنیاد فلسفه سیاسی در ایران عصر مشروطیت، مؤسسهی مطالعات تاریخ معاصر ایران
- مهدیزاده، حسین (۱۳۹۳) بینش تمدنی: تقریری از کلام اجتماعی سید محمد میرباقری، کتاب فردا
- کانت، ایمانوئل (۱۳۷۰) «روشنگری چیست»، مترجم همایون فولادپور، کلک، شماره ۲۲
- اصول کافی، جلد اول
- التوحید للصدوق
- بحارالانوار، جلد ۲۷
- عسگری، حسین (۱۳۸۹) روستای ایستا، نشر محبی
Foucault,Micheal(1984) “What is enlightenment?” in The Foucault Reader, editor Paul Rabinow, Pantheon Books, New York