فرهنگ امروز/ سارا فرجی: سید مصطفی محققداماد از اساتید دانشگاه شهید بهشتی و از اعضای فرهنگستان علوم ایران یکی از سخنرانان همایش «خواجه نصیرالدین طوسی» بود که چندی پیش در مؤسسهی پژوهشی حکمت و فلسفه برگزار شد؛ موضوع سخنرانی او «خواجهی طوسی و علم اصول فقه» بود. به عقیدهی محققداماد خواجه نصیرالدین طوسی اجتهاد پویای شیعه را هم در مبحث الفاظ و هم در منابع فقه با حجت دانستن خبر واحد بنیانگذاری میکند و سنگ حجیت خبر واحد را به سینه میزند و خبر واحد را حجت مطلق میداند. مشروح صحبتهای وی در این باره را در ادامه میخوانید:
هرکس از خواجهی طوسی نامی بشنود بلافاصله چند علم به ذهنش خطور پیدا میکند؛ یکی از آنها کلام است، چون خواجهی طوسی با کتاب «تجرید الاعتقاد» و «نقد المحصل» و آثار امثال اینها که در این زمینه داشت، نظامدهندهی کلام شیعی است. در علوم انسانی آثار فلسفی و عرفانی بسیاری از خواجه منتشر شده است، در علوم فنی و تکنیکی، نجوم و ریاضیات و... آثار بسیاری دارد. علم اصول فقه ، مبحثی است که من امروز قصد صحبت کردن دربارهی آن را دارم و آن هم دانشی که شاید تا بهحال دربارهاش صحبت نشده، است. علم اصول فقه از علومی است که در دامان ادبیات اسلامی پروریده شده و مشهور این است که بنیان آن به دست شافعی بنیان شده است؛ در این زمینه اختلافنظر بسیار است و نظراتی وجود دارد که قبل از شافعی هم قواعد اصول فقه در لابهلای روایات اهلبیت کم نبوده است، البته نمیتوان منکر این موضوع شد که نظامدهندهی این علم شافعی بوده است.
واقعیت این است که اول کار وقتی این دانش تدوین شد علمای شیعه نسبت به قواعدی از این اصول موضعگیری کردند. این علم به سه بخش تقسیم میشود: بخش الفاظ یا فلسفهی الفاظ، مثل مبحث حقیقت؛ بخش دوم حجت است، چیزی که در استدلال فقهی میتوان بهعنوان یک حجت به آن تمسک کرد؛ بخش سوم هم مبحث تعارض ادله است. در هر سه بخش علمای شیعه در مقابل علمای اهلتسنن موضعگیری کردند و اختلافِ راه داشتند، ولی اگر از من بپرسند، در بخش اول (الفاظ) اختلاف چندانی وجود نداشته غیر از یکی، دو مسئله، ولی آنچه که به نظرم شافعی بنیانش را گذاشته و علمای شیعه هم مقلد آن شدند، بحث حجیت ظهور یا اصاله الظهور است که از حجرهای اساسی است که شافعی بنیان آن را گذاشت و بعد علمای شیعه پیروی کردند و در کتبشان اختلافی در این باره نداشتند. اما در بخش دوم که بخش منابع فقه است اختلاف اساسی وجود دارد؛ یعنی تسنن و تشیع فقهی، آنچه که شیعه و سنی را از نظر فقهی از هم ممتاز میکند، فصل دوم علم فقه است، سوالاتی مثل اینکه ما شریعت را از کجا باید بگیریم، منبع شریعت چیست؟ چه چیزی برای ما اعتبار دارد و حجت است؟ آیا ما حجیتی داریم یا خیر؟ آیا فقط قرآن حجت است؟ غیر از قرآن و سنت هم حجیت است؟ قرآن را چه کسی برای ما تفسیر میکند و چه کسی حق تفسیر دارد؟ چه کسی سنت را به ما میرساند؟ با خواب به سنت پیغمبر میرسیم یا با قلبمان؟ سؤالاتی است که در این حوزه مطرح میشود. اگر قرآن و آیات دربارهی مسئلهای نداشتیم و میخواستیم به سنت نبوی تمسک کنیم، چه کسی ما را به سنت نبوی متمسک میکرد؟ نقل مطلب از پیامبر در چه صورت ارزش و اعتبار دارد؟ اینجا جایی است که شیعه و سنی مقابل هم ایستادهاند و مباحث ارزندهای مطرح شده است، از جمله مباحث این است: چند نفر یک سنت را نقل کنند ارزش دارد؟ آیا هرکسی مطلبی را نقل بکند (حتی یک نفر) حجت است یا اینکه باید به عدد متواتر برسد که حجت شود؟
در روزهای نخستین اهلسنت میگویند اگر قرار باشد چیزی از پیغمبر برای ما نقل بشود حجت شود باید آنقدر متواتر نقل بشود که اطمینان و یقین حاصل بشود که شدنی نیست؛ بنابراین، گفتند هر خبری از هرکسی از زبان پیامبر نقل بشود حجت است، فقط اینکه باید بدانیم که آن فرد، دروغگو و مشهور به کذب نباشد و بدی از آن ندیده باشیم و بهاصطلاح حجیت خبر واحد وجود داشته باشد. خبر واحد یعنی ناقل آن متواتر نیست، ولی افرادی هستند که اثباتنشده که آدمهای دروغگویی باشند؛ بنابراین، بیشتر روایاتی که در صحاح سته مطرح است، همینهاست، حرفهای مضحکی که هیچکس باور نمیکند این را پیغمبر (صلیالله علیه و آله) گفته باشد! متأسفانه یک چهرهی غارتگر، ظالم، دروغگو، مالمردمخور، شهوتران و ... از ایشان ساخته شده بود و لابهلای اخبار بود.
علمای شیعه که دو برادر سید علمالهدی و سید رضی بودند، فریادکش این قضیه بودند که این اخبار حجت نیست و ارزش ندارد، خبری که قرار است سنت را برای ما نقل بکند زمانی حجیت دارد که ناقلینش از نظر تعداد اطمینانآور باشند و اخبار آحاد را منکر شدند. اما متأسفانه اخبار به دست یک دین حداقلی افتاده بود، تا قرن پنجم که یک فقیه ایرانی پیدا میشود و در اجتهاد و دین شیعه انقلاب ایجاد میکند به نام «محمدبنحسن طوسی» معروف به شیخ طوسی که اسمش را هم شنیدهایم و اولین بار در تاریخ ما به شیخ الطائفه معروف شد -در قرن هفتم علامه حلی اول کسی است که شیخ طوسی را شیخ الطائفه خواند-؛ ایشان اجتهاد پویای شیعه را بنیانگذاری میکند، هم در مبحث الفاظ و هم در منابع فقه با حجت دانستن خبر واحد، سنگ حجیت خبر واحد را به سینه میزند و خبر واحد را حجت مطلق میداند؛ یعنی اگر راوی یک خبر فاسق نباشد، عادل تلقی شود باید به آن عمل کرد و عموم قرآن را با آن تخصیص میزنیم. با حجت شدن خبر واحد، اجتهاد تکان میخورد؛ خواجه در این رابطه بحثهای مفصلی انجام داد لذا اسم کتابش را گذاشت «مبسوط» که در هشت جلد منتشر شد. تا قبل از وی کتابهای کوچکی در این باره منتشر شده بود، ولی ایشان چون منبع جدیدی برای استنباط معرفی کردند، کتاب معروف شد. این بزرگوار آنقدر عظمت پیدا میکند که تا یک قرن یعنی صد سال هیچکس به میدان نقد شیخ طوسی نمیآید و همه سکوت میکردند و انگار همه مقلد شیخ طوسی شدند و اجتهاد جدیدی دیگر وجود نداشت.
حوزهی شیخ طوسی نجف بود و شاگردانش بعد از فوت وی پخش میشوند و چند تا حوزه تشکیل میشود، یکی از آنها در حلب (شمال سوریه)، یک حوزه در حله و یکی هم در قم فعلی و ری و... تشکیل میشود. این حوزهها یک فکر ندارند، حوزهی حلب نقاد شیخ طوسی است، اما حوزهی حله اولش انتقاد و بعد ساکت میشود. ابنادریس حلی نتیجهی شیخ طوسی است و تمام حرفهای جدش را نقادی کرده است و بعضی مواقع هم حرفهای توهینآمیز زده، حتی عباراتی دارد که باور نمیکنیم از اوست و قابل گفتن در این جمع نیست. سید ابوالمکارمبنزهره کسی است که در حوزهی حلب فعال بوده و ده سالی از نظر مرگ با ابنادریس فاصله داشته، وی فقط به یک بخش از حرفهای شیخ طوسی نقد دارد و در واقع این بخش را ویران میکند -ولی ابنادریس به همه حرفهای شیخ طوسی نقد کرده- و آن هم در مسئلهی حجیت خبر واحد است! اینکه مگر میشود که با یک خبر واحد آدم بکشیم؟ ایشان در یک کتاب به نام «غنیه النزوع الی علمی الاصول و الفروع» در این باره توضیح دادند -غنیه یعنی مایهی بینیازی، نزوع یعنی تلاشگر، متد این کتاب خیلی جالب است و ایکاش همهی آثار فقهیمان اینگونه بود، ایکاش حداقل رسالههای عملیهمان اینگونه بود-؛ در ابتدا یک فصل دربارهی اعتقادات و اصول اعتقادی بحث میکند، بعد اصول اخلاقی، بعد علم اصول که متد شیعه و اجتهاد است و بعد هم فقه.
محقق حلی و علامه حلی بعد از ابنزهره طرفدار خواجه نصیر شدند و این اتفاق در حوزهی حله هم رخ داد، اما حوزهی حلب راه خودش را رفت -اینها احیاگر سید مرتضی بودند-. در حال حاضر یک نسخه از این کتاب که از نسخ ارزندهی سرمایههای ایران ماست در مجلس شورای اسلامی وجود دارد. این نسخه را جناب خواجه طوسی نزد «معینالدین سالمبنبدران مازنی مصری» (از شاگردان بلاواسطهی ابنزهره که مؤلف کتاب است) خوانده است، تمام آن را هم خوانده و در آنجا اجازهی ارزشمندی هم از مازنی مصری گرفته و دستخط این اجازه هم الآن موجود است، آن اجازه هم این بوده که ایشان اجازه داده که شیخ طوسی میتواند از همهی مطالب کتاب من و استاد من نقل و استفاده کند. جناب خواجه طوسی تحت تأثیر مازنی مصری (از شاگردان ابنزهره که ضد خبر واحد بوده) بود. خواجه در مبحث خبر واحد در حاشیهی یکی از کتابهایش به خط خودش نوشته که خبر واحد نه برای انسان علم میآورد و نه عمل و نه اثر و ارزش و اعتبار دارد.