فرهنگ امروز/ فاطمه امیراحمدی: قرن بیستویکم دورهی جهانی شدن فرهنگی در عرصههای بینالمللی است. اگر اواخر قرن گذشته، اروپا در مسیر یکی شدن اقتصادی و مرزهای سیاسی به موفقیت دست یافت، در این عصر، سخن از یکی شدن فرهنگی است؛ اما آیا میتوان نسخهی فرهنگی یکسانی برای تمام ملتها پیچید؟
فرهنگ، هویت و جامعه
رضا صالحیامیری در کتاب «دیپلماسی فرهنگی» مینویسد: هویت اصلی هر جامعه، فرهنگ آن جامعه است و بدون شناخت فرهنگ، ماهیت جوامع مختلف قابل دسترسی نخواهد بود. فرهنگ هویتدهنده است و در واقع رکن اساسی شخصیت و هویت انسانی ملتها در فرهنگ و میراث تاریخی آنها نهفته است.
میدانیم فرهنگ نسل به نسل منتقل میشود و هویت فرهنگی افراد جامعه را میسازد. این سینه به سینه نقل شدن از راه زبان، خط، تصویر، ابزارها و در عصر جدید از طریق رسانههای جمعی صورت میگیرد. از نگاه جلال ستاری «فرهنگ به مثابه میراث، رودخانهی طویلی است که به دریاچهی نسلی معین از افراد انسان میریزد و به آنان ارزشهای اخلاقی و زیباشناختی و مرامها و مسلکها و تاریخ و نشانهها و رمزها را منتقل میکند». همچنین ادوارد تیلور[۱]، مبدع مفهوم علمی فرهنگ و به عنوان نخستین مردمشناسی که تعریف دقیقی از فرهنگ ارائه داده است، مینویسد: «فرهنگ یا تمدن مجموعهای پیچیده از معرفت، عقاید، هنر، اخلاقیات، قوانین، آداب و همهی قابلیتها و عادات دیگری است که انسان چون عضوی از جامعه آنها را میآموزد». فرانتس بواس[۲]، انسانشناس، معتقد است هر فرهنگ معرف کلیتی خاص و منحصربهفرد است. وی در یکی از تحقیقات میدانی خود دریافت سازمان اجتماعی بیشتر از فرهنگ تأثیر میپذیرد تا از محیط طبیعی.
ستاری، ارتباط فرهنگ و هنر را در جوامع انسانی بهمثابه روح ملت میداند و در ادامه توضیح میدهد مراد وی از روح، فکر موجود در تن جوامع انسانی است. زیرا هنرمند همچون دانشمند و روشنفکر از عناصر تأثیرگذار در جامعه است و خاستگاه اجتماعی خاص خود را دارد. این امر زمانی اهمیت بیشتری مییابد که فراموش نکنیم با گسترش نظام آموزشی و رسانههای جمعی و بهخصوص پدیدهی جدید قرن، رسانههای فرامدرن و فراارتباطی، دگرگونیهایی در این عرصه به وجود آوردهاند که رویکردی نو را میطلبد.
چالش فرهنگ در «جای خالی»
«جای خالی» یکی از مستندهای چهارمین جشنواره «عمار»، روایتی است از فرهنگ و تغییرات فرهنگی کشورمان. کمیل سوهانی، کارگردان، با این دغدغه سراغ این موضوع رفته است که ساختار فرهنگ اصیل ایرانی-اسلامی دچار نوعی آشفتگی حاد شده است.
فیلم با نمایی آغاز میشود که در آن مرد جوانی بر فراز تپهای ایستاده و به دوردستها مینگرد. و انتهای نگاه او به فضای پایتخت گره میخورد. پایتخت، به عنوان نماد و نمایندهی سایر جغرافیای این مرزوبوم. مکانی که میخواهد فرهنگ عمومی را به تصویر بکشد. کلانشهری که فاصلهی فرهنگی آن با شهرهای بزرگ و کوچک و روستاها از شرق است تا غرب. و اگر هم جای خالیای در آن دیده میشود ناشی از بیتوجهی به فرهنگ شهرها و روستاهای دیگر است که در پایتخت نمود پیدا میکند. این جای خالیای است؛ که باید به آن بپردازیم و درباره آن بیندیشیم.
در راستای موضوع اصلی فیلم، کارگردان به مسائلی چون «دروغگویی»، «بینظمی»، «عدم وجود ساختار قانونی»، «عدم سازگاری ساختارها با نیازها» و... پرداخته است و پایتخت را نمایندهی بیچون و چرا این ویژگیها پیش روی مخاطب قرار داده است؛ مثلاً در بخشی از فیلم، جلالالدین کزازی و صادق زیباکلام به مقوله «تعارف» در فرهنگ ایرانی اشاره میکنند، اینکه هنگام ورود یا خروج از مکانی شخص دیگر را مقدم میدانیم اما هنگام رانندگی به گونهی دیگری رفتار میکنیم و در عین بیقانونی، به هیچکس راه نمیدهیم و به اصطلاح گفته میشود که «راه را باید به زور گرفت».
نتیجهی این امر مفتخر شدنمان به کسب رتبه نخست تصادفات رانندگی است که بیشتر قربانیان آن جوانان زیر چهل سال هستند! و از قِبَل آن کشورهای اروپایی خریداران سفتوسخت سلولهای بنیادی از ایران شدهاند.
ایستگاه بیپایان
بازگردیم به مطلب اصلی؛ آنچه از شواهد و قرائن بر میآید ایرانیان روحیهی جمعی ندارند و معمولاً در کارهای گروهی با شکست مواجه میشوند؛ مسئلهای که صاحبنظران در این مستند به آن اشاره میکنند. اما از سوی دیگر همین افراد در بخش دیگری از فیلم مدام بر اینکه «ما دارای فرهنگی غنی هستیم»، «ما صاحب تمدنی بزرگ هستیم»، «ایران و ایرانیان ...» تأکید میکنند. اما شاید بهتر بود این مسئله مطرح میشد که در وضعیتی که کار جمعی محلی از اعراب ندارد، برای حفظ فرهنگ و تمدن چندهزارساله خود که حاصل روحیه جمعی پیشینیان بوده است، چه باید کرد؟
تکرار مکررات کاری از پیش نخواهد برد. تا چه زمانی قرار است در مرحلهی «طرح مسئله» باقی بمانیم؟ تا کی باید از کمبودها گفت، و چالشها و نقاط آسیب را گوشزد کرد؟ کی قرار است به اصطلاح «وارد گود شویم»؟ گویا این «طرح مسئله» تمامی ندارد.
کشورهای توسعهیافته سالهاست به طور جدی فرهنگ را در راس امور خود قرار دادهاند و آموزش و پرورش یکی از مهمترین نهادهایی است که به این امر اهتمام دارد. به همین دلیل با ظهور تکنولوژیهای جدید دیگر دغدغهی چالشهای پس از آن را ندارند. چرا که افراد جامعه در کودکی آموزشهای لازم را فرا گرفتهاند.
اما وزارت آموزش و پرورش در ایران به عنوان بزرگترین وزارتخانه، خود تبدیل به بزرگترین معضل و نقطهی آسیب در بحث فرهنگ شده است؛ مواد نسبتاً خام تحویل میگیرد و به قول محمدرضا جعفری جلوه، مدیر بنیاد سینمایی فارابی، «نه میتوان گفت شرقی و نه میشود گفت غربی»، تحویل جامعه میدهد.
فرهنگ چیست
باید توجه داشت در طول تاریخ یکی از عوامل پویایی فرهنگ، تغییر و تحولات نامحسوسی است که با برش زمانی دهساله یا کمتر قابل شناسایی است. معنای کلمهی «فرهنگ» در پهلوی ساسانی با دو جزء «فره» یعنی پیش و فرا، و «هنگ» به معنای پیشکشیدن و فراکشیدن آمده است. اما گویا تغییر و تحولات فرهنگی و این فراکشیدن ما سرعت لاکپشتی خود را رها کرده است و خرگوشوار در حال طی کردن موانع است! که صدای همه را درآورده است. به قول ابراهیم فیاض، استاد انسانشناسی دانشگاه تهران، تحرک بالاست ولی آمادگی وجود ندارد یا بنا بر سخن محمد رضایی، از اساتید دانشگاه تهران چنان ضربهی فرهنگی سنگینی به پشت سر ما وارد شده که هنوز از آن گیج هستیم.
هدف، تکرار سخنان فیلم نیست، بلکه به این بهانه باید نیشتری به خود بزنیم که سرتاسر زندگی ما که بستری برای بروز رفتارها و خلقیات ماست پر شده از تکنولوژهایی که در دنیای دیگری زاده شده است، ابزار و وسایلی که از علم و دانش دیگری حاصل شده است. با این تفاسیر چه توقعی داریم؟ تا زمانی که در علوم و دانش درجا بزنیم، فنون و تکنولوژی حاصل نخواهد شد و در نتیجه نمود فرهنگ اصیل ایرانی-اسلامی در تمام اجزای جامعه، آرمانشهری است که باید گفت «سنگ بزرگ علامت نزدن است».
ظهور صنعت و فناوریهای ارتباطی تأثیرات فرهنگی عمیقی بر جامعه دارد. در دورهای، ۳۰۰ سال زمان لازم بود تا فناوری و دستاوردها را وارد کنیم، اما در قرن بیستم خوشبختانه یا بدبختانه ظهور تکنولوژیهای نوین با فاصلهای کوتاهتر به دست ما میرسد. اگر روزنامه با فاصلهای حدود ۳۵۰ سال وارد ایران شد، تلویزیون با فاصلهی ده سال و رادیو با فاصلهای تقریباً سهساله وارد شد. و تکنولوژیهای جدید همزمان با تولدشان در کشور خود، نیز در تمام دنیا متولد میشود. این ویژگی رسانههاست که در یک ارتباط دوسویه «تأثیر از مردم» و «تأثیر بر مردم» داشته باشد. اما با رسانههای فراارتباطی «تأثیر از مردم» کمی جای بحث دارد.
با این مثال قصد این بود به طور ملموس روند ورود تکنولوژیها و تأثیر آنان بر سبک زندگی افراد بیان شود. این است که مکتب «مطالعات فرهنگی و انتقادی» از دههی ۶۰ تا به امروز همچنان روی مقولهی صنعت فرهنگ مشغول مطالعه است. پروفسور استوارت هال[۳] و همکاران وی در دانشگاه بیرمنگام که عمده دیدگاههای انتقادی داشتند، در این راه بسیار تلاش کردند. محور اساسی مکتب انتقادی معروف به فرانکفورت، تحولات جامعهی اروپا در تأثیر از رشد سرمایهداری بود و همین امر دامنهی مباحث این مکتب را به برخی موضوعات مرتبط با جامعهی امروز مانند نقش تکنولوژی، رسانهها و ارتباطات کشاند و متفکران از هورکهایمر[۴] تا بنیامین[۵] بیشتر در عرصهی منابع فرهنگی چون فیلم، تئاتر، روزنامه، موسیقی، رسانههای جمعی و ... فعالیت کردهاند. در واقع این متفکران با بررسی این اقلام جدید فرهنگی جهان مدرن، موضوع «تغییر فرهنگی» را دنبال میکردند.
به هر ترتیب ابزار و وسایلی که از علم و دانش دیگری حاصل شده است طبیعتاً ما را دچار یک سرگمی میسازد، اما این سردرگمی زمانی خطرناک میشود که نتوانیم فرهنگ آن را که حداقل ناشی از یک تولد طبیعی در کشور مادر است وارد فضای خود کنیم؛ بماند فرهنگسازیای که از بطن تفکرات ما باید بلند شود.
فرهنگ از زبان کودکان
یکی از دیگر نکات فیلم، استفاده کارگردان از کودکان است. راوی کودکان را روبهروی دوربین مینشاند و میگوید: «میخواهیم گفتوگویی داشته باشیم راجع به رفتارهای اجتماعی امروز مردم ایران». کودکان حین شنیدن این عبارت نگاه گنگی به هم میکنند و سپس ناگهان میخندند. یا در جایی دیگر باز خطاب به کودکان میگوید: «در کتابها خواندهایم که رفتارهای اجتماعی بخشی از فرهنگ ما هستند». نقدی که بر این بخش از فیلم وارد است، آن است که آیا کودک ۹-۸ ساله درک درستی از مفهوم این جمله خواهد داشت؟
درست است به نظر میرسد واکنشهای کلامی و غیرکلامی این کودکان فیلم را از حالت خشک و یکنواخت بیرون آورده است، اما باید توجه داشت که کودکان در این سن قادر به درک مفاهیم انتزاعی نیستند.
ژان پیاژه روانشناس سوئیسی رشد و تکامل هوشی کودک را به ۵ مرحله تقسیم کرده است که یکی از این مراحل مربوط به دورهی «عملیات عینی» یعنی ۷ تا ۱۲ سال است (گروه سنی که کارگردان برای فیلم خود انتخاب کرده است). در این مرحله، کودک توانایی امور منطقی را دارد، اما بر اساس امور عینی و محسوس، نه امور فرضی و انتزاعی. کودک در این مرحله بهتدریج با مفاهیم مقدار، مسافت، وزن و حجم آشنا میشود، در واقع از این مرحله، ذهن او تحت تأثیر حجم و شکل اشیا قرار میگیرد، اما کودک هنوز قادر به طبقهبندی بر اساس ملاکهای انتزاعی و غیرمحسوس نیست. ایمان، شجاعت، کفر و ترس مفاهیم انتزاعی هستند که کودک قادر به فهم آنها نیست.
مقصود آنکه اگر کارگردان قصد داشته کودکان را به عنوان نماینده کنشگران آینده فرهنگ، وارد بازی کند، به دلیل عدم مطالعه راه به خطا برده است. وقتی هیچچیز در جای خود نباشد طبیعی است که یکی از کودکان میگوید: «آرزو میکنم یک روز ایران، خارج بشود». این جمله نشاندهندهی این نیست که کودکان ما به چه فکر میکنند، هر کودک دیگری ممکن است دیالوگی شبیه به این بگوید. در صورتی که کارگردان بر اساس تصور غلط خود قصد دارد اوضاع نابسامان فرهنگ را با یک جمله و از زبان کودکی که در سنین درک مفاهیم انتزاعی نیست، به تصویر بکشد و آن را به دام کلیشه بیندازد. قصهی آموزش کودکان و آموزش و پرورش ما، «داستان پرآبچشم»ی است که مجال دیگری میطلبد.
در نهایت محمد رضایی، در بخشی از فیلم به نکتهی مهمی اشاره میکند که «ما برای حل مشکلات به راهحلهایی قدیمی پناه میبریم، به شکل دنکیشوتوار».
[۱] Edward Taylor
[۲] Franz Boas
[۳] Stuart Hall
[۴] Max Horkheimer
[۵] Walter Bendix Schönflies Benjamin
منابع
- صالحی امیری.سیدرضا و سعید محمدی ( ۱۳۸۹ ) - دیپلماسی فرهنگی- ص ۱۵
- همان- ص ۱۹
- ستاری.جلال ( ۱۳۸۵ ) - اسطوره و فرهنگ- ص ۹۷
- بلوکباشی.علی ( ۱۳۸۸ ) – در فرهنگ خود زیستن و به فرهنگ های دیگر نگریستن- ص ۳۱
- پهلوان.چنگیز ( ۱۳۷۸ )- فرهنگ شناسی، گفتارهایی در زمینه فرهنگ و تمدن- ص ۵۵
- همان- ص ۵۲
- ستاری.جلال ( ۱۳۸۵ ) - اسطوره و فرهنگ- ص ۱۰۳
- همان – ص ۱۰۴
- مولانا.حمید ( ۱۳۹۰ ) - دانش ارتباطات – ص ۶۴ و ۶۵
- باهنر.ناصر ( ۱۳۹۰ ) - دین، رسانه و کودک. اتحادیه رادیو و تلویزیون های اسلامی- ص ۷۴