فرهنگ امروز/ نعمتا... فاضلی: در اين سخنراني میخواهم با ارائهی خوانشي از زندگي و شخصيت استوارت هال ایدههایی براي ارزيابي و بهبود وضعيت مطالعات فرهنگي و آكادمياي ايران مطرح كنم. توني بچر در كتاب «قبیلهها و سرزمینهای دانشگاهي» استدلال میکند كه آکادمیها مانند قبیلهها، ویژگیهای هويتبخش نمادين معين مانند زبان، آدابورسوم، دين، اسطوره و قهرمانان خاص خود را دارند؛ اینها «مرزهاي نمادين» قبيلههاي دانشگاهي را تشكيل میدهند، اين مرزهاي نمادين نقش اساسي در برساختن قبيله و آكادمي دارند. مطالعات فرهنگي هم مانند رشتههاي ديگر، حيطه و مرزها و نمادهاي خودش را دارد، اين نمادها شامل زبان، رسوم و قهرمانان رشتهاي است. من امروز میخواهم دربارهی يكي از قهرمانان اين رشته صحبت كنم.
مطالعات فرهنگي در بعد جهاني و محلي خود قهرماناني دارد كه استوارت هال، ريچارد هوگارت و ريموند ويليامز كه از بنیانگذاران مركز مطالعات فرهنگي معاصر بيرمنگام بودند، برخي اسطورههاي نمادين و قهرمانان نهادي مطالعات فرهنگي هستند. فرانتس فانون، ادوارد سعيد، هومي بابا، پائولو فريره و بسياري ديگر، قهرمانان سنت غيرغربي مطالعات فرهنگي هستند. من جلال آلاحمد، علي شريعتي، داريوش شايگان، عبدالکریم سروش، يوسف اباذري، حسين پاينده و بسياري ديگر را نيز از جمله قهرمانان ايراني اين رشته میشناسم. كاش مجالي باشد تا دربارهی قهرمانان ايراني مطالعات فرهنگي هم صحبت كنيم.
پرسش اين است كه استوارت هال بهعنوان اسطورهی قهرماني در مطالعات فرهنگي چه ویژگیهایی دارد؟ پاسخ اين پرسش دشوار نيست، ما استوارت هال را بهعنوان نظريهپردازي بزرگ در زمينههاي مختلف مانند «نظريهی گفتماني هويت»، «نظريهی نظام بازنمايي» و «نظريهی رمزگشايي و رمزگذاري در رسانهها»، «نظریهی دریافت در رسانهها» و «نظریهی صورتبندیهای مدرنیته» کاملاً به رسميت میشناسیم و نظريههاي او را در کتابهای درسي و تحقيقات دانشگاهي به كار میبریم. بنابراين، میتوان گفت او قهرمان موفقي در نظريهپردازي است. او را بهحق از رهبران «نظریهی فرهنگی معاصر» میشناسند. اما در اينجا من نمیخواهم از اين زاويه به هال نگاه كنم؛ زيرا اين بعد شخصيت هال كاملاً شناختهشده براي آكادمياي ايران است، من میخواهم از زندگي و فعالیتهای اجتماعي و شخصيت او صحبت كنم.
روشنفكران حوزهی عمومي موقعيت دانشگاهي دارند
نخستين نكته كه در زندگي او میشود گفت اين است كه هال از نمونههاي اعلاي پديدهی «روشنفكران عمومي دانشگاهي» است. ريچارد پاسنر نويسندهی امريكايي كتابي با عنوان «روشنفكران عمومي: مطالعه در زمينهی سقوط» در ٢٠٠٣ منتشر كرد و در آن نشان میدهد كه اتفاق نسبتاً تازهاي در جهان رخ داده است، اينكه برخلاف هميشهی تاريخ، اكنون روشنفكران حوزهی عمومي اغلب كساني هستند كه موقعيت دانشگاهي و استادي دانشگاه دارند. به اعتقاد پاسنر روشنفكري عمومي مستقل از دانشگاه ديگر وجود ندارد. از سال ۱۹۶۰ به بعد آنهایی كه در حوزهی عمومي بودند اکثراً در حوزهی دانشگاهي وارد شدند و برعكس. اين روند هرچه به امروز نزديك میشویم رو به فزوني دارد و بر تعداد افرادي كه روشنفكر عمومي دانشگاهي هستند افزوده شده است و درعينحال افرادي كه استاد دانشگاه هستند به حوزهی عمومي هم میپردازند. در ايران روند به همين صورت بوده است و بهتدريج كه به امروز نزديك میشویم بسياري از افرادي كه در حوزهی عمومي نقش روشنفكر دارند در دانشگاه هم استاد هستند. ما اكنون روشنفكران عمومي بسياري داريم كه سِمت استادي دانشگاه دارند؛ حاتم قادري، هادي خانيكي، حسين بشيريه، حسين كچوييان، حميدرضا جلاييپور، محمدامين قانعيراد، صادق زيباكلام، محمود سريعالقلم و بسياري افراد ديگر از جملهی اين روشنفكران عمومي دانشگاهي هستند.
استوارت هال نيز از جملهی اين روشنفكران عمومي است. استوارت هال در همان سالهای ۱۹۵۰ بهعنوان استاد دانشگاه بود، درعينحال كه وارد جریانهای سياسي چپ میشود و «جريان چپ نو» را تأسيس میکند، بهعنوان «ماركسيست دانشگاهي» میخواهد نقش روشنفكر را هم ايفا كند. به اعتقاد من بهترين ميراث فكري استوارت هال شخصيت مستقل دانشگاهي عمومي است كه از خودش خلق میکند. او در زمان خودش نسبت به مسائل اطرافش واكنش نشان میدهد. واکنشهای هال از نوع واکنشهای دانشگاهي است، او تلاش میکند كه به نوعي با واکنشهای علمي وارد مناقشات سياسي زمان خودش شود. هال به نوعي توانسته بين دانشگاه و حوزهی سياسي زمان خودش پيوند برقرار كند. او مهارتهای ارتباطي و فكري و شخصيتي لازم براي حضور در حوزهی عمومي را داشت؛ براي مثال يكي از ویژگیهای بارز هال اين است كه يكي از سخنوران بارز دوران خودش بود.
استوارت هال میداند اگر میخواهد بهعنوان روشنفكر حوزهی عمومي دانشگاهي ايفاي نقش كند بايد مهارتها و قابلیتهای كليدي براي ايفاي نقشهای چندگانه را بياموزد؛ آن قابلیتها در مرحلهی اول «قابلیتهای ارتباطي» است. او میداند كه اگر بخواهد كنشگر حوزهی عمومي باشد صرفاً نوشتن و با نثر دانشگاهي سخن گفتن كفايت نمیکند. اين هنر هال بود كه با بهکارگیری استعارهها و ادبيات و زبان، مخاطبان عمومي را در جامعه بهسوي خودش جذب كند. همانطور كه ريموند ويليامز قهرمان ديگر مطالعات فرهنگي سبك نگارش ادبي و قلم تأثیرگذاری داشت و رماننويس بزرگي بود. استوارت هال شخصيت كاريزماتيكي از خود خلق میکند تا بتواند تعداد بيشتري از جوانان را به خودش جذب كند. استوارت هال نويسنده بزرگي نيز هست، اما او بيشتر مقالهنويس است تا مؤلف کتابهای بزرگ. چرا استوارت بيشتر مقاله دارد تا كتاب؟ چون میخواهد با ذائقهی كمحوصلهی انسانهای زمان خودش ارتباط داشته باشد.
مطالعات فرهنگي، پل ميان حوزهی دانشگاه و حوزهی عمومي
اينكه میبینیم قهرمانان حوزهی مطالعات فرهنگي در يك دهه توانستهاند جهاني شوند، توطئهی امپرياليستي نبوده است، بلكه حاصل فداكاري اين قهرمانان است که خودشان را عاشقانه صرف بشريت کردهاند. اين از ویژگیهای استوارت هال است كه توانسته متناسب با زمانهی خودش از تمام رشتههاي علوم میوههایی را بچيند كه متناسب امروز است و به كار ببرد كه در جامعهشان تأثیرگذار باشند و اين همان چيزي است كه اینها را به قهرمان تبديل كرده است. كساني میتوانستند پل ميان حوزهی دانشگاه و حوزهی عمومي باشند كه از پشتكار و جسارت بسيار زيادي برخوردار باشند، در واقع اين افراد «ژانر انديشهورزي جديدي» را در دانشگاه به وجود آوردند. دانش در آن زمان بسيار پيشرفته بود، اما در همان زمان افراد كمي داشتيم كه بتوانند بين جامعه و دانشگاه و سياست و عرصهی عمومي پل بزنند. ما هم داريم پا به عرصهاي میگذاریم كه بريتانيا چندين سال آن را تجربه كرده است. امروز بهتدريج به عرصهاي وارد میشویم كه دانشگاهيانمان وارد حوزهی عمومي میشوند. اين نهاد دانشگاه است كه بايد از حوزهی دانشگاه به حوزهی عمومي نقب بزند. اين وظيفهی ما دانشگاهيان است كه از هال بياموزيم استاد دانشگاه شدن يا نوشتن مقالهی علمي-پژوهشي كافي نيست، اداي انسان دانشگاهي درآوردن ديگر كفايت نمیکند، اکنون دیگر طشت رسوايي «شبهاستادان دانشگاهي» از بام به زمين افتاده است. شبهاستادان هم بايد بدانند كه نسل جوان و آنهایی كه اهل علم هستند درك میکنند و «استادان واقعي» را از «شبهاستادان دانشگاهي» تشخيص میدهند.
همچنین استوارت هال اين اقبال را داشته است كه هنوز در ايران به ابتذال كشيده نشده است. ما نظريههاي دانشمنداني مانند ماركس، ماكس وبر، دوركيم و بورديو را با تقليل دادن آنها به مولدان متغيرهاي مستقل و وابسته براي تحقيقات درسي و دانشگاهي، عملاً به ایدههایی بيمعنا، بیبستر و فاقد هر نوع سودمندی عملی و اجتماعی تبديل کردهایم. ما انديشمندان را از بستر اجتماعي و معرفتیشان بيرون میآوریم و از آنها موجوداتي انتزاعي و غيرتاريخي و بيمعنا میسازیم. از اين نظر استوارت هال در ايران هنوز تا حدودی قرباني نشده است؛ يعني هنوز انديشههاي او به بازي شبهتحقيقات متغيرسازي تبديل نشده كه وارد پروژهها و پاياننامهها شود. هنوز در هال آن روح تأثیرگذار و مسئوليتپذير، اخلاقي، اجتماعي و فكري را میبینیم. همان بلايي كه بر سر پارسونز و دوركيم و بورديو آورديم خوشبختانه هال هنوز به آن دچار نشده است. البته يك دليل اين امر هم میتواند اين باشد كه استوارت هال استعداد كمتري براي بازيچهی شبهتحقيقاتي شدن در فضاهاي جهانسومي دانشگاههاي ما دارد. او در دورهاي زندگي میکند كه با نگاه انتقادي، بهنحوي روشن و مسئولانه فعاليت میکند.
هال براي ما اين امكان را میتواند فراهم كند كه بهعنوان شخصيت دانشگاهي اصيل ايفاي نقش كند. يكي از ویژگیهای او مسئوليتپذيري است. او نسبت به مسئلهی فرودستان مسئولانه رفتار میکند و نسبت به هويت و رسانه صاحب نظريه و نسبت به اطراف خودش مسئول است.
زير پوست شهر چه اتفاقي افتاده است؟
استوارت هال تلاش میکند كه ببيند زير پوست شهر چه اتفاقي میافتد؛ لذا در مورد تكتك اين مسائل نظريه میدهد بدون اينكه اداي استاد دانشگاه يا سياستمدار را درآورد. او میخواهد مسئولانه نسبت به واقعیتهای اطرافش كه اتفاق میافتد عمل كند، سعي میکند كه از دانشش استفاده كند تا بتواند به بهبود وضع جامعهاش كمك كند. آنچه ما میتوانیم از او ياد بگيريم نقش استوارت هال است كه وارد سياست میشود بدون اينكه سياستمدار باشد. او چهرهی حزبي سياسي نمیشود، اما وارد نشستهای حزبي و سياست دوران خودش میشود.
استوارت هال میخواهد رابط بين دانش، سياست و جامعه باشد. استوارت هال نقاب دانشگاهي را براي توجيه فقدان جسارت خودش به كار نبرد (برعكس دانشگاهيان امروز ما كه از اين نقاب به شيوههاي مختلف استفاده میکنند). امروز من كه جسارت پذيرفتن مسئوليت اجتماعي خودم را ندارم، نقاب دروغينی به نام دانشگاه را به چهرهی خود میزنم؛ استوارت هال اين كار را نكرد، او نقاب دانشگاهي را براي توجيه فقدان جسارت خودش براي ايفاي نقش و به تعبير هانا آرنت براي اينكه عمل كند، به کار نبرد. استوارت هال مرد عمل بود، «عمل» به معنایی که هانا آرنت به کار میبرد. هانا آرنت در کتاب «وضع بشر»، میان زحمت، کار و عمل تمایز میگذارد. «عمل» به آن رفتاري میگوییم كه ما از طریق آن میتوانیم در سازمان جمعي جامعه مداخله و مشاركت كنيم و امکان تعامل و گفتوگوی جمعی را تسهیل یا مهیا سازیم. نوشتن اگر منجر به گفتوگوی جمعی و تعامل اجتماعی گروهی شود، شکلی از «عمل» است. مقاله نوشتن الزاماً فينفسه «عمل» نيست، هرچند مقالهی ما علمي-پژوهشي باشد و فقط به درد ارتقاي اداری در نظام دانشگاهی بخورد؛ هال اين استفاده را از دانشگاه نكرد.
همچنین باید یادآور شد که هال اگرچه مرد و مردانه وارد سياست شد، اما نخواست نان سياست را بخورد. به این دلیل که امروز ما در اينجا كه انگلستان نيست، داريم در مورد او که انگلیسی است سخن میگوییم. او روح بزرگي بود كه جانی به جانهای جهان افزود. هال وارد سياست شد اما غرق سياست نشد، بلكه دانش و دانشگاه را وارد سياست كرد. هال بسيار با خودش صميمي و صادق بود و وفادار به آنچه كه خودش زندگي میکند، او بيگانه از خودش نيست و اين از ویژگیهای مهم اوست. درصورتيكه در ایران امروز دانشگاه ما را از خودمان بيگانه میکند، ما تجربهی زيستهی خودمان را زير سؤال میبریم و خودمان را انكار میکنیم. استوارت هال نه تنها خودش اين كار را نكرد بلكه خودش را كانون پروژهی گفتمان استوارت هال قرار داد و اين يكي از رمزهاي موفقيت آنها بود. درسي كه ما میتوانیم بگيريم اين است كه خودمان را انكار نكنيم و روشهایی را به كار ببريم كه خودمان را در كانون منازعه قرار بدهد، روشهایی كه بتواند آن تجربهی زيسته را ابژهی شناخت ما قرار بدهد.
دانشگاه محلي براي كاسبي نيست، براي كمك به ملت است
ما نياز داريم به استوارت هال تا از او بیاموزیم که چگونه در راه بهبود وضعیت جامعهی خودمان حرف بزنيم و «عمل» کنیم. اين ساختمانها و اين دانشگاهها براي كاسبي نيست، بلكه براي كمك به ملت است، براي كمك به حل بحران محيط زيست و بحرانهای دیگر جامعه است. بسیاری از ما دانشگاهیان حتی شهامت اصلاح محیط دانشکده و محل کار خود را هم نداریم چه رسد به اصلاح جامعه. اینها فقر شهامت، نوعی بزدلی سیاسی ناشی از ترس از دولت نيست، بلكه به خاطر اين است كه خودمان چماقی را در دست گرفتهایم و ديگر همکاران دانشگاهیمان را كنار میزنیم. من در زمینهی همین مطالعات فرهنگی شاهدم كساني كه مطالعات فرهنگي را عميق نمیشناسند يا اساساً اين گفتمان را قبول ندارند، خودشان را شارح اين علم میدانند و براي مطالعات فرهنگي تصميم میگیرند.