فرهنگ امروز/محمد توحيدي چافي: کتاب شهیر تاریخ تمدن اثر «ویل دورانت» یکی از آثار ماندگاری است که در کوران مهمترین حوادث تاریخ معاصر به رشتهی تألیف در آمده است. این کتاب یازدهجلدی را ویل دورانت به همراه همسرش آریل دورانت دربارهی تاریخ زندگی انسان از دوران پیش از تاریخ تا قرن هجدهم میلادی نوشته و در معرض چشم پژوهندگان و نیز تاریخدوستان جهان قرار داده است. در این کتاب ویل دورانت به تعبیر خودش «تصویری جامع از همهی شئون بشر»[۱] ارائه داده است. طبیعی است که همین گستردگی موضوع و گسترهی وسیع تحقیق چه قضاوتهای بحثانگیزی را ممکن است با خود به دنبال داشته باشد؛ چراکه پرداختن به موضوعی چنین وسیع و با این گسترهی عظیم زمانی و مکانی ممکن است کار را از حالت تخصصی خارج کرده و با توجه به ماهيت تحلیلي و نگاه نظریهپردازانهای که ویل دورانت در سراسر کتاب ارائه کرده است و نیز ریزبینیها و دقیق شدن در کوچکترین زوایای حیات مادی و معنوی بشر که در تمام ۱۱ جلد بهعینه مشاهده میشود، قطعاً حرف و حدیثهای زیادی را برای پژوهندگان و اندیشمندانی که به گونهی تخصصی به بخشی از زندگی انسان در یک زمان و مکان محدود پرداختهاند به وجود آورده است.
نقدهایی که بر کتاب وارد میشود
در ایران نیز پژوهندگان و ایرانشناسان خردههایی در خصوص قضاوت و تحلیلهای نویسنده به خصوص آنچه مربوط به سلسلهی هخامنشی و نیز مشخصاً کورش، کمبوجیه و خشایارشاه میشود وارد دانستهاند و گاه خشمهای فراوان بر پژوهندهی محترم و فقید گرفتهاند که بررسی درستی و یا نادرستی آن در این یادداشت کوتاه نمیگنجد و چهبسا بر اساس همان آفتی که برشمردیم و ناشی از گستردگی و گسترهی زمانی و مکانی و موضوعی میشود در خیلی از جاها درست نیز میباشد.
شاید همین ترس عالمانه بود که نویسندهی کتاب تاریخ تمدن را واداشته برای کاستن از چنین اشتباهاتی، زمانی طولانی حدود ۴۶ سال (۱۹۲۹ تا ۱۹۷۵ میلادی) را به مطالعه و تحقیق و تدبر در زوایای پیدا و پنهان تمدنهای بشری اختصاص دهد و برای هر جلد از کتاب، جدای از مطالعه بیش از ۵۰۰ اثر مکتوب و مطالعهی همهی آثار هنری، معماری، فرهنگی و تمدنی هر سرزمین، شخصاً رنج و مرارت سفر به بسیاری از این سرزمینها را که خود دنیایی از گستردگی و پیچیدگیاند بر خود هموار سازد و هم اوست که اعتراف میکند که اگر از نخست بر دشواریهای این راه آگاه میبود، هیچگاه برای چنین کتابی اقدام نمیکرده است.
جذابیت، اقبال و نقدها
جدای از گستردگی موضوع، یکی از کارهایی که نویسندهی کتاب جسارت آن را بر خود هموار کرده و با آن بر جذابیت کار افزوده و هم نقد منتقدان را به جان خریده این است که در تمام موضوعات متعددی که برحسب روند بلوغ بشر در آن وارد شده است، به داوری و نظریهپردازی و بیان فلسفهی وجودی و ارزشها و غیرارزشهای آن پرداخته است؛ یک جا بهعنوان یک نظریهپرداز و جایی دیگر بهعنوان یک مردمشناس وارد شده است. همينطور در حوزهی دین نگاه خود و فلسفهی غرب را به همهی روندهای تاریخی سرایت داده و جایی دیگر در قامت یک جامعهشناس ظاهر شده و ریزترین ویژگیهای مادی و معنوی تمدن شرق و غرب را موشکافی کرده و از تحلیل و نقد تمدنهای ناشناختهتر چین و ژاپن ابایی به خود راه نداده و حتی پیشبینیهایی دربارهی این دو تمدن به خصوص تمدن چین ارائه داده که وقوع همین پیشبینی نیز بسیار شگفتانگیز مینماید؛ مثلاً زمانی که غرب چهارنعل بهسوی تمدن نوین و صنعت پیش میرفت و چین در اثر دخالت بیگانگان، جنگها، سوءمدیریت، ویرانی صنایع و خانهها، شیوع بیماری، شکستها، فساد حکومتها و... دورنمایی از تباهی را به نویسنده یادآور میشد، ویل دورانت پیشبینی میکند که چین بتواند دوباره سر برآورد و با آمیختن منابع مادی و معنوی خود بر جهان غرب سروری کند.[۲]
بسیاری از داوریهای ویل دورانت دربارهی نیات درونی شاهان و حاکمان و نیز دلایل شکلگیری تمدنها و اضمحلال آنها به حیطهی نظریهپردازی نزدیک میشود و همچون همهی نظریات، قابلیت صدق و کذب را در خود همراه میسازد. نگارنده، نظریهپردازیها و اشتباهات احتمالی نویسنده دربارهی تمدنها و به خصوص تمدن ایران و شاهان مورد بحث وی را ناشی از غرضورزی و دشمنیهای رایج میان شرق و غرب فرهنگی و تمدنی نمیداند -اگرچه نویسنده اشتباهات ناشی از تفاوت فرهنگی و غلبهی نظریهپردازیهای انديشمندان غربی را بر روح و جان و قلم دارد-، این را صائب و امری طبیعی قلمداد میکند و این نظر منتقدان تندرو و سرسخت وی را نیز صائب میداند که علیرغم ارزشهای بزرگ کتاب تاریخ تمدن، نباید همهی قضاوتها و داوریهای کتاب را صرفاً به این دلیل که این کتاب از قلم دانشمند پرتلاش و توانایی چون ویل دورانت صادرشده، بیمعیار تحقیق پذیرا شد و چون وحی مُنزَل متعصبانه از آن دفاع کرد.
نقش تفاوت روش در اقبال و جذابیت تاریخ تمدن
یکی از دلایل شهرت، اقبال و امتیاز تاریخ تمدن ویل دورانت، تفاوت روش مبتکرانه ویل دورانت در نگارش کتاب است. جسارت وی در ورود به عرصهی تحلیل که منجر به داوریها و نظریهپردازیهای جامعهشناسانه، مردمشناسانه و روانشناسانه در تاریخ میشود، تفاوتی است که نویسنده آگاهانه به آن ورود کرده و به تبعات آن نیز واقف بوده است. وی آگاهانه و با آگاهی از فقدان چنین نگاهی در عرصهی تاریخنویسی قدم در راه میگذارد و همین آگاهی از صدمات کار تا حدود زيادي میکاهد.
تاریخ تمدن، نوشتهی مورخی است که پیش از ورود به تاریخ، فیلسوف بوده است و پیش از اشراف بر وقایع، بر اندیشهها وقوف داشته و طبیعی است که نگرش وی بر نقل وقایع و حوادث و تحلیل وی بر روایت صرف تاريخي پهلو بزند و در یک کلام تاریخ تمدن ویل دورانت تراوش فکری فیلسوفی است که تاریخ خوانده است!
ویل دورانت در تاریخ تمدن به جای ورود به جنبهای خاص از تاریخ، نگاهی تحلیلی به جوانب تاریخ بشریت میاندازد و به تعبیر خود، روند بلوغ بشریت را مبنای کار و تحلیل قرار میدهد. نویسنده در پیشگفتار جلد نخست این مجموعهی یازدهجلدی در این باره چنین نگاشته است: «مدت مدیدی است که من به این عقیده رسیدهام که طریقهی نوشتن تاریخ به شکل قسمتهای مجزا از یکدیگر که من آن را ترتیب طولی نام میدهم (مانند تاریخ اقتصادی، تاریخ سیاسی، تاریخ مذهب، تاریخ فلسفه، تاریخ ادبیات، تاریخ علوم، تاریخ موسیقی و تاریخ هنر) حق وحدت زندگانی بشر را ادا نمیکند؛ تاریخ درعینحال که بهصورت طولی نوشته میشود باید متفرعاتی داشته باشد و جنبهی ترکیبی و تحلیلی هر دو مراعات شود. تاریخ وقتی بهصورت کمال مطلوب نزدیک خواهد شد که مورخ برای هر دورهی تاریخی، صورت کاملی از سازمانها و حوادث و طرق زندگی را که از مجموع آنها فرهنگ یک ملت ساخته میشود رسم کند...»[۳]
یکی از مشکلاتی که تاریخنویس سنتی از دیرباز تا به امروز به خصوص در ایران با آن مواجه بوده، این است که مورخ تاریخ زندگی بشر به جای آنکه از زاویهی زندگی اکثریت مردم یعنی غمها، شادیها، اقتصاد، موسیقی، دین، مذهب، آیینها، فرهنگ، عقاید، آداب و رسوم، پوششها، جشنها، سوگها، ادبیات، جهل و دانش، خوراک، نهضتها، کفر و ایمان و... بنگرد از زاویه عدهای اقلیت، یعنی شاهان، امپراتوران و خاقانها بررسی میکرد. به همین دلیل معمولاً زندگی و ویژگیهای ریز و درشت آن که میبایست چراغ راه هدایت بشر گردد، مغفول میماند و به جای آن، زندگی شاهان، تاریخساز و بزرگنمایی میشد و اطلاعات کامل و آمیخته به غلو که ناشی از تاریخنویسان رسمی نیز بود از کتابی به کتابی دیگر منتقل میشد. تاریخنویس امروز نیز بیتوجه به شرایطی که تاریخنویس رسمی با توجه به ترس جان و نان با آن مواجه بودند، گاه به همان راه قدم میگذارد و البته یکی از دلایل این تکرار نیز ناشی از همان کمبود اطلاعات و صعب بودن مسیر نویسندگی به خاطر زاویهی نگاه مورخین کلاسیک بوده است.
کتاب تاریخ ویل دورانت، گذشته از داوریهای شتابزدهاي که ممکن است با آن مواجه باشد، بیشتر از آنکه از زاویه شاهان و امپراتوران و شمشیرزنان به روایت تاریخ بپردازد، میکوشد از زاویهی زندگی مردم به اعصار تاریخی ورود پیدا کرده و آنگاه از همان زاويهی بهتر و روشنتر، دلایل گستردهتر و مستندتری برای ظهور و سقوط حاکمان، شاهان، امپراتوران و شمشیرزنان ارائه کند. از میان ۱۱ نامی که ویل دورانت برای تاریخ یازدهجلدی خود عنوانبندی میکند تنها نام دو قدرتمند بر روی جلد کتاب آورده میشود و باقی عناوین گستردهتری است که زندگی و حیات اجتماعی، ديني، فرهنگی و علمی اعصار مختلف را دربرمیگیرد: ۱- مشرق زمین، گاهوارهی تمدن ۲- یونان باستان ۳- قیصر و مسیح ۴- عصر ایمان ۵- رنسانس ۶- اصلاح ديني ۷- آغاز عصر خرد ۸- لویی چهاردهم ۹- عصر ولتر ۱۰- روسو و انقلاب ۱۱- عصر ناپلئون.
ویل دورانت تنها زمانی به بررسی زندگی قدرتمندان میپردازد که آن نامها توان نورپردازی بيشتري بر جنبههای تمدنی و فرهنگی را داشته باشند و در روشنتر کردن شرایط ظهور و بروز فرهنگها، نهضتها و فعالیت بشر و مراحل بلوغ وی یاریگر باشند؛ در واقع ویل دورانت از نامها و روایتها برای تبیین فعالیت بشر سود میجوید. تاریخ تمدن میکوشد بر نامگذاری کتاب نيز وفادار باشد و به سمت روایت و بزرگنمایی زندگی شاهان پیش نرود؛ یعنی تاریخ صرف و سنتی را با آنچه به دنبال آن است، تاریخ تمدن و نیز بررسی مراحل بلوغ بشر، خلط نکند. همچنين مراجعه به اثر نشان میدهد كه اگر مفهوم فرهنگ را وسیعتر از مفهوم تمدن بدانیم باید بپذیریم که کتاب از تاریخ تمدن نيز پا را فراتر گذاشته و به مفهوم تاریخ فرهنگ و تمدن نزدیکتر شده است. کتاب تاریخ تمدن نه تنها به هنر و ادبیات به مفهوم کلی آن پرداخته، بلکه در قامت یک اثر مستقل به مصادیق هنر و ادبیات یعنی شعر، مجسمهسازی، نقاشی، رمانها و سایر مظاهر هنر و ادبیات پرداخته و بالاتر از آن برخی آثار و شاهکارهای دورهها را از غزل گرفته تا رمان، با آوردن نام خالق آن آثار برشمرده و نمونههایی از آن را بهعنوان شاهد مثال ذکر کرده است.
ویل دورانت برای تبیین اوج و فرود شعر و رمان و ادبیات و هنر با مطالعهی جدی در رفرمهای ادبی و هنری به بررسی مکاتب ادبی و بسترهای زایندهی آنها نگاهی دقیق کرده و نیز در مواردی به گردآوری و انتقال مفاهیم مهم کتب مورد مطالعه در کتاب همت گماشته است. نکتهی جذاب و منحصربهفرد تاریخ تمدن آن است که هریک از آثار یازدهگانه برای خود کتاب مستقلی است و با نبود آثار قبل و بعد آن خللی در فهم کتاب برای خواننده به وجود نمیآورد، اما یکی بودن نویسنده کتاب و هدفگذاری نویسنده برای رساندن آن به عصر حاضر، آن را به یک مجموعهی کامل بدل کرده است، اگرچه نویسنده به همهی اهداف خود به دلیل پایان عمر توفیق نیافته و تنها تا عصر ناپلئون پیش رفته است.
تاریخ تمدن ویل دورانت کتابی است که به منظور تبیین ریشههای تاریخی فرهنگ و تمدن غرب نگارش یافته و به همین خاطر به اندیشهها و نظریات غربی متکی است، حتی زمانی که از شرق و تمدنها و فرهنگهای گسترده و پیچیدهی آن سخن میگوید. مشکل ویل دورانت آن است که میپندارد تمام پیچیدگیهای تمدن شرق را میتواند بر بال اندیشههای مدرن غرب توجیه و تفسیر کند. تاریخ تمدن حتی زمانی که از شرق سخن میگوید به دنبال نمایش ریشههای تاریخی غرب و به خصوص غرب مدرن است، به همین دلیل حتی خود ویل دورانت نیز در ادامهی کار و در جلدهای بعدی متوجه پارادکسها، تضادها و ذهنی بودن بسیاری از نوشتههای خود میشود و میکوشد بر ذهنیات خود پافشاری کمتری کند.
تحلیلهای تاریخی معمولاً این آفت را با خود دارند که ممکن است از تاریخنگاری به تخیلنگاری روی آورند و این معمولاً به دلیل روشن نبودن بسیاری از زوایای تاریخی است. همانگونه كه باستانشناس این حق را به خود میدهد که در خصوص برخی از زوایای پنهان آثار به گمانهزنی بپردازد، ویل دورانت نیز همانند تاریخنگاران تحلیلگرا میکوشد از تخیل خود برای روشنتر شدن زوایای پنهان تاریخ بهره بجوید و طبیعی است که ممکن است جایی به واقعیت نزدیک شده و در جایی دیگر از حقیقت ماجرا دور افتد؛ تاریخ ویل دورانت از این اتفاق به دور نیست.
این اشتباهات معمولاً در تاریخ تمدن، آنجا که به میراث معنوی بشر مربوط میشود، جنبهی عمیقترین پیدا میکند. موضعگیریها و نظریهپردازیهای ویل دورانت به خصوص در حوزهی دین و منشأ آن، زبان و تمدن و چگونگی به وجود آمدن آن و مواردی ازایندست با تخیلپردازیهای آشکارتری همراه است. این نوع نظریهپردازیهای وی بیشتر نشأتگرفته از فرهنگ و تمدن مدرن غرب است و چون نویسنده میکوشد آن را معیار بسیاری از قضاوتهای خود قرار دهد، دچار تضاد میشود؛ بهعنوان نمونه همهی امور معنوی به خصوص دین را ساختهی دست بشر قلمداد میکند و میکوشد دین را ناشی از جهل مردم و ترس آنها از طبیعت بپندارد. نويسندهی توانا متوجه این نکته نیست که حتی اگر ترس انسانها از طبیعت را بپذیریم، باز نمیتوانیم منکر اصل ماجرا شویم؛ مثلاً بشر به خاطر ترس از طبیعت به ساختن سلاح برای مقابله با آن نیز میپردازد، اما آیا میشود تنها به خاطر تأیید ترس انسان و تمام آثار وجودیاش، آن ساختهی دست بشر را که قابل لمس هم میباشد به انکار نشست؟
اگرچه ویل دورانت در اثر مطالعهی عمیقتر بعدی خود در معارف بشری گاه ناخودآگاه به برخی از تناقضهای خود اعتراف میکند؛ مثلاً به نقش فطرت آدمی در خداجویی اعتراف میکند و مینویسد: «عقیدهی دینی اختراع یا حیله و بازی خدمتگزاران معابد نیست، بلکه سازندهی آن فطرت انسان است که دائماً در تجسس است»[۴] ؛ اما این همنوایی ویل دورانت با موج عظیم برخاسته از غرب رهیده از ظلم کلیسا، جذابیت کار وی را نزد غربیان دوچندان کرده است و بر اقبال عمومی آن در غرب و نيز شرق متأثر از پیشرفت مادی میافزاید.
در حقیقت در کتاب تاریخ تمدن روشهای تحلیلی بهکارگرفتهشده، همانقدر که از نقاط قوت اثر بهحساب میآید درآنِواحد به پاشنهآشیل اشتباهات، پارادکسها و برخی سطحینگریها نیز بدل میشود. تحلیل و داوری و قضاوت دربارهی فرهنگهای دیگر و موضوعاتی کلی و به خصوص میراث معنوی بشر اگرچه نیاز واقعی این اثر بوده و آن را از آثار تکراری و نقلقولی ممتاز میکند، اما درعینحال گستردگی موضوع و گسترهی عظیم دانشها، بینشها، نگرشها، فرهنگها، ادیان، آداب و عادات و رسوم پرداختهشده و قضاوت و داوری و نظریهپردازی دربارهی آنها باعث شده گاه نوشتهها به ذهنیت نویسنده نزدیک شده و باعث شود خوانندهی جامعنگر، نقش تخیل را در آن بسیار پررنگتر از دیگر آثار تاریخی احساس کند. بااینهمه، بروز چنین مسائلی در اثری با این جامعیت و نیز شیوهی آسیبشناسانهاش طبیعی بوده و بعید است که نویسندهی پرتلاش و دانشمند آن از پیشبینی آنها ناتوان بوده باشد. وی با مطالعهی همه آثار قابل اعتنا و نیز سفر به عرصهی تمدنی و سرزمینهای مورد بحث و مشاهدهی باقیماندهی آن تمدن، در زندگی مردمان معاصرش و صرف تمام عمرش توانسته است بروز اشتباهات و تناقضها را با در نظر گرفتن گسترهی عظیم مورد بحث به حداقل برساند.
پینوشتها:
[۱] -ويل دورانت، تاریخ تمدن، (جلد پنجم) انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، ۱۳۷۳، (سخنی با خوانندگان)
[۲] - http://Ahmadorgani.mihanblog.com/post/A
[۳] - ویل دورانت، تاریخ تمدن، (جلد یکم)، مشرقزمین گاهوارهی تمدن، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، ۱۳۷۳، بیصفحه (پیشگفتار)
[۴] - همان، بخش اول ص ۱۰۶