فرهنگ امروز / عطا رشیدیانی: در زمانهای که ملال سیاسی بر تمام ساحتهای زیستی سایه افکنده، سخن گفتن از جنبش دانشجویی، سخن گفتن از یک فقدان است. فقدان اصالت و عاری بودن از فیگورهای یک جنبش. جنبش دانشجویی بخشی انکارناپذیر از تحولات سیاسیاجتماعی منتهی به انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ بوده است. جریانی که خارج از کلیت یکپارچهی سیستم سیاسی، آن هنگام که کلیت خاموش شدهاند، در مقام اقلیت پیشرو، ندای انتقاد سر دادهاند. عباس عبدی، که خود از فعالین دانشجویی قبل و بعد انقلاب ایران است، بهتازگی کتابی تحت عنوان «جنبش دانشجویی پلیتکنیک تهران»* به سفارش پژوهشکدهی امام خمینی و انقلاب اسلامی نوشته است. عبدی خود از دانشآموختگان دانشگاه پلیتکنیک در رشتهی مهندسی نساجی است که البته بعدها به رشتهی مهندسی پلیمر تغییر رشته داد.
او در مقدمهی کتاب، از انگیزههای خود (فارغ از سفارشی بودن کتاب) برای نوشتن این کتاب میگوید: «امثال من جزء نسلی هستند که زندگی سیاسی و اجتماعی آنان با انقلاب زاده و با آن بزرگ شدهایم... اکنون که بیش از چهار دهه از آغاز این تحول و سه دهه از پیروزی انقلاب گذشته، غیرطبیعی نیست که درصدد بازبینی و درک درست و علمی آن رویداد از خلال تجربیات شخصی برآییم.»
نویسنده که خود زمانی کنشگر سیاسی و فعال دانشجویی بوده است، دست به استیضاح تجربیات دانشجویی خود و پاسخ به این دو پرسش میزند که چرا انقلاب؟ چرا اسلامی؟ عبدی جواب سؤالات خود را در واکاوی جنبش دانشجویی دانشگاه پلیتکنیک میداند و بدون رجوع به منابع دست اول، به بازخوانی مبارزات دانشجویی میپردازد و رویدادهای تاریخی را تحریف و گاه مصادره به مطلوب میکند. نویسنده کتاب را با سؤال کلیشهای چرا ایران عقب ماند؟ و بازگشت به جنگهای ایران و روس و شرح شکست ایرانیان از روسیهی تزاری آغاز میکند. وی معتقد است یکی از مشخصههای شکلگیری و توسعهی آموزش عالی در ایران، که همواره زمینهساز بروز مشکلاتی در آن بوده، کنترل و نظارت شدید دولتی بر نظام آموزش عالی و دانشگاههاست. مشخصهای که تنها مربوط به وضعیت تاریخی که نویسنده به تحلیل آن میپردازد، نیست و در واقع جزئی از نظام آموزشی و خصیصهی ذاتی دانش و پیوند ناگسستنی آن با قدرت سیاسی در ایران بوده است.
نویسنده در فصل دوم کتاب، به بررسی مختصر دانشجویان ورودی به پلیتکنیک، همچون محل تولد، تهرانی یا شهرستانی بودن آنها، جنسیتشان و... میپردازد. در فصل سوم، نویسنده بهزعم خود، به تحلیل و بررسی گروههای چریکی میپردازد که یا مهمتر از بقیه هستند یا حضور دانشجویان و فارغالتحصیلان پلیتکنیک در آن چشمگیر است؛ گروههایی چون چریکهای فدایی خلق، گروه فلسطین، سازمان مجاهدین خلق و حزب ملل اسلامی. سرکوب شدید ساواک و اختناق و استبداد پهلوی در سالهای ۱۳۴۲، زمینهساز شکلگیری فرم جدید از مبارزه توسط کنشگران علیه رژیم پهلوی شد که امیر پرویز پویان با نگاشتن کتاب «مبارزهی مسلحانه و رد تئوری بقا» بنیانگذار این فرم جدید مبارزه شد. پویان در واقع الهیات سیاسی مبارزهی مسلحانه را به رشتهی تحریر درآورد. عبدی برای تحلیل زمینههای شکلگیری چریکهای فدایی خلق، نحوهی عضوگیری و سبک مبارزاتیشان، به تنها منبعی که اکتفا میکند کتاب «چریکهای فدایی خلق از نخستین کنش تا بهمن ۱۳۵۷» نوشتهی محمود نادری است. عبدی در ادامه، دست به تحلیلی مضحک از مبارزات مسلحانهی چریکهای فدایی خلق میزند و جملهای را از بیژن جزنی، که در یکی از بازجوییهایش گفته است، نقل میکند: «من میترسم بیست سال دیگر، وقتی این افراد (سورکی و افرادش) تمام هنرها و فنون دنیا را یاد گرفتند، برای تهیهی پول و بهاصطلاح سرقت پول، احتیاج به آموختن زبان عبری و یا سانسکریت داشته باشند و ما باید یک معلم سانسکریت برای آنها دستوپا کنیم.» (ص۴۶ و ۴۷)
عبدی از این حرف جزنی اینگونه نتیجه میگیرد که با سلطهی مهندسانی چون صفایی فراهانی و حمید اشرف بر سازمان، جنبههای پراتیک همچون سرقت از بانکها نیز عملی شد. وی نمیداند یا خود را به ندانستن میزند که پراتیک بودن چریکهای فدایی خلق بعد از زندانی شدن گروه جزنی-ضیاء ظریفی ربطی به سلطهی مهندسان ندارد، بلکه مسئلهی بنیادی و اساسی که عبدی نادیده میگیرد شیوهی نگرش و نظام فکری متفاوت گروه جزنی-ضیاء ظریفی با گروه احمدزاده-پویان در باب استراتژی و تاکتیک مبارزهی مسلحانه است.
جزنی بر این باور بود که در کنار مبارزهی مسلحانه، ما نیازمند مبارزهی سیاسی علیه نظام پهلوی هستیم. جزنی در کتاب «تاریخ سیساله» میگوید: «چون هدف از اولین اقدامات مسلحانه، تغییر فضای سیاسی جامعه و بهطور کلی، تبلیغ مسلحانه است، عملیات مسلحانه در روستا و شهر میتوانند یکدیگر را کامل کنند و گذشته از آن، وجود سلولهای مسلح در کوه و شهر، بهمثابهی یک عامل حمایتکنندهی تاکتیکی، میتواند مورد استفاده قرار گیرد... جنبش روستایی میتواند کادرهایی را که در شهر امکان ادامهی مبارزه ندارند، به خود جلب کنند و با اجرای عملیات مسلحانه، قوای دشمن را در مناطق وسیعی به خود مشغول دارد و این مناطق را بهطور وسیعی، سیاسی کند. همچنین جنبش چریکی شهری با بر هم زدن نظم شهرها، میتواند قسمتی از قوای دشمن را تجزیه کرده و سیستم عصبی دشمن را نیز مورد آسیب قرار دهد.»
در حالی که جملهای که خود عبدی از زبان احمدزاده میآورد، «جنبش ما به پراکتیسین بیشتر احتیاج دارد تا تئوریسین»، نشاندهندهی تفاوت دیسکورس و گفتمان متفاوت این دو گروه در دل چریکیهای فدایی است و ربطی به مهندس و مهندس نبودن یک عده ندارد. گروه احمدزاده متکی بر تجارب و تئوری انقلاب برزیل، پیشنهاد سازماندهی جنگ چریکی شهری را میداد و معتقد بود جنبش باید اول در شهر دور بگیرد و سپس کار در روستا، متکی به مبارزهی دورگرفته در شهر، آغاز گردد و در این مرحله، مبارزه بهطور عمده از شهر به روستا منتقل شود.
نویسنده در ادامهی کتاب، تاریخ دانشگاه پلیتکنیک را تا انقلاب ۵۷ به چهار دوره تقسیمبندی میکند. دورهی اول از سال ۱۳۴۳ تا ۱۳۳۸را در بر میگیرد و آن را با عنوان «غروب همه را به خانه میآورد» نامگذاری میکند. دورهای که میتوان آن را در بستر نهضت ملی تحلیل کرد؛ همچنانکه خود نویسنده میگوید: «تمایزهای فکری، اعم از مذهبی بودن و چپ بودن، برده نشده بود. تمامی فعالیتها ذیل کمیتهی ملی انجام میشد؛ کمیتهی جبههی ملی دانشکده، تابع جبههی ملی بود.» (ص ۵۸)
در دورهی اول، فضای پلیتکنیک، بنا به گفتهی نویسنده، بیشتر معطوف به مسائل صنفی و تحصیلی دانشجویان بود؛ هرچند میتوان از اعتراضات گستردهی دانشجویان هنگام عزل مهندس نفیسی یا میتینگ میدان الهیه، که به مناسبت اعلام جبههی ملی رخ داد، نام ببریم. نویسنده از دورهی دوم فعالیتهایی که از سال ۱۳۴۳ شروع شد و تا سال ۱۳۴۷ ادامه داشت، تحت عنوان «آرامش پیش از طوفان» یاد میکند. سالهای آغازین ۱۳۴۲ فضای سیاسی ایران بهسوی انسداد سیاسی گام برمیداشت. سرکوب مخالفین توسط ساواک به حد اعلای خود رسیده بود. آنومی و شکاف سیاسی میان نیروهای اپوزسیون روزبهروز بیشتر میشد. رکود و آنومی که در فضای دانشگاهی نیز بازتولید میشد و دانشگاه پلیتکنیک نیز از این قاعده مستثنی نبود. در کنار رکود حاکم بر جامعه، جریانی در حال شکلگیری بود که متأثر از انقلابیون کوبا، الجزایر، ویتنام و فلسطین بود. جریانی که زمینهساز شکلگیری مبارزات مسلحانه در ایران شد.
«جرقهای که بر هیزم تر زده شده» عنوان دورهی سوم مبارزات دانشجویی دانشگاه پلیتکنیک بین سالهای ۱۳۴۸تا ۱۳۵۲ است. اکنون دانشجو و دانشگاه به چیزی جز حقیقت متصل نبود. آنچه رخ داده بود نه گسست از حقیقت، بلکه بازگشت به خود حقیقت راستین جنبش دانشجویی بود. فضای رادیکال و گاه خشونتآمیز دانشگاه در این سالها، که متأثر از اوجگیری مبارزات چپ انقلابی و تظاهرات ضدامپریالیستی در سراسر جهان بود را میتوان نوید همان بازگشت به حقیقت جنبش دانست. نویسندهی کتاب مدام از واقعهی سیاهکل بهعنوان دال اعظم بسیاری از تحصنها، اعتراضات دانشجویی و رادیکالیزه شدن فضای دانشگاهی اسم میبرد، اما هیچ تحلیل مدون و دقیقی از سیاهکل به خواننده نمیدهد و ترجیح میدهد به تحولات جبههی ملی و جریانات مذهبی بپردازد.
فصل آخر کتاب و آخرین مرحله از جنبش دانشجویی دانشگاه پلیتکنیک، تحت عنوان «ترکیدن حباب قدرت» از سال ۱۳۵۳شروع میشود و تا سال ۱۳۵۷ ادامه پیدا میکند. نویسنده بر این باور است که از «سال ۱۳۵۳ به بعد، فضای دانشکده دچار تحولاتی چون رواج رادیکالیسم سیاسی [شد] و همچنین بالا رفتن درآمدهای نفتی و حذف شهریه از آموزش عالی، زمینه را برای ورود دانشجویانی از طبقات پایینتر جامعه فراهم کرد.» (ص ۲۵۱) عبدی دوباره بر رادیکالیسم و عملگرایی جنبش دانشجویی دانشگاه پلیتکنیک، که متأثر از جنبش چریکی است، صحه میگذارد؛ اما هیچ کوششی برای تجزیهوتحلیل دقیق و مدون جنبش چریکی و خاستگاه آن انجام نمیدهد.
وی در فصل آخر کتاب، به بررسی مسئلهی تعامل و رقابت مذهبیها و نیروهای چپی میپردازد. او میگوید «مهمترین اتفاقی که موجب بروز کدورت میان مذهبیها و چپیها شد، بحث تغییر مواضع ایدئولوژیک در سازمان مجاهدین خلق بود.» (ص ۲۶۷) نویسنده هیچ تجزیهوتحلیلی از بیانیهی تقی شهرام ذکر نمیکند و فقط به این نکته اکتفا میکند که این بیانیه از عوامل کدورت بین این دو جریان بوده است، بدون آنکه ارجاعی به این بیانیه بدهد.
خصومتها و جهتگیریهای عبدی نسبت به گروههای چپ، در تمام صفحات کتاب موج میزند. وی میگوید «پس از اعلام مواضع ایدئولوژیک و سپس کشته شدن حمید اشرف در تابستان ۱۳۵۵ و شکست مشی چریکی، موجب ضربهی روحی و روانی به چپ و جهش نیروهای مذهبی شد. بهویژه آنکه پیشرفت چپ بیش از آنکه متکی به برتری فکری و عقیده باشد، بر مبارزهی مسلحانه و مشی چریکی استوار است.» (ص ۲۶۸) عبدی نمیداند مبارزهی مسلحانه برآمده از جزوههای تئوریک بیژن جزنی، امیر پرویز پویان و مسعود احمدزاده است. در واقع خاستگاه جنبش چریکی، تئوریزه کردن فکری این فرم مبارزه است.
نویسندهی کتاب هیچ تعریف دقیق و مدونی از جنبش دانشجویی و پارامترهای آن ارائه نمیدهد. او هیچ گزارشی از فعالیتهای سیاسی و صنفی دیگر دانشگاهها و میزان تأثیرپذیری دانشگاه پلیتکنیک از دیگر دانشگاهها بیان نمیکند. ضعف منابع و عدم رجوع به منابع دست اول، از ایرادات اساسی است که میتوان به کتاب گرفت. در کنار این مسائل، میتوان به سفارشی بودن کتاب و دیدگاه خود مؤلف و حضور وی در جریانات مذهبی دانشجویی اشاره کرد؛ چراکه نویسنده عمدتاً بر جریانهای مذهبی این جنبشها تأکید میکند.
* عباس عبدی، جنبش دانشجویی پلیتکنیک تهران، نشر نی، ۱۳۹۳