فرهنگ امروز/ سید مسعود رضوی: در میان حکمای ایران همواره گرایشی به سیاستگری دیده میشود که نظیر آن در شرق دور و دورههایی از یونان و روم باستان هم قابل ملاحظه است؛ اما سنت حِکمی ایرانیان با سنت دیگری که ما از آن به «وزارت» تعبیر میکنیم نزدیک است و این سنت، البته تنها یک کنش یا منزلت یا مقام سیاسی نیست. وزارت، نوعی مشاورهی عقلانی بر مبانی سُنَنی مدون و دارای سابقهای چندهزارساله است که ترکیبی از حکمت سیاسی، عقل فلسفی، تدبیر منزل، حکمت مُدُن، تجربهی عملی و قواعد و شرایع ویژهی این مرتبهی خاص از منزلت سیاسی، فکری و انسانی در آن متراکم شده است. وزرا، مشاوران یا عقول منفصل قدرت حاکمه و متمرکزی هستند که بر مبنای این مجموعه –که میتوان از آن به ادب و آداب وزارت تعبیر کرد- بر قدرت سیاسی و حاکمان و پادشاهانی مطلقالعنان و صاحب «فرمان» اثر نهاده و ضمن مهار آن، بدان جهت و سمتوسویی خاص میبخشند و گاهی آن را به زیور عقل و انصاف و اعتدال هدایت میکنند. فقدان قوانین مشخص و مدون و قدرت بیمهار و بیپایان حاکمان خودکامهی شرقی، ضرورت وجود این مشاوران یا وزیران را همراه با مجموعهی پیچیدهای از آداب و قواعد و الزامات در محدوده یا مرتبهی وزارت، ناگزیر میساخته است.
در جوامع بدویتر نظیر بادیهنشینان عرب یا کوچنشینان استپهای شرقی (مغولها و ازبکها)، سیاست با بساطت و سادگی خاصی همراه بوده و شاید تنها یک مجموعه قواعد سختگیرانه و بسیار روشن نظیر قانونچه «یاسا» در میان مغولها، یا قواعد «حزب و ملاحم» در میان قبایل بادیهنشین عرب که شامل چند قاعدهی اخلاقی شبیه جوانمردی یا ترک منازعه در ماههای حرام یا برخی مصونیتهای ضعیفان میشده است؛ اما وضع ما متفاوت بوده و از همان ابتدا مدنیت و افکاری داشتهایم که منشأ همان سنتی است که در میان وزرای ایرانی و در مجموعهی فکر سیاسی ایرانیان با عنوان «سیاستنامهها» و «آداب وزارت» شناخته شده است. شهرنشینی همواره با پیدایش نظامهای سیاسی پیچیده و متشکل از ساتراپها یا سرزمینهای متنوع و متفاوت، نوعی کثرتگرایی در ذیل وحدت و مرکزیت سیاسی را در ایران اجتنابناپذیر ساخته و بهتدریج، سنتی را در سه حیطهی فلسفی، دینی و سیاسی پدید آورده است که مجموعهی آن را میتوان در همین اصطلاح «وزارت» خلاصه کرد.
وزرا تنها وزیران و یا صدراعظمهایی نبودهاند که مستقیماً از سوی شاهان و فرمانروایان برگزیده، منصوب یا معزول میشدهاند، بلکه مجموعهی پرتعدادی از نخبگان فکری، دینی، سیاسی، علمی، ادبی و حتی مشایخ صوفیه را نیز میتوان در میان آنها مشاهده کرد که به فراخور حال میکوشیدند تا حاکم را با ذکر یا تذکر یا تنبه یا آموزش و پرورش یا تخدیر از عاقبت امور، یا مرگاندیشی و عقاب الهی، یا غربت از اسلاف و یا امید به ماندگاری نام نیک و مُلکِ آباد به راه آورند و در مسیر رعیتپروری و آبادانی اقلیمها و پرورش ادب و هنر، علم و فرهنگ و دین و ایمان هدایت کنند. بنابراین، نه فقط بزرگمهر، خواجه نظامالملک، خواجهنصیر، میرعلیشیر نوایی رشیدالدین فضلالله همدانی، امیرکبیر، قائممقام فراهانی، پیرنیا و فروغی در زمرهی وزرای بزرگ بوده و برآمده از سنت غنی وزارت در ایران بودهاند، بلکه رودکی، نصرالله منشی، بیهقی، ناصرخسرو، بوعلی سینا، حکیم فردوسی، سعدی، مولانا، شیخ بهایی، آخوند خراسانی و میرزای نائینی را هم میتوان در یکی از دوایر نزدیک به مرکز همین سنت بزرگ طبقهبندی کرد و پند و حکمت سیاسی و تأثیرگذاریهای مهم و دورانسازشان را در حکمت سیاسی ایرانیان مورد توجه قرار داد.
این جریان پس از انقلاب مشروطیت و تلاش حکومت قاجار همچنان تداوم یافت؛ اما با پدیدار شدن دولت و جامعهی مدرن و رسوخ اندیشه و تلقی متجددانه نسبت به انسان و جامعه و حکومت و حقوق متقابل «شهروند و دولت»، تغییراتی در شکل سنتی آن به وجود آمد از جمله، تکثر موقعیتها و مدیریتها و پیدایش سلسلهمراتب مسئولیتهای دولتی بهواسطهی مدیران و برنامهریزانی که دیگر کاملاً مسلوبالاختیار نبودند و حداقل در حیطهی مسئولیتهای خاص خود میتوانستند پیشنهاد و برنامههایی خاص ارائه دهند و در مقام وزیرانی خرد و محدود، در جریان نوسازی و مدرنیزاسیون ظاهری و باطنی ایران مشارکت ورزند. این کیفیت از تدبیر و تحول و مدیریت نه تنها در صنایع و دستگاه عظیم بوروکراسی دولتی (دیوانسالاری ادارات) و نظمیه و ارتش پرداخته شد و سامان یافت، در دستگاههای آموزشی و فرهنگی نیز با وضوح بیشتری خودنمایی میکرد؛ البته باید توجه داشت که این مرتبه و منزلت به معنای آن نیست که وزیران کهن و مدیران جدید از وسوسهی قدرت و ثروت برکنار بودهاند.
در دوران رضاشاه پهلوی، مدرنسازی ایران سرعت گرفت و علاوه بر آموزش و پرورش جدید برای نخستین بار نهاد دانشگاه و فرهنگستان و برخی دیگر از تأسیسات و فراوردههای فرهنگی غربی نیز در ایران بنیاد نهاده شد. دانشگاه مظهر و منشأ تغییرات عظیم در فکر و منش ایرانیان و پیدایش طبقهی تازهای از اندیشمندان و مدیران در کشوری سنتی همچون ایران بود. معلوم نیست که بنیانگذاران و مدیران و مؤسسان اولیهی این نهادها تا چه حد نسبت به تبعات و فرجام کار خود، آگاهی داشتهاند؛ اما آنچه اهمیت دارد، اثرگذاری عظیم این نهادها -بهویژه دانشگاه- بر کل نظام فکری، معنوی و مدیریتی ملت ایران و ایجاد گسستی پنجاهساله در فاصلهی سنن دیرپا و زندگی معاصر ایرانیان میباشد و این نکته غیرقابل چشمپوشی است. گسست مذکور البته امری اجتنابناپذیر بود؛ زیرا همهی ملل آسیایی در برابر آن میباید موضعی اتخاذ کرده و تکلیف خود را با آن روشن میکردند؛ اما تردیدی نیست که کیفیت مدیریت و جهتگیری مسئولان و پدیدآورندگان نهادهای زیربنایی فرهنگی -همچون آکادمی- میتوانست در استحصال فواید بسیار یا ایجاد ضررهای فراوان تأثیر قاطع داشته باشد، همچنانکه در ایران هم با سود و فایدهی این نهادها روبهرو بودهایم و هم زیانها و مصائب بزرگی که موجب نابودی یا گریز یا انزوای بسیاری از بزرگان و تحصیلکردگان هموطن ما شده است.
این مقدمات ازآنجهت بیان شد تا دایره یا محیط حضور دکتر نصر در عرصهی فعالیتهای سیاسی و مدیریت آکادمیک و نهایتاً بنیانگذاری بزرگترین و دیرپاترین و مؤثرترین انجمن فلسفی در ایران معاصر بهدرستی و منصفانه مورد توجه و ارزیابی قرار گیرد. خوشبختانه کارنامهی سید حسین نصر، هم به لحاظ اسناد و مدارک موجود در آرشیوهای مؤسسات مختلف و رسمی، هم از جهت خاطرات و شواهدی که حاضران و معاصران بیان کردهاند، هم ایضاحات و خاطرات و مصاحبهها و تألیفات فراوان شخص ایشان و بالاخره امکان دقیق سنجش برایندها و برساختههای این فرد و اثرات و نتایجی که داشته است، پربار و بسیار قابل ملاحظه است. این کارنامهی قطور حاصل پویشی دشوار و پیگیر و قریب به شش یا هفت دهه فعالیت بیوقفه در داخل و خارج ایران است و آنچه امروزه حساسیتها را نسبت به وی افزایش میدهد، سه امر بسیار حساس و مهم از نظر دستگاههای رسمی کشور ما و افکار عمومی علاقهمندان است: ۱- پیوستگی و تأثیرگذاری وسیع نصر بر فکر اسلامی و تولید حجم انبوهی از آثار دینی بهویژه در ارتباط با فلسفهی اسلامی و اسلام ایرانی-شیعی به زبان پارسی و زبانهای فرنگی؛ ۲- پیوستگی و اثرگذاری نصر در نهادهای فرهنگی و آکادمیک دوران پهلوی و نزدیکی به مرکز قدرت سیاسی پادشاهی علیالخصوص در دوران حساس و حساسیتبرانگیز اواخر پادشاهی محمدرضا پهلوی؛ ۳-کثرت موضعگیریها و صراحت بیان دکتر نصر همراه با کثرت و بیان نظرات متنوع، متفاوت و حتی متضاد از سوی شاگردان، علاقهمندان، منتقدان و حتی معارضان و هتاکان به وی که این موضوع نیز بیانگر اهمیت و نفوذ آرا و نظرات نصر و حساسیت او نزد افکار عمومی ایرانیان است.
دکتر نصر در خارج از مرزهای ایران نیز البته علاقهمندان فراوان و منتقدان زیادی دارد. کتاب مارک سجویک دربارهی تاریخ پنهان روشنفکری غرب که نقد تندی بر ایدههای سنتگرایانه و گسترش اسلام صوفیانه و معنوی در میان تعداد زیادی از استادان برجستهی اروپایی و آمریکایی بود، یکی از معروفترین نقدها به نصر و افکار و فعالیتهای او را در فصلی مشبع ارائه نموده بود؛ اما در مقابل وی دهها تن از نویسندگان آمریکایی، اروپایی، ترکیهای، پاکستانی، مصری، ایرانی، مالزیایی و ... قرار داشتند که از انگارههای او دفاع کرده و این نوع نگرش معاندانه نسبت به یک مکتب فکری و حکمی را روا نمیدانستند. در حقیقت اسلام به هر شکلی تجلی و ظهوری در غرب پیدا کند، با مهاجمان و متعصبانی در طبقات و جایگاههای گوناگون روبهرو خواهد بود، چه رسد به آنکه نفوذ چشمگیری هم در میان آکادمیسینهای معروف و بااستعداد غرب داشته باشد و صدای آن از طریق کرسیهای سوربن و آکسفورد و ام. آی. تی به گوش مخاطبان برسد. رونوشت ناشیانه و آشفتهای از کتاب سجویک با نام «مریمیه» در ایران توسط عبدالله شهبازی تألیف شد و از سوی محافل نزدیک به ظهوریون و برخی تندروها و دیگرستیزهای ظاهرگرا که ایدههای دگرهراسی و بنیادگرایی شبهمذهبی را دامن میزنند با استقبال روبهرو گردید؛ اما بیش از این، اثری در فرهنگ و اهلفرهنگ نداشت و نمیتوانست داشته باشد.
کتاب دیگری با عنوان «دولتمرد چهارم» نیز منتشر شد که از همین سنخ بود و البته نویسنده تلاش فراوانی کرده بود که نصر را با معیارهای شخصی و خصوصی خود و گروههایی شبیه خود مورد محاکمه و داوری قرار دهد، غافل از اینکه سویهی فعالیت نصر اصلاً از این سنخ نبوده و نیست و حیثیت حِکمی و سیاسی این مرد، امری پنهان یا توطئهای مرموز همچون قصههای فراماسونری نیست که با کشف یک نشان و توضیح آرم و چند مدرک قدیمی و روابط اجدادی به جنگ جهانی و صهیونیزم بینالملل برسد و از مدار بهائیت به مزدوری برای سازمانهای جاسوسی غربی ختم شود و چند عکس خانوادگی هم از آلبوم و آرشیو اقوام مؤنث ضمیمه شود تا عدم التزام به اسلام هم در کنار مدارک دیگر قرار گیرد!
باری، با توجه به نکات فوق، اینک مختصری از باب خاطرات دکتر نصر که با عنوان حکمت و سیاست و بهعنوان نخستین مجلد از مجموعه تاریخ شفاهی و تصویر ایران معاصر به کوشش حسین دهباشی و همکاری جمع پرتعدادی از علاقهمندان و محققان انتشار یافته است، بیان مینمایم. با ذکر این نکته که نصر در دهها مقاله و چند کتاب دیگر، خاطرات خود را بیان کرده که معروفترین آنها در گفتوگو با رامین جهانبگلو با عنوان «در جستوجوی امر قدسی» در ایران منتشر شده و این آثار و برخی مقالات و مصاحبههای او میتواند متمم و مکمل کتاب مورد نظر ما باشد؛ زیرا خاطرات و اظهارات نصر، بخش جداییناپذیر فرهنگ معاصر ایضاح و برخی ابهامات سیاسی در دوران اخیر قلمداد میشود و به دلیل اثراتی که داشته و هنوز هم فعالیتهای ایشان استمرار دارد، میتواند مستند مورخان و پژوهشگران برای درک و توصیف تاریخ معاصر و فرهنگ اخیر ایران و تحولات فکری چند دههی پیشین این سرزمین قرار گیرد.
«حکمت و سیاست»، حاصل مجموعه مصاحبههایی است که توسط حسین دهباشی با حمایت سازمان اسناد و کتابخانهی ملی ایران، کتابخانهی مجلس شورای اسلامی، کتابخانهی کنگرهی آمریکا و برخی نهادهای دیگر تحقق یافته و سازمان اسناد و کتابخانهی ملی ایران آن را منتشر کرده است؛ کتابی شکیل، کمغلط، پرتصویر، با توضیحات فراوان و شمایلی حرفهای که حقیقتاً خواننده و مخاطب را غافلگیر میکند. اما سوای از کالبد زیبای کتاب، محتوای منصفانه و فاقد جهتگیریهای مریدوارانه یا دشمنانگارانه، از این کتاب اثری ارجمند و قابل احترام ساخته است. پرسشهای مصاحبهکننده نیز با پختگی و حوصلهای قابل تحسین و درعینحال با زبانی محترم و شیوهای متین بیان شده که ازاینجهت حتی از نمونهی «تاریخ شفاهی آکسفورد» نیز برتر است.
حجم و گسترهی موضوعات و مسائل مطروحه نیز چندین برابر کارهای مشابه بوده و حقیقتاً نکات مبهم فراوانی را روشن کرده و پرسشها و بحثهایی را برانگیخته که شاید فقط در قالب این کتاب و از زبان مردی مثل نصر قابل بیان میبود. یک چکیده و دیباچهی متأخر به زبان انگلیسی هم دارد که برای معرفی کتاب به فرنگیها پرفایده خواهد بود. اما مهمتر از همه، حجم بسیار بالای توضیحات، عکسها و اسناد حاشیهای است که در کنار اصل مطالب کمک فراوانی به خوانندگان جوان خواهد کرد تا با این موضوعات، این مسائل و این حیطهی خاص از تاریخ و فرهنگ وطن خود آشنا شوند. امیدوارم برنامهی تاریخ شفاهی و تصویری ایران معاصر همچنان ادامه یابد و دهها و بلکه صدها اثر نظیر این کتاب منتشر شود و حتی آرشیو تصویری-صوتی آن نیز از سوی شبکههای صدا و سیما پخش شود تا حجم بالاتری از مخاطبان با تاریخ و رجال و فرهنگ ایران آشنا شوند. این تشریکمساعی، نه یک فعل تفننی که یک حرکت سازندهی بسیار ضروری است. اگر محققان داخلی و مورخان دلسوز و دانشوران ایرانی با حمایت مؤسسات ایرانی به این امور نپردازند، در خارج مرزها، نوعی تاریخنگاری یا تاریخپروری جهتدار و برخلاف حقایق تاریخی شکل خواهد گرفت؛ همچنانکه بدیل داخلی آن، نوعی تاریخسازی دشمنپندار و همههراس و توطئهانگار را با چینش ناقص و خوانش علیل تاریخ و تحریف اسناد دنبال کرده و در نتیجه موجب بیاعتباری کل این نوع فعالیتها شده است.
در کتاب «حکمت و سیاست» جزئیات فراوانی در باب فعالیتهای دکتر نصر در دوران سلطنت پهلوی دوم مطرح شده و بدون پردهپوشیها و مجاملههای مرسوم به اصل مسائل پرداخته شده است. چند سرفصل مهم در این کتاب وجود دارد که ردّ آن را میتوان بهعنوان مهمترین مسائل زندگی نصر و مسائل با اهمیت در تاریخ فرهنگ ایران مورد توجه قرار داد: ۱- تحولات دانشگاهها و نقش نصر؛ ۲- تحول در زبان و موضوعات فلسفه و پژوهشهای اسلامی نزد نخبگان روحانی و حوزوی و نقش نصر در اشاعه آن؛ ۳- نزدیکی نصر به دستگاه سلطنت و بهرهگیری از اعتماد و بودجهی حکومت برای کتابآفرینی، سمینارهای بینالمللی، گسترش فرهنگ سنتی اسلامی، تأسیس دانشگاهها و تأسیس انجمن شاهنشاهی فلسفه در ایران؛ ۴- نگاه متفاوت به تصوف و تحول در فرقههای معاصر صوفیه در ایران و دیگر کشورهای اسلامی از یک سو و جذابیت آن در غرب از سوی دیگر؛ ۵- تعامل حکیم-استاد با دستگاههای سیاسی و دولتی و حتی نظامی و امنیتی بهمثابه یک تجربه و استمرار سنت کهن در سیاستگری و وزارت ایرانی؛ ۶- نقد نصر به جریانهای چپ و پوزیتیویستی؛ ۷- بیان اصول و اشاعهی مکتب سنتگرایی ۸- سرنوشت اسلام و مواجههی ناموزون با مدرنیته و غرب لیبرال-مسیحی؛ ۹- تجربهی دوگانهی آکادمی غربی و دانشگاهی ایرانی از یک سو و تجربهی سنت حوزوی و شیوهی دانشگاهی از دیگر سو و تجربهی آموزشی عقل و طریقت عرفانی در سویهای دیگر، در کل به معنای اجماع و آمیزش همهی شیوهها و تجربههای آموزشی نو و کلاسیک.
در کتاب حکمت و سیاست، خاطرهها و واقعیات متعددی در رابطه با استادان، متفکران، روحانیون، سیاستمداران و هنرمندان داخلی و خارجی بیان میشود. کثرت چهرهها و عناوین و اسامی در آن بسیار زیاد است و غنای مطالب تازه و فاقد پردهپوشی و ابهام نیز بر جذابیت آن افزوده است. به گمان راقم این نوشته، بخشهای اولیه که حاوی تحولات دهههای بیست تا اواخر چهل خورشیدی است و تکوین ایران جدید را در کشاکش رخدادهای جهانی نشان میدهد، از اهمیت فراوانی برخوردار است. ما هنوز در ظل همان تحولات تلاش میکنیم و نتیجهی کنشهای همان دوران بر ما اثر مینهد. اما بیتردید، فصلهای حساسیتبرانگیز نزد اکثر خوانندگان، جای دیگری از این کتاب خواهد بود؛ یعنی فصول پایانی که ورود صریح و سریع نصر به مشاورت دستگاه سلطنت و نزدیکی به ملکه و مشاورت با پادشاه و گفتوگوهایی با او به میان میآورد. در این بخش است که ما برای درک آن مقدماتی را مطرح کردیم تا دانسته شود که سنت سیاسی ایران در قالب مشاوره و وزارت، نه بر تقابل که بر تعامل و اندرز و اثرگذاری به صور بسیار پیچیدهای بنا شده بود. شاید نصر هیچگاه تصور زوال سلطنت را نداشت و خیال تشکیل حکومت اسلامی به مخیلهاش خطور نمیکرد، اما بیتردید حضور او در کنار سیاستگران و دستگاه درباری، وجهی قدرت یا ثروتطلبانه نداشت. نوع تفکر و زندگی او از اشرافیتی اصیلتر برخوردار بود که بههیچوجه قابل مقایسه با موقعیت درباریان و حکام متزلزل و غربگرای آن دوران نمیتوانست باشد.
اما خطای محاسبه در آن آشکار است و این نکتهای نیست که خود نصر پنهان کند یا نپذیرد. (نگارنده) دو بار در این باره از ایشان پرسش کردم و هر دو بار بهصراحت پذیرفت که میباید با تأمل بیشتری در واپسین ماههای حکومت پهلوی عمل میکرد، اما درعینحال معتقد بود که در این ایام بسیاری به دلیل عافیتطلبی و خوی ناجوانمردانه فقط گلیم خود را از آب به در میکشیدند، درحالیکه گاهی میباید چیزهای بزرگتری را برای حفظ مملکت و حفظ برخی اصول و پیوندهای اخلاقی فدا کرد، حتی اگر موجب اندوه و خسارتهای فراوان و داوریهای نادرست از سوی عوام باشد. بر اساس ایدهها و اصول دینی و اخلاقی ما، اعمال انسانها را بر اساس نیات و هدفی که داشتهاند، میباید ارزیابی نمود. این عرصه، البته با داوری شتابزده ما نسبتی ندارد و داور کریم و بزرگوار از آن آگاه است؛ لذا بهتر است از این موضوعات درگذریم و به کتاب بازگردیم.
حکمت و سیاست بازنگری یک دورهی طولانی و توفانی از تاریخ و فرهنگ مملکت ماست، از عصر رضاشاه تا سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی. چندین نکته در سخنان نصر وجود دارد که صراحتاً با واقعیات جاری تنافی و تناقض دارد، نکات مبهمی هم هست که خوشبختانه ویراستار همه را توضیح داده و واقعیات را در حاشیه بیان کرده است؛ اما گاهی زیاده گفته و بهاصطلاح خواننده را مطلقاً فاقد آگاهی دانسته که توضیح واضحات کرده است. برخی توضیحاتش هم غیرضروری است؛ مثلاً در ص ۸ نوشته: محمدرضا شاه پهلوی (۱۲۹۸-۱۳۵۹ شمسی) دومین و آخرین شاه پهلوی (از شهریور ۱۳۲۰ تا بهمن ۱۳۵۷). برای خوانندهی این کتاب معلوم نیست که چنین توضیحاتی چه سودی دارد.
مشخصات کتاب:
حکمت و سیاست: مجموعه تاریخ شفاهی و تصویری ایران معاصر خاطرات دکتر سید حسین نصر، به کوشش حسین دهباشی، سازمان اسناد و کتابخانه ملی، 1393