فرهنگ امروز/ فاطمه امیراحمدی: انجمن جامعهشناسی ایران در ادامهی سلسله همایشهای «جامعهشناسان ایرانی و جامعهی ایرانی» در مرحلهی دوم خود به نقد و بررسی کتاب «توسعه و تضاد» فرامرز رفیعپور پرداخت. «عباس عبدی» و «تقی آزادارمکی» از مهمانان این نشست بودند که به بیان دیدگاههای خود دربارهی کتاب حاضر پرداختند.
عباس عبدی: محقق بدیهیترین نکات را در کتاب رعایت نکرده است
جامعهشناسی یک دانش انتقادی است و اگر این دانش خودش را نقد نکند، نمیتواند بهعنوان دانش باشد.
جامعهی علمی ما متأسفانه نسبت به آنچه که در حوزه پژوهش میگذرد بیتفاوت است و یکی از مصداقهای آن را در تحقیقات رفیعپور میبینم.
من در اینجا ۳ نقد به ایشان دارم و البته در پی این نیستم که بگویم این نقدها درست است یا غلط، این نیز به این معنی نیست که محتوای کتاب «توسعه و تضاد» نقاط مثبتی ندارد. رفیعپور در این کتاب دغدغهی طرح مسائل ایران را دارد، اما این مسئله با حل مشکلات متفاوت است؛ متأسفانه ما در ایران به این تفاوت در دغدغه داشتن و حل کردن مسئله توجه کافی نداریم.
به نظر من تحقیقات و پژوهشهای رفیع پور حتی در سطح فوقلیسانس نیز رد شده است، حال چگونه ایشان تدریس میکنند، جای سؤال دارد. چگونه چنین ادعایی وجود دارد؟ توضیح میدهم؛ کتاب «توسعه و تضاد» ساختاری دارد و در ابتدا سعی دارد یک بحث نظری را مطرح کند، اولین چیزی که در این کتاب موجب تأسف است و جامعهشناسان باید با آن برخورد کنند این است که در ارجاعات حتی به یک استاد ایرانی ارجاع نداده است؛ از این مسئله چنین میتوان نتیجه گرفت که هیچکس در ایران کار نکرده است، درحالیکه افراد زیادی دربارهی این موضوع (انقلاب اسلامی) کار کردهاند و نظریه دارند -افرادی مثل کاتوزیان- که به آنها ارجاع نداده است. تنها ارجاعات داخلی به اطلاعات و آمارهاست که حتی در این باره نیز سؤالها و شبهههایی وجود دارد.
شروع و آغاز کتاب نشان میدهد که نگاه مؤلف و محقق به جامعهاش از بیرون است و این مسئله این شبهه را ایجاد میکند که تمام حرفها و بحثهای راجع به موضوع انقلاب اسلامی را خارجیها زدهاند.
در فصل اول نکاتی را بیان میکنند که خیلی روشن نیست؛ اظهارنظرهای عجیب و غریبی میشود که از زبان یک استاد دانشگاه بعید است؛ به طور مثال مدعی است طی ۱۰ سال قیمتها ۱۰ برابر شده است و این را با این ادبیات بیان میکند که ما در کشور در هر سال صددرصد تورم داشتهایم. اگر این ادعا درست باشد قیمتها سرسامآور و وحشتناک خواهد بود، ظاهراً دکتر رفیعپور در تحریر این آمارها توجه لازم را نداشتهاند. به نظر میرسد ایشان به بدیهیات علم اقتصاد آشنایی ندارد و استنادی نیز به مدارک و اسناد موجود نمیکند.
ایشان در جایی عنوان میکند «پنتاگون، وزارت امور خارجه امریکا»، درحالیکه یک فرد عادی هم میداند که پنتاگون مربوط به وزارت دفاع آمریکاست؛ این بیتوجهی نویسنده و محقق را نسبت به این مسائل نشان میدهد.
مسئلهی اصلی این است که بنیاد این تحقیق اشتباه بوده است؛ زیرا نظر افراد را در مورد گذشته پرسیده است و آن را بهعنوان عینیت در کتاب مطرح میکند؛ درحالیکه عینیت یک بحث است و نظرات افراد بحثی دیگر که مربوط به ذهنیت است.
وقتی بنیاد نظریهی خود را بر شیوهای قرار دهید که ربطی به سؤال اولیهی شما ندارد، چگونه میتوان به آن تحقیق اعتماد کرد؟ البته این اشکال روشی تنها مربوط به این مطالعه نیست، بلکه در مورد تحقیقات قبلی ایشان نیز صادق است؛ مثلاً جدولها اعدادی را نشان میدهند در حالی که محقق در پایین این جدولها چیزی دیگری را بیان میکند، ازاینرو، اطلاعاتی که داده میشود اصلاً با واقعیت انطباقی ندارد. کتاب «توسعه و تضاد» یک مجموعهی مخدوش است، حتی جمعبندیهای پایانی کتاب هیچ ارتباطی با مسائل ابتدایی آن ندارد؛ درحالیکه انتظار است نتایج از دل محتوای کتاب و مطالب اولیهی تحقیق درآید. در نتیجه به نظر بنده جمعبندی کتاب مشکل دارد.
از سویی دیگر یک جامعهشناس و یک محقق نباید ملاحظات شخصی خود را در پژوهش دخیل دهد؛ کتاب تحت تأثیر سیاست نوشته شده است و هیچ ایدهی مستقل و روشنی ندارد. اگر در جامعهشناسی و در مطالعات خود چنین اشتباهات ابتدایی و سادهای داشته باشیم، هرگز نمیتوانیم گامی رو به جلو برداریم. نکتهی قابل توجه دربارهی این مطالعه این است که اگر کتاب در حد و اندازهی کتاب سال منتشر میشود، افراد انتظار اشتباهات روشی و آماری از آن ندارند.
تقی آزادارمکی: فرامرز رفیعپور جامعهشناس تجربی است
دکتر رفیعپور سهم مهمی در ارتقابخشی موضوع کتاب در جامعهشناسی دارند. در مورد حالات و خلقیات او که ویژه است، بیشتر باید دانشجویان ایشان در موردش صحبت کنند؛ سختگیریهای او، برخورد با رقیبانشان و ... مثلاً این تعبیر وجود داشت که برخی به ایشان پرفسور رفیعپور میگفتند که خود ایشان نیز به آن تمایل داشت و این جنجالی در بین جامعهشناسان ایجاد کرده بود. اما خلقیات ایشان در جاهایی مفید بود، در جایی که جامعهشناسان روی چیزی نمیایستند و لحظهبهلحظه موضع خود را تغییر میدهند، وی روی مسائلی باقی مانده است.
من همیشه به ایشان بهعنوان یک جامعهشناس تجربی نگاه میکنم؛ زیرا رفیعپور سعی میکند تجاربی را که دارد را با آمار تحلیلی ارائه دهد، او خیلی دغدغهی تئوریک ندارد.
ایشان جامعهشناسی اثرگذار است که با فضای نظری کار نمیکند، بلکه با دغدغههای خود مطالعه میکند و کار انجام میدهد. در واقع کتاب به لحاظ نظری اعتقادی به نظریه و تئوری ندارد، ولی گرفتار آن شده است و این نقدی است که بر کتاب وارد است. تمام چارچوبهای نظری در کتاب آمده است که انقلاب اسلامی را تحلیل کند. به نظر بنده ۳ الی ۴ موضوع در یک کتاب آمده است.
نقد دیگری که میتوان بر کتاب کرد این است که کتاب خیلی بوی نوسازی میدهد، ولی اساساً تفکر آن ضدنوسازی و توسعه است. تحلیلها به گونهای جلو میرود که عمل مدرنیزاسیون را توضیح نمیدهد؛ درحالیکه انقلاب را محصول توسعه میداند، اما وقتی به مسائل اجتماعی ایران میرسد نگاه ضدتوسعه دارد. نگاه دوگانهی رفیعپور در این مبحث مجموعهی مباحث را دچار اختلال و تعارض کرده است.
حُسن کتاب این است که تجربههای شخصی دکتر رفیعپور در آن زیاد آمده است. معروف است که وی تنها استادی است که دانشجویان خود را به بطن جامعه میبرد؛ مثلاً به بازار میرفتند و مطالعهی میدانی داشتند؛ این عملکرد باید کار یک جامعهشناس باشد.
اما ایراد دیگری که به کتاب وارد میشود در همین رابطه است که حضور محقق (تجربههای شخصی) و تأمل محقق در این کتاب با هم پیوند نخوردهاند؛ رفیعپور این دو را همعرض قرار میدهد، ولی این دو را با هم پیوند نداده است.
در مورد نتایج و جمعبندی کتاب ایراد وارد شده است؛ بله، در نتیجهی کتاب باید یک گام بلندتر برداشته شود و با نتیجهی به دست آمده به مقدمه برگشت و آن را اصلاح نمود. در کتاب «توسعه و تضاد» باید یک فهم جامعهشناسانه از ایران میآمد که این امر اتفاق نیفتاده است. ما نتیجهگیریِ تحقیق میکنیم و این بدترین کار در جامعهشناسی است.
در نقد جامعهشناسی ایرانی باید بگویم که در کار جامعهشناسانه نتیجهگیری پژوهش ما به لحاظ آکادمی بدترین است؛ به لحاظ آکادمی ما باید یک یافتهی جامعهشناسانه داشته باشیم که از طریق آن بتوانیم کلیت فهم پژوهشی که انجام دادهایم را بازسازی و ترمیم کنیم.