فرهنگ امروز/ فاطمه امیراحمدی: انجمن علمی دانش اجتماعی مسلمین با همکاری گروه علوم اجتماعی اسلامی دانشگاه تهران در ادامهی سلسله نشستهای علمی خود، نشست «ماجراهای فکر فلسفی (رابطهی عقل و نقل در جهان اسلام)» را با سخنرانی دکتر غلامحسین ابراهیمیدینانی، چهرهی ماندگار فلسفه در دانشکده علوم اجتماعی برگزار کرد.
غلامحسین ابراهیمیدینانی: انسان تنها کنشگر عالم است
امروز اهمیت علوم اجتماعی بیشتر از هر زمان دیگر احساس میشود. در واقع اگر جامعه نباشد هیچچیز نیز نخواهد بود. اما چرا امروز نیاز به علوم اجتماعی بیشتر از هر زمان دیگری احساس میشود، چون ارتباطات و روابط افراد با هم خیلی بیشتر از گذشته شده است، امروز اگر کوچکترین واقعهای در کرهی زمین روی دهد در کمترین زمان در سراسر جهان مخابره خواهد شد.
چون امروز در دانشکده علوم اجتماعی هستم و قرار است برای دانشجویان این رشته سخنرانی داشته باشم، با ادبیات و واژگان آنها به صحبت خودم میپردازم. انسان «کنشگر» است و من میخواهم از این واژه شروع کنم و سخنان خود را ادامه دهم. الفاظ همانطور که هدایتکننده هستند گمراهکننده نیز هستند. کلمهی «کنشگر» واژهی فارسی زیبایی است و به معنی فعل و کنش است.
در تمام عالم اگر شما جستوجو کنید هیچ موجودی را جز انسان، کنشگر نخواهید یافت. اگر کسی به من بگوید که به طور مثال باد و توفانی مثل سونامی نیز یک کنش است جواب من این است که بله، اتفاقی مثل سونامی محصول کنشهایی در آب دریا و غیره است؛ اما در واقع آنها کنشهایی هستند که جنبهی انفعالی دارند، باد کنش و واکنش است و نتیجهی فعل و انفعالات هواست. یا حملهی شیر کنش و واکنش است، چرا؟ واکنش است چون گرسنه است.
در اینجا شما بهعنوان دانشجوی علوم اجتماعی باید فوراً اشکال بگیرید که بله، انسان نیز همینطور است و اگر او هم نیاز و احتیاجاتی نداشت کنشی نیز نداشت. انسان در خوردن، خوابیدن، روابط اجتماعی و دیگر احتیاجاتش واکنش دارد. انسان در جاهایی کنش است و واکنش نیست؛ صنعت، تکنیک و احتیاجات اولیهی او همه از نوع واکنش هستند چون به آنها نیاز دارد. تمام افعال انسان ضمن کنش، واکنش هم هست.
چرا انسان کنشگر است؟
حالا پرسش این است که اگر هم انسان و هم موجودات دیگر برای نیاز خود واکنش دارند، پس چرا میگوییم انسان کنشگر است اما در مورد حیوانات این واژه را به کار نمیبریم؟ زیرا انسان دست به تفکر میزند و فلسفه میبافد و فلسفه میگوید که هستی چیست، موجودشناسی چیست.
البته حتماً میدانید که بین «موجودشناسی» و «وجودشناسی» تفاوت است. هر چیزی که تا به حال دیدهاید موجود است از نبات تا حیوانات، در واقع شما با موجودات طرف هستید. حال سؤال من این است، اگر ما «وجود» را ندانیم و نشناسیم اتفاقی میافتد؟ شناخت وجود به چه کار ما میآید؟ نکته در همین جاست، تنها انسان است که به وجود میاندیشد. تمام موجودات وجود را میفهمند، اما تنها انسان است که میپرسد وجود چیست و به همین علت میگوییم تنها انسان است که کنشگر محسوب میشود.
سنت من در سخنرانیها بر این اساس است که بیشتر پرسش میکنم. من از شما میپرسم موجود از وجود بیرون میآید یا وجود از موجودات؟ وجود یک مفهوم عام است، آیا مجموعهی موجودات وجود هستند و حاصلجمع همهی موجودات است یا خیر، بیشتر و فراتر از آن است؟
دنیای علم این است، علم فکر نمیکند، میبیند؛ اما انسان فکر میکند و میاندیشد، پس چون فکر میکند، کنشگر است؛ چه فکر مفید و چه فکر غیرمفید. فکرکننده هم به معقول و هم به نامعقول میاندیشد، اما اندیشیدن به نامعقول راه را برای امر معقول باز میکند. سؤال میکنم، آیا اگر کسی نامعقول را نداند، میداند معقول یعنی چه؟
پس انسان تنها موجودی است که کنشگر است چون تأمل میکند. سؤال دیگرم از شما این است، عمل بالاتر است یا فکر کردن؟ عمل بدون فکر کردن چه ارزشی دارد؟ انرژی هستی «است» یا هستی «دارد»؟ اگر انرژی را مطلق کردید، ملحد میشوید، پس انرژی هستی «دارد». خب هستی را چه کسی میفهمد؟ انسان، اوست که از هستی و وجود میگوید، کنشگر است چون فکر هستی دارد.
چگونه انسان کنشگر است؟ تفکر و تعقل میکند، تعقل او کنشگری او محسوب میشود، قابلیتی که هیچیک از موجودات عالم ندارند.
دایرهی اندیشهی انسان
انسان به چه میاندیشد؟ در واقع تفکر، موضوع تفکر میخواهد یا خیر؟ اگر هیچچیز نباشد شما به چه چیزی میاندیشید؟ آیا علم بدون معلوم معنا دارد؟ عقل بدون معقول چه؟ همیشه اندیشه به چیزی میاندیشد یا خیر؟ تنها اندیشیدن مهم است یا به چه چیزی اندیشیدن نیز مهم است؟ حال انسان به چه چیزی میاندیشد؟ به همه چیز؛ دایرهی اندیشیدن انسان از پشه تا ربالعالمین گسترده است.
یک نکتهی مهمتر میخواهم اضافه کنم، اینکه انسان به اندیشیدن خودش هم میاندیشد. حیوانات هم به امور مورد نیازشان علاقه دارند، اما نمیدانند که میاندیشند. انسانها خیلی چیزها میدانند اما هرکس میداند یک علم دیگر هم دارد، میداند که میداند. یک فیزیکدان فرمولهای بسیاری میداند و این را میداند که میداند و این برخلاف ظاهر سادهی آن بسیار مهم است. به طور مثال اگر فردی تمام علوم عالم را بداند ولی نداند که میداند، این چه موجودی میشود؟ جعبه و ابلهی بیش نخواهد بود، شبیه کامپیوتر. مگر این دستگاه کم چیز میداند، اما میداند که میداند؟ و این تفاوت بین دانش و اطلاعات بالا با آگاه بودن به این امر و ناآگاه بودن به آن است.
البته امروزه برخی از اندیشمندان و فیلسوفان نگران روزی هستند که تکنیک به جایی برسد که آن ما را به کار ببرد. امروز شما هستید که از تکنیک و تکنولوژی استفاده میکنید، اما اگر روزی برسد که ما بردهی این تکنولوژی شویم، اینجاست که دیگر ما ابزاری بیش نخواهیم بود.
حتی این نگرانی برای امروز نیست، حکیم سنایی در 800 سال پیش این نگرانی را داشته است؛ در آن زمان که ماشین و تکنولوژی نبود گویا قدرت تخیل و اندیشهی این اندیشمند این هشدار را به او داده است که میگوید:
«خودبهخود شکل دیو میکردند/ وز نهیبش غریو میکردند»
در آن زمان نقاشان چینی در این فن استادان خوبی بودند؛ سنایی میگوید که خود نقاشان دیوی مهیب میکشیدند و خود از آن میهراسیدند. گویی این حکیم چند قرن آیندهی خود را پیشبینی کرده که چهبسا روزی برسد که ما اسیر ساختههای دست خودمان شویم و ساختههای دست ما، ما را به کار ببرند.
دکارت و عقل ابزاری
با کمال تأسف باید بگویم که در 400 سال پیش این حرف نابجا را در بین ما مسلمانان رنه دکارت فرانسوی –معاصر با ملاصدرا- رواج داد.
تمام علوم امروز (تکنولوژیها) از نتایج فکر دکارت است. دکارت چه گفت؟ او فیلسوف بود و تکنیسین نبود، یک کلمه گفت که شما نیز یاد گرفتید، گفت عقل ابزار است، عقل متد است، چگونه عقل را به کار ببریم. او کتابی دارد به نام «چگونه به کار بردن عقل». عقل که ابزار شد این نتایج را دارد.
اما آیا واقعاً عقل ابزار است؟ عقلی که ابزار باشد باید به دور انداخت. اصلاً قبول میکنیم عقل ابزار است، حالا این عقل ابزاری را چه کسی به کار میبرد؟ غیر از این است که خود انسان به کار میبرد. حالا آن عقلی که عقل ابزاری را به کار میبرد خودش هم ابزار است. بله عقل ابزاری داریم، تکنیسین، شیمیدان و فیزیکدان و همهی علوم عقل ابزاری است. ساختهها قابل دیدن هستند اعم از میز و صندلی که من و شما از آن استفاده میکنیم تا دیگر محصولات. اما آن عقلی که این عقل ابزاری را به کار میبرد خودش هم ابزار است یا خیر؟ اگر آن هم ابزار باشد، تسلسل میشود. حال آن عقل را باید کجا پیدا کرد (عقلی که عقل ابزاری را به کار میبرد)؟ آن همان عقلی است که ابنسینا، قران کریم میگوید، عقلی که در این حدیث آمده است: «العقل ما عبد به الرحمن و اكتسب به الجنان». عقلی که خدا را میشناسد، عقلی که خدا را بشناسد، ابزاری است؟ خدا را با ابزار میتوان شناخت؟ به کرهی ما با ابزار میروید، اما آیا به درگاه خدا با ابزار میروید؟ اشتباه همین جاست، به سراغ خدا با ابزار نمیتوان رفت. آن عقلی که خدا را بشناسد ابزار نیست، آن عقل را باید پیدا کرد؛ آن عقلی است که خداوند در موردش میگوید «افلا یعقلون»، «افلا یشعرون». آن عقلی است که در کتاب اصول کافی در اولین حدیث آمده است که خداوند «عقل، ایمان و حیا» را بر آدم ابوالبشر عرضه کرد، او مختار بود تا یکی را انتخاب کند، او عقل را انتخاب کرد، به دو دیگر گفته شد که بروند. اما جواب آنها چه بود؟ گفتند ما آنجایی هستیم که عقل است، ما همیشه همراه عقل هستیم و از آن جدا نیستیم. روی این حدیث تفکر کنید و همیشه مدنظر داشته باشید.