فرهنگ امروز / وحید سینائی*: از اجرای نخستین طرح تاریخ شفاهی در دانشگاه کلمبیا در ایالات متحده، نزدیک به هفت دهه و از تأسیس انجمن جهانی تاریخ شفاهی، نیمسده میگذرد. از این رو، تاریخ شفاهی بهویژه در چارچوب یک طرح گسترده، از جمله منابع و روشهای نوین تاریخنگاری محسوب میشود. توجه به این شیوه و گسترش آن، بیش از هرچیز، وامدار بهرهجویی از ابزارها و ادواتی است که امکان ثبت و ضبط وقایع را بهصورت صوتی و تصویری فراهم میآورد. با این وجود، تاریخ شفاهی به معنای بینیازی از اسناد و منابع مکتوب نیست. پژوهشگر تاریخ شفاهی با آگاهی از منابع مکتوب و تأمل و درنگ در آنها، با رجوع به افرادی که در متن رویدادها بودهاند و چهبسا در آفرینش یا تحول و دگرگونی آنها نقش داشتهاند، به بازآفرینی تاریخ از طریق روشن ساختن زوایای تاریک، ابهامزدایی و روشنگری میپردازد تا روایتی بسازد که بیشتر به واقعیت نزدیک مینماید. محقق و مصاحبهگر تاریخ شفاهی در صورتی میتواند به آفرینش سندهای معتبر و تازه کمک کند که منابع مکتوب و منتشرشده را شناسایی و مطالعه کرده باشد. تنها در این صورت است که او با انتخاب افراد مناسب و طرح پرسشهای بجا و روشنگرانه، میتواند پرتویی بر زوایای تاریک و ناشناختۀ تاریخ بیفکند، وگرنه سرمایۀ هنگفتی را صرف و در واقع تلف میکند، بیآنکه در ژرف ساختن آگاهیها و شناخت انسانها توفیقی حاصل شده باشد. مصاحبهگر ناآشنا با منابع مکتوب یا بیاطلاع از آنها، در جریان تولید تاریخ شفاهی، در بهترین حالت بر آگاهیها، گاه تحیر خود و تکرار و تجدید روایتهای موجود میافزاید.
در مواردی تاریخ شفاهی به سازندۀ تاریخ تبدیل میشود؛ آنجا که اسناد دستاول هنوز منتشر نشدهاند. در اینجا کارگزاران رویدادها و تحولات با بیان خاطرات و دانستههای خود، بر اسناد موجود یا مدفون در بایگانیها سبقت میجویند و این امکان را بهویژه برای پژوهشگران تاریخ فراهم میآورند که تنها «گذشته» را نکاوند و «حال» را نیز مشمول پژوهشهای خود قرار دهند. این فرصت ارزشمندی است که علم تاریخ خود را از بار اتهام توقف در گذشته رها سازد و خون تازهای در شریانهای سخت و زنگارگرفته بدواند. در تاریخ شفاهی، اسناد جان مییابند و این امکان فراهم میشوند سازندگان اسناد به بیان آنها بپردازند. وقتی اسناد جان میگیرند، حالت، لحن، تردید، قاطعیت و... آنها آشکار میشود و به کمک محک زدن اعتبار و ارزشمندی آنها میآید. اما تاریخ شفاهی تهدید بزرگی هم بههمراه دارد؛ غفلت از ساختارهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی و برجسته کردن نقش کارگزاران در تاریخ. ساختارهایی که در پس رویدادها پنهان هستند و آشکار ساختن نقش تعیینبخش آنها در تاریخ شفاهی ممتنع است.
پرآوازه شدن تاریخ شفاهی در ایران به نخستین سالهای پس از انقلاب و شروع به کار طرح تاریخ شفاهی ایران در مرکز مطالعات خاورمیانه دانشگاه هاروارد در سپتامبر ۱۹۸۱(شهریور۱۳۶۰) بازمیگردد. از آن پس در خارج و داخل ایران، نهادها و محققین چندی با گرایشها و سمتگیریهای متفاوت دولتی و رسمی، خصوصی و غیررسمی، داشتن منابع فراوان و گاه در تنگدستی و ناداری، به تلاش برای تدوین طرحهای بیشتری دربارۀ تاریخ ایران معاصر روی آوردند. انگیزۀ همۀ اینها برساختن تاریخ و نشر روایت خود از آن بود، اما این تلاشها برای علم تاریخ و پژوهشگران آن، رویداد میمون و مبارکی بود؛ منابع و دادههای بیشتری تولید و در دسترس قرار گرفت و امکان دستیابی به روایتهای باکفایتتری در توضیح و تبیین تحولات معاصر ایران فراهم آمد. از جملۀ این طرحها «مجموعۀ تاریخ شفاهی و تصویری ایران معاصر» یا «پروژۀ تاریخ شفاهی و تصویری ایران در عصر پهلوی دوم» است که به کوشش حسین دهباشی فراهم آمده و از چهار مجلد آن، در اواخر آذر ۱۳۹۳ رونمایی شد. آنچنانکه در پیشگفتار مؤلف! آمده، «این مجموعه با حمایت سازمان اسناد و کتابخانۀ ملی ایران، کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی، کتابخانۀ کنگره، شبکۀ یک سیمای جمهوری اسلامی ایران و همکاری چند نهاد پژوهشی و معتبر دیگر انجام شده است.» حاصل این طرح پس از چهارده سال و صدها ساعت مصاحبۀ صوتی و تصویری، بهصورت «۶۴ عنوان مصاحبۀ تفصیلی با مهمترین و تأثیرگذارترین کنشگران و تصمیمسازان سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و نظامی دوران پهلوی دوم، تدوین» شده است. ناشر محترم البته نام این ۶۴ تن را نیاورده تا میزان اغراق او آشکار شود. اما دقت در اسامی که در برخی از گزارشها آمده و احتمالاً جز سرشناسترین آنها بودهاند، نشان میدهد که با افراد مهم و تأثیرگذاری مصاحبه شده است، اما نه مهمترین و تأثیرگذارترین. در میان آنها البته افراد میانپایه هم بسیارند. در دیگر اطلاعات مربوط به طرح نیز تناقضها و تفاوتهایی دیده میشود. در جایی از ۶۴ مصاحبه و در جایی دیگر از ۵۷ مصاحبه سخن به میان آمده است. در کتب منتشرشده، از «شبکۀ یک سیما» و در جلسۀ رونمایی از پروژه، از «شبکۀ چهار سیما» بهعنوان حامی پروژه یاد شده است. در پیشگفتار در میان حامیان از کتابخانۀ کنگره یاد میشود، اما از ذکر نام کشور، یعنی ایالات متحدۀ آمریکا، خودداری میشود و سرانجام نوع حمایتها، مؤسسات حامی و بودجۀ طرح اعلام نمیشود. در جلسۀ رونمایی از طرح، مشاور رئیسجمهور خاطرنشان میسازد که در عمل حسین دهباشی و پدرش هزینههای مالی طرح را عهدهدار بودهاند و دهباشی نه فقط هزینۀ مالی، که هزینههای سنگینتری نیز پرداخت کرده است، اما در ازای تمام این هزینهها، به کشف بزرگی نائل آمده است: «مسائل کشورها و کشورداری، واحد و مستمر است. تفاوت حکومتها در پاسخهایی است که به این چالشها در حوزۀ سیاستگذاری میدهند. جاهلان همیشه در یک موضوع، پاسخ غلط میدهند و ربطی هم به این ندارد که ریش داشته باشند یا کراوات. کسانی که حاضر نیستند برای تصمیم در سطح ملی، احساس مسئولیت کنند، کشور را به باد میدهند. کسانی که مفهوم نمایندگی یک ملت را نمیفهمند، فرقی ندارد ادعای عدالت کنند یا ادعای تمدن بزرگ...» و همو اظهار نگرانی میکند: «این پروژه برای صداوسیما انجام شده است... [اما] اجازه ندهند این پروژه دستاویزی برای جنگهای کوچک بشود...» همۀ اینها نشان میدهد «مجموعۀ تاریخ شفاهی و تصویری ایران معاصر» نیز نیازمند یک تاریخ شفاهی است. تاریخی که نشان خواهد داد چه موانع بلندی بر سر راه انجام پژوهشهای علمی در حوزۀ علوم انسانی، بهویژه آنجا که روایتهای رسمی و مسلط را به چالش میگیرند، وجود دارد.
***
جلد دوم از مجموعۀ تاریخ شفاهی و تصویری ایران معاصر، به مصاحبه با سپهبد خلبان شاپور آذربرزین اختصاص دارد. آخرین سمت آذربرزین، جانشین فرماندهی نیروی هوایی است. او پیش از آن، مدتها معاون عملیات نیروی هوایی بود. آنچه وی در بیستویک جلسه مصاحبه و قریب به هفتصد صفحه متن پیادهشدۀ مصاحبهها بیان کرده است، به دو بخش اصلی تقسیم میشود. نخست، مطالبی درباره ساختار، روابط و کلیت ارتش شاهنشاهی و مسائل خاص و تخصصی نیروی هوایی و دوم، اختلافات، رقابتها و دشمنیهای شخصی رایج در نیروهای مسلح شاهنشاهی. آنچه آذربرزین گفته است، تأکید مجددی است بر برخی از خصوصیات و ویژگیهایی که منجر به فروپاشی ارتش شاهنشاهی شد.
آذربرزین در موارد متعددی، به اختلافات و حتی رقابتها و دشمنیهای خود و سپهبد ربیعی، آخرین فرمانده نیروی هوایی شاهنشاهی، اشاره میکند. ارتشبد قرهباغی، آخرین رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران، در خاطرات خود از قول ارتشبد طوفانیان و سپهبد مقدم، سابقۀ اختلافات آذربرزین و ربیعی را به دورۀ فرماندهی ارتشبد خاتمی میرساند و میافزاید: «ایشان هم یا نخواسته یا نتوانسته آن را برطرف کند.» در هر حال، آنچه قرهباغی و آذربرزین به آن پرداختهاند، امری شایع و کهنه در ارتش بود. وجود این اختلافات البته بیشتر منشأ شخصی و فردی داشت، اما شاه نیز بهعنوان فرمانده عالی ارتش، نه تنها تلاشی برای رفع یا کاهش آنها نمیکرد، بلکه عامدانه آنها را حفظ مینمود و در مواردی به آنها دامن میزد. وجود رقابت، حسادت و بیاعتمادی در میان فرماندهان ارتش، عامل تضمینکنندۀ ناتوانی ساختاری ارتش در دست زدن به کودتا بود. شاه دستکم یک بار به هنگام بالا گرفتن اختلافات خود با کشورهای غربی و کمپانیهای نفتی بر سر بهای نفت، به علم گفته بود: «اینها اگر فکر میکنند میتوانند در ایران... یکی دو میلیون دلار خرج بکنند، کودتا بکنند، دیگر این حرفها گذشته است. بهعلاوه مگر امرای ارتش من به یکدیگر اعتماد دارند یا اگر اعتماد بکنند، همدیگر را قبول دارند.» آذربرزین خود میگوید: درحالیکه شاه ربیعی را به فرماندهی نیروی هوایی گماشته بود، «دستور داده بود جلوی تصمیمات غلط سپهبد ربیعی را بگیرم.» (ص۱۴۴) آذربرزین همچنین نوشته است: اعلیحضرت سیاست قدیمی تفرقه انداز و حکومت کن خود را در مراحل سلطنت رها نکرد و پس از ماجرای مرگ ارتشبد خاتمی... این سیاست حتی شدیدتر شد... پادشاه ایران برای جلوگیری و شکل گرفتن هرگونه حرکتی برضد خود، تمام فرماندهان و زیردستانش را در برابر هم قرار میداد.
محمدرضاشاه در تمام دوران سلطنت خود، همچون رضاشاه، از فرماندهانی که محبوبیت یا علایق و ارتباطات سیاسی، بهویژه با خارجیها داشتند، نگران بود و آنها را کنار میگذاشت یا بازنشسته میکرد. آذربرزین میگوید: پدرش (حسن آذربرزین معروف به حسن آباشی)، که یکی از هفت افسری بود که با رضاخان تهران را تصرف کردند، مدتی را در زندان گذراند؛ چراکه سردار سپه از حضور او در جلساتی با نمایندگان مجلس که برخی از آنها با جمهوری مخالف بودند، آگاه شده بود و میافزاید: حتی تصمیم گرفته بود پدرم را بکشد. (ص۳) آذربرزین میگوید: «شاه در انتخاب فرماندهان هیچوقت آدم قوی نمیخواست.» (ص۱۱۵) یا در جایی دیگر میگوید: اعلیحضرت دوست نداشت که امرای ارتش دربارۀ مسائل سیاسی مصاحبه یا سخنرانی کنند. (ص۳۷۸) آذربرزین علت برکناری ارتشبد فریدون جم را نطق او در پاکستان دربارۀ اهمیت قرارداد نظامی ایران و پاکستان و اشاره به شرایط و اهمیت مسائل سیاسی خاورمیانه میداند. (ص۳۷۸) او علت برکناری ارتشبد محمد خاتمی از فرماندهی نیروی هوایی را نیز رواج شایعات سیاسی دربارۀ او ذکر میکند: موقعی که خاتم فرمانده نیروی هوایی بود، یک مقام آمریکایی در یکی از ملاقاتهایی که با طوفانیان داشته، عنوان میکند که ما طرحی داریم که اگر اتفاقی برای شاه بیفتد، خاتمی به قدرت برسد. آن مقام میدانست که اگر به طوفانیان بگوید، طوفانیان میدود و به شاه میگوید، چون طوفانیان با خاتم ناسازگاری داشت و هم اینکه خب باید میگفت دیگر. بعد برای شاه این مسئله پیش آمد که خب پس تکلیف ولیعهد چه میشود؟ (ص۹۵)
فساد از دیگر عواملی بود که به اعتبار ارتش شاهنشاهی لطمه زد و شیوع آن، موجب دودستگی میان فرماندهان و بیاعتمادی سربازان و افسران به آنها شد. آذربرزین هم در گفتههای خود بر این امر صحه گذارده و جزئیات بیشتری از آن را بهویژه در نیروی هوایی و خریدهای تسلیحاتی، افشا میکند. لبۀ تیز حملۀ او در موضوع فساد در نیروی هوایی، متوجه سپهبد ربیعی، ارتشبد و طوفانیان و سرلشکر برنجیان است، هرچند که ارتشبد خاتم را هم آلوده به فساد مالی میداند. (ص۹۲) قرهباغی نیز در خاطرات خود، یکی از ریشههای نارضایتی در نیروهای مسلح را فساد عنوان کرده، اما مدعی است ربیعی پس از انتصاب به فرماندهی نیروی هوایی، از فساد گسترده در نیروی هوایی شکوه کرده است. حال آنکه آذربرزین ربیعی را از جمله عوامل فساد در نیروی هوایی معرفی میکند.
آذربرزین به دلیل حضور در مسئولیتهای مهم نیروی هوایی، اطلاعات دستاولی از عملکرد مستشاران آمریکایی در امور آموزشی و تسلیحاتی و نیز دخالتهای آنان در خریدهای تسلیحاتی و روابط ناسالم آنها با برخی از فرماندهان عالیرتبۀ ارتش در وزارت جنگ و نیروی هوایی ارائه میکند که در نوع خود کمنظیر است. این اطلاعات نشان میدهد که یک پایۀ فساد رایج در نیروهای مسلح، بهویژه در خریدهای تسلیحاتی، در هیئتهای مستشاری آمریکا قرار داشته و بسیاری از این خریدها صرفاً در چارچوب منافع آمریکا و کمپانیهای سازندۀ تسلیحات قابل توجیه است. (ص۲۸۸ تا ۲۹۷ و...)
ساختار فرماندهی در ارتش ایران غیرمتمرکز بود. ستاد بزرگ ارتشتاران، برای هماهنگی بین نیروهای سهگانه ایجاد شده بود، اما رئیس آن هیچگونه سمت فرماندهی نسبت به فرماندهان نیروهای سهگانه نداشت. فرماندهان نیروها مستقیماً گزارش کارهای خود را به شاه میدادند و دستورات لازم را میگرفتند. گاه فرامین شاه از طریق رئیس ستاد به فرماندهان نیروها منعکس میشد، اما در این موارد نیز «ستاد» تنها مجرای اداری ابلاغ فرمان و ثبت و نگهداری آنها بود. به این ترتیب، نیروهای مسلح شاهنشاهی در یک ساختار فرماندهی به هم نمیپیوستند. این ساختاری بود که با نظر شاه برای جلوگیری از تمرکز قدرت در نیروهای مسلح و وقوع کودتا ایجاد شده بود. آذربرزین در موارد متعددی، به غیرمتمرکز بودن ساختار فرماندهی و تمرکز کلیۀ اختیارات عالی در نزد شخص شاه و بیعملی و انفعال ستاد بزرگ ارتشتاران اشاره کرده است. او درحالیکه کفایت و صلاحیت ازهاری را بارها مورد تردید قرار داده است، میگوید: «وقتی ازهاری رئیس ستاد شد... مثل یک رئیس دفتر کار میکرد.» اما همچنانکه آذربرزین گفته است، این خواست شاه بود که «رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران» همچون یک «رئیس دفتر» عمل کند. ارتشبد جم این رویه را برنمیتابید و کناره گرفت، اما ازهاری مشتاقانه این رویه را گردن نهاد. آنچه در روابط شاه با کارگزاران حکومتش، اعم از نظامی و مدنی گذشت، البته مشابه خواست و رویۀ همۀ حکومتهای استبدادی و مطلقه است. با او آغاز نشده بود و با او نیز پایان نیافته است. این بخش از خاطرات آذربرزین بسیار مهم است. او میگوید: فرماندهان نیروها مستقیماً درخواستهای خود را با شاه در میان گذاشتند و او نیز به تصور اینکه مسائل حداقل در سطح نیروها بررسی شده، آنها را تصویب میکرد و رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران آنها را ابلاغ میکرد، اما وقتی افسران به مشکلات اجرای آنها اشاره یا در عمل مشکلات بروز میکرد، پاسخ این بود: نظر پادشاه چنین است، راهکار آن را پیدا کنید. (ص۵۰۷) این رویه باعث شده بود که واژۀ شرفیابی به ارائۀ پیشنهادهای غیرمنطقی و بررسینشده و تصویب آنها از سوی شاه معنا شود.(ص۵۰۷) آذربرزین میگوید: پادشاه ایران با تشکیل چنین سیستمی، به خود اطمینان داده بود که همه نوع کنترل را روی ارتش دارد... غافل از اینکه این سیستم مشکلاتی را در ارتش به وجود آورده بود که آثار آن، فروپاشی ارتش در انقلاب سال ۱۳۵۷ و عدم کارایی آن در مقابله با بلوای خیابانی بود. (ص۵۰۷)
شاه فرماندهان چاپلوس و متملق را بر فرماندهان مستقل و شجاع ترجیح میداد. وفاداری در ارتش به معنای تبعیت محض و مکدر نساختن خاطر مبارک ملوکانه بود. شاه خواستار شنیدن سخنانی در تأیید نظرات خود بود. آذربرزین از تهیۀ طرحی برای مقابله با شورش و بلوای خیابانی و در میان گذاردن آن با شاه میگوید: «اعلیحضرت گفت این مزخرفات چیست؟ چه کسی جرئت دارد اینجا بلوای خیابانی ایجاد کند.» (ص۵۱۳) نبودِ طرحی برای مقابله با تظاهرات و ناآرامیهای شهری، باعث شد که آموزش و تأمین تجهیزات مربوط به آنها نیز مورد غفلت قرار گیرد. وقتی رویدادهای انقلابی شتاب گرفت، «کسی نمیدانست چه کار کند. [تجهیزات] نداریم، نمیدانیم چه کسی باید مقابله کند، چه کسی جنگ روانی کند؟ هیچکس نمیدانست.» (ص۵۱۴)
بیشتر فرماندهان ارتش در ساختار نیروهای مسلح و روابط حاکم بر آن، با وجود بهرهمندی از دانش و تخصصهای نظامی، به انسانهای وابسته، مطیع، سرسپرده و کموبیش فاسد تبدیل شدند. چشم آنها به دستورات شاه بود، اما شاه در موقعیتهای انسانی دشوار و بحرانهای سیاسی و اجتماعی، «محققاً ضعیف بود، ضعیفتر [هم] شده بود.» او در ماههای پایانی سلطنت خود، از تصمیمگیری ناتوان شده بود. حرف معمول و تکراری او در این دوران، «بگذاریم ببینیم چطور میشود» بود. (طوفانیان، ۱۳۸۱: ۶۶) آذربرزین نیز در یادداشتهای خود از یازده ضعف شاه در فرماندهی ارتش میگوید که نتیجۀ آنها شکلگیری فرماندهانی فاقد ابتکار، تفکر، استقلال و گرفتار در رقابتهای فردی، آلوده به فساد و ضعیف در برابر مستشاران آمریکایی بود. (ص۱۲۹ و ۱۳۰) وقتی شاه نتوانست تصمیم بگیرد، این فرماندهان به فکر آن افتادند که گلیم خود را از آب بیرون بکشند. از این رو، ارتشی که برای پاسداری از نظام شاهنشاهی ایجاد شده بود، با اعلام بیطرفی در منازعۀ انقلابی به نظارهگر منفعل سقوط نظام شاهنشاهی تبدیل شد.
در مجموع، آنچه آذربرزین گفته است، تأیید و تکرار سخنان دیگر فرماندهان ارتش شاهنشاهی مانند جم، قرهباغی و طوفانیان است؛ البته در مواردی با صراحت و لحن انتقادی بیشتر و تمرکز بر نیروی هوایی. اما این تأیید و تکرارها، نه از اهمیت خاطرات او میکاهد و نه زحمت حسین دهباشی و دیگر دستاندرکاران مجموعۀ تاریخ شفاهی را کمارزش میکند. با این همه، به نقصها و کاستیهای این مجموعه و جلد دوم آن نیز باید پرداخت:
- مصاحبهگر با تاریخ نظامی ایران معاصر بهویژه تاریخ ارتش شاهنشاهی و جامعهشناسی نظامی آن، آشنایی زیادی ندارد. از این رو، در جریان بیستویک جلسه گفتوگو، کمتر نقش مؤثر و هدایتگری برای کشاندن مصاحبهشونده به توضیح مناسبات و روابط جمعی درون ارتش دارد. در مجموع، عنان گفتار در اختیار مصاحبهشونده است و تقریباً به هر سو که خواسته، تاخته است.
- در مواردی، ناآگاهی مصاحبهگر برجسته میشود. وقتی آذربرزین به ریچارد هلمز اشاره میکند، مصاحبهگر میپرسد: چهکاره بود آقای هلمز؟ و وقتی آذربرزین میگوید: سفیر آمریکا بود، مصاحبهگر با تعجب میپرسد: آقای ریچارد هلمز سفیر آمریکا بود؟ (ص۶۴)
- آشنایی یا دغدغۀ اندک مصاحبهگر، باعث شده است که آذربرزین درباره برخی از موضوعهای مهم، مانند ظفار و دخالت نظامی ایران در آن یا کودتای ۲۸ مرداد، تقریباً هیچ نگوید. حال آنکه او دربارۀ این وقایع بهویژه ظفار، قطعاً آگاهیهای بیشتری داشته است.
- گاه مصاحبهشونده از مسائلی صحبت کرده است که در نوع خود، جدید، مبهم یا محل تردید است، اما مصاحبهگر بهراحتی از آنها گذشته است. مثلاً آذربرزین مدعی است اسرائیل و امریکا از بهبود رابطۀ ایران و عراق ناخرسند بودند و به شاه فشار میآوردند «که آقا دست بردار از این کار» و در ادامه میگوید: «موقعی که مناخیم بگین آمد سر کار، حزب لیکود اصلاً آمد که شاه را از آنجا تکان بدهد، چون گولدامایر تشخیص داد که این شاه، شاه سابق نیست و باید کار خودمان را بکنیم.» (ص۸۲)
- برخی اطلاعات مندرج در توضیحات، نادرست است، از آن جمله است: توضیح ۱۶ در صفحۀ ۳ دربارۀ سرکوب غائلۀ کردستان در دوران رضاشاه که اساساً با اقدامات حزب دموکرات کردستان به رهبری قاضی محمد و جمهوری مهاباد در سال ۱۳۲۴ متفاوت است. همچنین است تاریخ پیوستن ایران به پیمان بغداد (سنتو) که نه در سال ۱۳۳۷ (ص۴۲)، بلکه در مهر ۱۳۳۴ روی داد. توضیح ۱۰۶۶ صفحۀ ۴۰۳ نیز بهاشتباه حضور مستشاران را بخشی از حمایتهای اصل چهار ترومن میداند، درحالیکه این مستشاران قبل از اعلان اصل چهار ترومن و در واقع در دوران ریاستجمهوری روزولت، به ایران آمدند. ادعای آذربرزین درباره ضدگلوله بودن و زرهی شدن بلیزر حامل امام خمینی با خاطرات محسن رفیقدوست تضادی ندارد، اما در توضیح ۱۲۸۲ در صفحۀ ۵۵۳ آنها کاملاً متضاد دانسته شدهاند.
- آذربرزین مانند بیشتر آنها که خاطرات مینویسند یا میگویند، در مواردی دچار اغراقگویی میشود. مثلاً آنجا که دربارۀ نقش برجستۀ پدرش در سرکوب ایلات لرستان صحبت میکند، اما هیچ اشارهای به اقدامات سرتیپ محمد شاهبختی، که فرماندهی عملیات را برعهده داشت، نمیکند. (ص۴) او همچنین به مواردی از گفتوگوهای صریح خود با شاه اشاره داشته که تصور روی دادن این نوع مکالمات بین شاه و یک فرمانده ارتش، بسیار بعید و دور از ذهن است.
- آذربرزین ادعاهایی دربارۀ انتصاب ربیعی به فرماندهی نیروی هوایی و نقش سفیر آمریکا در آن مطرح میکند که سند و یا حتی قولی دربارۀ آن در دست نیست، اما مصاحبهگر با وجود تکرار این ادعاها، هیچگاه دربارۀ جزئیات و مستندات آنها، پرسشی مطرح نمیکند. (ص۱۰۴، ۱۰۵، ۱۴۰ و...)
- آذربرزین مدعی است ویلیام سولیوان دو بار در انتخاب نخستوزیر ایران دخالت کرده است. بار نخست در انتخاب ازهاری بهجای ارتشبد اویسی و بار دوم پس از اثبات بیکفایتی ازهاری، در تصمیم شاه برای انتخاب ارتشبد نصیری بهجای وی. او میگوید سولیوان حتی توصیه کرد برای خوشایند مردم، وی را زندانی کنند. (ص۵۲۸، ۵۲۹ و ۵۳۴) آذربرزین همچنین میگوید سولیوان نظر شاه را دربارۀ انهدام مرکز بیبیسی در عمان، که آذربرزین در نظر داشته است با یک موشک ماواریک آن را بزند، (ص۵۳۲) تغییر داده است. دربارۀ صحت این ادعاها، تردیدهای جدی وجود دارد.
- آذربرزین شروع به کار مستشاران نظامی آمریکا در ارتش ایران را سال ۱۳۲۸ ذکر میکند، درحالیکه مستشاران در آبان ۱۳۲۱ به ایران اعزام شدند. سپس «قانون اجازۀ استخدام هیئتی از افسران و درجهداران ارتش کشورهای آمریکا برای وزارت جنگ»، در اول آبان ۱۳۲۲، به تصویب مجلس رسید و در ۲۲ آبان همان سال، موافقتنامههای مربوط به آن امضا شد.
- در انتشار این جلد از مجموعۀ تاریخ شفاهی، به سخنان آذربرزین اکتفا نشده است، بلکه در صفحات و موارد زیادی، از یادداشتهای مکتوب او نیز استفاده شده است. درج این یادداشتها در بیشتر موارد، موجب تکرار مکررات شده است. تقریباً هیچ موردی از نوشتههای مکتوب وجود ندارد که آذربرزین آنها را در مصاحبۀ خود نگفته باشد. بهتر بود آنها جداگانه یا در ضمایم کتاب چاپ میشدند تا انسجام و بههمپیوستگی آنها نیز حفظ میشد.
- صفحاتی به گفتوگو دربارۀ «یوفو» (ص۴۸۹ تا ۵۰۴)، که تاکنون دربارۀ وجود آنها شواهد قطعی و علمی ارائه نشده، اختصاص یافته است. موضوعی که بیشتر در زمرۀ علایق شخصی و کنجکاویهای فردی مصاحبهشونده و مصاحبهگر بوده و نه به شناخت تاریخ معاصر ایران کمک میکند و نه بر آگاهی ما دربارۀ ساختار و سازمان نیروی نظامی ایران میافزاید.مد آااافلب
*عضو هیئتعلمی گروه علوم سیاسی دانشگاه فردوسی مشهد