فرهنگ امروز/ فاطمه امیراحمدی: همایش بزرگداشت ملاصدرا به مناسب سالروز وی، پنجشنبه ۳۱ اردیبهشتماه در بنیاد حکمت اسلامی صدرا برگزار شد. موضوع همایش با عنوان «نظم عمومی» بود که هریک از بزرگان حوزهی فلسفه به ارائهی دیدگاههای خود پرداختند. پیشتر سخنان «سید محمد خامنهای»، «غلامحسین ابراهیمیدینانی»، «رضا داوریاردکانی»، «سید مصطفی محققداماد» و «کریم مجتهدی» آمد. در ادامه سخنرانی «غلامرضا اعوانی» یکی از چهرههای فلسفهی اسلامی را با عنوان «نظم اجتماعی، نظم جهانی، نظم الهی» میخوانید.
غلامرضا اعوانی: در جهان امروز ارتباط نظم عمومی، جهانی و الهی از هم گسسته شده است
موضوع صحبت امروز من در مورد ۳ نظم «عمومی»، «جهانی» و «الهی» است و اینکه این ۳ نظم در حکمت با یکدیگر پیوستگی دارند و در چیزی که حکمت نیست گسسته میشوند. در جهان امروز ارتباط این ۳ نظم گسسته شده است، اما نمیتوان گفت نظمی نیست، بلکه تا حدی که وجود دارد نظام اینجهانی است و نظم الهی نیست.
در حکمت متعالیه، فهم و ایجاد نظم اجتماع بدون توجه عمیق به نظم وجود یا نظم جهانی امکانپذیر نیست و همینطور این دو بدون پیوند با نظم الهی ممکن نخواهند بود. این امری است که نه تنها در حکمت متعالیه صدرا بلکه در تمام حکمتهای گذشته ازاینحیث که حکمت هستند، مخصوصاً در حکمتهای باستان و در حکمتهای شرق -درحالیکه ما از حکمتهای شرق غفلت داریم- وجود دارند. بنده در بسیاری از حکمتهای شرقی تفحص کردم و به این نتیجه رسیدم، حکمتهایی که در هند و چین هستند با نظام تکوین و نظام تشریع همسویند.
نظم خود فلسفه است
اما در تعریف نظم آمده است که خود فلسفه است؛ آنطور که ملاصدرا در تعریف فلسفه بهعنوان نظم عالم آورده است، او میگوید اگر نظم الهی در ما به وجود آید این امر حاصل میشود، البته این موضوع احتیاج به تحلیل دارد.
اولاً، فلسفه ادراک نظام وجود است چنانکه هست و آن را برای ما تبیین میکند.
دوماً، تبیین نظام وجود چنانکه هست به معرفت حقایق اشیا ارتباط دارد نه پدیدارها؛ یعنی امکان ندارد شما معنای حقیقی نظم عالم را درک کنید بدون معرفت حقایق اشیا و آن هم نه آنطور که بر ما پدیدار میشوند بلکه چنانکه هستند. این نظام وجود صرفاً پدیداری نیست، آنطور که کانت میگوید که مقولات ذهنی ما این اصل را پدید آورده است، خیر، ذهنی نیست بلکه عینی و ابژکتیو است. پی بردن به نظام هستی یا نظام عالم امری عقلی است، خیال و حس قادر به ادراک نیست.
اما نظم یک معنای عمیقتری دارد که امروز بهطورکلی مغفول مانده است، حتی در حکمتهایی که ما امروزه میخوانیم به این معنا توجه نمیشود و باید به آن دقت بیشتری مبذول شود، اینکه وقتی میگوییم نظام معقول است دارای دو معنی است؛ یکی اینکه عقل ما آن را ادراک میکند، اما معنای مهمتر که امروز کمتر مورد توجه قرار میگیرد این است که مصدر آن عقل است؛ یعنی عقل وجودی عقل اول، عالم عقل، چیزی که در فلسفهی امروز وجود ندارد ولی در حکمتهای قدیم وجود داشته است.
در واقع هم عقل انسانی میتواند این نظام را کشف کند، هم مبدأ این نظام عقل -عقل خداوند- است. بنابراین عقل انسانی است که قدرت درک این حقایق را دارد و عقل الهی است که آنها را به وجود آورده است؛ این نکته در جهانبینیهای امروز وجود ندارد.
این نظم هم در عالم کبیر است و هم در عالم صغیر؛ زیرا مبدأ هر دو یکی است؛ در حکمت ملاصدرا همه به یک اصل الهی برمیگردد.
و انسان بر عالم افضلیت دارد بااینکه در عالم است؛ زیرا انسان است که این نظام را درک میکند و در واقع تمام نظام در انسان تحقق پیدا میکند و این انسان است که قدرت درک این عالم و نظم آن را دارد.
نظم از نگاه حکما
اما این مسئله که گفتم ارتباط حکمت تکوینی و حکمت تشریعی و نیز ارتباط آن با حکمت الهی تقریباً در تمام حکمتها هست، اما گمشدهی جهان امروز است، در غرب امروز این مسئله وجود ندارد و در این رابطه به چند مسئله اشاره میکنم.
اولاً، یونانیان به عالم cosmos میگفتند که به معنای نظم در مقابل chaos یعنی تودهی آشفته است و از عالم تودهی آشفته نظم به وجود آمد؛ اما چگونه این امر پدید آمده است؟ هریک از حکما بیانی دارند، چیزی که دکتر داوری بهخوبی به آن اشاره کردند.
مرحوم فردید از هاویه (جهنم یعنی جایی که هیچ نظمی در آن ندارد) نام میبرد که chaos پدید آمده است. از نظر هراکلیتوس علت نظم و عقد جهانی، لوگوس است، لوگوس در واقع خداوند است؛ زیرا همهچیز از لوگوس پدیدار شده است و همهچیز ظهور لوگوس است، به همین جهت پیروان او از موجودات به لوگو تعبیر میکردند؛ یعنی عقل و بهاصطلاح لوگوس به معنای قانون است، قانون کلی.
امروز در همه جا ما با قانون سروکار داریم، قانون را از لحاظ وجودشناسی تبیین نکردیم، چرا قانون است؟ زیرا قانون بر تمام وجود ما حاکم است، دیدن و شنیدن من تابع قانون است. همه میدانیم که یک قانون کلی در همه جا هست و استثناپذیر هم نیست، این به مسئلهی عقل در نزد حکما برمیگردد. بنابراین لوگوس قانون کلی است که در همه چیز جریان دارد و به معنای نظم جهانی، نطق و عقل است و سپس به تعبیر هراکلیتوس انسان این لوگوس را ادراک میکند.
هدایت تکوینی و تشریعی از نگاه فیلسوفان و علما
از نظر افلاطون نیز تمام عالم دارای نظم است و این نظم به مُثُل الهی برمیگردد؛ پس منشأ عالم مُثُل است.
از نظر ارسطو هم خدا عقل است، یعنی با تعقل و علم خودش عالم را ایجاد کرده است؛ پس عقل الهی و علم الهی منشأ جهان است.
از نظر ابنعربی همینطور است، عالم ظهور اسماء الهی است؛ در واقع حقایق اشیا در علم ظهور دارند و تجلی عینی، نفس رحمانی دارند.
و اما مولانا این نکته را در چند بیت بسیار زیبا بیان کرده است:
خلق را چون آب دان صاف و زلال
اندر آن تابان صفات ذوالجلال
علمشان و عدلشان و لطفشان
چون ستارهی چرخ در آب روان
پادشاهان مظهر شاهی حق
فاضلان مرآت آگاهی حق
قرنها بگذشت و این قرن نویست
ماه آن ماهست آب آن آب نیست
عدل آن عدلست و فضل آن فضل هم
لیک مستبدل شد آن قرن و امم
قرنها بر قرنها رفت ای همام
وین معانی برقرار و بر دوام
آن مبدل شد درین جو چند بار
عکس ماه و عکس اختر برقرار
پس بنایش نیست بر آب روان
بلک بر اقطار عرض آسمان
این صفتها چون نجوم معنویست
دانک بر چرخ معانی مستویست
خوبرویان آینهی خوبی او
عشق ایشان عکس مطلوبی او
هم به اصل خود رود این خد و خال
دایماً در آب کی ماند خیال
جمله تصویرات عکس آب جوست
چون بمالی چشم خود خود جمله اوست
همچنین ارتباط تکوینی و ارتباط تشریعی آفاقی و انفسی در قرآن خیلی دقیق آمده است؛ وقتی فرعون از موسی میپرسد خدایت کیست، موسی خداوند را اینطور بیان میکند: «قالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطى کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى». رَبُّنَا الَّذِی أَعْطى کُلَّ شَیْ خَلْقَهُ هدایت تکوینی، ثُمَّ هَدى هدایت تشریعی است.
یکی از فیلسوفان معروف به نام کارل یاسپرس نظریهای دارد که باید به آن توجه زیادی کنیم، او میگوید ما عصری داریم که عصر حکمتهای الهی است، عصر محوری که در آن همهی ادیان الهی به وجود آمد، همهی آنها اصل تکوین و تشریع را در خود دارند.
الگوی برقراری نظم
ذکر این نکته نیز لازم است؛ کسانی که در عهد باستان میخواستند فضیلت را بر همهی عالم حکمفرما کنند اول کشورهای خود را نظم میبخشیدند؛ یعنی در ابتدا باید امور کشور را اصلاح کرد.
برای برقراری نظم بر کشور خویش، نخست این نظم باید در خانوادهها حکمفرما شود. خانواده برزخ بین جامعه و فرد است. در غرب علت فروپاشی این است که خانواده جایی ندارد. شما میدانید در حکمتهای ما، تدبیر منزل یکششم حکمت است؛ بنابراین نظام هستی باید در خانواده محقق میشد. برای سامان دادن به خانواده باید شخصیت و هویت فردی خود را به لحاظ معنوی پرورش میدادند و برای پرورش معنوی نخست قلبها باید اصلاح میشدند.
برای اصلاح قلبهای خود نیز نخست باید همهی افکار و آرای خود را خالص و بیغلوغش میساختند، به همین ترتیب برای خالص کردن افکار خود دانش خود را تا حد امکان بسط میدادند. بسط دانش تا سرحد امکان تنها با تحقیق عمیق دربارهی اشیا امکان دارد؛ یعنی به علم حقایق اشیا میرسد. علم به حقایق اشیا چنانکه هست، با حکمت به نظم میرسد.
ملاصدرا و نظم
ملاصدرا بسیار دربارهی نظم گفته و به تفصیل نیز بیان کرده است؛ مثلاً در جایی میگوید این نظم حاصل علم الهی است. اینکه عالم حاصل علم و حکمت الهی است ما غفلت داریم، مجموع عالم حاصل عقل است. چرا عالم نظم و وحدت دارد؟ این وحدت از کجا میآید؟ عالم حاصل عقل است. وقتی میگویید عقل، یعنی مجموع عالم و همهچیز از نقص به کمال میرود.
و اینکه به هر تقدیر آیات قرآنی نیز هریک یک وجه مسئله را بیان میکند و در نهایت اینکه بشر به قدر طاقت خود از راه حکمت به این نظم الهی میرسد.
و اینکه این عالم، عالم قَدَر است، در عالم قضا همهی این نظم یکجا وجود دارد، اما در عالم ماده این نظم تدریجی است و اگر به این موضوعات توجه شود، میفهمیم که همهچیز یک مبنای الهی دارد.