شناسهٔ خبر: 33718 - سرویس اندیشه

گفتاری از «محمدعلی فتح‎الهی»؛

سیاست و عالم خیال

محمدعلی فتح الهی وجود سیاست دلیل محکمی بر وجود عالم خیال و لطیف‌تر شدن زندگی است. سیاست چگونه می‌تواند مظهر عالم خیال باشد و این رقیقیت در سیاست چگونه اتفاق افتاده است؟ اگر تاریخ سیاست را مورد مطالعه قرار دهیم ملاحظه می‌شود که سیاست از یک وضع مادی، خشن و کدر به یک وضعیت معنوی و لطیف‌تری سیر کرده و متحول شده است.

 

فرهنگ امروز/ محمدهادی جمالی: پژوهشکده‌ی نظریه‌پردازی سیاسی و روابط بین‌الملل پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی نشستی را با عنوان «بررسی نسبت سیاست و عالم خیال» سه‎شنبه اول اردیبهشت ۹۴ برگزار کرد. در این نشست «محمدعلی فتح‎الهی» به بیان آرا و دیدگاه‎های خود در خصوص نسبت سیاست و عالم خیال پرداخت که در ادامه مشروح این سخنرانی می‎آید.

 

عالم خیال و درک ما از این مفهوم

    بحث بنده در این جلسه دو پایه‌ی اصلی دارد، یکی مربوط به عالم خیال و درک ما از این مفهوم است که خیال چیست و عالم خیال به چه معناست؟ هنرمندانی که علاوه بر درک محسوسات، قدرت ارتباط با عالم خیال هم برایشان وجود دارد و بر اثر آن به کار هنری می‌پردازند، چگونه به این کار موفق می‌شوند؟ آیا خیال به این معنی در دسترس همه است و اگر هم باشد یک امر خصوصی تلقی می‌شود؟ همه‌ی ما در زندگی خود درکی از خیال و تصویرهایی خیالی داریم، بحث اینجاست که آیا این خیال، یک واقعیت در کنار سایر واقعیات و محسوسات زندگی است؟ یعنی ما به‌وسیله‌ی حواس پنج‌گانه که با آن‌ها محسوسات عالم را درک می‌کنیم، درعین‌حال حقیقت دیگری غیر از محسوسات به‌عنوان خیال را هم ادراک می‌کنیم؟ یا اینکه خیال و عالم خیال چیزی جدای از عالم محسوسات نبوده و در واقع وضع رقیق‌شده و لطیف‌شده‌ی همین عالم محسوسات است و وجود مستقلی در عرض سایر محسوسات ندارد.

    حکمت متعالیه، خیال را چیزی جدای از عالم محسوس نمی‌داند و بلکه آن را وضع رقیق‌شده و لطیف‌شده‌ی این عالم تلقی می‌کند و هر درک حسی، خود شروعی برای درک خیالی تلقی می‌شود، در واقع محسوسات با حرکت جوهری خود، لطیف‌تر شده و خیالی می‌شوند. عالم خیال در بطن این عالم مادی و محسوس هست و چیز جدای از آن نیست. عالم خیال در کنار دیگر محسوسات نیست، بلکه باطن این عالم طبیعت است و همه‌ی محسوسات به سمت خیالی شدن در حرکت هستند. به میزانی که باطن این عالم محسوس آشکار شود، در واقع عالم خیال ظاهر می‌شود و ما می‌توانیم با آن ارتباط برقرار کنیم و آن را ادراک نماییم. حیات پدیده‌های طبیعی به گونه‌ای است که از بدو تکوین خود با حرکت جوهری به وضع خیالی مبدل می‌شوند و توقفی در عالم طبیعت و محسوس وجود ندارد. وقتی محسوسی خلق می‌شود، ممکن است خلق اول آن مادی باشد، اما حالت بعدی آن، حرکت در جهت خیالی شدن و برزخی شدن آن پدیده است.  

    اما پایه‌ی دوم بحث من این است که مصداق روشن و بارز برای رقیق شدن و لطیف شدن زندگی مادی و محسوس انسان همانا امر سیاسی است؛ درعین‌حال که خود سیاست هم تحولاتی را پشت سر گذاشته و به‌مرور زمان از مراحل اولیه و مادی آن عبور کرده و لطیف‌تر شده است. اگر تاریخ سیاست را مورد مطالعه قرار دهیم ملاحظه می‌شود که سیاست از یک وضع مادی، خشن و کدر به یک وضعیت معنوی و لطیف‌تری سیر کرده و متحول شده است. ما در این جلسه این رقیقیتی که در سیاست پیدا شده و اینکه چگونه سیاست می‌تواند مظهر عالم خیال باشد را مورد واکاوی قرار می‌دهیم.

    وجود سیاست دلیل محکمی بر وجود عالم خیال و لطیف‌تر شدن زندگی است. سیاست چگونه می‌تواند مظهر عالم خیال باشد و این رقیقیت در سیاست چگونه اتفاق افتاده است؟ اگر سیاست را در معنای ابتدایی آن یعنی در حد ایفای یک نقش پلیسی در نظر بگیریم که به اجرای قوانین و مقررات و برقراری نظم در جامعه می‌پردازد و سلسله‌مراتب را تعریف و جایگاه‌ها و وظایف را معین می‌کند و در نهایت سلطه‌ی حکومت را تحکیم می‌بخشد که البته ظهور اولیه‌ی سیاست هم این‌گونه است، همان وجه خشن و مادی سیاست نمودار خواهد شد و امکان برقراری نسبت بین سیاست و عالم خیال غیرواقعی‌تر خواهد شد. برعکس، اگر نگاه متعمقانه به سیاست داشته باشیم و ابعاد غیرمادی آن را توجه کنیم، ماهیت خیالی سیاست آشکار می‌شود. تفاوت اصلی سیاست امروزین را با سیاست‌های گذشته تاریخی نیز می‌توان در این فرایند خیالی شدن و لطیف شدن ماهیت سیاست دانست؛ سیاست ابعاد عمیق‌تری یافته است.

    عمیق شدن و خیالی بودن سیاست را می‌توان در تشکیل مدینه‌ها و در ایجاد مدنیت ملاحظه کرد، هرچند که تشکیل مدینه عموماً موضوع اصلی علم سیاست بوده است، اما لایه‌های عمیق‌تر سیاست به میزانی که معطوف به ایجاد مدنیت شود آشکارتر می‌گردد. ما اکنون سیاست را در تشکیل مدینه‌ها و اجتماع شهری و ایجاد مدنیت می‌یابیم؛ این مهم‌ترین کارویژه‌ی سیاست است و نشان می‌دهد که درک ما از ظواهر سیاست عبور کرده و به مسئله‌ی مدینه توجه کرده‌ایم. مدینه‌ها بر پایه‌ی یک قرارداد جمعی شکل می‌گیرند، این قرارداد اجتماعی و تشکیل مدینه وضع لطیف‌تری از سیاست را نسبت به آن وضعی که صرفاً ایفای نقش پلیس در جامعه است، به ما نشان می‌دهد. این تشکیل مدینه پیشرفت روحی و حالت غیرمادی در انسان‌ها و در واقع وضع خیالی بودن زندگی را نشان می‌دهد؛ به بیان دیگر، مدنی شدن چیزی نیست که در عالم ماده اتفاق افتد، بلکه در عالم خیال انسان‌ها شکل می‌گیرد. روزی که پیامبر اسلام وارد یثرب شدند، در اولین فعالیت سیاسی خود، منشور مدینه را صادر کردند که در آن قرارداد جمعی، اصول اولیه‌ی تشکیل مدینه شکل گرفت. این قرارداد منحصر به مسلمانان نبود، بلکه در آن چگونگی وضع غیرمسلمان ها هم قید شده بود و در واقع امتی که شکل گرفت شامل اقلیت‌ها هم بود. این فعل سیاسی عمیق‌تر از رفتار یک پلیس، یعنی اجرای صرف قانون بود و در این اتفاق، لایه‌های خیالی جامعه در مسیر آشکار شدن و رشد قرار گرفت.

 عقد قرارداد اجتماعی و تشکیل جامعه اتفاقی است که با پدیدار شدن روح خیالی جوامع شکل می‌گیرد؛ درصورتی‌که جوامع در حد مادی و محسوس خود باقی بمانند امکان عقد قرارداد و تشکیل جامعه و هویت سیاسی میسر نخواهد شد. از جمله امور سیاسی که تحول سیاست به سمت لطیف شدن را نشان می‌دهد، شکل‌گیری هویت‌هاست. هویت‌های ملی و فرهنگی ماهیت مادی ندارند، بلکه ماهیت آن‌ها معنوی و غیرمادی است و در پس پرده‌ی زندگی مادی جریان دارند. توجه مردم به پس پرده‌ی زندگی مادی است که این هویت‌ها را به وجود می‌آورد و جوامعی که این توجه را پیدا می‌کنند دارای هویت می‌شوند.

 

قانونگذاری و عالم خیال

    مطلب بعدی مسئله‌ی قانون‌گذاری است، اینکه ما بتوانیم خلاقیتی داشته باشیم که با آن قانون وضع کنیم، در عالم خیال اتفاق می‌افتد؛ این امر نشان‌دهنده‌ی عمیق‌تر شدن سیاست است و به میزانی که سیاست عمیق‌تر می‌شود، قدرت وضع قانون پیدا می‌کنیم. حتی استنباط‌های فقهی هم به همین شکل است، وقتی یک فقیه می‌خواهد استنباطی انجام دهد اگر به عمق و باطن زندگی توجهی نکند، نمی‌تواند استنباط لازم را داشته باشد، چون استنباط‌ها با یک‌سری حدس‌ها اتفاق می‌افتد؛ یعنی فقیه ابتدا حدسی می‌زند سپس حدس خود را با منابع مقایسه می‌کند و به این نتیجه می‌رسد که این حدسی که زده است مطابق با مبانی است و لذا به استنباطی نایل می‌شود. این قدرت حدس در واقع از قدرت تعمق ناشی می‌شود و اگر انسان نتواند با عمق زندگی ارتباط برقرار کند و در سطح زندگی بماند، این توان حدس را از دست خواهد داد و قدرت قانون‌گذاری و قدرت استنباط را نیز همین‌طور نخواهد داشت؛ لذا امر قانون‌گذاری که جوامع را پیش می‌برد، هم نشان‌دهنده‌ی تحول جامعه بوده و هم ماهیتی غیرمادی و خیالی دارد.

    این قدرت قانون‌گذاری عقبه‌ای دارد که مربوط به نظمی کلی می‌شود که جوامع را هدایت و پیش می‌برد، در واقع به یک معنا پارادایمی است که بر جوامع سلطه دارد و تمام فعالیت‌ها در داخل آن فضای پارادایمی شکل می‌گیرند. قانون‌گذاری‌ها و فضای مساوات در مقابل قانون، تحت سلطه‌ی پارادایمی است که متعلق به عالم خیال می‌باشد. پارادایم‌ها وجود و سلطه دارند و در عالم خیال شکل می‌گیرند و ما نمی‌توانیم وجود مادی در عالم محسوس برای آن‌ها قائل شویم؛ قانون‌گذاری‌ها و قانون‌های روزمره تحت فضای این پارادایم حاکم وضع می‌شوند و نظامات اداری و شهری و اقتصادی و آموزشی ما تحت تأثیر آن پارادایم کلی که بر اذهان ما حکومت می‌کند، شکل می‌گیرند و این نشان می‌دهد که فضایی غیرمحسوس و غیرمادی وجود دارد که بر ما حاکم است. اگر این نظامات ما نابسامان است دلیل آن است که ما در بحث و نظم کلی نابسامانیم و در این مسیر حرکت درستی نداریم. اگر این نظامات بسامان باشد دلیلی بر بسامان بودن حضور ما در این عالم خیال است؛ سیاست ماهیتی پیدا کرده که از حالت صرف پلیسی عبور کرده و نظامات کلی عالم و نظامات کلی زندگی را مورد توجه قرار می‌دهد، سیاست عمیق‌تر و لطیف‌تر شده است و به میزانی که لطیف‌تر شده در واقع ماهیتی خیالی پیدا کرده است.

    حاکمیت قانون متعاقباً به شکل‌گیری آزادی‌های قانونی و مساوات در مقابل قانون منجر می‌شود، فرهنگ و هویتی به وجود می‌آید که همه در مقابل قانون احساس مساوات کنند و احساس کنند قانون مجرایی است که می‌توانند آزادی‌های خود را از طریق آن به دست آورند، درک این مسئله، درکی خیالی است و در عالم خیال اتفاق می‌افتد و از عالم محسوس فراتر می‌رود. از طرف دیگر مسئله‌ی خلاقیت و پیشرفت در بحث عالم خیال اهمیت بنیادی دارد و عالم خیال محل خلاقیت‌ها بوده و خلاقیت‌ها هستند که عالم خیال را به وجود می‌آورند. صحبت از عالم خیال بدون خلاقیت معنا ندارد و باید نسبت به قبل پیشرفتی صورت گیرد. حتی در فعالیت‌های فردی و در کار هنری نیز در واقع یک خلاقیتی صورت گرفته است، خود این خلاقیت و این پیشرفت، امروز تبدیل به کارویژه‌ی اصلی سیاست شده است و علم سیاست و سیاست امروز با خلاقیت معطوف به پیشرفت خصوصاً با محوریت آزادی تعریف می‌شود. پیشرفت در آزادی و اینکه آزادی را ما باید در جامعه رشد بدهیم، محور اصلی شده است و ما سیاست را می‌توانیم با همین معنا تعریف کنیم که سیاست عبارت از گسترش آزادی‌ها در جامعه، ارتقای مسئله‌ی آزادی و در واقع امکان ایجاد کردن خلاقیت در زندگی فردی و اجتماعی می‌باشد؛ محل استقرار این خلاقیت‌های آزاد در عالم خیال انسان‌ها و جوامع می‌باشد.

    سیاست امروز مستلزم ارتباط با عامه‌ی مردم است. سیاست امروز نمی‌تواند بدون ایجاد نوعی پذیرش درونی در انسان‌ها و اقناع آن‌ها نسبت به سیاست‌ها پیش برود و صرف ایفای نقش پلیس کافی نیست. کار روی افکار عمومی و ارتباط با عامه، جوهر اصلی سیاست است و این کاریست که در عالم خیال انسان‌ها محقق می‌شود. سیاست‌مدار با عالم خیال انسان‌ها ارتباط برقرار می‌کند و در عالم خیال است که این ارتباط صورت می‌گیرد و این اقناع مخاطب اتفاق می‌افتد و نیز ایده‌های سیاسی، پذیرش درونی در جوامع پیدا می‌کنند.

امنیت هم به‌عنوان یک امر سیاسی، نسبتی با عالم خیال دارد، اصولاً امنیت و برقراری امنیت با شکل‌گیری یک حافظه‌ی تاریخی صورت می‌گیرد. بعضی از حیوانات که فاقد قوه‌ی خیال هستند امنیتشان مختل می‌شود، مثل پروانه‌ای که دور شمع می‌چرخد چون قدرت خیال ندارد، بااینکه نزدیک می‌شود و می‌سوزد، ولی این احساس سوزش چون در خیال پروانه باقی نمی‌ماند دوباره به سمت شمع برمی‌گردد. حافظه و خیال اگر در جامعه یا در انسانی نباشد، او نمی‌تواند امنیت خودش را حفظ کند. علت اینکه گوسفند از گرگ فرار می‌کند حتی اگر برای اولین بار گرگ را دیده باشد، نشان آن است که دارای قوه‌ی خیال می‌باشد. بودن عالم خیال و حافظه‌ی انسان‌ها عامل حفظ امنیت انسان‌هاست. جوامع انسانی اگر حافظه‌ی تاریخی خود را از دست بدهند، مثلاً جامعه‌ی ایران نداند در مشروطیت چه اتفاقی افتاده است، در قضیه‌ی تحریم تنباکو و در جنگ‌های ایران و روس و در ملی شدن صنعت نفت چه اتفاقی افتاد، همان اتفاقات مجدداً تکرار می‌شود و آن مشکلات گذشته حتی بیشتر برای او پیش می‌آید. وجود حافظه‌ی تاریخی باعث می‌شود جامعه از افتادن در گرداب مشکلات گذشته پرهیز کند؛ لذا یکی از کارهای اصلی سیاست‌مداران و رهبران اصلی جامعه این است که آن حافظه‌ی تاریخی را زنده نگه دارند، دائماً یادآوری کنند که چه اتفاق‌هایی در گذشته افتاده و ما باید پرهیز کنیم تا مجدداً دچار ناامنی نشویم که امنیت جامعه با یادآوری و حفظ حافظه‌ی تاریخی میسر می‌شود. در عالم خیال است که ما خطر را تجسم می‌کنیم و از آن پرهیز می‌کنیم.

 لذا به «ایام» و به روزهای مهم دائم تذکر داده می‌شود. در قرآن کریم نیز هست که «فذکر بایام الله»؛ یعنی به ایام الهی باید تذکر دهیم، روزهای مهم و ایام الهی مهم هستند. برای بچه که قوه‌ی خیالش ضعیف است «ایام» معنایی جدی ندارد، اما انسان‌ها به میزانی که بزرگ می‌شوند و این قوه‌ی خیال در آن‌ها قوی‌تر می‌شود، می‌توانند ایام را درک کنند. ما از ۲۲ بهمن درکی داریم، روز ۲۲ بهمن برای ما با روزهای دیگر فرق می‌کند، پیامی در آن نهفته است؛ اما برای بچه‌ی دوساله، ۲۲ بهمن با ۲۳ بهمن فرقی نمی‌کند. این ایام با روزهای عادی فرق می‌کنند و اتفاقی در آن روز افتاده و آن را تبدیل به «یوم» کرده است. با وجود عالم خیال است که انسان می‌تواند این ایام مهم را درک کند و بدون خیال، این ایام معنایی نخواهند داشت. آنچه در عالم محسوس است تنها همین گردش ۲۴ ساعته‌ی شبانه‌روز است و ماه‌ها و سال‌ها با شخصیت خیالی انسان‌ها قابل درک هستند، ماه‌ها مثل فروردین و اردیبهشت و سال‌ها حاوی حافظه‌های تاریخی هستند و ما را به عالم خیال وارد می‌کنند. سیاست امروز هم دقیقاً متوجه این ایام هست و با تذکر به این ایام هست که پیش می‌رود و عملیاتی می‌شود. اگر ۲۲ بهمن را یادآوری نکنیم، خیلی از مسائل‌مان در طول سال مدیریت نمی‌شود، با تذکر به ۹ دی، جامعه‌ی امروز را مدیریت می‌کنیم. سیاست قبل از اینکه ایفای نقش پلیسی صرف باشد با همین تذکر به ایام و روزهای مهم پیش می‌رود؛ لذا ماهیت ارتباط با مردم پیدا کرده است و درونی کردن و اقناع حقایق در قلوب مردم کارویژه‌ی اصلی سیاست تلقی می‌گردد.

    در واقع سیاست با اعتقادات و ایمان مردم ارتباط پیدا کرده است، مؤمن شدن انسان‌ها در یک جامعه قدرت سیاست را یا بالا می‌برد یا پایین می‌آورد، اگر مردم جامعه‌ای مؤمن باشند سیاست یک وضعی دارد و اگر نباشند در یک وضع دیگر قرار می‌گیرد. سیاست مداران سرمایه‌گذاری می‌کنند تا مردم مؤمن‌تر شوند و مؤمن‌تر شدن مردم را وسیله‌ی قدرتمندتر شدن سیاست خود تلقی می‌کنند. ایمان و باور در انسان‌ها حقیقتی است که در عالم خیال اتفاق می‌افتد. ایمان علم نیست که ما صرف محفوظات را داشته باشیم، بلکه یک باور است که در عالم عقل و عالم محسوس نیست، بلکه در عالم خیال اتفاق می‌افتد و سیاست به آن گره خورده است و هرچه جلو می‌رویم بیشتر به این مسئله گره می‌خورد. گزاره‌ی «سیاست عین دیانت و دیانت عین سیاست است»، در عالم محسوس خود را نشان نمی‌دهد و در عالم خیال مفهوم پیدا می‌کند، در عالم خیال است که سیاست عین دیانت است، سیاست با ایمان گره می‌خورد و بالا رفتن ایمان مردم، قدرت سیاست را بالا می‌برد و بالعکس.

 

سیاست، دین و عالم خیال

 به‌هرحال، ارتباط سیاست با دین در عالم خیال اتفاق می‌افتد. ما از سیاست اسلام ناب و اسلام آمریکایی صحبت می‌کنیم، با دید حسی نمی‌توانیم تفاوتی بین مسلمانی که با اسلام آمریکایی خودش را پیدا کرده است با مسلمانی که اسلام ناب محمدی را درک کرده است تفاوت ظاهری قائل شویم، اما این تفاوت را ما می‌توانیم در عالم خیال درک کنیم؛ در واقع جوامعی که ورودی به عالم خیال نکنند و درکی از آن نداشته باشند، نمی‌توانند تفاوت اسلام ناب را با اسلام آمریکایی بفهمند، یک کودک چندساله که از قوه‌ی خیال بهره‌ای ندارد، نمی‌تواند تفاوت این‌ها را درک کند. انسان‌ها به میزانی که درک خیالی‌شان بالاتر می‌رود،‌ تفاوت اسلام ناب و اسلام آمریکایی را می‌فهمند و این تفاوت پدیده‌ایست که در عالم خیال اتفاق می‌افتد.

    جوامع امروز به وضعیتی رسیده‌اند که هویت انسان‌ها روزبه‌روز در حال تغییر است و در واقع آینده‌ی انسان‌هاست که گذشته‌ی آن‌ها را می‌سازد. بعضی اوقات ما فکر می‌کنیم گذشته‌ی ما آینده‌ی ما را می‌سازد، در صورتی‌که اگر عمیق‌تر نگاه کنیم عکس قضیه صادق است؛ مردم ایران امروز شیعه مذهب هستند، اما در گذشته این‌گونه نبود و ایران عاصمه اهل‌سنت و جماعت تلقی می‌شد، در مسیر تاریخ به‌تدریج این تحول اتفاق افتاد که الآن پایتخت تشیع شده است. اما حسی که در ایرانی‌ها به‌عنوان شیعه و پایتخت تشیع هست، می‌خواهند گذشته‌ی خود را هم شیعی ببینند. تحقیقاتی انجام می‌شود که چرا ایرانی‌ها شیعه شدند، می‌روند تا در گذشته‌ی دور چیزی پیدا کنند که برای مثال دختر یزدگرد با امام حسین (ع) ازدواج کرد و چون امام حسین (ع) داماد ایرانی‌ها بود پس ایرانی‌ها شیعه شدند. این نوع تحلیل‌ها نشان می‌دهد که چون الآن شیعه هستیم، می‌خواهیم گذشته‌ی خود را هم شیعه ببینیم؛ یعنی آینده‌ی انسان گذشته‌ی او را می‌سازد و حقیقت اصلی انسان آینده‌ی انسان است. آن «فصل اخیر شیئی»، حقیقت شیء را شکل می‌دهد و صورت آخری هست که حقیقت اصلی شیء است و گذشته را مورد تفسیر قرار می‌دهد و تحت سلطه‌ی خود می‌گیرد. این حقیقت که ما هویت خود را در آینده کسب می‌کنیم و آن نیز به گذشته سرایت می‌کند، در عالم خیال اتفاق می‌افتد. ما الآن جمهوری اسلامی را ایجاد کردیم و تمام تاریخ گذشته خود را طوری می‌خواهیم تفسیر کنیم که مقدمه‌ای برای شکل‌گیری جمهوری اسلامی باشد، می‌خواهیم نتیجه بگیریم که تمام این تحولات تاریخ گذشته برای این اتفاق افتاده است که جمهوری اسلامی شکل بگیرد. اما در عالم حس، این گذشته است که آینده را می‌سازد، مثل آنکه انسان نجاری کند و چیزی را بسازد، آن‌وقت گذشته‌ی آن چوب‌ها است که آینده‌اش را می‌سازد؛ اما در عالم خیال آینده است که گذشته را می‌سازد.

    به‌هرحال، یک عالم خیالی است که باطن این عالم محسوس بوده و مرحله و وضع لطیف‌شده و رقیق‌شده‌ی این زندگی است. تاریخ انسان به گونه‌ایست که هرچه زمان می‌گذرد و توجه به زندگی بیشتر می‌شود، وجود انسان‌ها نسبت به انسان‌های دوره‌های قبل لطیف‌تر می‌شود. این رقیقیت و لطافت تاریخی را به خیالی شدن تعبیر می‌کنیم و این عالم خیال دست قدرت الهی را در مدیریت صحنه‌ی زندگی نشان می‌دهد. خداوند احدیت، بنای خلقت را بر این گذاشته که از حالت صلب و خشن شروع می‌شود و رفته‌رفته رقیق‌تر و لطیف‌تر می‌شود. این رقیقیت تاریخی صنع الهی است و سیاست آن مقوله‌ایست که این رقیقیت تاریخی را قوی‌تر از هر چیزی نشان می‌دهد. خود سیاست فی‌نفسه عامل رقیق شدن جوامع نیز است؛ یعنی هر انسانی به میزانی که سیاسی‌تر می‌شود، شخصیت و روحش لطیف‌تر می‌گردد. سیاست درهای عالم خیال را برای انسان‌ها باز می‌کند و نشان‌‌دهنده‌ی عالم خیال است. درک نسبت بین سیاست و عالم خیال و اینکه ما بین این دو مقوله ارتباطی معنایی برقرار کنیم، آثار و برکاتی دارد. اگر توانسته باشیم نسبت سیاست را با عالم خیال مشخص کنیم، شیوه‌ی به‌کارگیری عقل در تحقیقات سیاسی را هم می‌یابیم.

 گاهی اوقات ما عقل عملی را در ادراکاتمان کنار می‌گذاریم و به عقل نظری بسنده می‌کنیم، وقتی ما سیاست را متعلق به عالم خیال دانستیم، آن موقع سیاست و زندگی با عقل عملی می‌چرخد. عقل عملی مختصات خاص خودش را دارد، از عقل نظری بیگانه نیست، ولی منحصر در مباحث منطق صوری هم نیست و به یک معنا عقل اجتماعی است، آن عقلی است که زندگی را جلو می‌برد و ما هم‌زمان با پیشرفت زندگی، عقلمان را هم پیشرفت می‌دهیم. این نیست که عقل امروز ما با عقل کسانی که هزار سال پیش زندگی می‌کردند یکی تلقی شود، عقل اگر صرفاً عقل نظری باشد ممکن است این یکی بودن باشد اما عقل عملی رشد می‌کند و همین مبنای آزادی، اختیار و خلاقیت و قدرت برای انسان در زندگی می‌شود و سیاست را توأم با اختیار و آزادی تعریف می‌کند. اگر سیاست متعلق به عالم خیال شد، عالم خیال عالم خلاقیت‌هاست، عالم آزادیست و عالم قدرت و اختیار انسان است؛ لذا سیاست هم باید حافظ این‌ها باشد و در واقع سیاست جز گسترش این ویژگی‌ها چیز دیگری نیست و سیاست را با توسعه‌ی اختیار، آزادی و قدرت خلاقیت انسان‌ها و جوامع تعریف می‌کنیم؛ با این نگاه سیاست حالت سیالی پیدا می‌کند که احساس راحتی و امنیت را به انسان‌ها می‌دهد.

    ارتباط عالم خیال با قدرت و مسئله‌ی قدرت مورد توجه فلاسفه‌ی گذشته هم بوده است که بنده فقط به عبارت ملاصدرا بسنده می‌کنم که عالم خیال را شبیه عالم قدرت الهی توصیف می‌کند؛ همان‌طور که خداوند خلاقیت می‌کند و قدرت دارد و قدرتش را در همه‌ی هستی اعمال می‌کند و همه‌ی عالم مظهر قدرت الهی است، عالم خیال هم مظهر قدرت خلاقه‌ی انسان است. خداوند عالم خیال را برای انسان قرار داد تا انسان بتواند کار خلاقانه انجام دهد.

    ما سیاست را به‌عنوان مصداق اصلی عالم خیال در نظر گرفتیم؛ چراکه با درک سیاست است که عالم خیال را درک می‌کنیم. خیال را نباید به حوزه‌ی هنر منحصر کنیم؛ چراکه استعداد حوزه‌ی سیاست برای درک خیال و حتی فعالیت‌های هنری بسیار قوی‌تر از حوزه‌ی هنر می‌باشد. ما خیال را نه صرفاً در حوزه فردی و نه به‌عنوان چیزی در کنار باقی محسوسات بلکه در بطن همین زندگی محسوس تلقی می‌کنیم و سیاست مهم‌ترین دریچه‌ی ورود به عالم خیال است. مواردی مانند تشکیل مدینه‌ها، تشکیل هویت‌ها، قانون‌گذاری، برقراری نظم‌ها و نظامات اداری، شهری، اقتصادی، فرهنگی یا امنیت و مدیریت افکار عمومی که پیش‌تر مطرح کردیم مثال‌هایی بود که بتواند نشان دهد که این سیاست است که دریچه‌ی اصلی برای ورود به عالم خیال است، عرصه‌ی هنر هم در عین اینکه این قابلیت را دارد، اما تا حد زیادی فردی و خصوصی است. بنده بحثم را جمع‌بندی می‌کنم و قبول دارم که نیازمند شرح و بسط بیشتری است که در حوصله‌ی این جلسه نمی‌گنجد.