فرهنگ امروز/ شهریار صادقی: در مراسم رونمایی از کتاب «تاریخ جامع ایران» که بیست و هفتم خردادماه در «مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی» برگزار شد، علاوه بر چهرههایی از حوزهی سیاست و مدیریت فرهنگ کشور، دکتر فتحالله مجتبایی، دکتر صادق سجادی، دکتر سیدجواد طباطبایی و دکتر محمود جعفری دهقی سخنرانی کردند. جواد طباطبایی در صحبتهایش گفت: اعتقاد دارد افق تاریخنویسی در ایران باید تاریخ ملی باشد، آن هم در دورهی جعلها و تاریخسازیهای دروغین؛ و اینکه کمتر کشوری مثل ایران استعداد تاریخنویسی ملی دارد. این تاریخ ملی را هم خود ایرانیها باید بنویسند، چون آنچه دیگران نوشتهاند، میتواند تاریخ دولت یا کشور ایران باشد نه تاریخ آگاهی ملی.
آنچه در پی میآید متن سخنان دکتر طباطبایی در این مراسم است.
*****
اینکه ما تاریخ جامع نوشتیم و تاریخ مفصلی هم هست، یک سوی مسئله است. تاریخ ایران تاریخ طولانیای بوده و طبیعتاً تاریخ مفصلی میشود درباهی آن نوشت. در اینجا چندین بار گفته شد این یک کار ملی است و به نوع دیگری اگر بخواهم مطرح کنم، مسئلهی مهم، تاریخ ملی داشتن است؛ مهم است چون یک ملت تاریخ دارد و میتواند تاریخ ملی بنویسد. همهی کشورها میتوانند تاریخ بنویسند، ولی همهی کشورها مثل ایران نه تاریخ دارند و نه تاریخ ملی دارند.
به یکی دو نکته دربارهی نگاهی که از بیرون به تاریخ ایران شده، اشاره میکنم. معمولاً شنیدهاید که در فلسفهی تاریخ هگل -که به خاطر ملی بودنش بیشتر به آن توجه شده- گفته شده تاریخ جهانی با ایران آغاز میشود، با کوروش؛ چون کوروش بود که برای اولین بار یک دولت در معنای دقیق امروزینش درست کرد. این اصطلاح «دولت» که هگل بهکار میبرد، در فلسفهی او بسیار مهم است. اما آنچه در اینجا مهم است، استفادهی هگل از واژهی «رایش» است که ما [این واژه را] از طریق رایش سوم میشناسیم که معنای تحقیری بسیار بدی دارد، ولی در زمان هگل این معنا را نداشته. در واقع معادل واژهی «امپایر» است. هگل میگوید ایران یک رایش بود، یعنی امپراتوری بود. اما معادل درست «رایش» در زبان فارسی واژهی «شاهنشاهی» است.
چرا هگل می گوید ایران یک رایش بود؟ علتش این است که هگل اعتقاد داشت آنچه در تاریخ، فلسفه و همهی امور قابل تأمل و اساسی است «وحدت در کثرت» است. ایران یک آغاز تاریخ است برای اینکه ایران یک امپراتوری در معنای امروزی نیست. ایران رایش است، یعنی ایران وحدتی است از کثرتها که [در آن] نه وحدت کثرتها را از بین میبرند و نه کثرتها وحدت را خدشهدار میکنند. این تلقیای است که هگل از طریق نویسندگان یونانی از تاریخ ایران پیدا کرده. این حرف مهم است، چون در کارهای جدیدی هم که روی تاریخ ایران قبل از اسلام میکنند، بر این نکته تأکید میشود. مثل خانم هلن اشمیت مورخ هخامنشیان که او هم به همین نتیجه می رسد. اشمیت گفته هگل این مسئله را دویست سال پیش دربارهی تاریخ ایران متوجه شده بود که ایران تاریخ پیچیدهای داشته و قابل تأمل فلسفی است. از طرف دیگر تاریخی است که تاریخ جهانی برای اولین بار با او آغاز میشود. این همان اشارهای است از هگل که همه میشناسند.
اما هگل چیز دیگری هم گفته که تا آنجایی که من میدانم، نمیشناسیم. هگل یک بار در فلسفهی تاریخ دربارهی ایران و یک بار هم در درسهایش دربارهی فلسفهی دین دربارهی ایران و مفصلاً از زرتشت صحبت کرده. در آنجا هم این حرف را بهنوع دیگری تکرار کرده. هگل گفته اینکه من گفتم تاریخ جهانی با ایران آغاز میشود [به این علت است که ایرانیها برای بار اول] دولت را بهمعنای جدید به کار بردند و دولت کنونی ادامهی همان تلقی از دولت است، در دین هم همین اتفاق افتاده. اینکه زرتشت گفت «اهورامزدا نور است» حرف مهمی در تاریخ ادیان است. چون دین برای اولین بار در معنای جدید غیر تجسدی (بتها و پرستیدنیهای دیگر) بهکار رفت. از نظر هگل تاریخ ادیان جدید هم منجر خواهد شد به دین مبین (Offenbar)؛ هگل میگوید دین مبین برای اولین بار در ایران شکل پیدا کرد. چرا؟ در اینجا هگل به حرف سهروردی نزدیک میشود: نور عین علم است. هگل میگوید: نور عین آگاهی است، اینکه ایرانیها گفته اند اهورامزدا (خداوند) نور است، یعنی خداوند علم است. به تعبیر هگل خداوند آگاهی است. این دومین مفهوم مهم فلسفهی هگل است.
آن چیزی که من از این دو مطلب استباط میکنم این است که ایرانیها به این اعتبار ملت بودهاند. در دورههایی هم این ملت، دولت خودش را ایجاد کرده، توانسته خودش را ملت بفهمد؛ اگرچه این کلمه به این معنی بهکار نمیرفته، اما اینکه توانسته خودش را ملت بفهمد و در دورههایی هم توانسته دولت خودش را ایجاد بکند به این معناست که ایرانی ها ملتی بودهاند با یک آگاهی از ملت بودنشان. در آغاز دورهی اسلامی هم میبینیم که این وضع ادامه دارد، یعنی در گسترهی خلافت [اسلامی] یکی از جاهایی که تاریخ زود شروع شد، ایران است. ایران جایی است که از قرن چهار به بعد بهنوعی تاریخ خودش را جدا میکند. قبل از این تاریخ به زبان عربی بود، اما از این به بعد به زبان فارسی است و آنها [مورخان] در زبان فارسی اندیشیدند.
طبیعی است در [آن دوره] دولت بهمعنای Nation که ما از طریق ترجمهی انگلیسی میشناسیم بهکار نمیرفته. اما اینکه «ایران» و «ایرانی» بهکار میرفت، مثل هزار باری که در شاهنامه آمده، هم جانشین مفهوم ملت است و هم جانشین مفهوم دولت؛ و از طرف دیگر بیان آگاهی ملی ماست که در تاریخ ما عنوان شده. فردوسی به نوعی و بیهقی به نوعی. بیهقی تاریخ میگوید و تاریخ مینویسد و این و شاید از اولین مورخینی است که این طور صحبت میکند که نشان دهندهی نوعی از آگاهی ملی ماست. بیهقی ادعا میکند: «من که بوالفضلم، اینها را میگویم، سند همهی اینها را دارم و اگر کسی در سخن من بپیچد، من اسناد را عرضه میکنم.»
این چند جملهی کوتاه برای این بود که بگویم ما تاریخ ملی داریم و ما به عنوان ملت تاریخ نوشتیم. منظورم از تاریخ ملی این است: ما بهعنوان ملتی که دارای آگاهی تاریخی است تاریخ نوشتیم.
نتیجهای که میگیریم: تاریخ جامع ایران افقش تاریخ ملی ماست. افقش این است که روزی به تاریخ ملی برسیم [و بگوییم] برای اولین بار خودمان نوشتیم، اما تاریخ ملی و آگاهی خودمان را نوشتیم. چون آن چیزی که بیرون از اینجا نوشته شده مثل تاریخ کمبریج، تاریخ دولت یا کشور ایران میتواند باشد، اما وجه مهم دیگر تاریخ که تاریخ آگاهی ملی ماست، نبوده.
پیشنهاد من این است که این تاریخ، طرح تاریخ جامع ایران است و به این اعتبار باید باز باشد، یعنی این تاریخ در آینده به تدریج تبدیل بشود به تاریخ ملی ایران. این چیزی است که در افق باز آینده امکانپذیر خواهد شد.
چرا روی این مسئله تأکید کردم: ۱) ما در شرایط دهههای اخیر در منطقهای قرار گرفتهایم که کشورهایی که ایجاد شدهاند کشور در معنای دقیق کلمه نیستند، جعلهای جدید تاریخی هستند، بنابراین تاریخ ندارند و مهمتر اینکه تاریخ ملی ندارند. اما یکی از اتفاقاتی که دارد می افتد، غارت تاریخ ملی ماست و این مسئله است که به انتشار چنین اثری (تاریخ جامع ایران) حساسیت خاصی میدهد.
برای مثال، یکی از زایدههای فروپاشی شوروی جمهوریهای تشکیل شده در شمال ایران است بهعنوان همسایههای شمالی. یکی از اینها آذربایجان است که تاریخی در نهایت بیستساله دارد. نه اسمش از خودش است و نه تاریخ بیستسالهاش. اگر بخشی از تاریخش را جزو ایران و بخشی را جزو امپراتوری تزارها نداند در این صورت تاریخ بیستساله دارد. اما کار مهمی که دارد آنجا انجام میشود غارت میراث فرهنگی و تاریخی و مصادرهی تاریخی ایران است.
آذربایجان چندین تاریخ دراد: ۱) چون خودش را جزو اروپا میداند، یک تاریخ اروپایی دارد. در تبلیغات توریستی هم آذربایجان را Land Of Fire میگویند.
۲) تاریخ دیگرش تاریخ ترکی است. تاریخ طولانی ترکی که تمام منابعش را از تاریخ ایران میگیرد. این مجموعه یک جعل تاریخی بزرگ است که به دلایل سیاسی که دارد، وارد نمیشویم.
دفاع از تاریخ و تمامی منابع تاریخ ایران و از تمامی گذشتهی ایران و اینکه ایران بزرگ (منظورم ایران فرهنگی بزرگ است) [به این دلیل است که] ایران تاریخی دارد و تاریخ آگاهیای دارد که هرکدام از کشورهای اطراف ما اگر بخواهند تاریخ خودشان را بنویسند و بفهمند ناچارند از اینکه [آن را] ذیل تاریخ ایران بنویسند. باید از تاریخ جامع ایران دفاع بکنیم، بهعنوان طرح طولانیمدت سند ملی هویتی ما این یک امر ملی (سیاسی-ملی) است؛ باید این را بدانیم و خطراتی که از این بابت میتواند ایران را تهدید کند، این هم مسئلهی مهمی است. شاید این تاریخ یکی از سنگرهای مهمی است که باید از آن دفاع بکنیم.