شناسهٔ خبر: 35497 - سرویس باشگاه ترجمه

احمد تمیم‎داری در گفت‎وگو با «فرهنگ امروز»؛

«الهیات زبان»، مهم‎ترین چالش ترجمه

احمد تمیم داری یکی از ضعف‎های ما در ترجمه مربوط به «الهیات زبان» است. در ترجمه باید هستی‎شناسی زبان (تئولوژی) مورد نظر را آموخت تا بتوان در ترجمه حق مطلب را ادا کرد. شیخ‎الرئیس در مقدمه‎ی کتاب «شفا» می‎گوید، شما هر دانشی که می‎خواهید بیاموزید باید در ابتدا فلسفه‎ی آن دانش را بیاموزید.

 

فرهنگ امروز / فاطمه امیراحمدی: «احمد تمیم‎داری» از استادان دانشگاه علامه طباطبایی، گروه ادبیات فارسی است که زبان انگلیسی و عربی را خوب می‎داند و در حال فراگیری زبان فرانسه نیز هست، از وی در حدود ۳۰۰۰ صفحه کتاب ترجمه و منتشر شده است و واحدی را به نام «ترجمه» در این دانشگاه تدریس می‎کند. ازاین‌رو، در مورد چالش‎های ترجمه و ضعف‎هایی که کتاب‎های برگردان‌شده از زبان مبدأ به مقصد از آن رنج می‎برند، به سراغ وی رفتیم و در این‎ باره نظر و دیدگاه این استاد ادبیات را جویا شدیم.

 

بحث ترجمه در ایران دارای چالش‎های جدی است و همواره شاهد این هستیم که باب نقد بر ترجمه‌های موجود در محافل آکادمیک و روشنفکری باز است. به نظر شما ریشه‎ی این ضعفها در کجاست؟

در ابتدا ارجاع دهم به کتابی دوجلدی از زنده‌یاد خانم «طاهره صفارزاده» که تعدادی از جمله‌های ترجمه‌شده‌ی غلط را نشان داده است و ترجمه‌ی صحیح آن‌ها را آورده است.

یکی از چالش‎های مهم ترجمه این است که مترجم -البته نه تمام مترجم‎ها، ما مترجمهای بسیار خوب هم داریم- یا زبان فارسی و دقایق و ظرایف آن را نمی‎داند، یا زبان مبدأیی که باید برگردان از آن صورت بگیرد، خوب نمی‎شناسد؛ در واقع باید گفت به فرهنگ دو زبان آشنایی کافی ندارند.

ازاین‌رو، ترجمه‎هایی داریم که بر اساس فرم زبان و فرهنگ ‎لغات صورت گرفته است و روح و فکر و اندیشه و فرهنگ و هنر در آن وجود ندارد؛ این یکی از مشکلات ما در حوزه‎ی ترجمه است. کسی که می‎خواهد دست به ترجمه بزند باید زبان مبدأ و مقصد را خوب بشناسد.

گاهی ‎اوقات می‎بینید که جملهی برگردان‌شده قابل فهم نیست، وقتی آن را به مترجم متذکر می‎شوید، پاسخ می‎دهند در زبان اصلی هم مشکل به همین‌گونه بوده است. به جای پذیرش و اصلاح، توجیه می‎کنند و مشکل را به زبان اصلی برمی‎گردانند. متأسفانه یکی از اخلاق‎های ناپسندی که وجود دارد این است که اگر ترجمه خوب باشد به خود نسبت می‎دهیم و اگر بد باشد به نویسنده‌ی اصلی؛ این نیز یکی دیگر از مشکلاتی است که به همین سادگی قابل حل نیست.

با وجود رشته‎ی ترجمه، هنوز در این امر مشکل داریم و نقطه‎های آسیب ما را تهدید می‎کند، چرا؟ مشکل اساسی این است که دانشجویانی که وارد این رشته می‎شوند باید هم زبان فارسی را خوب بدانند و به سبک‎های مختلف زبان و حتی ادبیات فارسی آشنایی داشته باشند و هم زبان خارجی (انگلیسی، آلمانی، فرانسه و ...) را خوب بیاموزند تا به این شکل، ترجمه شکل تخصصی پیدا کند.

از دیگر مشکلاتی که در این حوزه وجود دارد جای خالی «زبان تخصصی» (specialist Language) است. زبان تخصصی در دانشگاه‎های ما کم تدریس می‎شود و بیشتر زبان عمومی است که آموزش داده می‎شود؛ مکالمه، دستور زبان، طرز استفاده از فرهنگ‎ لغت، تلفظ و ...

این آموزش‎ها نیز نیاز است، اما زبان تخصصی فراتر از این دسته از آموزش‎هاست که در امر ترجمه می‎تواند بسیار مفید باشد؛ به طور مثال در زبان و ادبیات فارسی یک سلسله اصطلاحات تخصصی است که شاید به ۳۰۰۰ اصطلاح تخصصی در تاریخ ادبیات، عروض و قافیه، معانی، بیان و بدیع، نقد ادبی، سبک‎شناسی و خواندن متون عرفانی برسد؛ مثلاً «وحدت وجود» به زبان انگلیسی چگونه باید معنا شود؟ برگرداندن این لغات محتاج این است که ما الهیات زبان‎های دیگر را نیز بدانیم؛ در اینجا وارد وادی تخصص می‎شویم.

ازاین‌رو، مترجمان ما باید در کار خود در یک راستا و حوزه حرکت کنند؛ کسی که به ترجمه‎ی کتاب‎های ادبیات می‎پردازد قطعاً در ترجمه‎ی یک متن جامعه‎شناسی موفق نخواهد بود، چون اصطلاحات این دو حوزه با هم متفاوت است؛ نه تنها مترجم این اصطلاحات را در زبان مبدأ نمی‎داند، بلکه به زبان فارسی هم نمی‎داند، مگر در حد اطلاعات عمومی (General information) از این دانش‎ها بداند.

توجه داشته باشیم مؤلفهایی داریم که در یک حوزه‎ی خاص کار کرده‎ و اصطلاح وضع نموده‎اند، مثل خودآگاهی (conscience) و ناخودآگاهی (Unconscious) و ... که هنگام برگردان آن‎ها احتیاج به دانش و هنر خاص داریم. این کلمات و اصطلاحات در زبان مبدأ خود توسط مؤلف آفریده شده است و مترجم نیز باید به گونه‎ای دست به خلاقیت بزند و واژه‎ای مناسب جایگزین کند. کلمه‎ی «ایدئولوژی» (Ideology) کلمه‎ای است که از مارکس به بعد رایج شد و به معنی‌ای که او به کار برد بیان‎کننده‌ی طرز فکر و اندیشه‎ای است که همچون ابزار فکری در اختیار طبقه‎ی کارگر و متوسط جامعه قرار می‎گیرد و علیه طبقه‌ی سرمایه‎دار شوریده می‎شوند؛ البته به‌مرور زمان که این کلمه وارد ادیان و مذاهب و حتی عرفان می‎شود به معنای دیگری به کار گرفته می‎شود.

 

آیا قبول دارید که این دانش برای ما غریب نیست و دانشی نیست که مربوط به امروز ما باشد؟ در قرون متقدم تاریخ اسلام ما شاهد شکل‌گیری نهضت ترجمه هستیم و ترجمه‎ها به‌قدری مطلوب بودند که باعث غنا بخشیدن به دانش آن زمان در جهان اسلام شده بودند.

به اعتقاد من اساساً ترجمه یک نوع خلاقیت است، مترجم به‌هرحال از متن اصلی یک برداشتی دارد و هیچ‎گاه هیچ ترجمه‎ای صددرصد با متن اصلی هم‎سطح نخواهد بود، چون لغات، اصطلاحات، محیط، تربیت، جامعه و پیشینه‎ی تاریخی و فرهنگی زبان در هر جامعه‎ای متفاوت است، آن چیزی که ما به آن احساس زبان می‎گوییم؛ و تنها معدود لغات و اصطلاحاتی داریم که حالت بین‎المللی دارند و مشترک هستند، مثل عشق ورزیدن، نفرت داشتن، دشمنی داشتن؛ ولی در مفاهیم فلسفی و عرفانی و در امور هنری یا در مطالب تفسیری و تأویلی اگر مترجم تسلط نداشته باشد مشکلات زیادی به وجود می‎آید.

نکته‎ای که شما در سؤال اشاره کردید در مورد آثار ترجمه‌شده‎ی دوره‎ای از تاریخ اسلام، لازم است به موضوعی اشاره کنم. در دوره‎ی اول استادان فلسفهی ما مثل دکتر سید محمد خوانساری و جهانگیری درباره‌ی آن اشاراتی داشتند. مرحوم جهانگیری می‎فرمودند آن چیزی که در اول از زبان یونانی ترجمه شده است بین ارسطو و افلاطون التقاط شد. دانشمندان و اندیشمندانی مثل ابن‎سینا خودشان کتاب‎ها را از زبان یونانی ترجمه نمی‎کردند، بسیاری از علمای قدیم ترجمه را در حد خود نمی‎دانستند و آن را کار مترجمان می‎دانستند، در واقع مترجم را به‌عنوان ناقل به شمار می‎آوردند و یکی از کلماتی که برای مترجم به کار می‎بردند «ناقل» بود؛ ازاین‌رو کار ترجمه را در شأن خود نمی‎دانستند، حتی بسیاری از علمای بزرگ ما نوشتن را نیز در شأن خود نمی‎دانستند، بلکه محرر داشتند که برای ایشان تحریر می‎کردند.

اما ابن‎سینا با همان اطلاعاتی که به دستش رسیده بود -چون دارای جودت ذهن و استعدادی فوق‎العاده بود- از همان مطالب شروع کرد به فکر و اندیشیدن و تفکر و آرای خود را بیان نمودن؛ ازاین‌رو به واقع به دنبال این نبود که این اندیشه صددرصد برای افلاطون است یا ارسطو، بلکه این اندیشمندان بیشتر از متن‎ها به‌عنوان ماده‎ی فکر استفاده می‎کردند، خود در این بین خلاقیت‎هایی داشتند و به پویایی متن می‎پرداختند.

لذا ترجمه هیچ‎گاه صددرصد هم‎سطح متن اصلی صورت نخواهد گرفت، مگر امور عادی و بدیهیات (Axiom)، آن چیزی که به‌اصطلاح اطلاعات اولیه (First Information) و مفاهیم اولیه می‎گویند؛ اما هرچه از سطح بدیهیات بالاتر بیایید مشکلات بیشتر می‎شود.

 

آیا منظور این است که ترجمه در همان زمانی که در جهان اسلام رونق بسیاری داشت و باعث غنای فرهنگی شد ظریف و دقیق نبود؟

بله، آن ترجمه‎ها نیز بسیار دقیق نبودند؛ اولاً متونی که در آن زمان از سقراط و افلاطون و ارسطو ترجمه شده است مربوط به تقریباً ۴۰۰ سال قبل از مسیح بوده است -یعنی پیش از ظهور مسیحیت-، همچنین بین مسیحیت و دوران اسلامی در ایران حدود ۶۰۰ سال فاصله وجود دارد؛ در نتیجه این دانشمندان و اندیشمندان که یک‌هزار سال قبل از اسلام بودند اگر ۴۰۰ سال هم به این زمان اضافه کنیم که دوره‎ی ابن‎سیناست، خود این متون یونانی در طول این سال‎های طولانی دستخوش تغییرات بسیاری شده بودند.

از سویی دیگر مترجمان اولیه بیشتر یهودیان و مسیحیان بوده‎اند، کسانی مثل ثابت‌بن‌قرّه هرانی، یحیی بطریق، عبدالله‌بن‌موفق، خاندان بختیشوع، یوحنا ماسویه، حنین‌بن‌اسحاق که بعضی از آن‌ها با بیت ‌الحکمه ارتباط داشتند؛ بیت‌الحکمه در آغاز بنگاه ترجمه بود. ابوعلی مسکویه کتاب‌های بیت ‌الحکمه را فهرست کرد، آن‎ها در واقع در رشته‌ی ترجمه تحصیل نکرده بودند، بلکه بنا بر ذوق و سلیقه‎ی خود زبان آموخته بودند و کار ترجمه را انجام می‎دادند. ازاین‌رو به اعتقاد بنده آن دقتی که امروز در ترجمه به کار می‎بندیم و ممکن است هر متن توسط چندین تن ترجمه شود در گذشته این‌طور نبوده است.

البته تاریخ ترجمه در ایران تنها منحصر به زبان پهلوی و یونانی و زبان‎های هندی نمی‎شود، بلکه بخش مهمی از ترجمه مربوط به برگرداندن متن از عربی به فارسی است که در این زمینه فکر می‎کنم ایرانی‎ها بسیار موفق‎تر بوده‎اند، به خصوص بعضی از دانشمندان مثل غزالی یا ابن‎سینا قواعد عربی (Grammatical) و فارسی را خوب می‎دانستند، در نتیجه خودشان آثارشان را ترجمه می‎کردند؛ به طور مثال غزالی «احیاء العلوم الدین» خود را که به زبان عربی نوشته بود به فارسی با عنوان «کیمیای سعادت» ترجمه کرد؛ این‌دست کتاب‎ها به لحاظ ترجمه اعتبار زیادی دارند. این موضوع مهمی در حوزه‌ی ترجمه است که نویسنده به دو زبان تسلط دارد و به هر دو زبان کتاب تألیف ‎می‌کند؛ به طور مثال در ادبیات تطبیقی ما نیز چنین مشکلی داریم، اما به‌هرحال کسانی که دوزبانه و چندزبانه هستند تألیفات و آثارشان از دقت و اصالت بیشتری برخوردار است.

 

امروزه در امر ترجمه ما با نوعی شتاب‎زدگی مواجه هستیم. به نظر شما این امر از جانب خود مترجم است یا ناشر؟ همان‌طور که اشاره داشتید ممکن است یک کتاب توسط چندین مترجم ترجمه شود، درحالی‌که در گذشته‌ی نه‌چندان دور مترجم‎هایی داشتیم که به طور مثال ترجمه‎ی ضرب‎المثل‎ها را به‌قدری بادقت و ظرافت انجام داده‎اند که ضمن وفادار بودن به هر دو زبان مبدأ و مقصد، رضایت مخاطب را نیز جلب کرده‌اند.

بحث ضرب‎المثل‎ها به ادبیات عامه برمی‎گردد که در زبان انگلیسی به آن زبان توده، عامیانه یا slang می‎گویند؛ یعنی زبانی که در محاورات روزمره به کار می‎رود؛ این نیز نکته‎ای است که مترجم را ملزم می‎کند که در این بخش از ادبیات نیز دانش کافی و مهارت هنرمندانه در تطبیق ضرب‎المثل‎ها داشته باشد. «دکتر وثوقی» فرهنگی تحت عنوان «اصطلاحات» نوشتند که خواندن آن بسیار مفید است. البته باید در نظر داشته باشیم که زبان اصطلاحات (Idiomatic) با زبان ضرب‌المثلی ( Proverbial) فرق بسیار دارد و در ترجمه باید بتوانیم معادل‌های زبان اصطلاحی و ضرب‌المثلی را بیابیم.

می‌دانیم که هر ضرب‎المثل در زبان و ادبیات به داستانی مربوط می‌شود، اما ساخت زبان اصطلاحات به داستان مربوط نمی‌شود؛ مثلاً توجه داشته باشید که با دست یا پا یا چشم چه مقدار زبان اصطلاحی ساخته می‌شود، برای مثال می‌گویند «فلانی در این کار دست دارد»، «دستش را از کار کشید»، «دست به کار شد» «دستبرد زد» ... با کلمه‌ی «دست» اصطلاحات و مفاهیم گوناگون ساخته می‎شود؛ این زبان اصطلاحات (Idiomatic) است. زبان اصطلاحات در برگرداندن متون مهم هستند؛ مثلاً ما در فارسی می‎گوییم «زیره به کرمان بردن» یا «گدا به سامرا بردن»، این ضرب‎المثل‎ها به معنی تکرار یک مفهوم بدیهی و واضح است که اثری ندارد، معادل آن در زبان انگلیسی «زغال‎سنگ به نیوکاسل بردن» است.

گاهی وقت‎ها معادل ضرب‎المثل در زبان مقصد وجود ندارد که باید معادل آن را آورد؛ به طور مثال در انگلیسی می‎گویند «The fire is a good servant but a bad master»، آتش خدمتگزار خوبی است اما ارباب بدی است، در فارسی می‎گوییم «شمشیر دولبه»؛ یا مثلاً در فارسی می‌گوییم «سرچشمه شاید گرفتن به بیل / چو پُر شد نشاید گذشتن به فیل» و به‌این‌ترتیب با توجه به کتاب‌های امثال و حکم باید سعی کنیم معادل‌های ضرب‌المثل‌ها را بیابیم.

در زبان علمی به نظر می‌رسد که مشکل کمتر است؛ در ترجمه‎های متون فیزیک و شیمی و ریاضی که اکثر تجربی و علمی نیز هستند و در آزمایشگاه‎ها آزمایش و مشاهده می‎شوند این متون را راحت‎تر می‎توان ترجمه کرد، ولی در متون ادبی، فلسفی، کلامی و عرفانی مشکلات ازاین‌دست بسیار است.

اساساً ترجمه نیاز به تربیت دارد، درعین‌حال نمی‎توان کار را تعطیل کرد، جامعه در حال حرکت است، مترجم هم کار خودش را انجام می‎دهد. یکی از استادان دانشگاه که کار ترجمه هم در دست داشت، بیان می‌کرد که من ادعایی ندارم ترجمه‎ی انجام‌شده صددرصد درست است، ولی چون کسی کتاب را ترجمه نکرده بود و به نوعی کتابی باارزش بود که روی زمین مانده بود، علاقه داشتم و آن را ترجمه کردم؛ در جواب هم عموماً پاسخ می‎دهند اگر کسی بهتر می‎تواند ترجمه کند، خب این کار را انجام دهد، به قول معروف «گر تو بهتر می‎زنی بستان، بزن».

به‌هرحال به نوعی از فعالیت حداقلی نیاز است و باید شروع کرد. این ترجمه‎های غلط که تمامی آن غلط نیست، آن‌قدر باید تکرار شود تا به ترجمه‌ی درست تبدیل گردد تا بعد از یک نیم‌قرن در رشته‎ی ترجمه قوی شویم و ترجمه‎های مفیدی داشته باشیم.

از سوی دیگر ما در آموختن زبان‎های خارجی و تربیت مترجم چندان تلاش نکرده‌ایم، باید رشته‎های ترجمه از دوره‎ی کارشناسی تأسیس شود و دانشجوی ما زبان‎های خارجی بیاموزد؛ بارها این نکته را گوشزد کرده‎ام. در دو سالی که بنده در دانشگاه داکا (بنگلادش) بودم در کنار دانشگاه و در درون خود دانشگاه ۱۵ زبان خارجی را می‎آموختند (البته این آمار مربوط به سال ۱۳۷۹ است)، چرا؟ برای اینکه نیاز دارند، کشور نفت‎خیزی نیستند اما در معاملات اقتصادی و فرهنگی خودشان و برای زیست و ادامه‎ی حیاتشان نیاز دارند که زبان‎های خارجی را بیاموزند؛ در نتیجه جلو می‎افتند و برنامه‎ریزی‎شان در این امر نیز جالب و قابل توجه است، چون بودجه‎ی کافی برای استخدام استاد خارجی ندارند، اعلام کردند کسانی که فارغ‎التحصیل زبان هستند دوره‎ی خدمت سربازی خود را صرف آموزش زبان کنند و در دانشگاه داکا به دانشجویان بومی زبان خارجی بیاموزند.

 

این خدمت را کشورهای دیگر می‎پذیرند که شهروندشان فرضاً در بنگلادش بگذرانند؟

بله پذیرفته‎اند، توافق کردند و به این اتفاق‌نظر رسیدند.

 

این امر چه سود و نفعی برای کشور مبدأ دارد؟

زبان و فرهنگ کشور خود را در کشوری دیگر گسترش می‎دهند؛ در واقع با هزینه‎ی بسیار کم تعامل فرهنگی بین دو کشور پدید می‌آید.

 

به نظر شما وزارت ارشاد همان‌طور که روی خطوط قرمز ممیزی دارد، در رابطه با ترجمه‎های پراشکال نیز نباید سخت‎گیری داشته باشد؟

این کار به متخصص نیاز دارد، به قول معروف، «دوصد من استخوان خواهد که ده من بار بردارد». باید مترجمان مانند فیلسوفان باشند که تئولوژی زبان‎ها را بدانند، فکر می‎کنید این افراد کجا باید تربیت شوند؟

ایران یک کشور نفت‎خیز است و از لحاظ جغرافیای سیاسی در منطقه‎ای فوق‎العاده استراتژیک واقع شده است و ورود بیگانه به آن بسیار مشکل است، با بنگلادش فرق می‎کند، سرزمین ما یک سرزمین بلاخیز است و هر حکومتی که بر سر کار بیاید در ابتدا باید استحکامات مرزی خود را بسیار قوی کند والا دچار مشکل می‎شود؛ لذا در سرزمینی هستیم که ورود بیگانه به آن دقت و مواظبت زیادی نیاز دارد و همه‎ی این‌ها به سابقه‎ی تاریخی ما در این سرزمین برمی‎گردد.

ایران سرزمینی بوده که همیشه مورد طمع بیگانگان بوده است، به قول مرحوم دکتر نورانی وصال استاد دانشگاه شیراز، «ما ایرانیان در میان رقیبان مشتاق سیاسی پیوسته محکوم به استقلال بوده‌ایم!»

 

ظاهراً شما نسبت به روند ترجمه خوش‎بین هستید.

بله. این خطر نباید باعث شود که ما رشته‌ی ترجمه نداشته باشیم، باید این رشته را گسترش دهیم و تعدادی از دانشجویان را به خارج از ایران بفرستیم تا زبان و فرهنگ بیگانه را بیاموزند. مترجمان خوب ما کسانی بودند که در درجه‎ی اول زبان و ادبیات خودمان را خوب می‎دانستند.

کتابی داریم به نام «فرهنگ آثار» که در ۶ جلد قطع رحلی است و حداقل ۵۰۰۰ صفحه دارد و مؤلفان و مترجمان خوبی روی آن کار کرده‎اند. در این کتاب داستان‎هایی فرانسوی، آلمانی و انگلیسی -البته از زبان‎های دیگر هم هست- گردآوری شده است که هم برای ادبیات تطبیقی مفید است و هم برای آشنایی با ادبیات جهان؛ مترجمان این کتاب انصافاً مترجمان خوبی هستند به‌ویژه آن‎هایی که کرسی استادی در دانشگاه نیز داشتند.

منظور از استاد بودن نیز برای تشریفات نیست، ولی چون استاد سر کلاس درس می‎دهد کارش پخته می‎شود و به مشکلات خود و کمبودها و نیازها پی می‎برد، شکاف‎ها و خلأها را بیشتر پیدا می‎کند؛ زیرا با موضوع به طور مستقیم درگیر است.

بارها بنده پیش از رفتن به سر کلاس موضوع مورد بحث را در ذهن خودم مرور می‎کنم که فرضاً برای این نقد ادبی یا سبک‎شناسی چه اصطلاحاتی به کار ببرم و چه مثال‎هایی بزنم که قابل فهم برای مخاطبم باشد؛ در نتیجه معتقدم تدریس، راه ترجمه را هموار می‎کند.

اما درکل من نسبت به ترجمه و آینده‎ی آن در کشور خوش‎بین هستم؛ زیرا جهان رو به پیشرفت و کمال است، تاریخ هیچ‌گاه از حرکت باز نمی‎ایستد و تکامل متوقف نمی‎شود، اما لازم است ما تلاشمان را بیشتر کنیم و رشته‎ی ترجمه را جدی بگیریم. رشته‎ی من ترجمه نیست اما وقتی ترجمه کردم به بسیاری از مسائل و چالش‎های آن پی بردم. در دوره‌ی ریاست‌جمهوری سابق گفته می‌شد که دیگر زمان ترجمه از زبان بیگانه به فارسی تمام شده و باید حالا از فارسی به دیگر زبان‎ها ترجمه داشته باشیم؛ خب، این دستورالعمل‎ها حرف‎های مکانیکی است و فرهنگی نیست، روند ترجمه هر دو را می‎طلبد و ترجمه هیچ‌گاه متوقف نخواهد شد.

در انتها برای جمع‎بندی روایتی را نقل می‎کنم که مرتبط با بحث ما است؛ در کتاب «کشف‎ الغمه» از «علی‎بن‎عیسی اربلی» روایتی نقل شده است که «اباصلت هروی» از امام رضا علیه‎السلام پرسید، شما حدیثی می‎خوانید از قول امیرالمؤمنین علیه‎السلام که فرمودند: «اوتینا جوامع الکلم و فصل الخطاب»؛ در معنای «جوامع الکلم» می‎دانیم که یعنی «علوم مختلف» اما منظور از «فصل‎ الخطاب» چیست؟ امام فرمودند: «هل فصل ‎الخطاب الا معرفت اللغاة؟» آیا معنی فصل‎ الخطاب غیر از این است که شما باید زبان‎های مختلف را بیاموزید؟

لغات جمع لغت است و لغت به معنی زبان است، ریشه‎ی لغت به معنی انسان کامل است. اینکه در بالا اشاره کردم که ما باید به هستی و فلسفه‌ی زبان بپردازیم و این چیزی نیست که در فرهنگ ‎لغت به دنبال آن باشیم.

امام علیه‌السلام فرمودند ما حجت خداوند در زمین هستیم و چون اسلام برای تمام اقوام بشر نازل شده است ما باید همه‎ی زبان‎ها را بدانیم؛ این پیام برای حوزه‌ی‎ علمیه بسیار مهم است که زبان‎های مطرح در جهان را که جنبه‎ی بین‎المللی پیدا کرده‎اند، باید بیاموزیم؛ انگلیسی، چینی، ژاپنی، ایتالیایی، فرانسوی، روسی و ...

اگر روزی وزیر علوم باشم مجدانه تلاش خواهم کرد زبان‎های رایج جهان در ایران تدریس شود؛ یادگیری زبان ضرورت دینی و علمی است.