فرهنگ امروز/فاطمه شمسی: نشست «نقش زنان و حقوق آنان در انقلاب مشروطه» با حضور سخنرانان این جلسه، دکتر منصوره اتحادیه، تاریخ نگار و مدیر نشر تاریخ ایران و دکتر حسین آبادیان استاد گروه تاریخ دانشگاه خوارزمی برگزار شد. آبادیان با برشمردن تلاشهای زنان برای پیگیری مطالبات مدنی در قبل و پس از مشروطه گفت: حقوقی که زنان امروز به دست آوردهاند، یکباره به دست نیامده، بلکه زنان این مطالبات را در طول تاریخ پیگیری کردند.
***
من خود به دلایلی تحقیقی مفصل در زمینهی جایگاه حقوق زنان در جامعه ایران انجام دادهام. فرضیهی من این بود که زنان تنها قشری از اقشار اجتماعی ایران بودند که خواستههای مشخص مدنی داشتند و مصرانه در پی آن حقوق مدنی بودند. آنچه پیداست، مشروطیت نتوانست نهادهایی را همچون احزاب سیاسی یا سندیکاهای کارگری یا پدیدههایی نظیر حق اعتصاب که جزو الزامات جامعهی مدنی جدید است، نهادینه کند. زنان در چارچوبهای جامعه و با توجه به فرهنگ مسلط جامعه، مرحله به مرحله پیش رفتند و مطالبات خود را پیگیری کردند تا حدی که حالا در جایگاهی هستیم که با هیچیک از کشورهای منطقه از خیلی از جهات قابل مقایسه نیستیم. جایگاه زنان و مطالباتی که در حال حاضر دارند با دوران مشروطیت قابل مقایسه نیست.
موضوع دیگر این است که وقتی به حقوق زنان اشاره میشود باید دید از چه منظری به زن نگاه میکنید؟ آیا از منظر عرفانی نگاه میکنید؟ نگاه عرفا به زن از جنس دیگر است. منظومههای ما (خسرو و شیرین، شیرین و فرهاد، لیلی و مجنون، بیژن و منیژه) نشاندهندهی جایگاهی است که زن در ایرانزمین در قبل و بعد از اسلام داشته است. در فرهنگ مسلطی که در دورهی مشروطه وجود داشته، نگاه به زن از منظر شرع بوده است. درست است که در کتب فقهی مطالب زیادی در مورد حقوق بانوان وجود دارد، اما اینکه در متون چه گفته شده، اهمیت ثانوی دارد، مهم این است که در بستر جامعه چه چیزی در حال به اجرا درآمدن است.
همانطور که دکتر اتحادیه هم اشاره کردند، امروز درحالیکه آموزش زنان امری قانونی و بلامانع است هنوز هم دخترانی وجود دارند که همسرانشان به آنها اجازهی تحصیل نمیدهد. بنابراین فرهنگی وجود دارد که گاهی اوقات اصلاً نسبتی هم با شرع ندارد، عرفی است که در جامعه حاکم است و این عرف در نقاط گوناگون ایران متفاوت است؛ در سیستان و ایلام و مناطق عشایرنشین و کردنشین بسیار با تهران و اصفهان و شیراز و... تفاوت دارد. واقعیت امر این است که بررسیهای من نشان میدهد زنان مسلمان در دورهی مشروطیت عمدتاً مطالبات سیاسی نداشتند و مطالبات سیاسی آنها از طرف اقلیتهای مذهبی (زرتشتی-ارمنی-یهودی) صورت میگرفت.
قدیمیترین زنی که در مورد حقوق بانوان در ایران فعالیت کرده، خانم مریم وردانیان است که تحت تأثیر نارودنیکهای روسیه انجمنی تشکیل داد که در آن از تساوی حقوق بانوان هم سخن میگفتند. اینها همانهایی هستند که بعدها حزب سوسیالدموکرات ارامنه را تشکیل دادند. اگر در صورت مذاکرات مجلس اول و عمدتاً دوم ملاحظه کنید، آنکسی که از حقوق زنان صحبت میکند میرزا یانس است که نمایندهی ارامنه بود. زنان مسلمان در دورهی مشروطیت نمیتوانستند هنرهای موسیقایی- نمایشی خود را به نمایش درآورند، اغلب این زنان اقلیتهای مذهبی بودند که در مذهبشان نواختن و اجرای نمایش ممنوع نبوده است. زرتشتیان از دورهی ناصرالدینشاه، مدارس خاص خود را داشتند و دختران خردسال و نوجوان آزادانه در آنها به تحصیل میپرداختند؛ همچنین یهودیان و ارامنه هم مدارس خاص خود را داشتند. در بین مسلمانها بخشی از خانوادههای مسلمان (عمدتاً اعیان و اشراف) اجازه میدادند که دخترانشان در مدارس تازهتأسیس متعلق به اقلیتهای مذهبی تحصیل نمایند. در کنار این موارد ما دو مدرسه داشتیم که بنیانگذاران آنها اتفاقاً مسلمان بودند، یکی سال ۱۲۸۲ یعنی سه سال پیش از انقلاب مشروطه، که خانم «طوبی رشدیه» تأسیس نمود و مدرسهی دیگری که همزمان با دوران مشروطه توسط خانم «بیبیخانم وزیروف» تأسیس شد؛ اما هر دو به تعطیلی کشیده شدند.
در دورهی مشروطیت تعریفی از حقوق وجود نداشت، چه در مورد زنان و چه مردان، بهراحتی از کنار حقوق زنان رد میشدند؛ زنان فعالیت میکردند، در خیابانها حضور داشتند، بااینحال کسی حقوق آنان را به رسمیت نمیشناخت و این دو دلیل میتوانست داشته باشد، یکی اینکه زنها خود، حقوقشان را به رسمیت نمیشناختند، یا اینکه مردها برای آنها حقوقی قائل نبودند، یعنی همان حقوقی که در چارچوب شرع برای زنان در نظر گرفته شده بود به لطایفالحیل زیر پا میگذاشتند؛ اما این امر مانع از این نبود که خانمها مطالبات خودشان را خودشان پیگیری کنند. همانطور که گفتم این مطالبات در دورهی مشروطه عمدتاً اجتماعی، فرهنگی و مدنی بود. یکی از ابتکارهایی که زنها در آن دوره داشتند این بود که خواستههای خود را با عزلنظر از فرهنگ مسلط تعریف نمیکردند. در روزنامههای ایران نو، مجلس یا استقلال، مباحث فراوانی راجع به تظاهرات زنان حقوقطلب در سوئد، لندن و در فنلاند به وفور یافت میشود. اما تقاضای زنان حقوقطلب اروپایی هرچه بود زنان ایران به دنبال آن مطالبات نبودند، حرف آنها این بود که در کجای شریعت آمده است که زن نباید مدرسه برود؛ بنابراین، به دنبال حق آموزش برای خود بودند.
در دورهی قاجار مکتبخانه وجود داشت، اما خود خانوادهها با رفتن دختران به مکتبخانهها مخالفت میکردند. در مکاتب آن زمان من حقیقتاً مکتب مخصوصی برای دختران سراغ ندارم، شاهزادگان و اعیان و اشراف معمولاً معلم سرخانه داشتند و امکان تحصیل در منزل داشتند ولی زنان معمولی از آن حقوق محروم بودند. اما مشروطیت این سد را در هم شکست و زنها توانستند برای خود انجمن تشکیل دهند، البته این انجمنها مطالبات سیاسی نداشتند و بحثشان راجع به خانهداری و تربیت فرزندان و ضرورت تحصیل زنان بود. ۴ سال بعد از مشروطه بود که مجلهای به نام دانش منتشر شد، در سال ۱۲۹۱ روزنامهی شکوفه تأسیس شد که روزنامهی خاص زنان بود؛ تمام این نشریات تأکیدشان مصروف مسائل بهداشتی بانوان در کنار تربیت ادبی و اخلاقی آنها بود.
«صدیقه دولتآبادی» بانویی است که در سال ۱۲۹۷ (۱۲ سال پس از مشروطه) اولین جمعیت زنان یعنی «شرکت خواتین اصفهان» و ۲ سال بعد «شرکت آزمایش بانوان» را تأسیس کرد. این شرکتها به زنان مطلقه، زنانی که همسرشان فوت کرده یا بی بضاعت بودند، کار میداد. وی همچنین در سال ۱۲۹۹ اولین مدرسهی دخترانهی اصفهان را تأسیس کرد، اما این اتفاق ۱۴ سال پس از مشروطیت رخ داد؛ بااینکه ایشان پیشگام مسائل زنان بود، راجع به حقوق مدنی و اجتماعی بانوان بهعنوان مادرانی بهتر صحبت میکردند و در مورد قوانین ناعادلانهی طلاق و تعدد زوجین سخن میراند و از خانوادهی تکهمسری حمایت میکردند. زنان در آن دوران بر اساس عرفی که در آن زمان حاکم بود و موازین شرع، حقوق خود را مطالبه میکردند و از تقاضای سیاسی پرهیز میکردند، زیرا میدانستند در این صورت با قانون اساسی مغایرت خواهد داشت؛ چراکه در لایحهای که برای قانون اساسی در زمان مشروطه به مجلس برده شد، زنان در کنار دیوانگان، مجانین، متجاهلین به فسق از حق انتخاب شدن و انتخاب کردن محروم بودند و هیچیک از احزاب و انجمنها و نمایندگان مجلس با این قانون مخالفت نکردند.
عمدهی تلاش زنان صرف حل مشکلات فرهنگی و آموزشی بود. یکی از دیگر چیزهایی که زنان در دوران مشروطه مطالبه میکردند، مخالفت با ازدواج کودکان و تدوین قانونی علیه آن بودند. به نظر من هم کشف حجاب اجباری سرآغاز تعطیلی حقوق زنان بود؛ چراکه پیش از آن زنان انواع و اقسام به تعبیر امروزی NGO داشتند و تا سال ۱۲-۱۳۱۱ روزنامه و نشریه منتشر میکردند، مدرسه داشتند و معلمه بهاصطلاح وجود داشت و زنان و باحجاب و بیحجاب در کنار هم در خیابان قدم میزدند. در ۱۷ دیماه سال ۱۳۱۴، تمام انجیاوها و سازمانهایی که مربوط به زنان بود منحل میشود و همهی این تشکیلات را در «کانون بانوان» ادغام کردند و بر تغییر ظاهر زنان تأکید کردند. کشف حجاب سبب شد که بسیاری از خانوادههای مذهبی که دخترانشان را برای تحصیل به مدرسه میفرستادند از این کار منصرف شوند و زنان باحجاب که به تدریس میپرداختند، استعفا دهند.