فرهنگ امروز/ فاطمه شمسی: نشست نقد کتاب «ایران و سازمان سیا، بازنگری در سقوط دولت مصدق» تألیف داریوش بایندر با حضور بهمن سراحیان، مترجم این کتاب، کاوه بیات و داریوش رحمانیان در سرای اهلقلم برگزار شد. کودتای ۲۸ مرداد از جمله رویدادهایی است که تأثیر بسیار زیادی در روند تاریخ ایران گذاشته است و شبهات و مسائل فراوانی هنوز در مورد آن وجود دارد، به خصوص در مورد نقش عوامل خارجی و عوامل داخلی در وقوع کودتا؛ برخی از پژوهشگران بیشتر بر نقش عوامل خارجی تأکید کرده برخی دیگر آن را کودتای داخلی میدانند. بایندر اساس کار خود را بر تأکید بر عوامل داخلی قرار داده است و حمایت خارجی را تنها در حکم یک کاتالیزور میداند. متن زیر سخنان داریوش رحمانیان پیرامون این کتاب و تاریخنگاری کودتا است.
رویکرد دیو و فرشتهسازی از آفتهای تاریخنگاری ایرانی
دربارهی ترجمهی کتاب موارد معینی را مشخص کردهام و انتظار میرفت از آنجا که آقای سراحیان دانشآموختهی تاریخ بودند و رسالهی ارشد ایشان مرتبط با این موضوع بوده است در جاهایی که نیاز به اشاره و توضیح است وارد عمل شوند، اما در این زمینه کمکاری شده است؛ در برخی موارد اغلاط متعددی در حوزهی کرونولوژی وجود دارد نظیر تاریخها، روزها، اسمها و مسائلی ازاینقبیل که بهراحتی قابل حل است. اما مسئلهی اصلی مفروضاتی است که این کتاب بر پایهاش شکل گرفته و نتیجهگیریهایی است که آقای بایندر بر اساس آن به آنها رسیدهاند.
تاریخنگاری ما دربارهی نهضت ملی و سرنوشت این نهضت و حرکتهای مشابه مثل انقلاب مشروطه و برخی از رویدادهای دیگر، گرفتاریهایی دارد نظیر اینکه به شدت روی نقش عوامل بیرونی تأکید و تمرکز کرده است و این البته دلایلی داشته که شاید اگر با یک نگاه منطقی و اعتدال صورت میگرفت موجه مینمود. اما به عوامل داخلی چگونه باید توجه کرد؟ در وجه غالب تاریخنگاری ما این امر تا حدودی مغفول مانده و ضعیف بوده است و عوامل سیاسی، فرهنگی و زمینههای گوناگونی داشته که منجر به رشد و تعمیق ذهنیت توطئه گشته است؛ این آفت بسیار مهمی است و تأثیراتی دارد که فراتر از تاریخنگاری، روی رفتار سیاسی مردم و مواضعی که اتخاذ میکنند اثر میگذارد. حافظهی تاریخی کارکردهای سیاسی بسیار نیرومندی دارد؛ خاطرات یک ملت از تاریخش تبعات دامنهداری در زندگی سیاسی و اجتماعی ملت دارد و به نظر من بسیار ضرورت دارد محققانی بیایند و این وضعیت را اصلاح کنند و نشان دهند که علل و عوامل داخلی در کنار عوامل خارجی در سرشت و سرنوشت رویدادهای سیاسی جامعهی ما نقش داشته است؛ این کتاب ازاینجهت اهمیت دارد.
متأسفانه از نظر اصول تاریخنویسی، این کتاب مشکلاتی دارد. برخی در تلاش برای تلطیف نقش علل و عوامل بیرونی ممکن است چنان افراط کنند که بهکلی آن نقش را به حاشیه برانند؛ کتاب داریوش بایندر دقیقاً این مشکل را دارد. به نظر من، در سقوط دولت مصدق نه میتوان نقش عوامل درونی و نه نقش عوامل بیرونی را کمرنگ کرده و نادیده گرفت، در واقع سقوط نهضت ملی در مرداد سال ۳۲ به دلیل نقشآفرینی هر دوی این علل و عوامل رخ داد، اگر مشکلات فرهنگی و ضعفها در ساختار اجتماعی و اقتصادی ما وجود نمیداشت آنها موفق نمیشدند. متأسفانه در روایتهایی که از نهضت ملی شکل گرفته است، یا نظریهی توطئه قوت میگرفته -که این روایت در واقع توهین به خود ملت است- و یا بر عوامل داخلی تکیه میشده است. یکی از آسیبها و آفتهای دیگر تاریخنگاری ما، رویکرد دیو و فرشتهسازی است.
نوآوری در کار بایندر وجود ندارد
راجع به ادعاهای بایندر چند نکته قابل ذکر است؛ اصل کتاب به نظر من میتوانست بسیار کمتر از این باشد، شاید به ظاهر نوآورانه جلوه کند اما به نظر من نوآوری در کار آقای بایندر وجود ندارد. اصل ادعا و فرضیهی ایشان این است که هیچ پیوند ارگانیک میان کودتای شکستخوردهی اول در ۲۵ مرداد و رویداد ۲۸ مرداد وجود نداشت و روز ۲۸ مرداد نیروهای مختلف مخالف مصدق به طرزی خودجوش و غیرقابل باور حتی برای طراحان کودتا، به خیابان آمدند و باعث سقوط مصدق شدند و در این میان افسران شاهدوست، سربازان گارد سلطنتی و غیره هم نقش بازی کردند. همانطوری که دوستان اشاره کردند، روحانیت و نارضایتی عمیقی که از وضعیت امور به وجود آمده بود و نگرانی شدیدی که نسبت به آیندهی کشور و احتمال چیرگی حزب توده حاصل شده بود نیز در این میان نقش داشت. متأسفانه در نسخهی فارسی کتاب، این بخش مهم این قضیه آورده نشده است. به نظر من هم ظرایفی که در زبان بایندر وجود دارد و بازیهایی که با الفاظ، اصطلاحات و تعابیر شده است در ترجمه انتقال داده نشده است. خیلی جاها بایندر به زبان کنایی صحبت میکند که نیاز به توضیح و توجه دارد که مترجم آن را رعایت نکرده است.
مسئله از نظر من به لحاظ منطق تحلیل تاریخ و رویدادها بسیار ساده است؛ خطاهای مصدق و گرفتاریهای اجتماعی و فرهنگی جامعه همه دست به دست هم داد؛ در آن شرایط نیروهای آگاه و تحصیلکرده و نهادهای مدنی رشد نکرده بودند؛ برخی از رفتارهای مصدق میتوانست طوری باشد که دوقطبی شاه و مصدق ایجاد نشود و شدت نگیرد؛ در مورد بزرگنمایی کمونیسم نیز میتوانست رفتارهای دقیقتری صورت گیرد. به نظر من دکتر مصدق با رفتارهایش به درجات آب به آسیاب کسانی ریخت که میخواستند از کمونیسمهراسی و تودههراسی بهره ببرند. چه کسی میتواند این حقیقت را انکار کند که سرویس جاسوسی و سازمان سیا و عوامل ضد مصدقِ وابسته به آنها از ماهها قبل دربارهی ساقط کردن و تبلیغ علیه مصدق مشغول فعالیت بودند. وقتی میگوییم حرکت خودجوش و باورنکردنی (چنانچه آقای بایندر میآورد)، یعنی این لحظه را از پیشینه و زمینههایش کاملاً جدا ساختیم و این به لحاظ تحلیل تاریخی خطا است.
در سقوط دکتر مصدق مسلماً عوامل خارجی نقش داشتند، اما عوامل داخلی از ماهها قبل حمایت و تغذیه و به شکلهای گوناگون سازماندهی میشدند. هنوز خیلی چیزها راجع به این روزها نمیدانیم و با کمبود مدارک و منابع و اسناد اصیل روبهروایم و بسیاری از روایاتی که وجود دارد ضدونقیض هستند، به سادگی نمیشود مانند جناب بایندر حکم کرد که این قیام خودجوش و غیرمنتظره بود؛ گمان من این است که در تاریخنگاری نهضت ملی اهمال شده است و این راه را برای رشد ذهنیت توطئه باز گذاشته است. متأسفانه تاریخنگاری کودتا ۲۸ مرداد تا جایگاه مطلوبی که بتواند از رویکرد ایدئولوژیک و ذهنیت خاص فاصله گیرد هنوز فاصلهی قابل توجهی دارد و آسیبشناسی تاریخنگاری معاصر ما به خصوص در مورد رویدادی با این اهمیت که به این پایه بر حافظهی تاریخی و رفتار سیاسی و مناسبات با غرب تأثیر داشته هنوز خوب انجام نگرفته است.