فرهنگ امروز/ جرالد گایوس*، مترجم: سعید ماخانی:
راولز در مقدمهی[۱] کتاب «لیبرالیسم سیاسی» ضمن اشاره به تفاوتهای میان «لیبرالیسم سیاسی» و «نظریهای در باب عدالت» مینویسد که «برای فهم ماهیت و گسترهی تفاوتها باید آنها را ناشی از مسئلهای جدی در {نظریهی} عدالت بهمثابهی انصاف دانست؛ یعنی ناشی از این واقعیت که تبیین پایداری[۲] در بخش سوم نظریهای در باب عدالت با کل نگرش {عدالت بهمثابهی انصاف} سازگاری ندارد» (PL,xv-xvi). راولز در صدد است تا نشان دهد که مسئلهی موجود در بخش سوم نظریهای در باب عدالت به این ادعای آن در این خصوص بازمیگردد که جامعهای بسامان زمانی برقرار میشود که دربرگیرندهی نگرش عدالت بهمثابهی انصاف بهعنوان «یک آموزهی فلسفی فراگیر» بوده باشد، درحالیکه راولز این بار معتقد است که «واقعیت تکثرگرایی معقول» غیرواقعی بودن این دیدگاه فراگیر را نشان میدهد.[۳] (PL,xvii)
اما همانگونه که راولز گوشزد میکند حل این مسئله خود نیازمند کاربست مجموعهای از ایدههای جدید و ایجاد برخی تحولات بوده است (PL,xix).
البته در خصوص اینکه چنین تحولی تا چه میزان بر دقت یا بیدقتی استوار بوده (برای نمونه مقایسه کنید weithman ۲۰۱۳ و Barry ۱۹۹۵) و اینکه مقصود دقیق راولز از «پایداری» چیست، مشاجرات بسیاری صورت گرفته است (برای نمونه بنگرید به Krosnoff , ۱۹۹۸). برخی به فصل نهم کتاب نظریهای در باب عدالت، یعنی فصل «خیر عدالت» [۴] (Barry , ۱۹۹۵ , Freeman, ۲۰۰۳) و برخی دیگر بر ضرورت در نظر گرفتن ارتباط متقابل و مبهم (Weithman, ۲۰۱۳) اجزای اصل بخش سوم کتاب راولز بهعنوان عامل اصلی نگرانی راولز تأکید دارند؛ در نتیجه مشاجرات گستردهای برای تحلیل جزئیات بخش سوم نظریهای در باب عدالت برای نشان دادن اینکه لیبرالیسم سیاسی چگونه در صدد غلبه کردن بر آنهاست صورت گرفته است. با وجود اینکه راولز ایدهی اصلی لیبرالیسم سیاسی را نتیجهی تلاشی برای حلوفصل مسئلهی پایداری که در کتاب نظریهای در باب عدالت مطرح شده بود، میدانست، اما نقش بنیادین را در فرایند حل مسئلهی پایداری ایدهی «اجماع همپوشی»[۵] است که بر عهده دارد. برخی مفسران با در نظر گرفتن اجماع همپوشی بر اهمیت انگارهی عقل عمومی (Freeman,۲۰۰۷ ch۹: esp ۳۸۱-۳۹۸) و برخی دیگر بر اهمیت مشروعیت بهعنوان مفهوم بنیادی لیبرالیسم سیاسی به جای تبیین عدالت تأکید ورزیدهاند (Dreben,۲۰۰۳).
بر این اساس در اینجا طرحی را دنبال خواهم کرد تا نشان دهم که استدلال پایداری که در بخش سوم کتاب نظریهای در باب عدالت مطرح شده است تا چه حد معیوب بوده است. باید ایدهی بنیادین لیبرالیسم سیاسی را بازشناسی ایرادات استدلال پایداری ردیابی کرد.[۶] استدلال من این است که در لیبرالیسم سیاسی راولز دستکم میتوان دو تبیین متفاوت برای نگرانیهای او در خصوص پایداری یافت که وارد استدلالات توجیهآمیز او شده است: اولی مرتفعکنندهی مسئلهی پایداری در نظریهای در باب عدالت است و دومی، شامل آن ملاحظاتی است که به لیبرالیسم سیاسی راولز خصلتی رادیکال میبخشند؛ و این را شاید بتوان «میراث پروژهی راولزی دانست» (Gaus).
۱- وضع نخستین و پایداری در نظریهای در باب عدالت
۱- ۱- اولین استدلال دومرحلهای: نقش توجیهکنندهی پایداری
نخستین مرحله برای فهم چگونگی تحول سیاسی در اندیشهی راولز به این موضوع بازمیگردد که مسئلهی پایداری را باید بهعنوان ملاحظهای توجیهکننده در نظر گرفت که به بنیادهای استدلال در نظریهای در باب عدالت مربوط است. راولز دو اصل را برای عدالت در نظر میگیرد: اصل اول یا اصل «بیشترین آزادی برابر» (TJ,۱۲۴)، اصلی است که بر اساس استدلال برآمده از انتخاب عقلانی در وضع نخستین مشتق میشود؛ این اشتقاق «نظریهی حداقلی خیر» (thin theory of the good) را ضروری میکند که به ما در به رسمیت شناختن «خواستهای اولیه[۷]» یاری میرساند. به عبارت سادهتر اصل اول عدالت را باید اشتقاقی از وضع نخستین دانست که استلزامات خاصی از قبیل نظریهی حداقلی را همراه دارد. همانطور که میدانیم طرفها دو اصل عدالت را در وضع نخستین تحت شرایط «حجاب جهل[۸]» انتخاب میکنند. حجاب جهل شرایطی را ایجاب میکند که طرفها در آن موقعیت بتوانند دست به انتخابی معقول (reasomable) و به دور از تعصب بزنند (TJ,۳۹۲)؛ اما مسئله اینجاست که طرفها از اطلاعات لازم در خصوص اینکه چه چیزی را خیر قلمداد میکنند و یا چه برنامهی خاصی برای زندگیشان دارند، برخوردار نباشند؛ بنابراین نمیتوانند به بنیادی روشن برای انتخاب دست یابند.
اما راولز معتقد است که طرفها در وضع نخستین تا حدی برخوردار از دانشی هستند که نشاندهندهی خصایص جهانی زندگی مبتنی (good lives) بر خیر است و طرفها نسبت به هدفی که
میخواهند به آن دست یابند، آگاهی دارند (sec,۶۰؛ TJ,۳۴۸-۵۰). نکتهی مهم در بخش سوم نظریهای در باب عدالت این است که بتواند خصایص ذاتی و ساختاری برنامهی یک زندگی عقلانی و مبتنی بر خیر را توضیح دهد؛ طرح چنین برنامهای در راستای آگاهی طرفها در خصوص زندگی مبتنی بر خیر قرار دارد.
در نخستین مرحلهی چنین اشتقاقی، تمام آن چیزی که مورد نیاز است نظریهی حداقلی (Thin theory) است که خواستهای اولیهی ویژهای را تعیین میکند؛ یعنی چیزهایی که افراد عقلانی «گذشته از چیزهای دیگری که میخواهند، آنها را بهمثابهی شروط لازم برای پیاده کردن برنامههای زندگیشان در نظر میگیرند» (TJ,۳۴۸)؛ این خواستهای اولیه همان آزادی} ها {فرصت} ها{ درآمد و ثروت و پایههای }اجتماعی{ احترام به خویشتن هستند (TJ,۶۲). این قسمت از اشتقاق در تلاش است تا نشان دهد که طرفها در وضع نخستین در شرایطی دو اصل عدالت را انتخاب میکنند که برای به حداکثر رساندن شاخصهای خواستهای اولیه در حال کاربست عقلانیتشان هستند.
عموماً اینطور فرض شده است که وقتی طرفها دست به انتخاب میزنند مسئلهی وضع نخستین به پایان میرسد؛ اما راولز چنین اعتقادی ندارد {و دو مرحله در استدلال مربوط به وضعیت نخستین را دنبال میکند} (DP,۴۸۶ n)؛ نظر راولز این است که افراد در وضع نخستین باید جامعهای بسامان (well-ordered society) که بر اساس عدالت بهمثابهی انصاف شکل گرفته باشد را در نظر بگیرند، زیرا چنین برداشتی بیش از هر برداشت دیگری میتواند برخوردار از پایداری باشد (TJ,۳۹۸). در شرایط مساوی افراد در وضع نخستین تلاش میکنند تا نمایی پایدارتر از اصول عدالت را برگزینند (ibid)، اما مسئلهاینجاست که معیار پایداری قطعی (de cisive) نیست (TJ,۳۹۹) و اگر چنانچه طرفها پی ببرند که چنین برداشتی کارآمد نخواهد بود، آنها دست به تجدیدنظر در انتخاب اولیهی خود خواهند زد.
ابهام و برداشت راولز در شرایطی که میبایست توجیهکنندهی نقش پایداری باشد بهخوبی آشکار است، زیرا استدلال اصلی راولز نشاندهندهی اعتقاد او به ثبات نسبی (sec,۷۶) میباشد، بهعبارتدیگر، الزاماتی که راولز در استدلالش در خصوص پایداری عدالت بهمثابهی انصاف وارد میکند، دیدگاه او را از صلابت میاندازد و این همان منشأ نگرانیهای او در خصوص فراگیر بودن پایداری بوده است.
راولز در این مورد مینویسد: بیهیچ تردیدی عدالت یک برداشت اخلاقی و معقول میباشد (TJ,۴۳۶). اما اتخاذ تصمیم در وضع نخستین به یک مقایسه بستگی دارد. در شرایط برابر، برداشت مرجح، باثباتترین و پایدارترین برداشت است. به شکلی ایدئال ما باید دیدگاه قرارداد را در ارتباط با تمامی دیدگاههای رقیبش مقایسه کنیم، اما مثل همیشه من آن را تنها در مقایسه با اصل مطلوبیت در نظر میگیرم (TJ,۴۴-۹).
راولز در اینجا اظهار میدارد که هیچ تردیدی در خصوص اینکه عدالت بهمثابهی انصاف به شکلی معقول به ثبات و پایداری منجر خواهد شد، وجود ندارد و بخش اعظم استدلال او در بخش سوم نظریهای در باب عدالت، خاصه در جستار مربوط به استدلال تناسب، در صدد است تا نشان دهد که عدالت بهمثابهی انصاف به طور عملی به ثبات و پایداری جامعهی بسامان منجر خواهد شد. اما راولز بهطوری شگفتانگیز کمی پس از نقلقول بالا مینویسد:
«این ملاحظات دلایل توجیهکنندهای برای دیدگاه قرارداد به شمار نمیروند، زمینههای اصلی برای اصول عدالت پیش از این ارائه شدهاند. در اینجا بررسی میکنیم که برداشتی که پیشتر پذیرفته شده است، عملی نیز هست و اینکه آنقدر هم بیثبات نیست که انتخاب دیگری بهتر از آن باشد. هماکنون ما در بخش دوم استدلال هستیم که باید پرسید آیا پذیرشی که قبلاً انجام شده است باید مورد تجدیدنظر قرار بگیرد (sec,۲۵). من ادعا نمیکنم که عدالت بهمثابهی انصاف باثباتترین برداشت از عدالت است، فهم پاسخ به این سؤال بسی فراتر از نظریهی ابتداییای است که طرح کردهام؛ اما این برداشت به اندازهی کافی پایدار هست.»
راولز مدعی میشود که در ارتباط با مسئلهی پایداری «نظریهی قرارداد از رقیبانش {یا در قیاس با نظریههای رقیبش} دارای برتری است» و نتیجهی بخش سوم نظریهای در باب عدالت «توجیه برداشتی از عدالت» بوده است که «به شکلی مؤثر {یا نسبی} پایدار باشد» (TJ,۵۰-۵۰۵). این همان نکتهای است که نشان از پایداری نسبی نزد راولز دارد و عموم مفسران یا آن را نادیده گرفتهاند یا توجه اندکی بدان مبذول داشتهاند.[۹]
در راستای برداشت نسبی از پایداری و به تأسی از ساموئل فریمن، بر فهمی از پایداری تأکید میکنم که آن را بهعنوان آزمونی برای فهم اینکه امکان تحقق یک جامعهی عادلانه تا چه میزان ممکن است، تأکید میگذارد (Freeman, ۲۰۰۳,۲۷۹).
بر این اساس شاید بهتر باشد وقتی از «آزمون پایداری» صحبت میکنیم از آن با عنوان «پایداری مردمی[۱۰]» یاد کنیم. (Gaus)
زیرا همانطور که ویتمن توضیح میدهد آزمون ثبات چیزی نیست که بتوان آن را در قالب تک تک افراد یا همهی افراد بیان کرد، به این معنا که همهی افراد باید از وضعیتی پایدار برای عمل در قالب عدالت بهمثابهی انصاف برخوردار باشند؛ بنابراین چیزی است که در یک جامعهی بسامان باید بهعنوان یک وضعیت عمومی (general disposition) در نظر گرفته شود (Wheithman, ۵۸,۶۶). اما چیز دیگری که فهم متن راولز را دشوارتر میکند این است که او در برخی جاها به جای اینکه بر محدودیت اطلاعات طرفها در شرایط انتخاب تأکید کند، در عوض بر انتخابی مشابه تأکید میکند که گویی طرفها هنگامی که مطابق اصول انتخاب عقلانی عمل میکنند اطلاعات کاملی دربارهی «خیرشان» دارند (TJ,۴۵۱). بر این اساس، استدلال پایداری میتواند بهمثابهی چیزی برای اعمال بر همهی اعضای جامعهی بسامان مورد خوانش قرار بگیرد (weithman ۲۰۱۳, ۶۶). اما با وجود اینکه راولز تصدیق میکند اگرچه میتوان موفقیت عدالت بهمثابهی انصاف در جامعهی بسامان را به این صورت که به شکلی معقول پایدار است را نشان داد، شهروندان «درمییابند که آمادگی برای انجام کنش عادلانه برای آنها خیر نیست... {ضمن اینکه} در مورد آنها نهادهای عادلانه نمیتواند به طور کامل پاسخگوی سرشت آنها باشد» (TJ,۵۰۴)؛ این موردی مهم است.
در مرحلهی دوم استدلال له طرفها در وضع نخستین در خصوص اینکه آیا آنها میتوانند مواضع مورد انتظارشان را توسعه دهند دغدغهای نخواهند داشت، بلکه در عوض به دنبال جامعهی بسامان هستند که بر بنیاد عدالت بهمثابهی انصاف استوار باشد؛ در نتیجه جایگاه طرفها بهعنوان انتخابکنندگان سودجویی که دارای چشماندازهای عقلانی هستند تغییر خواهد کرد و این بار بهعنوان یک داوری در سطح جمعیت (a population – level judgment) مطرح خواهد شد (Gaus).
۲-۱- دومین استدلال دومرحلهای: ویژگی پایداری
تحلیل راولز در خصوص پایداری برداشت عدالت در نظریهای در باب عدالت دارای دو قسمت است (TJ,۳۹۷)؛ قسمت نخست به این مسئله بازمیگردد که چگونه شهروندان که تحت حاکمیت برداشتی از عدالت[۱۱] زندگی میکنند، خواهند توانست حسی از عدالت را بسط دهند که بر اساس آن عمل کنند: آیا شهروندان تمایلشان را برای عمل مطابق اصول عدالت و احساسات اخلاقی مناسب و ایستارهای طبیعی متناسب با آن اصول بسط خواهند داد؟ راولز بر این اساس بود که روانشناسی اخلاقی را طرح کرد (چیزی که میتوان آن را در TJ, secs۷۱-۷۵ دنبال کرد) تا نشان دهد که شهروندان در جامعهای بسامان که توسط عدالت بهمثابهی انصاف تنظیم شده است چگونه میتوانند تمایلی مؤثر برای عمل مطابق اصول عدالت را بسط دهند. بر این اساس، باید فرض کرد که چنانچه ما روانشناس اخلاقی راولز را بپذیریم در واقع شمولیت و انسجام استدلال او برای پایداری را هم پذیرفتهایم. روانشناسی اخلاقی راولز مفهوم حس عدالت را صورتبندی میکند که پایداری جامعهی بسامان به آن بستگی دارد (Mandle, ۲۰۰۹;۱۰۹).
به عبارت دقیقتر، جامعهای که برای بسامان شدن اقدام میکند -که در آن همهی افراد عدالت بهمثابهی انصاف را میپذیرند و میدانند که دیگران هم مبانی حکم آن را میفهمند- نسبت به یک حس عدالت تمایل خواهند داشت که در آن تمایلی مؤثر برای عمل مطابق با آن برداشت از عدالت را بسط خواهند داد. همانطور که ویتمن (۲۰۱۳,۴۶) نشان میدهد راولز معتقد است که مسائل بنیادین به قوت خود باقی هستند. وقتی خرد افراد از منظر دیدگاه سودجویی/خویشکامی یا خیر خودشان و به شکلی محدود تعریف شده باشد، افراد درخواهند یافت که عمل بر اساس حس عدالت برایشان گران تمام خواهد شد و باعث رنجش آنها از حس عدالت خواهد شد (weithman, ۵۳)؛ در نتیجه تعریف خیر افراد به شکلی محدود (یا کنار گذاشتن خیر ناشی از کنش عادلانه) آنها را بهسوی بیعدالتی و کنش ناعادلانه وسوسه خواهد کرد. این مسئله جامعهی بسامان را با آن چیزی که راولز آن را به مخاطرات ناشی از تعمیم معمای زندانی[۱۲] مینامد رودررو میکند -یعنی اینکه آن را به معنی عقلانیت جمعی برای تطابق با اصول عدالت تعریف میکند-. اما در شرایطی که نفع خودشان در میان است خویشکامی/سودجوییشان ضروری میگرداند و برای نقض اصول عدالت آمادگی مییابند (TJ,۵۰۵; weithman, ۴۸; ۴۳۵,۲۹۶).
ویتمن استدلال میکند که برای غالب آمدن بر این «خطر»، راولز در تلاش بود تا نشان دهد که در جامعهای بسامان، عدالت بهمثابهی انصاف فراهمآورندهی «تعادل نش[۱۳]» خواهد بود. با در نظر گرفتن تعادل نش هر عضوی در جامعهی بسامان از داخل نظریهی حداقلی خیر داوری و قضاوت خواهند کرد که تعادلِ میان دلایل هر فرد بهسوی علاقهی آن فرد به تأمین تمایلش برای عمل بر اساس اصول عدالت بهعنوان نظم اصلی تنظیمکنندهی تمایل در برنامههای عقلانی آن فرد سنگینی خواهد کرد؛ و این در حالی است که برنامههای افراد دیگر هم بهطوری مشابه تنظیم شده باشد.[۱۴] (weithman,,۶۴)
بر این اساس کنش عادلانه بهترین پاسخ برای کسانی که عادلانه عمل میکنند، خواهد بود.
بر این اساس استدلال راولز دربارهی پایداری چنین است: راولز تلاش میکند تا نشان دهد که «حس عدالت» در یک جامعهی بسامان که بر اساس قواعد عدالت بهمثابهی انصاف تنظیم شده است تمایل به رشد خواهد داشت و رشد خواهد کرد؛ ضمن اینکه در چنین جامعهای برداشتهای مبتنی بر خیر عقلانی به گونهای خواهد بود که افراد نسبت به حس عدالت احساس بیگانگی نخواهند کرد. در واقع بهترین زندگی برای عضو نوعی یک جامعهی بسامان مبتنی بر عدالت بهمثابهی انصاف و دربرگیرندهی نوعی ازخودگذشتگی و عمل بر اساس اصول عدالت در شرایطی است که دیگران هم به همان خوبی عمل میکنند (TJ,۳۸۲-۳).
اگر یک جامعه ۱) یک حس عدالت منسجمی را تشویق کند یا ۲) برداشتهایی از خیر را تشویق نکند که افراد را برای عمل در مسیری مخالف حس عدالتشان سوق دهد، در این صورت چنین جامعهای در تحقق بخشیدن به «آزمون ثبات بهعنوان یک دیدگاه» که برآمده از وضع نخستین است، شکست خواهد خورد (TJ,۳۹۸).
۲ – پایداری در نظریهای در باب عدالت: رویکرد قائم بالذات در نظریهی حداقلی خیر
۱-۲. نظریههای حداقلی و فربه در ارتباط با مسئله پایداری
بخش سوم نظریهای در باب عدالت هر دو نظریههای حداقلی و فربهی خیر را بسط میدهد. نظریهی حداقلی دربرگیرندهی ویژگیهای مرکزی ساختار و مفاد تمامی مفاهیم مرتبط با زندگی خوب بهاستثنای آن جنبههایی از خیر که با اصول حق و عدالت سروکار دارد، میباشد. اما نظریهی فربه با خیر بهمثابهی چیزی که برای افراد و اعمال آنها در سایهی اصول حق کاربرد دارد، مرتبط است (TJ, ۳۵۵, ۳۸۰ff) . به تعبیر راولز افراد میتوانند بهمثابهی تمهیدی برای بسط نظریهی حداقلی به نظریهای فربه از طریق کاربست نظریهی حداقلی بهعنوان پایهای برای یکپارچه کردن اصول عدالت در نظر گرفته شوند (TJ, ۳۰۲). به سبب دانشی که ما نسبت به اصول حق داریم، این دانش فهم ما را نسبت به اینکه چه چیزی خیر است تنظیم و محدود میکند (TJ,۴۰۴-۵). در سایهی نظریهی فربه، یک زندگی ناعادلانه ممکن نیست که خیر باشد حتی اگر دارای مزیتهایی باشد. بر این اساس و با توجه به چشماندزهای نظریهی فربه، راولز خاطرنشان میکند تا زمانی که نظریهی فربه توسط عدالت محدود شده است، پشتیبانی از حس عدالت برای افراد مفید است (TJ,۴۹۸). «بنابراین آن چیزی که باید برقرار شود، تأیید حس عدالت بهمثابهی تنظیمکنندهی برنامهی زندگی کسانی که در یک جامعهی بسامان هستند عقلانی (همان طور که بر اساس نظریهی حداقلی خیر تعریف شده است) خواهد بود. (TJ, ۴۹۷,۳۵۰).» راولز بدون توجه به جذابیت اصول حق و عدالت، و بیشتر با توجه به خصایص غیراخلاقی قائم به ذات و خصایص ساختاری عمومی زندگی خوب، در تلاش است تا نشان دهد که افراد از دلایل کافی برای تأیید حس عدالتشان بر اساس عدالت بهمثابهی انصاف برخوردار خواهند بود.
۲-۲. ویژگیهای نظریهی حداقلی خیر
پیش از پرداختن به اینکه نظریهی حداقلی خیر چگونه در تحلیل راولز در خصوص پایداری مورد استفاده قرار گرفته است، شاید مناسب باشد تا کمی به ویژگی اصلی این نظریه بپردازیم، زیرا این ویژگیها از نظریهی خواستهای اولیه که در مرحلهی نخست استدلال مطرح شده در وضع نخستین مورد استفاده قرار میگیرد، فراتر میرود (TJ, ۳۴۷). نظریهی حداقلی خیر دستکم دارای ۶ ویژگی است.
الف. خیر بهمثابهی برنامهای برای زندگی که بر ساختاری معین استوار است؛ نظریهی حداقلی خیر دربرگیرندهی برداشتی از شخصبودگی (personhood) است که با این موضوع که «هر فرد ممکن است بهعنوان یک زندگی انسانی که مطابق با یک برنامه است در نظر گرفته شود» (TJ, ۳۵۸). راولز بیان میکند که اصول مشخص انتخاب عقلانی به افراد کمک میکند تا یک «مقولهی حداکثری» را برای برنامههای عقلانی زندگیشان تمییز دهند که در این میان عضوی از جامعه نسبت به این برنامهها در خارج از مقولهها (Class) برتری دارد و در واقع نمیتوان ضوابط معینی را برای انتخاب عقلانی جهت رتبهبندی ویژگیها در برنامههای زندگی مشخص کرد (TJ, ۳۵۹-۳۶۵). بر این اساس هر فرد باید از «عقلانیت متأملانهای[۱۵]» ایدهای بسیار پیچیده که شامل ویژگیهای بسیاری است -که البته راولز به طور دقیق آنها را مشخص نکرده است- (TJ, ۳۶۷) - برای انتخاب برنامهی خاصی برای زندگی برخوردار باشد.
یک برنامهی زندگی که با اصول انتخاب عقلانی و عقلانیت متأملانه سازگاری داشته باشد، برنامهای عقلانی است و در نتیجه برداشت افراد از خیر نیز خودش عقلانی خواهد بود (TJ, ۳۵۸-۹). نفع عقلانی چیزی است که توسط برنامهی عقلانی مهیا و برقرار میشود (TJ, ۳۵۹)؛ بر این اساس باید توجه کرد که برداشت خواستهای اولیه در نظریهای در باب عدالت، از برداشت از فرد و زندگی خوب مشتق شده است. اهمیت خواستهای اولیه در این است که به ما کمک میکند تا هرچه بیشتر خیر خود را با اصول عدالت هماهنگ کنیم (Mandle, ۲۰۰۹; ۱۱۶).
ب. سرشت اجتماعی افراد؛ راولز تأکید میکند که «جامعهپذیری موجودات انسانی نباید در حالتی سطحی فهمیده شود» (TJ, ۴۵۸). برداشت «خیر بهمثابهی عقلانیت» (ibid) به ما نشان میدهد که مقولهای حداکثری در برنامههای زندگی وجود دارد که عقلانی است و امکان سازگاری را برای ما فراهم میآورد؛ ما میبایست عقلانیت متأملانهمان را برای انتخاب یکی از این برنامهها به کار ببریم، زیرا «یگانه خصیصهی بنیادین موجودات انسانی این است که هیچ شخصی نمیتواند هر کاری را که میخواهد انجام دهد» و در نتیجه ما باید انتخاب کنیم که تواناییهایمان را پرورش دهیم، زیرا هر فردی در زندگیاش بخشی از تمامی توانایی بالقوهاش را از دست میدهد (TJ, ۴۵۸-۹). در زندگی اجتماعی ما برای به تکامل رساندن سرشت دیگران، آنها را یاری میکنیم و اعضای یک اجتماع «خیر هر فردی را بهعنوان عنصری در فعالیت کامل که به رسمیت میشناسد و بهعنوان کل در نظر میگیرند که به همه خوشی میبخشد» (TJ,۴۵۹). راولز بر این اساس آموزهی سرشت «اجتماع منافع» ما را در زندگی دیگران مورد تأکید قرار میدهد (Gaus, ۱۹۸۳,ch۲). این پیامد همان چیزی است که تنوع در برنامههای زندگی دیگران در برنامههای عقلانی (بهصورت در خود) ارزشمند است.
پ. عشق و دوستی؛ راولز در موافقت با «میل» استدلال میکند که ما از «احساسات طبیعی مانند یگانگی حس نوعدوستی (TJ, ۴۳۹, Gaus, ۱۹۸۳, ۹۱) برخوردار هستیم». همانطوری که ویتمن نشان میدهد (۲۰۱۳, ۱۰۹ff)، نظریهی حداقلی خیر فرض میکند که تمامی اعضای یک جامعهی بسامان به دنبال «گرههایی» برای دوستی هستند. ما در جستوجوی روابطی هستیم که میتواند بیانکنندهی ایستارهای ما در راستای وحدت با دیگران باشد. این مسئله اعضای یک جامعهی بسامان که دارای برنامهای عقلانی برای زندگی است را بهسوی مشارکت در انجمنها که میتوانند ارتقادهنده و ارائهدهندهی گرههایی برای «یک دولت باشند سوق میدهد یا راهبری میکند. به شکلی دقیقتر موجودات انسانی ایستار طبیعی عشق را تجربه میکنند که عنصری اساسی در تمامی زندگیهای خوب است».
ت. صمیمیت؛[۱۶] میتواند بهعنوان استنباطی از تمایل طبیعی ما برای زندگی بر اساس دوستی در نظر گرفته شود که ما در جستوجوی نوعی صمیمیت در روابطمان با دیگران هستیم (TJ, ۴۹۹-۵۰۰). «گرههای دوستی و حس نوعدوستی[۱۷]» در کنار نهاده شدن ریا و فریب در خصوص اعمال و انگیزههای ما بسیار مهم است (weithman, ۱۰۹).
ث. اصل ارسطویی و پیامدهای جانبی؛ راولز در راستای توضیح دقیقتر مفهوم خیر انسانی یک اصل روانشناختی تجربی را معرفی میکند و از آن با عنوان اصل ارسطویی یاد میکند (TJ, sec ۶۵) که بر اساس آن در شرایط مساوی، موجودات انسانی از اعمال تواناییهایشان که به ادراک درآمدهاند لذت میبرند (تواناییهای اکتسابی یا ذاتیشان) و هرچه این توانایی بیشتر ادراک شود یا پیچیدگیاش بیشتر شود میزان این لذت را افزایش میدهد (TJ, ۳۷۴) (برای تفسیری درخشان از این قطعه ر. ک: Mandle, ۲۰۰۹s; ۱۱۳-۱۱۶)؛ تعبیری که توضیح میدهد که «اعمال قدرتهای طبیعی ما» «یک خیر انسانی راهبر» (TJ, ۳۷-n) و یک «واقعیت طبیعی» (Natural fact) است (TJ, ۳۷۶). برنامههای عقلانی زندگی باید این تبیین از «واقعیت» را در نظر بگیرد، یعنی توانمندیهای واقعی خود را بشناسد و همانطور که راولز توجه ما را بدان جلب میکند باعث راهبری بهسوی دیدگاهی از خیر خواهد شد که وابستگیهایی با ایدهی ایدئالیستی خودپرورانی (self – realization) دارد (TJ, ۳۷۸, Gaus, ۱۹۸۳, ۲۶ff). شکست و ناتوانی در توسعهی فضیلتها (excellences) باعث غلبهی شرمساری (Shame) خواهد شد (TJ, ۳۸۹).
راولز برای دقیقتر کردن اصل ارسطویی، مفهوم «پیامدهای جانبی» (Companion effect) را اضافه میکند: «همانطور که ما شاهد اعمال تواناییهای بهخوبی پرورش یافته (well – trained) توسط دیگران هستیم، علاوه بر این از این نمایشها لذت میبریم و تمایلی را در ما برمیانگیزد که ما باید بتوانیم همان کارهای مشابه را انجام دهیم. ما میخواهیم شبیه آن افرادی باشیم که توانایی کاربست تواناییهایشان را دارند و ما آن تواناییها را به شکلی پنهان در سرشتمان مییابیم (TJ, ۳۷۶).»
ج. تمایل به اظهار سرشت خود بهعنوان سرشتی آزاد و برابر؛ راولز معتقد است «موجودات انسانی» «دارای تمایلی برای بیان سرشتشان بهصورت افراد اخلاقی برابر و آزاد هستند» (TJ, ۴۶۲). او نیز اضافه میکند که بر اساس اصل ارسطویی «چنین بیانی از سرشت خود برای خیر انسانی، امری بنیادین است» (TJ, ۳۹۰). بر این اساس موجودات انسانی تمایل دارند که چنانچه نتوانند سرشتشان را محقق گردانند، احساس شرم کنند؛ ممانعت از وقوع احساس شرم با تحقق سرشت انسانها بهعنوان موجوداتی آزاد و برابر ارتباط مییابد که معنی ضمنی خودآیینی (autonomy) (برای مطالعهی بیشتر دربارهی خودآیینی نزد راولز ر. ک: sec ۷۸ TJ,) را در خود دارد (Freeman, ۲۰۰۷; ۴۶۳).
ادامه دارد ...
ارجاعات:
* این مقاله ترجمه ای است از Gaus, Gerald. (2013), “ The Turn to Political Liberalism” in The Blackwell Companion to Rawls, ed. D. Reidy and J. Mandle, New York: Willey- Blackwell.
[۱] - لازم به ذکر است که این کتاب دارای دو چاپ در سالهای ۱۹۹۳ و ۱۹۹۶ است. راولز در چاپ ۱۹۹۶ مقدمهی دیگری را بر کتابش اضافه کرد که از صفحهی xxxv-Lx را در بر میگیرد؛ بنابراین ارجاعات مربوط به مقدمه تا پیش از صفحهی xxxv مربوط به چاپ ۱۹۹۳ و پس از آن تا صفحهی Lx مربوط به چاپ ۱۹۹۶ میباشد. راولز علاوه بر این، بر چاپ ۱۹۹۶ کتابش، درسگفتار دیگری تحت عنوان «پاسخ به هابرماس» را بهعنوان درسگفتار نهم کتاب افزود که صفحات ۴۳۴ – ۳۷۲ چاپ انگلیسی کتاب را شامل می شود.
[۲] - stability
[۳] - برخی از مفسران این تحول را که نشان از جنبهای جهانشمول در خصوص اصول عدالت سیاسی و کنش عادلانه در نظریهای در باب عدالت و جنبهای غیرجهانشمول و محلی در لیبرالیسم سیاسی دارد را در قالب سازهانگاری سیاسی مورد بررسی قرار دادهاند، در این خصوص میتوان به کتاب خیرهکنندهی پری رابرتس اشاره کرد.Robers S(۲۰۰۷), ch۲-۳.
[۴] - The good of Justice
[۵] - Overlapping consensus
[۶] - این استدلال را بیشتر با در نظر داشتن آثار پل ویتمن (۲۰۱۳) و سامویل فریمن (۲۰۰۷,۲۰۰۳) پی گرفتهام.
[۷] - primary goods
[۸] - veil of ingnorance
[۹] - با وجود توجه اندک به پایدار نسبی relative stability در آثارزیر کموبیش به این موضوع اشاره شده است که بحث من در اینجا با استفاده از این منابع بوده است:
Schaefer,۲۰۰۹,۲۰۹ ; freeman,۲۰۰۷; ch۳ ; Mandle, ۲۰۰۹; ۱۱۹-۲۰; Dreben, ۲۰۰۳; ۴۳۵.
[۱۰] - population stability
[۱۱] - sense of justice
[۱۲] - Hazards of qeneralied prisoner’s dilemma
[۱۳] - Nash equilibruim
[۱۴] - برای مطالعهای آسان فهم دربارهی تعادل نش ر.ک: سیگلرفید، ۱۳۹۲ فصل سوم و نیز ۲۹۴-۲۹۰؛ لازم به ذکر است که راولز مطالعه دربارهی نظریهی بازیها را از دههی ۱۹۵۰ و با مطالعهی آثار فون نویمان و مورگن اشناین آغاز کرده بود و بعدها با انتشار آثار جان نش، خاصه دو مقالهی «مسئلهی دادوستد» و «بازیهای غیرمشارکتی» به دیدگاههای نش و تعادل نش علاقهمند شد (freeman, ۲۰۰۷,۱۳).
[۱۵] - deliberative Rationality
[۱۶] - Sincerity
[۱۷] - Ties of friendship and fellow feeling