فرهنگ امروز/ فاطمه شمسی: جلسهی نقد و بررسی کتاب «ما و فارابی» اثر سید جواد میری، عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با همکاری گروه فلسفه و علوم اجتماعی انجمن جامعهشناسی ایران در سرای اهلقلم برگزار شد. بخش نخست گزارش این نشست به سخنان قانعی راد و مرادی اختصاص داشت. در گزارش پیش رو مالک شجاعی جشوقانی به طرح پرسش و انتقاداتی از نویسنده کتاب میپردازد، و سید جواد میری نیز به برخی از نقدهای وارد شده پاسخ میدهد.
مالک شجاعی: آیا واقعاً مفهوم اروپامحوری خیالی است؟
درست است که آقای میری اشاره کردند فارابیشناس نیستند، اما اقل قضیه این است که به متون فارابی ارجاع داده میشد. اگر بخواهیم از موضع سنت خودمان و ازقضا فارابی، نسبت دین و علوم انسانی را بازخوانی کنیم، باید به سراغ متن احصاءالعلوم رفت و دید فارابی چگونه این مسئله را حل میکند. اینکه اقوال فارابی گفته شود، همان نگاه موزهای خواهد بود که ایشان در کتاب بدان اشاره کردهاند. به نظر من یکی از مددهایی که میشود از سنت ما از طریق فارابی گرفت این است که بتوانیم علوم را از منظر سنت اسلامی طبقهبندی کنیم. در پایان کتاب جناب میری با اشاره به تجربهی دکتر داوری ظاهراً میخواهند به ما بفهمانند که نگاه دکتر داوری به فارابی نه نگاه تاریخی است و نه نگاه موزهای، بلکه نگاه آلترنیتیو است. آقای میری متأسفانه نه تنها به متن فارابی مراجعه نکرده بلکه به نظر میرسد به متن خود دکتر داوری هم مراجعهی سازوارانهای نداشتهاند و تداوم (consistency) فکری دکتر داوری هم لحاظ نشده است. دکتر داوری مسئلهی فارابی را فقط مسئلهی دین و فلسفه نمیداند بلکه آن را مسئلهی فلسفه و تمدن میداند.
دکتر میری در کتاب همچنین با تعابیر اروپامحور، عقلانیت دیسیپلینر و کارمندوارانه، حملهای به جامعهشناسی ایران کردهاند. به نظر میرسد امروز در میان عالمان علوم انسانی ما کسی دیگر اینطور به عقلانیت مدرن بهعنوان متن مقدس و «نص لایتغیر» نگاه نمیکند. همچنین ایشان ویژگیهای جامعهشناسی غیرمنتظری که قرار است رخ دهد و در کتاب به آن اشاره کردهاند، خیلی صورتبندی مفهومی نمیکنند که این ویژگیها چه هستند (به لحاظ مبانی معرفتشناسی و به لحاظ روششناسی که دارد).
در مورد عنوان کتاب هم فکر میکنم که عنوان فرعی آن یعنی «فراسوی نگاه کارمندوارانه به علوم انسانی» بهعنوان اصلی یعنی «ما و فارابی» غلبه دارد، چون ما در هیچ جای کتاب متن یا مطلبی از فارابی نمیبینیم. ایشان در جایی از کتاب نگاه فیلدمحور (field) را مطرح کردهاند و نقد پژوهشکدههایی که در ایران هستند. پرسش من از دکتر میری این است که مدلی که شما برای نگاه فیلدمحور دارید غیر از مدلهای موجود در پژوهشکدههایی که نام بردید، چیست و چه ویژگیهایی دارد؟ آنها نیز همین نگاههای انتقادی و سلبی را دارند؟ راهکار ایجابی شما چیست؟ نویسنده در این کتاب، اروپامحوری را یک امر خیالی معرفی کرده است؛ سؤال من از ایشان این است که آیا واقعاً مفهوم اروپامحوری خیالی است؟ به عقیدهی من این مفهوم، یک مفهوم بسیار واقعی است و عبور از اروپامحوری هم به سادگی نیست، این درد و فجایعی که مکتب فرانکفورت محل تأمل قرار داده خیالی نبوده است. همچنین نویسنده در کتاب، فیلسوفان شاعر را معرفی کرده که ابتکار بسیار خوبی است، اما اشاره نکرده است که چگونه میتوانیم از این متون استفاده و آنها را فعال کنیم.
فارابی از نظر من برای ما که امروز دیگریِ غرب برای برخی از گفتمانهایمان جدی شده است، به ما آموخت که به ارسطو (یونان، غرب آن زمان بود) بگوییم معلم اول یعنی به او ناسزا نگفت و معلم اول را هضم کرد و از او عبور کرد که شد معلم ثانی.
میری: multiple modernity یک امکان واقعی است
صحبت اصلی من روی مفهوم کارمندوارگی است و میگویم که این مفهوم از کجا نشئت گرفته است. هیئتی از آلمان (اکثراً فیلسوف) به نزد علامه جعفری میرسد، وی از آنها در مورد تعریف انسان بر اساس آخرین نظریهها در اروپا میپرسد، آنها در پاسخ میگویند که فلاسفه در آلمان بر روی حوزههای مختلف کار میکنند و در مسائل کلی به بحث نمیپردازند. علامه به آنها میگوید، آنوقت دیگر شما فیلسوف ندارید، بلکه کارمندانی دارید که در حوزههای فلسفه کار میکنند. این مفهوم را اتفاقاً خود علامه چندان گسترش نمیدهد؛ من از این نکته الهام گرفتم که به نظر میرسد که وحدت معرفت که در حوزهی علوم وجود داشته، کمرنگ شده است. وقتی ما با وضعیت یک انسان بهمثابه یک پرسش مواجه میشویم، انسان تفکیکشده نیست، کلیتی دارد -من سعی کردم در این کتاب بر روی این مسئله به بحث بپردازم-. نام کتاب به این معنا نیست فارابیشناس هستم و حقیقتاً هم نمیخواستم بر روی فارابی کار کنم، نسبت ما و فارابی مدنظر است، به این معنا که ما نسبت و ربطی با میراث اندیشهای خود برقرار سازیم. من در اینجا سعی کردم فارابی را بهمثابه یک لنگرگاه قرار دهم تا بتوانیم یک نوع بازخوانی از میراث گرانسنگ اندیشهای خود داشته باشیم و برای این کار، برای مثال از مالکوم ایکس بسیار الهام گرفتم.
مالکوم ایکس دو مفهوم کلیدی دارد، یکی مفهوم house mentality و دیگری مفهوم field mentality؛ وی تاریخ ورود بردگان و سیاهپوستان به آمریکا را بازخوانی میکند و در مورد ذهنیت سیاهپوستان آمریکایی در دههی 50، 60 قرن بیستم سخن میگوید. برای مثال کسانی بودند که در مزارع کار میکردند و اینان تحت شدیدترین شکنجهها قرار میگرفتند و گروه دیگری بودند که در خانهی ارباب زندگی میکردند و از تهماندههای زندگی او استفاده میکردند؛ زمانی که ارباب مریض میشد این سیاهپوستان میپرسیدند ارباب ما مریض هستیم؟ ارباب مشکلی داریم؟ گویا اینان ذهنیت (سوبژکتیویتی) و وجود خود را در امتداد ذهنیت ارباب تعریف کرده اند. آنهایی که در مزرعه کار میکردند از حق و حقوق و غذای خوب محروم بودند، اما وجودشان در امتداد وجود ارباب نبود. من از مفهوم ارباب و بنده استفاده کردم برای بازخوانی این مفهوم که آیا امکان دارد بتوانیم فضایی را تعبیه بکنیم تا بتوانیم فراسوی مقولات Eurocentric (اروپامحور) بیندیشیم؟ من نام آن را house mentality versus field mentality گذاشتهام.
یکی از بزرگترین تئوریهایی که نظریهپردازان اجتماعی قرن بیستم و تا حدودی قرن بیستویکم هنوز درگیر آن هستند، تئوری secularization است؛ اما قرن بیستم نشان داده است که گفتمان دینی به گونهای در وسط مسائل اجتماعی و فرهنگی قرار دارد. نکتهی مهمی که در مورد فارابی وجود دارد این است که فارابی به رابطهی بین دین و عقل نگاه میکند و اینکه چگونه میشود این را بازخوانی کرد، برای بازیابی آنچه نامش را جامعهی پساسکولار (post secular society) مینامند.
نکات بسیار خوبی بیان شد که باید بر روی آن تأمل کرد. من در هیچ جای کتاب از علم هویتی سخن نگفتم. با شنیدن انتقادات این جلسه من تصور کردم که دوستان کتاب من را به گونهی دیگری خواندند و حتی در برخی مواقع فکر کردم شاید دربارهی کتاب دیگری صحبت میکنند. همانطور که در ابتدای جلسه هم اشاره کردم در «ما و فارابی» منظور من این نبود که یک علم هویتی یا جامعهشناسی و علوم انسانی ایرانی-اسلامی و بومی را در برابر جامعهشناسی سکولار غربی قرار دهم، بلکه بحث من این است که ما یک سنت و میراث فکری داریم و چه خوب، چه بد با ما است و تا زمانی که با این میراث فکری یک مواجهه منطقی و عقلایی نداشته باشیم و نخواهیم در چارچوب منطقی در مورد آن بحث کنیم و آن را مفهومسازی conceptualize کنیم، به این معنا نیست که این میراث به کناری رفته است، ممکن است به گونهای دیگر دوباره برآید، شاید به گونهای نقدنشده دوباره بیاید و گریبان ما را بگیرد؛ این میراث فرهنگی ما امکاناتی هم دارد.
اینجا فارابی یک سمبل است، اهمیت فارابی یا الفارابیوس در این است که وی معارف هلنی را مفهومسازی کرده و بعد تحویل مسیحیت غرب داده که از درون آن مدرنیته بیرون آمده است؛ این الفارابیوس به درد امروز ما نمیخورد. فارابی دیگری است به نام الفارابی که به تنوع تمدنها و عقلانیتها و مدنیتها اعتبار قائل است؛ این نوع عقلانیت در گذشته بوده و به کار انسان معاصر نمیآید. من به دنبال آن نیستم که بگویم میخواهم الفارابی را احیا کنم و به هزار سال قبل برگردیم، اتفاقاً من به این قائل هستم که امکان مدرنیتههای مختلف وجود دارد و ما میتوانیم مدرن باشیم، اما آمریکایی یا انگلیسی نباشیم؛ برای بازخوانی این نوع مدرنیته باید قائل به این باشیم که multiple modernity یک امکان واقعی است.
در مورد حملهای که دکتر جشوقانی فرمودند، من این مسئله را یک بار در کتاب روایتهای موازی در علوم انسانی توضیح دادم و در اینجا دیگر نیاوردم. حقیقت این است که بسیاری هنوز میاندیشند که وقتی از دیسیپلین سخن میگوییم منظورمان نظم است. دیسیپلین نظم نیست، دیسیپلینر به معنای منظم نیست، بلکه به معنای آن است که جهان و معرفت را به گونهای مفهومسازی کنیم. اینکه ما فکر میکنیم دیسیپلین یعنی رشته و و دیسیپلینر یعنی بهصورت رشتهای منظم اندیشیدن، این یک برداشت اروپامحور است و اگر نگوییم اروپامحور، این یک نوع برداشت از معرفت است. معرفت را اگر در کلیت بخواهیم مفهومسازی بکنیم، این هم میتواند منظم باشد و منافاتی با نظم ندارد؛ اگر میگوییم غیردیسیپلینر به معنای غیرمنظم اندیشیدن نیست.