فرهنگ امروز/ جیوانی گاتانی،[2] ترجمه و تلخیص فاطمه شمسی:
«تمسخر فلسفه، این است فلسفیدن واقعی»[1]
پاسکال، تفکرات
در میان تمام آثار منتشرنشدهی کامو، یک اثر است که اغلب توسط کاموشناسان مورد غفلت قرار میگیرد: کمدی فیلسوفان[3]. درحالیکه رمان نیمهتمام آدم اول[4] جایگاهی مهم در فهم ما از آثار کامو را به خود اختصاص داده است، حتی در مهمترین کتابشناسیهای مربوط به کاموپژوهی و ادبیات فرانسه مدخلی با عنوان کمدی فیلسوفان وجود ندارد؛ به همین دلیل تصمیم دارم تا در این مقاله به تحلیل و اظهارنظر در باب این متن بپردازم تا اولاً نمایی کلی از آن ارائه دهم و در ثانی ارتباط این متن را با نقد کامو از فلسفهی معاصر نشان دهم.
کمدی فیلسوفان برای اولین بار در سال 2006 در مجلد دوم از واپسین ویراست مجموعه آثار کامو با ویراستاری گالیمارد منتشر شد.[5] ویراستاران فرانسوی مجموعه بسیار تلاش کردند تا بفهمند کامو دقیقاً در چه برههای از زمان این متن را نوشته است، در واقع، پیشطرحی از کمدی فیلسوفان در 6 برگ از تقویم توسط کامو نوشته شده بود اما سال آن مشخص نیست؛ بههرحال، بر اساس تاریخها متن مزبور تنها میتوانسته است در 3 برههی احتمالی یعنی در سالهای 1942، 1947 یا 1952 نوشته شده باشد. به نظر میرسد ویراستاران دومین فرض (1947) را محتملتر دانستهاند و این بدان جهت است که در یادداشتها[6] آن سال تأملات انتقادی بسیاری در باب فلسفهی معاصر بهویژه فلسفهی سارتر و مرلو-پونتی نوشته شده است.
با اینکه متن مزبور عملاً برای چاپ مناسب بود، کامو از این کار صرفنظر میکند، چراکه بسیار نگران واکنش همقطاران روشنفکرش بود. وی تنها به این پیشبینی اکتفا ننمود و در نسخهی تایپشده، نامی مستعار (آنتونی بِیلی) اضافه کرد تا سرانجام بدین طریق کسی نتواند این متن را به او منسوب دارد.
و اما خود متن: شخصیت اصلی آقای نِآن[7] است؛ مردی عجیب که تظاهر میکند یک فیلسوف مشهور پاریسی است؛ داستان با لحظهی رسیدن او به خانهی آقای وینه،[8] دیگر شخصیت اصلی داستان که شهردار و داروساز شهری کوچک در فرانسه است، شروع میشود. نِآن تصدیق میکند که کارهای فلسفی وینه در پاریس شناخته شده است، ولو اینکه خود نویسنده قسم بخورد که هیچیک از آنها چاپ نشدهاند. برای نِآن اینها فقط توضیحات است، آنچه به راستی اهمیت دارد اشتغال به حرفهی جدیدش یعنی «عرضهی نظریهی جدید» است. او درحالیکه از کتابی اسرارآمیز و مفصل بهره میبرد که خود آن را «انجیل نو» و در نتیجه خود را «حواری جدید» مینامد، در حقیقت برای آموزش تمام مفاهیم جدید و مهم فلسفیِ مطابق با مد روز پاریس به خانه وینه آمده است. از این نقطه به بعد نِآن چون رودی متلاطم است که هیچکس نمیتواند او را از جانبداری از تئوریهای بیمنطق و نامعقول با زبانی بیمعنا و ناکافی بازدارد. مسئله از اینجا ناشی میشود که آقای وینه به نظر از این نظریات کاملاً خرسند است و نسبت به آنها شور و حرارت دارد. با وجود تلاش سرسختانه همسرش برای برگرداندن او به تعقل، آقای وینه کاملاً در فلسفهی احمقانهی نِآن غرق است. دستآخر مدیر بیمارستان روانی شهر پس از دستگیری دوبارهی نِآن او را بهعنوان شخصی دیوانه و نه فیلسوف دوباره بستری میسازد.
چنانکه در مقدمه تأکید کردم، لحن کنایهآمیز کمدی فیلسوفان یک هدف مهم و دقیق دارد و آن تزویر و دوروییِ فلسفهی معاصر -بیش از همه فلسفهی اگزیستانسیالیسم- است. به بیان دقیقتر، آنچه کامو واقعاً نمیتوانست تحمل کند گونهای از فلسفه بود که از خلال فضای آکادمیک و روشنفکری فرانسوی فهمیده میشد: ترکیبی بین یک نظم تاریخی که در آن ایدهها با بیطرفی خاصِ یک مورخ تحلیل و به بحث گذارده میشوند و یک میانپردهی کوتاه روشنفکرانه که در آن فیلسوف میتواند با ایدهها بازی کند، چونان یک بازی پوچ؛ آنچه میشل انفره آن را «فلسفه برای فلسفه» مینامد. [9]
در واقع برای فیلسوف معاصر ارزش یک ایده، نسبی و موقت است: ایدهی جدیدی که جالبتر و مسئلهبرانگیزتر باشد همیشه جای ایدهی قبلی را خواهد گرفت، درست بهمانند مُد. دستکم این باور آقای نِآن است: هنگامی که میفهمد آقای وینه هنوز یک مؤمن است او را بهوسیلهی بحثهای نظری یا دلایل قانعکننده بر علیه دین ترغیب نمیکند، بلکه تنها تأکید میکند «دین دیگر در پاریس در میان انسانهای بهروز مُد نیست».
در همین راستا، آقای نِآن با نشان دادن تواناییهای فلسفی خویش ثابت میکند که یک مرید تمامعیار فلسفهی اگزیستانسیالیسم است. اول اینکه او با آرامش تمام میگوید همه چیز در دنیا بیدلیل و بر اساس اتفاق و تصادف است، پس از آن برای پایان دادن به حیرت و سردرگمی آقای وینه تأکید میکند که «جهان بیمعناست زیرا قابل تبیین نیست» و «جهان تبیین شدنی نیست چون پوچ است».
از نظر کامو، فلاسفهی اگزیستانسیالیست به خصوص سارتر و هایدگر همراه با نگرشی وسواسگونه به امر پوچ نزدیک میشوند، به طریقی که آن را تبدیل به گونهای بت برای پرستش میکند. همهی ما میدانیم که امر پوچ از دید کامو نقطهی عزیمت بود نه مقصد، استدلالی که باید آن را پشت سر گذاشت، نه کشفی بزرگ برای کل بشریت. دیالوگهای کمدی فیلسوفان، دیدگاه انتقادی کامو را بیان میکند: هنگامی که فیلسوفان خیالی پاریسیِ ما تأیید میکنند که کاری متهورانهتر از قبول امر پوچ نیست، وینه پاسخ میدهد که از نظر او پذیرش چیزی که نمیتوان آن را رد کرد چندان قهرمانانه نیست. در کمال تعجب نِآن با این حرف موافقت میکند و میگوید: «این دقیقاً برتری و مزیت این فلسفهی جدید است»؛ به این معنی که زمانی قهرمان بودن نیازمند موهبتهایی بود، اکنون میتوان بدون اینکه اصلاً کاری انجام داد قهرمان شد.
بههرحال، فراتر از این اشارات و ارجاعات غیرمستقیم، بسیاری از نقلقولهای مستقیم در متن وجود دارد، اولین آنها راجع به هایدگر است: با وجود اینکه که نام فیلسوف آلمانی ذکر نمیشود اما قاطعانه مطمئن هستیم که خطاب کامو به اوست و این ازآنجهت است که در کمدی فیلسوفان، کامو همان بحثی را که در «افسانه سیزیف» در ارتباط با وسواس هایدگر پیرامون حس دلهره و اضطراب -اصطلاح آلمانی آن die Angst است- پیش کشیده بود، دوباره به کار میگیرد. بگذارید این دو متن را مقایسه کنیم؛ کامو در افسانه سیزیف چنین مینویسد: «برای این استاد فلسفه دلهره و اضطراب به نظر بسیار مهمتر از تمامی مقولات جهان است»، تا حدی که «او تنها در این مورد میاندیشد و سخن میگوید»؛ به همین طریق در کمدی فیلسوفان، آقای نِآن تأیید میکند که «دلهره و اضطراب بهترین چیز در جهان است» و اینکه «هیچچیز تسلیبخشتر از آن نیست» و «چیزی بدتر از زندگی بدون آن نیست»؛ او حتی تصریح میکند «تنها دلهره و اضطراب است که ما را قادر به ادامهی زندگی میکند» و سند آن هم این است که «مردگان هرگز دلهره و اضطرابی ندارند».
در ارتباط با نقلقولهای سارتر، وضعیت پیچیدهتر است: نام شخصیت اصلی داستان (آقای نِآن) خود اشارهای آشکار به کتاب هستی و نیستی[10] سارتر است و دستکم از 3 کتاب دیگر سارتر در سرتاسر متن مستقیماً نام برده میشود: نمایشنامهی «در بسته»،[11] کتاب «ژنه مقدس، کمدین و شهید»[12] و رمان «راههای آزادی»[13].
تناقض سارتر در اینجا مورد تمسخر قرار میگیرد: فیلسوف فرانسویای که ادعا میکند «انسان محکوم به آزادی است» و بالاترین ارزش را آزادی میداند، همان فیلسوفی است که درعینحال هوادار پرشور رژیم نابودگر آزادی و مستبدِ اتحاد جماهیر شوروی است.[14] به نظر من دلیلی که سارتر در سال 1956 همین رژیم (که پیش از این ستایشش میکرد) را محکوم میکند چیزی جز یک بازبینی مجدد پیرامون دورویی و تزویر روشنفکرانهای که کامو در کمدی فیلسوفان به انتقاد از آن پرداخت، نیست.
به نظر میرسد حقیقتاً فیلسوفان معاصر از برخی مواهب پوچی لذت میبرند: اولاً، آنها میتوانند بر یک چیز و همزمان بر متضاد آن صحه گذارند و متهم به آشفتگی و عدم انسجام نشوند؛[15] دوماً، آنها میتوانند یک نظریهی فلسفی مشخص را بدون آنکه از آنها خواسته شود «با آوردن شاهد مثال از آن دفاع کن»، بسط دهند؛[16] سوماً، آنها میتوانند کتابها را بدون آنکه به خود زحمت خواندنشان را بدهند، مورد انتقاد قرار دهند؛[17] چهارماً، برعکس، آنها میتوانند هرچه میخواهند بنویسند، درحالیکه مطمئن هستند کسی هرگز تمامی کتابهای آنها را نخواهد خواند و نقد یک ژورنالیست آنها را راضی میکند، نهایتاً تنها دانشجویی هم که با شور و حرارت تمامی آثار آنها را میخواند تمام تلاشش را خواهد کرد تا حتی آنجا که معنا غایب است، معنایی بیابد. [18]
به هر صورت، با مراجعه به متن دستگیرمان میشود که تنها شخصیتهای منطقی کمدی فیلسوفان، مدیر بیمارستان روانی و مادام وینه هستند. مادام وینه تجسم خرد عملی و شعور انسانی در مقابله با غرابت این دو فیلسوفنما است، در واقع او تنها کسی است که میکوشد پرده از ریاکاری و تزویر آنها بردارد. یک دیالوگ خصوصاً بسیار جالب و سرگرمکننده در این داستان وجود دارد و آن هنگامی است که آقای وینه دوباره میگوید همهچیز بیمعناست و مادام وینه در جواب میگوید:
«اگر همانطوری که گفتی همهچیز بیمعناست، امروز تو شامی نخواهی داشت، درحالیکه من این ژامبون را تنها خواهم خورد و بااینوجود بر گمراهی و جهل پافشاری میکنم.» ناگهان وینه پاسخ میدهد که او باید به هر روی بخورد، حتی اگر همهچیز بیمعنا باشد، و در مواجهه با یکدندگی مادام وینه با تردید سفسطهای گیجکننده از خود میبافد که کسی را قانع نمیکند:
«به خاطر خودت باید غذا بخورم، زیرا تا آنجا که میدانم بدون تو چیزی نیستم و مجبورم به آنچه هستم تبدیل شوم تا به تو کمک کنم چیزی که هستی، شوی و در نتیجه برای اینکه آنچه هستم، باشم، مجبورم همان کاری را بکنم که تو میکنی و تو برای اینکه آنچه هستی، باشی، باید اجازه دهی که من همان کاری را بکنم که هر دوی ما برای اینکه آنچه هستیم، باشیم، باید انجام دهیم؛ به این دلیل است که من باید شام بخورم، متوجه شدی؟ [19]»
با توجه به این گفتوگو، به نظر من تشابهی تاریخی میان نِآن و وینه و شکاکانی که تلاش کردند اصل عدم تناقضِ ارسطو[20] را انکار کنند، وجود دارد: هر دو مورد نمونههای آشکار از تعارض میان نظر و عمل، میان آنچه در قالب کلمات به بحث گذارده میشود و آنچه واقعاً انجام میگردد، است. به بیان ساده، هنگامی که شکگرایان به لحاظ نظری در این مورد بحث میکردند که «هیچچیز معین و از پیش مقدر نیست» و همهچیز به طور همزمان «اینگونه است و اینگونه نیست»، در عمل طوری رفتار میکردند گویی همهچیز معین است. ارسطو در مخالفت با آنها چنین گفت:
«به چه دلیل یک مرد زمانی که فکر میکند باید به شهر مگارا برود، به جای ماندن در خانه به آنجا میرود؟ چرا یک صبح زود درون چاهی یا پرتگاهی که به طور اتفاقی بر سر راهش قرار گرفته است، نرود؟ چرا میبینیم که او در برابر این امر مقاومت میکند، ظاهراً به این دلیل که او گمان نمیکند که سقوط به یکسان خوب یا بد است؟ در نتیجه، به وضوح قضاوت میکرد که یک چیز بهتر است و دیگری بدتر. [21]»
در کمدی فیلسوفان همین پرسش توسط مادام وینه از همسر دیوانهاش پرسیده میشود: اگر واقعاً باور داری که هیچچیز معنایی ندارد و زندگی پوچ است و انجام یک کار با نقیض آن برابر است، چرا میخواهی شام بخوری؟ پاسخ بسیار ساده است: تمام این عقاید و تصریحات نیهیلیستی فقط ژستهای روشنفکری هستند که با سوءنیت و دورویی به نمایش گذاشته شدند، به دو دلیل: اول اینکه این فیلسوفان آشفته و فاقد انسجام هستند، در واقع اگر زندگی واقعاً بیمعناست با چنین باوری آنها منطقاً میبایست دست به خودکشی میزدند؛ دوم اینکه به لحاظ منطقی دفاع از نیستانگاری مطلق غیرممکن است. یک پاراگراف از مقالهی «معما» کامو این نکته را روشن میسازد:
«بدون پی بردن به کُنه همهچیز، دستکم میتوانیم بگوییم مادهگرایی مطلق وجود ندارد و از آنجایی که صرف صورت بخشیدن به این کلمه (مادهگرایی) مستلزم قبول چیزی سوای ماده در جهان است، چیزی بهعنوان نیهیلیسم مطلق هم وجود ندارد. لحظهای که بگویید همهچیز بیمعناست، جملهای معنادار بر زبان آوردهاید. سرباز زدن از جهانی سرتاسر معنا با ملغی کردن ارزشداوری یکسان است؛ اما برای مثال زیستن و خوردن، خود ارزشداوری هستند. لحظهای که نمیخواهید از گرسنگی بمیرید، انتخاب میکنید که زنده بمانید و در نتیجه تصدیق میکنید که زندگی دستکم ارزشی نسبی دارد.»[22]
بهعنوان نتیجهگیری، چنانچه دیدیم کمدی فیلسوفان میتواند برای کسی که به عمق آن پی نبرده، تنها میانپردهای باشد، اما خوانندهی آگاه میتواند هر پاراگراف آن را اشارهای پنهان به فیلسوفی خاص یا بهطورکلی، به رویکردی عجیب در فلسفهی معاصر قلمداد کند. کامو در پسِ لحن کنایهآمیز و روانی متنش که میتوان آن را در 20 دقیقه خواند، گواهی از خود در مخالفت با حلقههای ادبی و فلسفیای که او را طرد نموده و آثارش را با نوعی نخوت خیالی روشنفکرانه پس زدند، به جا گذاشته است.
کامو در حقیقت هرگز نمیخواست که جزئی از این نخبگان فلسفی باشد؛[23] به همین دلیل است که اغلب از به کار بردن لقب فیلسوف برای خود سرباز میزد. اما به نظر من این امتناع یک سرپوش بود، با خواندن دقیق یادداشتهای کامو فهمیدن این نکته که او همیشه در آثارش و در زندگیاش میخواست یک فیلسوف باشد آسان است؛ از این منظر، کمدی فیلسوفان یک بازبینی مجدد کوبنده پیرامون این خواسته است.
[1] "Se moquer de la philosophie, c’est vraiment philosopher."
BLAISE PASCAL, Pensées
[2] Giovanni Gaetani، دانشجوی دکتری فلسفه در دانشگاه تور ورگاتای روم ، این متن ترجمهی مقالهی زیر است:
The Critique of Contemporary Philosophy in Camus`s unpublished work “L`Impromptu des Philosophes`”,(2013), Journal of Camus Studies, General Editor: Peter Francev, Albert Camus Society, pp.65-75, ISBN: 978-1-291-98052-3
[3] L’impromptu des philosophes
[4] Le premier homme
[5] Albert Camus, OEuvres complètes, Paris, Éditions Gallimard, 2006, tome II, pp. 769-791,
notes by Raymond-Gay Crosier pp. 1376-1378.
[6] the Notebooks
[7] Monsieur Néant
[8] Monsieur Vigne
[9] Michel Onfray, L’ordre libertaire. La vie philosophique d’Albert Camus, Paris
[10] L’Être et le Néant
[11] Huis clos
[12] Saint-Genet comédien et martyr
[13] Chemins de la liberté
[14] با رجوع به کلمات توکویل :(letter to Madame Swetchine, 7th January 1856 in OEuvres
complètes, Paris, Gallimard, 1991, XV, II)
[15] برای به دست آوردن یک نمای کلی جالب از بلاهتِ فیلسوفان پستمدرن در ارتباط با استفاده ی نابجا ازمفاهیم علمی و زبان مندرآوردیِ بیمعنا و گنگ آنها، ر.ک به: Alan Sokal, Jean Bricmont, Fashionable nonsense, Postmodern intellectuals' abuse of
science, Picador, New York, 1998,
[16] آلبر کامو، افسانه سیزیف، انتشارات پنگوئن، لندن، 2000، ص.14
[17] Albert Camus, OEuvres complètes, cit., III, p. 603
[18] Albert Camus, OEuvres complètes, cit., IV, p. 1087
[19] Albert Camus, OEuvres complètes, cit., II, p. 779
[20] Aristotle’s law of non-contradiction
[21] Aristotle, Metaphysics, book IV, part IV, translated by W. D. Ross, The Internet Classics
Archive, freely consultable at URL: http://classics.mit.edu/Aristotle/metaphysics.html
[22] Albert Camus, Lyrical and Critical Essays, Vintage Books Edition, 1970, pp. 159-160
[23] با ارجاع به کلمات برنارد هنری لوی در مقاله مشهورش، ر. ک به Bernard Henry-
Levy, Albert Camus, philosophe artiste, Le Monde, 06/01/2010