فرهنگ امروز/ فاطمه امیراحمدی: گروه مطالعات فرهنگی و دینی انجمن مطالعات فرهنگی و ارتباطات نشستی را با موضوع انقلاب سمبلیک برگزار کرد که در این نشست «سارا شریعتی» به بحث انقلاب سمبلیک از نگاه بوردیو پرداخت؛ در ادامه مشروح این سخنرانی میآید.
«سمبلها» در مقابل «ایدهها»
در این جلسه قرار است در مورد «انقلاب سمبلیک» صحبت کنم؛ این مفهوم را از ترم گذشته با دانشجوهای «جامعهشناسی هنر» در مقطع دکترا شروع کردیم. دلیل اینکه این مفهوم برایم جذاب شد این بود که در سفری که به فرانسه در سال ۲۰۱۴ داشتم، دیدم درسهای پیر بوردیو که در کالج «دو فرانس» تدریس میشد چاپ شده است؛ دو کتاب به نام «مانه و انقلاب سمبلیک» و «دربارهی دولت» (این دو کتاب در سال ۲۰۱۳ به چاپ رسید). در این سفر هر دو کتاب را گرفتم، کتاب اول برایم مهمتر بود، این کتاب هنوز انعکاس انگلیسی ندارد و ترجمه نشده است.
هدف من از این مطالعه این است که اولاً مفهوم «انقلاب سمبلیک»، انقلاب استتیک (زیباشناسی) (Aesthetics ) را وارد حساسیتها کنم. ما نسل ایدهها هستیم و در زمان ما ایدهها و اعتقادات دارای بار زیادی بودند و وزن داشتند. هرچه از انقلاب میگذرد به نظر میرسد وزن اعتقادات و ایدهها کمتر میشود و چیزهای دیگر وزین و دارای اهمیت میشوند؛ این فرمها، رنگها، احساسات، سمبلها، نمادها و نشانهها هستند که در حال اهمیت یافتن هستند، شاید به ضرر و در مقابل ایدهها. به نظر میرسد احساسات در حال مطرح کردن خود در مقابل ایدهها هستند و شاید به همین دلیل است که در حوزه دینداری میبینیم که مداحان در برابر واعظان شکل میگیرند؛ گویا یک نیازی هست به رفتن و پیمودن راههای دیگری جز ایدهها و اعتقادات.
انقلاب سمبلیک چیست؟
در نتیجهی این مباحث، پرسش من این بود که «یک انقلاب سمبلیک چیست»، «چگونه عمل میکند»، «چگونه اتفاق میافتد» و «چه زمانی اتفاق میافتد»؟
من در مطالعاتم به دنبال این هستم که ببینم آیا انقلاب سمبلیک در ایران اتفاق افتاده است و اگر اتفاق افتاده است در چه میدانی اتفاق افتاده است و چه زمانی اتفاق افتاده است و چگونه اتفاق افتاده است و چه تأثیراتی داشته است؟ در این باره در ابتدا سعی میکنم توضیح دهم که بوردیو در کتاب خود چه چیزی را بیان میکند.
اما «انقلاب سمبلیک چیست» و «چگونه عمل میکند»؟ بوردیو میگوید: «هم میخواهم انقلاب را بفهمانم و هم آثاری که منجر به انقلاب شدند و ایدهی انقلاب سمبلیک را قابل فهم کنم. یک انقلاب سمبلیک مثل یک انقلاب سیاسی ساختارهای شناختی را تغییر میدهد و حتی گاه ساختارهای اجتماعی را. مقصود از انقلاب سمبلیک، انقلابی در ساختارهای شناختی، زیباشناختی، اخلاقی و در نتیجه ربط گاه مستقیم و غیرمستقیم با انقلاب سیاسی و اجتماعی است؛ انقلاب سمبلیک نظم زیباشناسی را تغییر میدهد».
پرسش من این بود که انقلاب سیاسی که در ایران در سال ۵۷ اتفاق افتاد آیا نظم زیباشناسی را تغییر داد؟ آیا ما یک استتیک متفاوت از قبل از انقلاب تا بعد از انقلاب داریم؟ استتیکی که الآن رایج و حاکم است به چه معناست؟
بوردیو از مانه شروع میکند -مانه نقاش قرن شانزدهم است که هنر مدرن را بنیان گذاشت- او از مانه و فلوبر بهعنوان بنیانگذار میدان بحث میکند و معتقدست هر دو یک میدان ایجاد کردند: میدان نقاشی و میدان ادبی.
چه کسی میتواند میدان ایجاد کند؟ کسی که میتواند میدان خودمختاری (Autonomy) ایجاد کند. بوردیو میگوید مانه در مقابل ۴ جریان ایستاد. در فرانسه یک هنر دولتی وجود دارد، سالن و موزه وجود دارد، انستیتو هست و نیز جایزه هست که به بهترین کار داده میشود. مانه اولین کاری که انجام میدهد این است که با هنر آکادمیک تعیین تکلیف میکند، در شرایطی که آکادمی دچار بحران است.
اولین سؤال من این بود که «یک انقلاب سمبلیک چه زمانی اتفاق میافتد؟» پاسخ من به این سؤال این است که در دوران بحران. برخی از افراد فکر میکنند انقلاب ارادهگرایانه است درصورتیکه اینطور نیست، انقلاب یک موقعیت و شرایط اجتماعی است، در واقع پاسخی است به یک شرایط اجتماعی. مثل هر انقلابی، انقلاب سمبلیک نیز زمانی اتفاق میافتد که یک ناهنجاری (anomalies) هست. در آن دوره، دانشگاه فرانسه دچار بحران است، بحران بین چیزی که به نام دموكراتيزاسيون (Democratization)، یعنی همه بتوانند بیایند و در دانشگاه ثبتنام کنند. بحران دیگر به نام sélection یعنی گزینش و انتخاب برای ورود به دانشگاه، چیزی به نام کنکور که در ایران هم برای امروز وجود دارد.
ایستادن مانه در مقابل پوپولیسم و انتلکتوئلیسم
در ادامه بحث بالا، مانه همچنین با جریان هنر تجاری نیز تعیین تکلیف میکند؛ هنری که خودش را بازاری میخواهد و به هر قیمتی میخواهد خودش را بفروشد. او به معیارهایی که هنر تجاری خودش را به آن تحمیل میکند، جواب نمیدهد. مانه با آن چیزی که بوردیو اسم آن را پوپولیسم رئالیسم مینامد، تعیین تکلیف میکند و همهی کتابهای هنر به این سه توجه میدهند و اشاره میکنند. چیزی که برای من جالب بود این بود که بوردیو میگوید مانه در نهایت در مقابل امپرسیونیسمها نیز هست، درصورتیکه در اغلب کتابهای هنر، مانه جزو جریان امپرسیونیسم شناخته میشود.
مانه در مقابل جریان پوپولیسم و انتلکتوئلیسم میایستد. از نظر بوردیو هر دو جریان، دو روی یک سکه هستند. پوپولیسم چه زمانی به وجود میآید؟ زمانی که مردم میفهمند که از یک هنری حذف شدند و در واکنش خود هنر را حذف میکنند؛ یعنی قبل از اینکه ما پوپولیسم را رد کنیم باید در ابتدا آن را بفهمیم. بوردیو میگوید، پوپولیسم زمانی پیش میآید که میبیند حذف شده است و او پیشاپیش حذف میکند. انتلکتوئلیسم چیست؟ انتلکتوئلیسم هم مصادر هنر میکند بهعنوان بیغرضی و بینفع بودن؛ درصورتیکه نفع نمادین آن در همین است. پوپولیسم و انتلکتوئلیسم هر دو در مقابل هم هستند و این دوگانه برای من جذاب بود، چون در ایران معمولاً یکی در برابر دیگری خوانده میشود.
در کار بوردیو، پوپولیسم در برابر انتلکتوئلیسم نیست، بلکه هر دو با هم تعریف میشوند. گاه واکنش پوپولیستی پاسخی به کنش انتلکتوئلیسم هست و این را شما در کار بوردیو میبینید؛ او میگوید من خوب حرف میزنم در نتیجه هستم و قدرت دارم. بنابراین تمام کسانی که حذف میشوند در برابر این امر واکنش نشان میدهند و میایستند؛ و کار مانه در برابر این دو است.
دومین سؤال این هست که «انقلاب سمبلیک را چه کسانی میتوانند ایجاد کنند؟» کسی که خودش جزو میدان است و کسانی که مشروعیت در میدان دارند و بعد میآیند قواعد را به هم میریزند. زمانی که بوردیو این صحبت را میکند چند اصطلاح لاتین به کار میبرد و سپس میگوید چرا من این اصطلاحهای لاتین را به کار میبرم -قبل از این با زبان ساده در حال توضیح مانه و کارهای اوست- و در پاسخ میگوید به این دلیل که به شما بگویم لاتین میدانم.
این بحث من را یاد این موضوع انداخت که -چون من همیشه یک جابهجایی بین هنر و دین انجام میدهم- در بحث دین، انقلاب سمبلیک در دین را چه کسی میتواند شروع کند و چه زمانی به وجود میآید. به قول بوردیو کسانی که یا در درون آن هستند یا در خارج از آن؛ «لوتر» میتواند یا «کالون». پاسخ مانه پاسخ لوتر است. لوتر راهب اگوستینی است و جزو نهاد کلیساست و این لوتر است که میتواند انقلاب کند. بنابراین اگر تحولی در دین به وجود بیاید دیندار است که میتواند این تحول را ایجاد کند (دیندار به معنی روحانی، متعلم و کسی که در نهاد دینی قرار دارد)؛ درصورتیکه کالون روحانی نیست و خارج از نهاد دین است. یا برای اینکه تحول در میدان موسیقی به وجود بیاوریم باید در درون میدان باشیم یا خارج میدان؟ باید قواعد آن را بشناسیم و سپس علیه آن انقلاب کنیم یا خیر از خارج از آن میتوان انقلاب را ایجاد کرد؟
بنابراین پرسش دوم من این بود که «چه کسی میتواند انقلاب سمبلیک انجام دهد؟» بوردیو با تکیه بر مورد مانه، میگوید که باید از درون باشد، مانه میتواند انجام دهد، چراکه او شاگرد «توماس کوتر» هست و کارهای کلاسیک را میشناسد و بهاینترتیب میتواند کار جدی را بیافریند.
در انقلاب سمبلیک، سومین نکتهای که برای من جالب بود این بود که بوردیو انقلاب سمبلیک را در میدان هنر تصویر میکند و در تمام سالهایی که در این زمینه در حال تدریس است در واقع در حال وارد شدن به دنیای هنر برای گفتوگوست، گفتوگویی جامعهشناسانه با دنیای هنر، گفتوگوی ناممکن جامعهشناس است با دنیای هنر.
به نظرم میرسد که -با بررسی مسیر کار بوردیو- روزبهروز هنر در کار او اهمیت بیشتری پیدا میکند. بوردیوی اول، هنر را تنها یک انیمیشن میداند و هیچ جنبهی انتقادی و اعتراضی نمیتواند داشته باشد. بوردیوی دوم، هنر را جدیتر میگیرد و یک اتونومی برای میدان هنر قائل میشود. با خواندن کتاب انقلاب سمبلیک به بوردیوی سومی میرسیم که در نزد او هنر اهمیت بسیاری پیدا میکند.
چرا بوردیوی سوم مطرح میشود؟ به این دلیل که در شاگردان بوردیو و کسانی که بعدها در حوزهی کار بوردیو کار کردند، میبینیم که میخواهند به نقد هنر بپردازند. به نظر من هنر در کارهای آخر بوردیو اهمیتی پیدا کرده است که در بوردیوی جوان وجود ندارد.
انقلاب سمبلیک در ادبیات علوم اجتماعی
بوردیو انقلاب سمبلیک را انقلابی میداند که در قرن نوزدهم ادوارد مانه با به وجود آوردن نقاشی مدرن ایجاد کرده است؛ اما یک جا -من روی ترمها و کلمات حساسیت دارم- بوردیو اشاره میکند انقلاب سمبلیک مثل همان چیزی است که در می ۱۹۶۸ اتفاق افتاد. این موضوع توجه مرا به خود جلب کرد که مطالعه کنم، ببینم از term (اصطلاح) انقلاب سمبلیک در ادبیات علوم اجتماعی ما چه استفادههایی شده است؟ ۳ مورد پیدا کردم؛ انقلاب سمبلیک در هنر (مانه-کار بوردیو)، انقلاب سمبلیک در سیاست، انقلاب سمبلیک در دین.
انقلاب سمبلیک در هنر، کتاب «مانه و انقلاب سمبلیک» است که در ۲۰۱۳ به چاپ رسیده است.
انقلاب سمبلیک در سیاست نیز، بوردیو از می ۱۹۶۸ نام میبرد که البته بعدها دیدم که زمینهی اصلی برای «میشل دوسرتو» بوده و اوست که از می ۶۸ بهعنوان یک انقلاب سمبلیک نام میبرد. میشل دوسرتو میگوید ما در می ۶۸ میلادی parole (گفتار) -حق سخن گفتن- را گرفتیم، همانطور که در سال ۱۷۸۹ باستیل را گرفتیم.
سومین مورد، کتاب «انقلاب سمبلیک، مبارزهی گونههای پروتستانها و بازسازی کاتولیکها» که اشاره دارد به انقلاب سمبلیکی که پروتستانها علیه کاتولیکها انجام دادند.
بهاینترتیب، از اصطلاح «انقلاب سمبلیک» در سه text (متن) نام برده شده است، در هر سه این انقلاب یک چیز تغییر کرده است. مانه در انقلاب سمبلیک هنر چه چیزی را تغییر داد؟ نظم و هنجارهای آکادمیک نقاشی را متحول ساخت، کمپوزیسیون، پرسپکتیو را تغییر داد و امر عامه را وارد کار کلاسیک کرد. شاید این جمله خیلی خوب نباشد، اما کثیفی را وارد تمیزی کار آکادمیک کرد.
در می ۱۹۶۸ چه اتفاقی افتاد؟ به تعبیر کریستین بولتانسکی دو نقد فعال شد؛ نقد اجتماعی و نقد استتیک. نقد اجتماعی را از بولتانسکی کارگران و نقد استتیک را دانشجویان پیش بردند. اما بوردیو و میشل دوسرتو در کارش میگوید که می ۶۸ هم یک انقلاب سمبلیک بود، چرا؟ به این دلیل که روح و سمبلهای انقلاب داشت و نظام نمادین را تغییر داد، مثل انقلاب مانه سلسلهمراتب (hiérarchie) را به هم زد. روح می ۶۸ ضد اوتوریته بود، ضد هر اوتوریتهای، از اوتوریتهی دانشگاه تا اجتماع، سلسلهمراتب دانشگاهی تا سلسلهمراتب اجتماعی را به هم زد؛ ازاینرو، هم وجه static (ایستا) داشت و هم وجه سوسیال؛ و سپس چهرههای انقلابی و تعهد انقلابی برایش مهم شد. میشل دوسرتو میگوید چرا سمبلیک؟ به خاطر گرفتن قدرت تریبونها.
سومین نمونهی این انقلاب سمبلیک نیز انقلاب بین پروتستانها و کاتولیکها بود. در قرن شانزدهم به مدت نیمقرن در فرانسه بر سر تصویر (شمایل مقدس) بین پروتستانها و کاتولیکها انقلاب و جنگی به وجود آمد، پروتستانها هر جا شمایل مریم مقدس را دیدند شکستند؛ این نیز یک انقلاب نمادین بود.
بوردیو به یک مورد دیگر نیز اشاره دارد و از مفهومی صحبت میکند به نام «انقلاب سمبلیک موفق»؛ او میگوید چرا ما تمام انقلابهای سیاسی را درک میکنیم اما انقلابهای سمبلیک موفق را تشخیص نمیدهیم؟ پاسخ میدهد، چون اتفاقاً موفق هستند و نگاه ما را ساختار بخشیده است و بنابراین ما با همان نگاه، نگاه میکنیم. بوردیو توضیح میدهد که یک انقلاب سمبلیک موفق چیست و پاسخ میدهد یک انقلاب سمبلیک موفق چون باعث میشود که شما در درون آن به خودتان بیندیشید، فاصلهی لازم برای تشخیص آن ندارید؛ بنابراین یک انقلاب سمبلیک به میزانی که موفق هست، غیرقابل شناسایی است. در واقع امر اجتماعی است که شما باید بهعنوان جامعهشناس آن را تشخیص دهید، زیرا پنهان است و باید آشکارسازی کنید و لازمهی آشکارسازی داشتن فاصلهی مناسب با این جریان است.
انقلاب سمبلیک در ایران
سؤال دیگر من این هست که «آیا به این معنا که از آن صحبت شد در ایران میتوان از یک انقلاب سمبلیک نام برد؟» انقلاب سمبلیک اگر اتفاق افتاده، چه زمانی رخ داده است، در چه میدانی اتفاق افتاده و توسط چه کسانی رخ داده است؟
ذهنیت اولیهی من این بود که هرچه بیشتر کتاب بوردیو را میخواندم، میگفتم باید جای دین و هنر را تغییر داد؛ انقلاب سمبلیک اتفاق افتاده اما نه میدان هنر، در میدان دین شاید اتفاق افتاده است. این موضوع برای من جالب بود و خود term (اصطلاح) سمبلیک و البته بحث سمبلها.
در ترم پیش با کتابی آشنا شدم که پایاننامهی دکترای «مجید استوار» بود -که فکر میکنم استاد دانشگاه شمال هستند- بهعنوان «انقلاب اسلامی و نبرد نمادها». ایدهی نبرد نمادها برای من جالب بود، سپس با همین اصطلاح «نبرد نمادها» در گوگل جستوجو کردم و کتابی به نام «لباس روحانیت و نبرد نمادها» پیدا کردم. ارجاع، هیچیک از این دو کتاب بوردیو نیست، مجید استوار به بوردیو اشاره میکند اما نه به کتاب انقلاب سمبلیک او، چون هنوز انقلاب سمبلیک منتشر نشده و بیرون نیامده است.
در ادامهی همین بحث، بخشی دیگر از سؤالات من در مورد «اهمیت آن» است، چرا اهمیت دارد؟ اهمیت موضوع برای من مهم است به دلیل همان نکتهای که در ابتدا اشاره کردم؛ به نظر من میرسد که ایدهها در حال از دست دادن وزن خود هستند و حتی گاه که جنگ ایدهها نیست انگار نبرد نمادها هست. پیش از اینکه من با افراد دربارهی افکارشان صحبت کنم آنها یک نشانهشناسی دارند، یعنی از سمبلهایی استفاده میکنند تا افکار، دیدگاهها و تعلقاتشان را به شما بشناسانند. در ایران برای برخی نمادها تذکر داده میشود و توصیه میشود؛ یک جنگ استتیک در تمام حوزهها وجود دارد.
یکی از مخزنهای جدی دیگر سمبلها، «زبان» است؛ از چه کلماتی استفاده میکنید و چه تأکیداتی دارید؟ بنابراین در حوزهی زبان، پوشش، علائم -زیرا یک سلسله سمبلها را داریم که قرارداد هستند، به طور مثال، هلال بهصورت قراردادی کشورهای اسلامی را سمبلیزه میکند. یک سلسله آیکونها داریم که شمایل هستند، یعنی شبیه تصویر هستند و حتماً مذهبی است چون ریشهی آن دینی است- و نشانهها را داریم، آنها در حال پر کردن جهان هستند و با انقلاب تکنولوژیکی که انجام شده است و آمدن اینترنت و با عقبنشینی و کنار کشیدن نگارش و کتابت، میبینیم که سمبلها در حال مهم و مهمتر شدن هستند (در دنیای اینترنت استیکر و ایماژها را داریم). سؤال من این است که به میزان اهمیتی که سمبلها پیدا میکنند بعضی حوزهها از جمله «هنر» اهمیت پیدا میکنند و به میزان کموزن شدن اندیشه یا باورها، کلمات جای کمتری یافتهاند؟
ازاینرو، خواستم انقلاب سمبلیک را در این ۳ حوزه هنر، دین و سیاست در ایران دنبال کنم. این کار ادامه دارد و هنوز کار به پایان نرسیده است، اما برای اینکه ذهنها را درگیر این موضوع کنم از چند نمونه صحبت میکنم.
انقلاب سمبلیک در حوزهی هنر در ایران
در بحث هنر افرادی معتقد هستند که بله انقلاب سمبلیک در ایران اتفاق افتاده است و از جانب «بهمن محصص» این انقلاب رخ داده است؛ او فیگور و فیگوراتیو را تغییر داد -به همین خاطر قبل از محصص داریم و بعد از محصص-، رنگها را تغییر داد؛ در نتیجه میتوان اثبات کرد بهمن محصص یک نقطهی عطف و جهش بود. البته من کمی میتوانم آن را زیر سؤال ببرم، اما لازم به بحث و توضیح دارد، زیرا به نظر من یکی از شاخصهای انقلاب سمبلیک این است که ساختارهای معرفتی و شناختی و حتی سوسیال را هم تغییر میدهد. حالا این انقلاب بود یا خیر؟ تأکید من روی انقلاب (به معنی دگرگونی و گسست) است.
پاسخی دیگر که از دوستان دریافت کردم دربارهی مکتب «سقاخانه» بود. مکتب سقاخانه یک تحول جدی به وجود آورد و نمادهایی را وارد نقاشی ما کرد؛ پنجرهی فولاد، قفل، کلید و دیگر نمادها را وارد کرد و در نتیجه نظام سمبلیک را تغییر داد.
و باز هم نسبت تحول در هنر (البته پیوند مکتب سقاخانه را با انقلاب میتوانیم ببینیم)؛ فرض من بر این است که شاید انقلاب سمبلیک در میدان هنر به تنهایی نتواند به وجود بیاید، به این دلیل که وقتی بوردیو از انقلاب سمبلیک در میدان هنر در فرانسه صحبت میکند، میدان شکل و وزن گرفته است، میدانی که اتونومیدار است. آیا چنین میدانی (میدان هنر) در ایران شکل گرفته است؟ اگر بزرگترین تحولات هم در میدان هنر به وجود آید، آیا میتوانیم از کلمهی انقلاب در موردشان صحبت کنیم، یعنی اینقدر تعیینکننده هستند که خارج از میدان نیز تأثیرگذار باشند؟ زیاد به این امر مطمئن نیستم.
همچنین نبرد نمادها یا انقلاب سمبلیک حوزهای است که الآن رو به جریان است و یکی از دانشجویان در حال کار است، اینکه چگونه هنرهای دستی میخواهند با تملک و مصادرهی مضامین ایرانی سعی در برندسازی در هنرهای بومی خودمان را داشته باشند؛ این جنگ است و انقلاب نیست، زیرا از نگاه بوردیو انقلاب ساختارها را تغییر میدهد.
انقلاب سمبلیک در حوزهی سیاست در ایران
حوزهی دوم، انقلاب سمبلیک در حوزهی سیاست است؛ در این بحث (کتاب مجید استوار) از انقلاب نمادین و سمبلیکی صحبت میکند که با انقلاب ایران به وجود آمده است، او مینویسد، از انقلاب به بعد یک انقلاب سمبلیکی به وجود آمده است که در این باره از روشنفکران نمادساز و از یک نمادستیزی در حال صحبت است. تأکید استوار بیشتر روی نمادهای زبان است، به طور مثال، از شریعتی بهعنوان یک روشنفکر نمادساز حرف میزند، از چند نفر صحبت میکند که به جنگ نمادهای غربی میروند؛ صمد بهرنگ، شریعتی، شادمان و غیره. بنابراین انقلاب را منبعی برای تحول و تغییر نمادین میداند.
میخواهم به نمونهی دیگری اشاره کنم که منبع بسیار عالی برای نمادسازی در حوزهی سیاست است و آن «جنگ» هست. جنگ خودش منبع نمادسازی است و نمادهای خاص خودش را دارد؛ چفیه، پرچم، مشت و غیره.
انقلاب سمبلیک در حوزهی دین در ایران
«عاشورا» مهمترین منبع در حوزهی دین در هنرهای شیعی است، در واقع میتوان گفت هنرهای شیعی همه ریشه در عاشورا دارند و باید دید عاشورا در چه میدانی خودش را تعریف میکند؛ گاه میبینیم که الزاماً تنها در میدان دین خودش را تعریف نمیکند و مناسک آن پهلو میزند به میدان هنر و توجیهات هنری میکند.
زمانی از مداحان در مورد هنر در مداحی پرسیده بودند که پاسخ داده بودند: هنر چیست؟ ما تنها خادمان و نوکران امام حسین علیهالسلام هستیم. سپس میبینید همین مداحان در سالهای بعد و در نسلهای بعدی استدلالهای هنری میکنند و خودشان را بهعنوان هنرمند معرفی میکنند؛ سازهایی مثل سنج و طبل وارد میشود. عاشورا استتیک و نمادسازیهای خودش را ایجاد میکند.
عاشورا در زمان ما حسین و حمزه داشت، یعنی دوگانههایی داشت؛ شهادت حمزهای در برابر شهادت حسینی. تیپ زینب علیهالسلام کسی است که پیام عاشورا را منتقل میکند و حسین با خون. یک دوگانهی دیگر که شریعتی در کتاب خود به آن اشاره میکند «زینب در مقابل یزید» است؛ آنها که رفتند کار حسینی کردند و آنهایی که ماندن باید کار زینبی کنند وگرنه یزیدی هستند.
سپس ۵۰ سال از این ماجرا میگذرد و شما میبینید برخی از این شخصیتها دیگر حذف میشوند و یک انقلاب سمبلیک دیگر رخ میدهد؛ دیگر در عاشورای امروز خبری از حمزه نیست، دوگانهی زینب و یزید دیگر نمیبینیم، در عاشورای امسال از زینبی صحبت میشود که پیامش این است: «آنچه که از مکتب زینب آموختهایم درس حجاب و ارزش زن بودن است، آنچه از مکتب زینب آموختهایم صبر و استقامت و جان فشاندن است، آنچه از انقلاب زینب آموختهایم ...»؛ یعنی مدام زینبی بازنمایی میشد که صبر و ایثار دارد و در پیام عاشورا جانفشانی میکند و نه زینب در برابر یزید.
چهرههای دیگر در عاشورای امروزی فعالتر شدهاند مثل علیاصغر و انقلاب شیرخوارگان اهمیت پیدا کرده است، درحالیکه در دورههای قبل روی این تصویر کمتر توجه میشد. در نتیجه یک تحول سمبلیک در عاشورای امروز رخ داده است، از فعال کردن برخی چهرهها و خاموش کردن چهرههای دیگر.
در حوزهی اشیا و نیز در حوزه رنگها تحولاتی اتفاق افتاده است؛ در دورهای سرخ و سیاهی است و امروز رنگ سبز وارد میشود. در زمان ما اشیا و ابژههایی که برای عاشورا بود متفاوت با امروز بود.
نقش دولت در ایجاد انقلاب سمبلیک
در نتیجه با این ۳ نمونه، محصص و سقاخانه و یا فعالیت برای برندسازی در حوزهی هنر، جنگ در حوزهی سیاست و عاشورا در حوزهی دین، پرسش این میتواند باشد: «آیا میتوان در این نمونههایی که از آنها صحبت شد از یک انقلاب صحبت کرد؟» هنوز هیچ جواب قطعی نمیتوان داشت و تنها برای درگیر کردن ذهنها بحث را مطرح کردم. به نظر میرسد ما به آخرین حرف بوردیو در جلد دوم درسهای او در کالج دو فرانس که نام آن هست «دربارهی دولت» میرسیم که بحث و نظریهاش این است: بزرگترین نهادی که میتواند توزیع سرمایهی نمادین و توزیع قدرتِ نمادین کند و بنابراین امکان انقلاب نمادین را فراهم سازد «دولت» است؛ دولت نقش تعیینکننده دارد. آیا میتوان دولت را در فرانسهی الآن بهعنوان توزیعکنندهی قدرت با دولت در ایران مقایسه کرد؟
من به این نتیجه میرسم که نمیتوان به بحث «انقلاب سمبلیک» اندیشید مگر اینکه به «دولت» اندیشید. گاهی اوقات فکر میکنم بعضی از این انقلابها خودآموخته و خودانگیخته هستند؛ ما انقلاب نمیکنیم، بلکه ما در شرایطی قرار میگیریم که انقلاب میشود و ما نیز با موج انقلاب همراهی میکنیم.
اما امروز با به وجود آمدن پدیدهی دیگری که دولت را نیز میتواند ملعبهی خودش کند، گاه با شرایطی روبهرو هستیم که انقلاب ایجاد میشود، یعنی سیاستگذاری برای ایجاد انقلاب میشود، مثل همین مدل برندسازی. به نظر من امروز ما بهسختی میتوانیم از ایجاد انقلاب در یک میدانی صحبت کنیم بدون اینکه به میدانهای دیگر توجه کنیم.