فرهنگ امروز/ قاسم زارع مؤیدی*:
اگر یکی از وجوه اندیشهی سیاسی را تأمل در «امور غایی» بینگاریم، یکی از بااهمیتترین امور غایی «عدالت» است که همواره بهعنوان یک «هنجار» در اندیشهی اندیشمندان مختلف حضور داشته است؛ ازاینرو، تعجبآور نیست که بنيادیترين پرسش اندیشهی کلاسيک يونان، پرسش از عدالت و شرطهای تحقق آن است. انديشههای يونانی دربارهی مفهوم عدالت تا سدههای متمادی بر تاريخ انديشه و متفکران بزرگ آن تأثيری انکارناپذير داشته است.
با توجه به رابطهی مبهمی که بین تراژدی و فلسفه برقرار بوده و نیز با توجه به اهمیت محوری عدالت در یونان کلاسیک در این نوشتار سعی در بررسی مقولهی «عدالت» در دو اثر شاخص یعنی نیکوماخوس ارسطو بهعنوان اثری فلسفی و آنتیگونه سوفوکلس بهعنوان اثری تراژیک داریم. البته بایسته بود قبل از ورود به بحث اصلی مختصری در مورد جایگاه تراژدی و فلسفه در یونان باستان صحبت شود که با توجه به حوصلهی کم نوشتار از آن صرفنظر میشود.
عدالت در اخلاق نیکوماخوس ارسطو
ارسطو در ابتدای بحث خود از عدالت در رسالهی اخلاق نیکوماخوس کتاب پنجم، بعد از ایجاد ارتباط میان عدالت/ justice و ظلم/ بیعدالتی/ injustice، سعی در روشن کردن ۳ موضوع اساسی دارد: ما باید به این امر توجه ورزیم که عدالت و ظلم با چه نوع اعمالی مرتبط هستند؟ عدالت چه نوع حد وسطی است؟ عدالت حد وسط چه افراط و تفریطی است؟ (Aristotle, ۲۰۱۴: ۱۱۲۹a۲-۱۱۲۹a۸). در همین رابطه وی عدالت و ظلم را اینگونه تعریف میکند: عدالت سیرتی/ Kind of state است که باعث میشود مردم مایل به انجام چیزهای عادلانه باشند و اعمال عادلانه انجام دهند و خواهان عدالت باشند. در مقابل ظلم سیرتی است که مردم را به انجام اعمال ناعادلانه سوق میدهد و خواهان بیعدالتی باشند (Aristotle, ۲۰۱۴: ۱۱۲۹a۹-۱۱۲۹a۱۷). از پاسخی که ارسطو به سؤالات فوق میدهد مشخص میشود وی عدالت را در ارتباطی وثیق با دو مقولهی «فضیلت/ virtue» و «قانون/ Nomos/ νόμος» مطرح میکند.
در ارتباط با فضیلت باید گفت که ارسطو عدالت را بهعنوان یکی از انواع فضایل اخلاقی توصیف میکند و این امر واضح است که از نظر ارسطو،به طور ویژهای، عدالت مهمترین فضیلت است و در اخلاق نیکوماخوس بخش ویژهای را به آن اختصاص میدهد. البته مفاهیم یونانی عادل/ just و ظالم/ unjust، چنانکه خود ارسطو اشاره میکند مفاهیمی مبهم هستند (به این معنی که شواهد کمی از معادل دقیق انگلیسی آن در دست است)؛ ارسطو فضیلت را بهمثابه حد وسطی بین یک افراط و تفریط، یعنی عمل ناعادلانه و تحمل ظلم تعریف میکند. باید گفت در اندیشهی ارسطو عدالت در ارتباط وثیق با فضیلت است، تا جایی که ارسطو از نظرگاه خویش، «عدالت در معنای عام/ universal» را «همهی فضیلت یا فضیلت کامل» میداند. عبارت ارسطو در این رابطه در اخلاق نیکوماخوس مشهور است: «از این نظر عدالت، فضیلت نه به طور مطلق بلکه در ارتباط با دیگر شهروندان، فضیلت کامل است؛ بنابراین عدالت برترین فضیلتهاست و در زیبایی، نه ستارهی شامگاه و نه ستارهی بامداد به آن نمیرسند» (‘neither evening nor morning star’ is so wonderful ). در ضربالمثل میگویند عدالت شامل همهی فضایل است؛ همچنین از این زاویه نیز عدالت، فضیلت کامل است که تحقق عدالت مستلزم به کار بردن سایر فضایل است (Aristotle, ۲۰۱۴: ۱۱۲۹b۲۶-۱۱۳۰a۱۳). در این راستا ظلم و بیعدالتی که در برابر عدالت قرار دارد، جزئی از رذیلت نیست، بلکه تمام رذیلت است .(Bailey, ۲۰۰۴: ۱۶۴) لذا ارسطو مشخص میکند که عدالت حد وسط کدام افراط و تفریط است، وی در رسالهی خود در این باره میگوید: «بر اساس آنچه پیشتر گفته شد، میتوان نتیجه گرفت که عدالت حد وسط بین عمل ناعادلانه و تحمل ظلم است که یکی بیش از اندازه درست و دیگری مجبور شدن به قبول کمتر از اندازه درست است (Aristotle, ۲۰۱۴: ۱۱۳۳b۲۹-۱۱۳۴a۱۴).»
در ارتباط با قانون هم باید گفت همانند افلاطون و سقراط، ارسطو نیز اهمیت زیادی را به قوانین پولیس میدهد؛ وی قانون را بهمثابه عاملی تربیتی تفسیر میکند. ارسطو قانون را بهعنوان مجموع همهی محدودیتهای معنوی و روحی که اعمال انسانی باید از آنها پیروی کند، تعریف میکند. وی قانون را بهمثابه یک عامل بیطرف و منصف توصیف میکند. ارسطو حکومت قانون را به حکومت مردان ترجیح میدهد. هدف قانون همانند هدف دولت است (Jayapalan, ۲۰۰۲: ۱۳۱). قانون ارسطو صرفاً عاملی منصف نیست، بلکه همچنین تجربهی سیاسی، حکمت و وجدان سیاسی نیز است. قانون صحیح دارای انشعابات و عناصر عقلانی میباشد. قوانین اگر بهتر و جدیدتر از آنها یافت شود، میتوانند تغییر کنند، البته تغییرات باید خیلی آهسته باشد (Jayapalan, ۲۰۰۲: ۱۳۱).
اصطلاح «قانون/ Law» از نظرگاه ارسطو، اسمِ نوموس است (جمع آن: نوموی/ nomoi). در این راستا اصطلاحات مرتبطی با نوموس وجود دارد از جمله: "kata ton nomon" به معنی «بر اساس قانون/ according to the law »، "nomikos" به معنی «قانونی» و "nomimos" به معنی «قانونی» است؛ در برابر این موارد "para ton nomon" به معنی در تقابل با قانون/ Against the law و "paranomos" به معنی غیرقانونی/ illegal, unlawful است. معنای دقیق این اصطلاحات با توجه به زمینهی مورد بررسی متفاوت میشود. گاهی ارسطو از «قوانین نوشته/ written law» در برابر عادات و رسوم نانوشته/ unwritten custom صحبت میکند و گاهی نیز از تمایز «قوانین نوشته/ written law» و «قوانین نانوشته/ unwritten law» صحبت میکند (Lobban, ۲۰۰۷: ۸۰). ارسطو در رسالهی اخلاق نیکوماخوس، در تعریف ظلم و بیعدالتی آن را در ارتباط با «قانون و برابری» مطرح نموده است. وی از دو دسته افراد در تعریف معانی ظالم نام میبرد: کسانی که به قانون بیاعتنا هستند و کسانی که باعث ایجاد نابرابری میشوند و به تقسیم برابر چیزهای نیک بیاعتنا هستند (Aristotle, ۲۰۱۴: ۱۱۲۹a۲۷-۱۱۲۹b۱)؛ بنابراین میتوان گفت که از نظر ارسطو اولاً عادل کسی است که حرمت قوانین را نگاه میدارد و ثانیاً عادل کسی است که برابری شهروندان را محترم میشمرد.
ارسطو اصطلاح غیرعادل/ ظالم را هم در ارتباط با کسی که قانون را نقض میکند و هم در مورد کسی که بیشتر از آنچه حق اوست میگیرد، به کار میبرد (باعث نابرابری میشود). نکتهی بسیار مهم اینجاست که از نظر ارسطو این دو مفهوم یکسان نیستند: مفهوم گستردهترِ قانونی بودن/ being lawfulness و مفهوم محدودترِ برابری؛ به این معنا که هر چیز غیرقانونی، نابرابر نیست، اگرچه هر چیز غیرمنصفانهای/ unfair غیرقانونی نیست. برابری به قانونی بودن بهمثابه جزئی از یک کل وابسته است. او در اینباره میگوید: «قانونشکن غیرعادل و تابع قانون عادل است.» بنابراین واضح است که همهی چیزهای قانونی در یک معنا عادلانه هستند، زیرا قانون بهوسیلهی قانونگذار وضع میشود و ما تصمیمات قانونگذار را قوانین عدالت میخوانیم. با توجه به نکات فوقالذکر، ارسطو از «قانونی بودن»، بدون شک همنوایی با قانون موضوعه را منظور دارد (Kelsen, ۲۰۰۰: ۱۲۵-۱۲۶).
در راستای مطالب فوق، دانیل آلن هم در کتاب خود «جهان پرومتئوس: سیاست مجازات در آتن دموکراتیک» اظهار میدارد: میبینیم که ارسطو در کتاب هشتمِ رسالهی اخلاق نیکوماخوس با افلاطون در این مورد که یک شهر باید «قوانین» را برای نیل به عدالت به کار گیرد موافق است (Allen, ۲۰۰۳: ۲۸۴). در یک مفهوم گسترده باید گفت که از نظر ارسطو «احترام به قانون» یکی از اجزای -و شاید بتوان گفت یکی از مهمترین اجزاء- عدالت است؛ به بیان دیگر، عدالت، «قانونی بودن/ Being lawful» است. البته این عقیده قبل از ارسطو نیز رایج بوده است، مثلاً افلاطون سقراط را بهمثابه شخصی تصویر میکند که احترام زیادی برای قانون قائل است؛ در مقابل ارسطو با مفهوم «عدالت برابر از طریق قانون/ Equating justice with lawfulness» به شکل بنیادیتری این موضوع را ابراز میکند: «قانونی بودن» دقیقاً چیزی است که عدالت از آن تشکیل میشود (Alexander, ۲۰۰۸: ۱۳۵).
در ارتباط با مباحث فوق و نیز در راستای قوامبخشی به مطالب پیشگفته، فیبلمن در کتاب خود «عدالت، قانون و فرهنگ» ذکر میکند: ارسطو عدالت را بهمثابه سنت نانوشتهی همگانی یا اکثریت انسانها هم تعریف میکند. اما از نظر ارسطو عدالت بر دو نوع است: یکی «نانوشته» و دیگری «قانونی/ legal». به بیان دیگر، پشت «مواد قانونی/ Code of Laws» عدالتی نانوشته است که این مواد از آنها ریشه میگیرد. برای ارسطو قانون هم در وجه خاص و هم در وجه عام آن وجود دارد. قانون خاص مدنظر ارسطو به معنی قانون نوشتهای است که زندگی جماعتی خاص را تنظیم میکند؛ و قانون عام، همهی اصول نانوشتهای است که فرض گرفته میشود همه جا مورد تصدیق است (Feibleman, ۲۰۱۲: ۱۵۵-۱۵۶).
عدالت در آنتیگونه سوفوکلس
نکتهای که قبل از ورود به بحث اصلی خود باید به طور خاص بدان عطف توجه نمود این است که نمایشهای دراماتیک آتن قرن پنجم بهویژه «تراژدیهای سوفوکلس»، علاوه بر اینکه واقعیتهای سیاسی-اجتماعی آن روزگار را بازتاب میداد، بااینحال بازتاب صرف و منفعلانه آن واقعیتها نبود و با واقعیتهای سیاسی-اجتماعی آن روزگارِ آتن تعاملی دوسویه و فعال داشت، همین امر در رابطه با تراژدی آنتیگونه کاملاً صادق است. در تراژدی آنتیگونه با آنکه اشارهی مستقیمی به مناسبات سیاسی آتن دیده نمیشود، اما با تأمل در دلالتهای ضمنی این اثر سویههای تماماً سیاسی آن آشکار خواهد شد. خصلت اساسی آثار سوفوکلس، آنگونه که پیر ویال ناکوئه عنوان میدارد، «درونماندگار/ Immanent » بودن آن است (مقیمی زنجانی، ۱۳۸۹: ۷۲-۷۳).
«درون ماندگار» بودن به این معناست که نمایشنامههای سوفوکلس برخلاف بسیاری دیگر از نمایشنامههای سدهی پنجم، حدیث نفس مؤلف نبود، بلکه هریک بهنحوی در کلیتش سخنگوی خود به شمار میرفت؛ بنابراین، میان تراژدی سوفوکلسی و سیاست آتنی، پیوندی متفاوت از این نوع رابطه (در نزد دیگر آثار دراماتیک قرن پنجم) برقرار بود، پیوندی که فهم آن نیازمند دقت نظر و تأملی ژرفتر در تراژدیهای سوفوکلس است.
در تراژدی آنتیگونه در برابر نوموس یا قانون موضوعهی بشری که کرئن آن را نمایندگی میکند قانونی قرار میگیرد که توسط آنتیگونه نمایندگی میشود، این قانون، قانون خدایان یا با تسامح ثسموس/ thesmos / θεσμός است. تراژدی آنتیگونه با تقابل بین نوموس و ثسموس شروع میشود: «آنتیگونه: ایسمنه، خواهرم، مهربان روزهای بدبختیام! آیا از عقوبت گناهانی که ادیپوس سرچشمهی آنهاست زئوس ما را خواهد بخشود؟ هر آزمون و هر نفرین خدایان، هر ننگ و رسوایی همگان را، همه را بر رنجهای خود و تو افزودهام ... ولی امروز چیست این هیاهویی که از فرمان شهریار برخاسته است؟» (سوفوکلس، ۱۳۸۵: ۲۳۹)
به نظر میرسد در تراژدی آنتیگونه تا آنجا که به کرئن مربوط میشود، نوموس بهمثابه «حکمرانِ مشروع/ Legitimate ruler» است و آنطور که در سراسر این نمایش به نظر میرسد، مردم اقتدار نوموس را پذیرفتهاند و به آن بهمثابه نوموی/ قوانینِ مشروع الزامآور مینگریستند، حتی زمانی که کرئن در «حالت یک خودکامه» ظاهر میشود؛ در واقع کرئن به نوموس از نظرگاه اقتداری خود مینگریست (Ostwald, ۱۹۸۷: ۱۵۱). کرئن قانون انسانیای را میخواست که مستقل از خدایان باشد؛ در این راستا وی قلمروِ مقدساتشان را زیر پا گذاشت. کرئن قانون انسانیای را میخواست که مستقل از سرنوشت و تقدیر باشد؛ لذا سنتهای مردم تِبِس را منکوب کرد. اگر فرمان کرئن اطاعت میشد و جنازهی پولینیسس رها میشد و دفن نمیشد، روح وی برای همیشه بدون هیچ درنگی میان جهان زندگان و جهان مردگان، میان جهان انسانها و جهان برتر سرگردان میماند. عمل شجاعانهی آنتیگونه رنجهایِ روحِ ناآرامِ برادرش را آرام کرد (Tomain, ۲۰۰۹: ۷۷).
چالشی که پیش روی قانون شهریار قرار میگیرد قانون نانوشتهای است که آنتیگونه مطرح مینماید، قانونی که از جانب خدایان است، قانون برتر است و قانون زمینی را یارای تخطی از آن نیست.
در جایی آنتیگونه امتناع ایسمنه از خاک کردن برادرشان را به این دلیل که این کار را شوریدن علیه قانونی میداند که کرئن نهاده است اینگونه ملامت میکند: «باشد، دیگر از تو هیچ نخواهم خواست، دیگر انکار مکن که از تو بیزار خواهم شد. همانگونه که هستی، باش، من برادری دارم که باید به خاک بسپارم، پس از این جنایت زیبا، مرگ برایم دلپذیرتر است. گرامی در کنار آنکه دوستش دارم میآرمم، زیرا زمانی که باید تا خوشایند مردگان بود بسی درازتر از زمانی است که باید محبوب زندگان بود. برای همیشه زیر خاک خواهم خفت، تو به دلخواه خود خدایان را تحقیر کن (سوفوکلس، ۱۳۸۵: ۲۴۲-۲۴۳). ایسمنه در جواب آنتیگونه میگوید: من آنان را تحقیر نمیکنم، ولی توانایی شوریدن بر قانون شهر را ندارم (سوفوکلس، ۱۳۸۵: ۲۴۲-۲۴۳).
در تراژدی آنتیگونه، قانون تکینگی/ law of singularity / نوموس که توسط پادشاه وضع میشود و قانون عام/ Law of universality/ یا قوانین الهی/ Divine law در برابر و تخالف یکدیگر قرار میگیرند و نمایندهی این دو نوع قانون در تراژدی آنتیگونه، به ترتیب کرئون پادشاه و آنتیگونه هستند (Chanter, ۲۰۱۱: ۲۵). بنابراین آنتیگونه از قانون عام و جاودانهای دفاع میکند که بنا بر نظر کرئون بهوسیلهی زنان پیروی میشود. در مقابل کرئون این نوع قانون را رد میکند و بر استقرار اقتدار از طریق قانون انسانی که همان قانون پادشاه است تأکید میورزد (Tiefenbrun, ۲۰۱۰: ۲۴۴). بهعبارتدیگر، در آنتیگونه سوفوکلس، نافرمانی مدنی/ Civil disobedience بهوسیلهی دو شخصیت متفاوت (کرئون و آنتیگونه) نمایندگی میشود که ارکان دوقطبیهای چندگانهی رقیب را به نمایش میگذارند: قانون بشری/ قانون الهی، قانون موقتی/ قانونِ مانا، مرد/ زن، پیر/ جوان، زندگی/ مرگ و ... این تقابلها، تنشهایی را که در قانون و جامعه آتن قرن پنجم قبل از میلاد وجود داشت را بازتاب میکند (Tiefenbrun, ۲۰۱۰: ۲۴۴). آنتیگونه، کرئن را با توسل به اقتداری برتر از پادشاهیِ کرئن به چالش میکشد. وی قانونی را متمسک میشود که از جانب خدایان است و او نمیتواند کرئن را به «منابع قانون برتر» و یا چیزی که قانون برتر میگوید و باید بر منافع دولت و قوانین وی فائق باشد، ترغیب کند. قانونی که مدنظر آنتیگونه است اقتدار خود را از جانب خدایان کسب میکند که این قوانین هم نانوشته/ unwritten و هم «بری از خطا و لغزشند» (Tomain, ۲۰۰۹: ۱۵).
از نظر آنتیگونه، قانون سرزمینی کرئن هیچ اقتداری فراتر از قانون خانوادگی، قانون مرگ یا قانون خدایان نداشت. بیانیهی کرئن بهعنوان یک امر شاهانه نیروی دفاکتو/ De facto قانونی داشت و از نظرگاه آنتیگونه به روشنی ناعادلانه و فراتر از مرزهای مشروعیتش بود (Tomain, ۲۰۰۹: ۱۳).
لذا با توجه به عبارات فوق، عدالتی که ارسطو در اخلاق نیکوماخوس مطرح میکند در ارتباطی تنگاتنگ با دو مقولهی «فضیلت» و «قانون» قرار میگیرد. در اخلاق نیکوماخوس وقتی ارسطو از عدالت بهعنوان فضیلتی اخلاقی در راستای سایر فضایل اخلاقی صحبت میکند، از آن «تبعیت از قانون موضوعه و احترام به برابری» را مدنظر دارد و وقتی از عدالت در معنای عام آن صحبت میکند از آن بهعنوان «فضیلت کامل» یاد میکند؛ این در حالی است که در تراژدیِ آنتیگونه، عدالت در ارتباط با دو نوع قانون که در تقابل با یکدیگر قرار دارند مطرح میشود، به این معنی که کرئن عدالت را تبعیت از «قانون موضوعه پادشاه» میداند، ولی آنتیگونه عدالت را «تبعیت از قانون خدایان» میداند.
منابع
- سوفوکلس (۱۳۸۵). افسانههای تبای، ترجمه شاهرخ مسکوب، تهران، انتشارات خوارزمی.
- مقیمی زنجانی، شروین (۱۳۸۸). آنتیگونه سوفوکلس و سیاست آتنی، فصلنامه پژوهش سیاست نظری، صفحه ۷۱-۹۴.
- Aristotle (۲۰۱۴). The Complete Works of Aristotle, Jonathan Barnes, Princeton University Press.
- Bailey, Andrew (۲۰۰۴). First Philosophy: Values and Society: Fundamental Problems and Readings in Philosophy, Broadview Press.
- Jayapalan, N (۲۰۰۲) , Comprehensive Study Of Aristotle, Atlantic Publishers & Dist.
- Lobban, Michael (۲۰۰۷). A Treatise of Legal Philosophy and General Jurisprudence, Springer Science & Business Media publisher.
- Kelsen, Hans (۲۰۰۰). What is Justice?: Justice, Law, and Politics in the Mirror of Science; Collected Essays, The Lawbook Exchange.
- Allen, Danielle S (۲۰۰۳). The World of Prometheus: The Politics of Punishing in Democratic Athens, Princeton University Press.
- Alexander, John M (۲۰۰۸). Capabilities and Social Justice: The Political Philosophy of Amartya Sen and Martha Nussbaum, Ashgate Publishing.
- Feibleman, James K (۲۰۱۲). Justice, Law and Culture, Springer Science & Business Media.
- Ostwald, Martin (۱۹۸۷). From Popular Sovereignty to the Sovereignty of Law: Law, Society, and Politics in Fifth-Century Athens, University of California Press.
- Tomain, Joseph P (۲۰۰۹). Creon's Ghost Law Justice and the Humanities, Oxford University Press.
- Chanter, Tina (۲۰۱۱). Whose Antigone?: The Tragic Marginalization of Slavery, SUNY Press.
- Tiefenbrun, Susan (۲۰۱۰). Decoding International Law: Semiotics and the Humanities, OUP USA.
*دانشجوی کارشناسی ارشد، دانشگاه تربیت مدرس