فرهنگ امروز/ فاطمه شمسی: در میزگردی که در دانشگاه تهران به مناسبت روز جهانی فلسفه برگزار شد، ابتدا از اساتید خواسته شد که نکات کلیدی که مدنظرشان است را مطرح نمایند. ساختار این میزگرد بهصورت یک برنامهی چهاربخشی در نظر گرفته شده بود؛ بخش اول آن اختصاص به رویهها و سازوبرگهای پژوهش فلسفی در ایران داشت، بخش دوم به رسالت پژوهش فلسفی، موضوعات و حوزههای آن و زمان پژوهش فلسفی پرداخت، و در بخش سوم ارزیابی پژوهشها و مسئلهی جامعهی فلسفی در ایران مطرح گشت، بخش پایانی نیز شامل پرسش و پاسخ بود. در زیر بخش نخست از این میزگرد آورده می شود.
پرسش: همهی اساتید در صحبتهایی که پیش از این داشتند به این قضیه اذعان داشتند که پژوهش فلسفی در ایران در یک وضعیت سالم و شکوفا وجود ندارد. از جمله عللی که برای ناکارآمدی پژوهشهای فلسفی در کشور وجود دارد، رویهها، نهادها و قوانین و عادتهای دانشگاهی و نقایص و کارکردهای بدی است که در نظام دانشگاهی میبینیم (که خودش را در مقاطع تکمیلی بهویژه دکتری نشان میدهد) من جمله اینکه بین دروسی که دانشجو میگذراند و پایاننامهاش ارتباط منطقی مشاهده نمیشود، یا اینکه چاپ مقاله برای رساله اجباری است و تنها قوانین آن را تعیین میکند. اگر دربارهی این ناکارآمدی و رکود نکاتی را مهمتر میدانید، بفرمایید و بگویید چرا؟
سعیدیمهر: آموزش عالی ما تماماً به دست رشتههای فنی و غیر علوم انسانی بوده است
ناگفته پیداست که سازمانهایی که باید از دپارتمان فلسفه پشتیبانی بکنند این کار را نمیکنند و مشکل کلی تنها مختص به فلسفه نیست و آن تمایزی است که بین علوم انسانی در یک طرف و علوم تجربی، فنی، علوم پزشکی از سوی دیگر وجود دارد. در مراتب مختلف سازمانی چه در وزارتخانهها و چه در خود دانشگاهها یک نوع تبعیض و دوگانگی برخورد با این دو حوزه وجود دارد، این مسئله است که باید حل شود. این تبعیض در جاهای مختلف خود را نشان میدهد، مثلاً در تخصیص بودجهها، حمایتهای مالی و مهمتر از اینها حضور اساتید و اندیشمندان علوم انسانی در سطح برنامهریزی کلانی که در وزارت علوم، بهداشت و سایر مراکز پژوهشی و تحقیقاتی انجام میگیرد. این تمایز در دانشگاه از ساختمانی که به این دو حوزه اختصاص مییابد تا امکانات آموزشی و تجهیزات دیگر قابل مشاهده است. در گفتوگوهایی که انجام میشود دوستانی که در آن سوی میز در حوزهی علوم تجربی، پایه و فنی قرار دارند، استدلال میکنند که رشتههای ما ثروتآور و برای دانشگاه درآمدزا است؛ رشتههایی نظیر فلسفه که تئوریک است چنین ویژگیای ندارند. در کلان قضیه، بعد از انقلاب بررسی کنیم، ببینیم در سطح کلان مدیریت وزارت علوم تاکنون در چه مقاطعی و چه مدتی یک وزیر از رشتهی علوم انسانی برگزیده شده است؟ تا جایی که من میدانم بسیار کوتاه بوده است. در واقع زمام امور آموزش عالی ما تماماً به دست رشتههای فنی و غیر علوم انسانی بوده است، حتی در سطح معاونین وزیر. از نظر من یکی از نقایصی که وجود دارد این است که سازمان کلان در سطح وزارتخانه و دانشگاه و مؤسسات آن حمایت لازم را از علوم انسانی به خصوص فلسفه نمیکند.
مشکل دیگر در سالهای اخیر اصرار مدیران کلان ولو به نحو غیرمستقیم بر کمیتگرایی و دور شدن از کیفیت است. مباحثی که در مورد ارتقا اساتید وجود دارد و آنچه در آییننامهها آمده تماماً امتیازات کمی است؛ این کمیتگرایی افراطی باعث بروز حواشی ناشایست شده است، چیزهایی تحت عنوان کتابسازی و مستندسازی. نکتهی دیگر وجود یک شکاف و گپ بین مقطع آموزشی و پژوهشی است. وضعیت ایدئال این است که دانشجو در مقطع آموزشی به گونهای آموزش دیده باشد که مسئله و مسائلی پیدا کند، اما از آنجا که در برنامههای آموزشی ما امکان شناور بودن کم است و دروس اختیاری محدود است، همهی دانشجویان دپارتمان فلسفه باید دروس واحدی را پشت سر بگذارند و این در حالی است که در پژوهش حوزهها و علایق آنها متفاوت است.
طالبزاده: اگر دانشگاه marketing است، فلسفه به چه کار میآید؟
ما وقتی میتوانیم به مسئلهی پژوهش فلسفه در دانشگاه بپردازیم و مسائل مربوط به آن را بهدرستی بفهمیم که یک نظریهای دربارهی دانشگاه داشته باشیم. آیا نظریهای دربارهی دانشگاه داشتهایم؟ دانشگاه در جامعهی ما به چه معنا است؟ در تاریخ دانشگاه نظریات مختلفی شکل گرفته است، زمانی دانشگاه حول مفهوم حقیقت بود و وظیفهاش این بود که حقیقت را در رشتهها و ساحات مختلف بارز کند و افرادی را تربیت کند که به دنبال حقیقت و در تحقیق علمی به دنبال احقاق حق و حقیقت هستند. متأسفانه دانشگاه اکنون تبدیل به بازار و marketing شده است. اینکه رشته چه منافعی برای دانشگاه دارد به این منزله است که دانشگاه نوعی بازار است و در نتیجه در کنار آموزش بحث بورسیه و پردیس و بحث تولید منفعت مطرح میشود. ما باید اول تکلیفمان با دانشگاه مشخص باشد، اگر دانشگاه marketing است، فلسفه به چه کار میآید؟ ارسطو میگوید فلسفه اشرف علوم است، چراکه بیفایدهترین علوم است، زیرا در آن منفعت اقتصادی متصور نیست. ارسطو در سطح بالاتری قضیه را میدید و میخواست بگوید اگر غایتی و منفعتی است فلسفه تشخیص میدهد. اگر در جایی دانشگاه marketing شد، این مسئله هم پشتوانهی فلسفی پشتش است، اگر فلسفه از دست رفت نه marketing و نه احقاق حق معنی دارد. اگر فلسفه را صرفاً بهعنوان یک رشتهی دانشگاهی در علوم انسانی ببینیم، در دیدگاه marketing این رشته زائد است و بهایی به آن داده نمیشود. در علوم انسانی ۴ رشته است که تا حدودی درآمدزایی دارند و مورد توجه هستند و آن حقوق، حسابداری، روانشناسی و مدیریت؛ و دانشجویانی که رتبهی بالا دارند طبعاً در این رشتهها شرکت میکنند. وقتی تفکر جایی برای بروز ندارد و منفعتی در آن دیده نمیشود، نمیتوان انتظار داشت رشتهی فلسفه پررونق باشد.
آزادگان: مشکل اساسی فلسفه در ایران، کم مطالعه کردن اساتید و دانشجویان است
من فکر میکنم در همه جای دنیا همین روال جریان دارد و در دپارتمانهای فلسفه در جاهای دیگر هم حقوق سالیانهی اساتید از دپارتمانهای فنی نسبتاً پایینتر است. به نظر من هم تا حدی درست است، بالاخره در آکادمی هم سرمایهگذاری میشود و به اساتیدی که در آن حوزه و رشته کار میکند پول بیشتری میدهند. از نظر من رتبههای بالا هم در فلسفه وارد میشوند اما تعدادشان کم است و اتفاقاً اینها هستند که فلسفه را جلو میبرند. مشکل اساسی فلسفه در ایران به نظر من کم مطالعه کردن اساتید و دانشجویان نسبت به دانشگاههای دنیا است. درست است که ممکن است وزیر علوم یا رئیس دانشگاه به فکر ما و آکادمی فلسفه نباشد، اما خودمان هم کمکار هستیم. یک دانشجوی دکتری واقعاً روزی چند ساعت مطالعه میکند؟ دانشجوها در دانشگاههای خوب دنیا از صبح تا شب کتاب میخوانند و مقاله مینویسند و اساتید تا دیروقت در اتاقهایشان به کار مشغولند، اما اینجا اینگونه نیست؛ مثلاً در رشتهی برق ممکن است مطالعه آنقدر مهم نباشد، اما در آکادمی فلسفه بدون مطالعه خروجی وجود نخواهد داشت.
مشکل دیگر ارتباط کم و ناچیز اساتید داخل و خارج است، ارتباط ما با دنیا قطع است، در دانشگاههای مهندسی ما این ارتباط با جهان بیشتر است؛ پروژهی مشترک باعث میشود وارد سؤالهایی بشویم که همین الآن در دنیا مطرح است و به دنبال جواب باشیم. نکتهی دیگر در مورد کلاسهای فلسفه است که به نظر من باید بر اساس متون و منابع امروز باشد؛ دانشجو دکتری هنوز وارد سؤال نشده چون سؤالات در مقالاتی است که هماکنون بیرون داده میشوند. مقالات بهروز باید تدریس شود و به دانشجو معرفی شود. مسئلهی ما بهروز شدن و تلاش بیشتر برای بهروز شدن است. استانداردهای آکادمی ما با دنیا هنوز فاصله دارد. به نظر من چنانکه کسی کار مهمی انجام دهد این کار و تحقیق مهم خود را نشان خواهد داد و لازم نیست که رئیس دانشگاه از آن مطلع شود، بلکه تمام دنیا از آن خبردار خواند گشت، مانند کسانی که مدت زیادی کار کردند و خروجیهایشان تأثیرگذار بوده است.
صائمی: از دانشجویان دکتری خود حمایت مالی میکنیم
من یک جوانک تازه از فرنگ برگشتهام و از اوضاع ایران و دانشگاههای آن اطلاع کامل و جامعی ندارم. در دانشگاه من IPM، هر سال دانشجو دکتری گرفته نمیشود، چراکه ظرفیت پیدا کردن کار برای آنها را نداریم، هر ۲ یا ۳ سال، ۶-۵ دانشجو میگیریم. درسهایی که ما برای دانشجویانمان میگذاریم کموبیش مشابه درسهایی است که در دانشگاههای تمام دنیا تدریس میشود و هنگامی که نوبت به پایاننامه میرسد، موضوعات پایاننامهها کموبیش با درسها مرتبط است؛ برای هر پایاننامه استاد مرتبط به کار میگیریم که ممکن است خارج از IPM و حتی خارج از ایران باشد. جدا از این، هنگامی که دانشجویانمان مقاله مینویسند اسم خود را زیر مقالات آنها نمیآوریم. اگر این قانون وزارت علوم است ما افتخار میکنیم که هیچگاه اسم خود را در مقاله، زیر اسم هیچ دانشجویی نگذاشتهایم مگر آنکه مقالهی خود استاد باشد یا در آن سهمی داشته باشد. از دانشجویان دکتری خود حمایت مالی میکنیم. سعی میکنیم که با دنیا ارتباط برقرار سازیم و سمینار و کنفرانس برگزار کرده و سخنران دعوت میکنیم و همچنین دانشجویان خود را برای فرصت مطالعاتی به خارج میفرستیم. بنابراین دانشجویان ما در فضاهای بینالمللی احساس غریبگی نمیکنند و در دانشگاههای دنیا نسبت به همتایان خود احساس عقبماندگی و کمبود نمیکنند و میتوانند با آنها وارد دیالوگ شوند. ما از دانشجوی خود انتظار زیادی داریم و از نظر ما دانشجو باید عالی باشد.
نتیجهگیری بخش اول میزگرد:
سعیدیمهر: باید بین مشکلات عام و مشکلات خاص تفکیک کنیم و به هر دو توجه نموده و برای هر دو به چارهجویی بپردازیم. این بسیار روشن است که دپارتمان فلسفه تابعی از کل نظام دانشگاهی است. من هم با دکتر آزادگان موافق هستم و قبول دارم که در دنیا بین علوم انسانی و علوم پایه و فنی تمایز وجود دارد. در مورد غرب چون نظام آنها سرمایهداری است تا حدی این تمایزها قابل توجیه است، اما در مورد ما با توجه به شعارهای نظام و تأکیدی که بر فرهنگ و اندیشه داریم میطلبد که مانند آنها عمل نکنیم. نکتهی دوم این است که آنها این تمایز را به رسمیت میشناسند، اما در اینجا همه را به یک چوب میرانند؛ این تمایز در ایران شدیدتر و حادتر است.
طالبزاده: در این تردیدی نیست که دانشگاههای بزرگ جهان بزرگ هستند، اما مسئلهی ما چیست؟ باید به مسئله خود بپردازیم، مسئلهی ما این است که فلسفه کجای زندگی ما قرار دارد، این همه فارغالتحصیل فلسفه به چه کار میآید؟
آزادگان: عرفا میگویند اولین قدم در حرکت سیر الی الله، یقظه است، اول باید ما بیدار شویم و بفهمیم که شرایطمان بد است و بعد سعی کنیم که خود را خوب کنیم. حرف من این است که خود را با دانشگاههای دیگر مقایسه کنیم و در main stream فضای فلسفی جهان وارد شویم و بعد از آن تلاش کنیم. سنت مطالعهی زیاد در بین علمای سنتی خودمان هم بوده است و متأسفانه در آکادمی فلسفهی امروز من آن را کم میبینم.
صائمی: حرف من این بود که دانشگاههای دنیا در شرایط خوبی هستند، ما هم میتوانیم، مثلاً همین امروز اساتید و مدیر گروهها تصمیم بگیرند که با این رویه که اسم استاد در مقالهها به طرز ناروایی کنار اسم دانشجو بیاید مبارزه کنند و برای این بجنگند که به دانشجویان دکتری پول بدهند و یا درسهایی را انتخاب کنند که در دانشگاههای جهان در حال تدریس است. اگر از دانشگاههای دیگر استاد دعوت نماییم، این کار عجیب و غریبی نیست.