فرهنگ امروز/علی پایا:[۱]
این مقاله در فصلنامهی مطالعات معرفتی در دانشگاه اسلامی (شماره ۶۳) منتشر شده است. از آنجا که چکیدهی مقاله در فصلنامه بر طبق استانداردهای آن نشریه تنظیم شده است، در این بازنشر، چکیدهی اصلی مورد استفاده قرار گرفته است.
چکیده: [۲]
در مقالهی حاضر پس از ارائهی توضیحات کوتاهی دربارهی تفاوتهای میان علم و تکنولوژی و نیز مشخصههای اصلی مهندسی، جنبههای معرفتشناسانه فقه مورد بررسی قرار میگیرد. نکتهی اصلی مورد توجه مقاله آن است که هرچند دانشوران مسلمان نظیر فارابی و غزالی در طبقهبندیهایشان از علوم، فقه را در مقولهی علوم کاربردی قرار دادهاند، معهذا به نظر میرسد اهمیت این امر از یک منظر معرفتشناسانهی مرتبهدوم چنانکه باید مورد توجه فقها و یا دانشوران مسلمان (و حتی غیرمسلمان) قرار نگرفته است. به نظر میرسد نتیجهی این امر بروز نوعی ابهام در خصوص جایگاه فقه از منظر معرفتشناسانه در خصوص میان فقیهان و احیاناً دیگر دانشوران مسلمان بوده است؛ عموماً از این نکته غفلت شده است که فعالیت فقیهان (با لحاظ شرایطی) نوعی مهندسی به شمار میآید، در عوض، با در نظر گرفتن این نکته که فقها، عالمان دین یا علما تلقی میشدهاند، ظاهراً این تلقی شکل گرفته است که فقیهان، دارندگان نوعی معرفت نظری (دربارهی دین) هستند که نظیر هر معرفت نظری دیگر هدف آن کشف حقیقت عینی دربارهی جنبهای از واقعیت است، واقعیتی که در مورد دین در قالب متن تجلی پیدا کرده است. به نظر میرسد این تلقی ناصواب در تحکیم نقش مسلطی که فقیهان (در قیاس با دیگر صنوف اندیشهوران مسلمان) در حوزههای علمیه و مراکز آموزشی در زیستبوم فرهنگی جهان اسلام پیدا کردهاند خالی از تأثیر نبوده است. مقاله در پی توضیح این نکته است که توجه به اهمیت مهندسی و ارتباط فقه با آن، میتواند از یک سو خطای معرفتی پیشین را تصحیح کند و از سوی دیگر جایگاه و نقش تازه و حائز اهمیتی را برای این حوزه ارائه کند.
فارابی (۲۶۰-۳۳۹) در احصاء العلوم نخستین طبقهبندی تفصیلی از علوم زمان خود را به دست میدهد؛ او دانشهای شناختهشده تا آن هنگام را در ۵ فصل (۸ علم) طبقهبندی کرده است. این فصول پنجگانه (و دانشهای هشتگانه) عبارتند از:
- علم زبان: علم الفاظ، قوانین درست نوشتن، قوانین درست خواندن، قوانین تصحیح شعر
- منطق
- علوم مقدماتی: علم حساب، علم هندسه، علم مناظر (بصریات)، علم نجوم تعلیمی (علم الافلاک)، علم اثقال، علم حیل
- علم طبیعی و علم الهی
- علوم مدنی: اخلاق و سیاست، فقه، کلام
فارابی از فقه با عنوان «صناعت» یاد میکند و با دقتی درخور تحسین توضیح میدهد: «استفاده از آن آدمی را قادر میسازد تا حدود آنچه را واضع شریعت تصریح نکرده است از آنچه حدود و اندازه آنها را صریحاً بیان داشته است، استنباط کند.[۳]»
اما مترجمان فارسی، هیچیک به نکتهی ظریفی که فارابی در نظر داشته است توجه نکردهاند و در ترجمهی متن فارابی، اصطلاح «صناعت» را به «علم» یا «دانش» ترجمه کردهاند؛ بهعنوان مثال مرحوم حسین خدیو جم که متن احصاء را بهصورت کامل به فارسی برگردانده است، عبارت بالا را چنین ترجمه کرده: «صناعت فقه دانشی است ...[۴]»
نویسندهی دیگری متن را چنین خلاصه کرده است: «[فارابی] سپس به علم فقه میپردازد و آن را علم استنباط احکام ناشناخته شرعی از احکام مصرح میداند یا دانشی که با آن میتوان از احکام شناختهشدهی شریعتی به احکام نامصرح فرعی رسید.[۵]»
جالبتر آنکه شارحان عرب احصاء نیز واژه صناعت را به علم تفسیر کردهاند؛ بهعنوان مثال دکتر عثمان امین که چاپ منقح احصاء را در قاهره در ۱۹۴۸ منتشر کرده است در شرح واژه صناعت مینویسد: متقدمین لفظ «صناعت» را به معنایی موسعتر از آنچه ما امروز به کار میبریم استفاده میکردند.[۶] او سپس از محمد علی تهانَوی دانشمند هندیتبار سدهی دوازدهم هجری صاحب کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم تعریف ذیل را میآورد:
صناعت در عرف عامه عبارتست از علمی که به مدد ممارست و ورزیدن عملی حاصل میشود، نظیر درزیگری و بافندگی که حصولش متوقف بر ممارست و ورزیدن است. صناعت در عرف خاصه علمی است منوط به چگونگی (کیفیت) عمل؛ و مقصود از این عمل خواه آن است که به مدد ورزیدن و تمرین حاصل میشود، مانند درزیگری و امثال آن، خواه چنین نباشد، مانند علم فقه و منطق و نحو و حکمت عملی و امثالهم، از آنچه که در تحصیل آن نیازی به تمرین و ممارست نیست؛ و گاه صناعت را تعبیر کنند به هر علمی که شخص در آن چندان ممارست ورزد که آن علم پیشهی او شود... و ابوالقاسم در حاشیه مطول میگوید: صناعت نام هر علمی است که از تمرین بر عمل حاصل میشود و گاه از آن به ملکه و قابلیتی تعبیر میشود که به مدد آن توانایی بر به کار بردن موضوعاتی برای غرضی از اغراض که برحسب امکان از روی بصیرت صادر شده باشد، حاصل میشود؛ و مقصود از موضوعات آلاتی است که در آن آلات تصرفاتی میشود، خواه آن آلات خارجی باشد نظیر درزیگری، خواه ذهنی نظیر استدلال و اطلاق صناعت بر این معنی شایع است و اطلاق آن بر مطلق ملکهی ادراک نیز بلااشکال است؛ و برخی گفتهاند صناعت ملکهای است نفسانی که افعال اختیاری از آن صادر میشود بدون رویّت و فکر.[۷]
عثمان امین در ادامه، قول ابنسینا را در رسالههای نجات و اقسام علوم عقلی نقل میکند:
علم طبیعی صناعتی نظری است و برای هر صناعت نظری موضوعی از امور وجودی یا وهمی موجود است که این علم در آن و لواحق آن نظر میکند (نجات چاپ مصر ص ۱۵۸) و ابنسینا همچنین میگوید: حکمت، صناعتی نظری است که آدمی از آن در تحصیل آن چیزی استفاده میکند که ... [موجب میشود] کمال پیدا کند و به عالمی عقلی مشابه عالم موجود تحول یابد و در آخرت به سعادت نهایی نایل شود و اینهمه بهحسب طاقت انسانی (رسالهی اقسام علوم عقلی)[۸].
غزالی نیز در جلد اول احیاء علوم دین که به علم اختصاص دارد، پس از تقسیمبندی علوم به فرض یا واجب عینی و فرض (یا واجب) کفایی و سپس معرفی یک تقسیمبندی دیگر، یعنی تقسیم علوم به شرعی و غیرشرعی، علوم غیرشرعی را به محمود و مذموم و مباح قسمت میکند و علوم شرعی را به دو قسم محمود و مذموم.[۹] وی آنگاه توضیح میدهد که علوم شرعی محمود به ۴ قسمت تقسیم میشوند: اصول، فروع، مقدمات و متتمات؛ و در ادامه و در توضیح «فروع» مینویسد: «قسم دوم فروع است و آن از اصول مفهوم شود، نه به موجب الفاظ آن، بل به معانیای که عقل بر آن متنبه شود و به سبب آن فهم اتساع پذیرد تا از لفظ ملفوظ و غیر آن مفهوم شود... و این دو گونه است: یکی آنچه به مصالح دنیا تعلق دارد و فن فقه جامع آن است و فقها متکفل آنند و ایشان از علمای دنیایند و دوم آنچه به آخرت تعلق دارد و آن علم احوال دل و اخلاق ستوده و نکوهیدهی آن است ...[۱۰]»
آنگاه در توضیح دنیوی بودن فقه در قالب یک پرسش و پاسخ فرضی چنین میآورد:
اگر گویی چرا فقه را به علم دنیا و فقها را به علمای دنیا پیوستی، پس بدان که حق تعالی ... دنیا را توشهی معاد آفرید [تا فرزندان آدم] آنچه را شاید از توشه بگیرند؛ پس اگر به عدل گرفتندی، خصومتها منقطع شدی و فقها معطل ماندندی ...
... ولَعَمری که فقه به آخرت هم تعلق دارد و لکن نه به نفس خود بل بهواسطهی دنیا، چه دنیا مزرعهی آخرت است و دین تمام نشود مگر به دنیا.[۱۱]
نمونههایی که ذکر شد نشان میدهد که اندیشهوران مسلمان از این نکته که فقه به علوم نظری تعلق ندارد مطلع بودند. بااینحال، به نظر میرسد اهمیت این نکته چنانکه باید و علیرغم تأکید فلاسفه، متکلمان و مفسران و عرفای مسلمان بر نقش رویکردهای غیرفقهی در فهم پیام اصلی اسلام، بر بسیاری از فقها (و احیاناً غیرفقیهان) روشن نبوده است. به نظر میرسد این امر تا اندازهای (و بهعنوان یک عامل در کنار عوامل دیگر که عموماً برخلاف این عامل، غیرمعرفتی هستند) در اعطای یک نقش محوری به فقه در زیستبوم فرهنگ سنتی جهان اسلام سهم داشته است. یکی از نتایج رشد فراگیر فقه، تنگ شدن جا برای رشد موزون رشتهها و قلمروهای معرفتی در فرهنگ اسلامی بوده است.
از آنجا که دربارهی جنبههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعیای که به رشد فراگیر فقه در زیستبوم فرهنگ سنتی در جهان اسلام منجر شد تا حدودی پژوهش انجام شده است،[۱۲] در مقالهی حاضر صرفاً به جنبههای معرفتی مربوط به شناخت نادرستی که در خصوص تشخیص جایگاه فقه رخ داده است پرداخته میشود.
در آنچه در پی میآید ابتدا به اختصار به تفاوتهای میان علم و تکنولوژی پرداخته میشود و این نکته توضیح داده میشود که فقه به تکنولوژی تعلق دارد نه به علم؛ سپس در خصوص مشخصههای اصلی مهندسی بهعنوان یکی از شعبههای اصلی تکنولوژی، توضیح داده میشود؛ آنگاه به اختصار بدین نکته پرداخته میشود که آنچه اصطلاحاً «علوم کاربردی» نامیده میشود به علم تعلق ندارد، بلکه نوعی تکنولوژی است. بخش چهارم مقاله به بیان ویژگیهای فقه و توضیح این نکته اختصاص دارد که فقه نه چنانکه بسیاری از فقها میپندارند «علم» است و نه آنگونه که احیاناً در برخی از دستهبندیهای علوم «علم کاربردی» ذکر شده است، بلکه در میان شعبههای تکنولوژی، فقه از همه به مهندسی نزدیکتر است. در بخش آخر مقاله برخی از نتایج و تبعات تصحیح جایگاه معرفتشناسانه فقه مورد اشاره قرار میگیرد.
- علم (معرفت) و تکنولوژی[۱۳]
علم (معرفت) و تکنولوژی هر دو برساختهی آدمیانند، اما علیرغم ارتباط بسیار نزدیکی که با یکدیگر دارند تفاوتهای اساسی میان آن دو برقرار است، عدم توجه به این تفاوتها میتواند به اشتباهات معرفتی و نظری منجر شود؛ علم (معرفت) به نیازهای معرفتی آدمیان پاسخ میدهد. تکنولوژیها از همه انحائشان دو کارکرد اصلی دارند. شماری از تکنولوژیها به نیازهای غیرمعرفتی آدمیان پاسخ میدهند؛ کفش، اتومبیل، غذا، بازی فوتبال ... از این زمرهاند. شماری دیگر بهمنزلهی ابزار در تکاپوهای معرفتی کمک کار واقع میشوند، هرچند که خود هیچگاه معرفت به شمار نمیآیند؛ عینک، کتاب، تلسکوپ، کامپیوتر ... از این زمرهاند. برخی تکنولوژیها نیز هستند که هر دو کارکرد را توأمان دارند؛ تلفنهای همراه با قابلیتهای متعددی که برایشان فراهم شده است، رسانههای رادیو و تلویزیون، از این زمرهاند.
علم (معرفت) همواره در قالب گزارههایی که گمانهزنانه دربارهی واقعیت برساختهایم عرضه میشود، خصلت گمانهزنانه دعاوی علمی (معرفتی) همواره با آنها باقی میماند. گمانهزنیها به دو صورت برای ما معرفت به بار میآورند: سلبی و ایجابی. معرفت ایجابی مجموعهی آن دسته از گمانهها دربارهی واقعیت است که در مصاف با واقعیت ابطال شدهاند؛ این دسته از گزارهها به ما میآموزند که واقعیت چگونه نیست، بهعنوان مثال، اکنون میدانیم که زمین در مرکز منظومهی شمسی جای ندارد، «آل» عامل سرِ زا رفتن زائو نیست، بروز صاعقه برخلاف تصور یونانیان باستان معلول خشم خدایان المپنشین به شمار نمیآید. معرفت ایجابی مجموعهی آن دسته از گمانه دربارهی واقعیت است که تاکنون و علیرغم بهترین کوششهای ما برای ابطال کردنشان، ابطالنشده باقی ماندهاند؛ این دسته از گمانهها تا زمانی که ابطال نشوند و یا گمانه فراگیرتر و تبیینکنندهتری جای آنها را نگیرد، به نحو موقت معرفتی دربارهی واقعیت به ما ارائه میدهند، بهعنوان مثال، بر اساس بهترین گمانههای علمی کنونی چنین میپنداریم که پیوستار زمان-مکان آنگونه است که نظریهی نسبیت توضیح میدهد، ژنها عامل انتقال صفات وراثتی به شمار میآیند، زیستبومهایی که از تنوع عاری شوند در برابر تحولات غیرمترقبه آسیبپذیرتر از زیستبومهایی هستند که از تنوع گونهها برخوردارند.
هدف نهایی همهی تکاپوهای معرفتی دستیابی به تصویری حقیقی از واقعیت است. صدق یا حقیقت عبارت است از انطباق دعاوی معرفتی با واقعیت. هدف تکاپوهای تکنولوژیک پاسخگویی به نیازهای کاربران است و بنابراین صبغهای عملگرایانه دارد.
دعاوی معرفتی واجد شأن کلیت هستند، علم به جزئیات تعلق نمیگیرد؛ کلی بودن دعاوی علمی بدین معنی است که در ظرف و زمینههای متنوع واجد اعتبار یکسانند. تکنولوژیها اما به ظرف و زمینهها حساسند، نمیتوان تکنولوژیهایی را که برای یک ظرف و زمینهی خاص طراحی شدهاند بدون دستکاریهای مناسب در ظرف و زمینههای دیگر به کار گرفت؛ لباسی که میتواند از افراد در گرمای قارهی آفریقا محافظت کند برای محافظت از آنان در قطب شمال یا در کرهی ماه مناسب نیست.
دعاوی معرفتی عینیاند، یعنی در حیطهی عمومی قابل دسترس و قابل ارزیابی نقادانهاند؛[۱۴] معنای عینی بودن دعاوی معرفتی چیزی جز این نیست. هرچند اشخاص در ذهن و ضمیر خود (که به اصطلاحی که عقلگرایان نقاد توضیح میدهند حیطهای از واقعیت است که «جهان ۲» نامیده میشود) احیاناً میتوانند واجد «معرفت» دربارهی واقعیت باشند، اما از آنجا که این «معرفت» نه دسترسپذیر و نه نقدپذیر در حیطهی عمومی است، در خصوص صدق یا کذب آن نمیتوان نظر داد. بارقههای بصیرت، شهودها، درخششهای الهام و نظایر آن، همگی به «جهان ۲» تعلق دارند و معرفت (علم) محسوب نمیشوند؛ این قبیل امور در زمره تجربههای شخصیاند، تجربههای شخصی همگی از سنخ امور وجودیاند، یعنی به مقولهای متفاوت از مقولهی معرفت تعلق دارند؛ تنها هنگامی که این تجربهها در قالب زبان و مفاهیم بازسازی شوند، به حیطهی دعاوی معرفتی ورود مییابند. نکتهای که گفته شد، عیناً در مورد آنچه که «علم حضوری» نامیده میشود نیز صادق است. «علم حضوری» اساساً علم نیست بلکه یک تجربهی وجودی است؛ بازسازی آن در قالب زبان و مفاهیم (البته) «عین» تجربهی زیسته اصلی نیست.
تجربههای شخصی که محصول درگیر شدن شخص با مسائل اصیل هستند، چنانکه عقلگرایان نقاد توضیح میدهند، برای رشد معرفت ضروریاند؛ این قبیل تجربیات به غنی شدن جهان ۲ شخص کمک میکنند و جهان ۲ غنی شده در مظان آن قرار میگیرد که گمانهها و حدسهای دقیقتری بهعنوان راهحل مسائل مورد نظر ارائه دهد، این راهحلها پس از ورود به حیطهی عمومی (جهان ۳) میتوانند بهمنزلهی معرفت سلبی یا ایجابی در انبارهی معرفتی آدمیان درج گردند.[۱۵] در غیاب تجربههای شخصی یا زیستهی غنی، رشد معرفت متوقف میگردد.
هرچند همهی دانشمندان از پیشینههای زبانی و فرهنگی و ارزشی خاص برخوردارند و به سنتها و تاریخهای معین تعلق دارند، اما در تکاپو برای ارائهی تصویری حقیقی از واقعیت میکوشند تأثیر این قبیل پیشزمینههای فکری و دیگر انواع پیشداوریها و تعصبها و گرایشهای فکری را از گمانهها و حدسهایی که برای فراچنگ آوردن جنبههای معینی از واقعیت که با آن بهعنوان «مسئله» درگیرند، بکاهند؛ این امر از رهگذر گفتوگوی نقادانه با دیگران در حیطهی عمومی امکانپذیر میشود؛ علم به این اعتبار میکوشد عاری از تأثیر ارزشها[۱۶] باشد، درحالیکه عاری از تأثیر ارزشها بودن برای علم یک ضرورت است، در مورد تکنولوژیها هرچه با ذوق و سلیقه و ارزشهای مورد نظر کاربران هماهنگتر، میزان مقبولیتشان بیشتر.
تکاپوهای تکنولوژی به مدد آنچه که مهارت شخصی و با نوعی کژسلیقگی، «معرفت ضمنی[۱۷]» نامیده میشود، تسهیل میشود، این نوع مهارتها تنها تا حدودی قابل انتقال به حیطهی عمومیاند، بهعنوان مثال، میتوان فنون آشپزی، شنا کردن، رانندگی ... را در کتابچههای راهنما به علاقهمندان توضیح داد، اما «هزاران نکته باریکتر ز مو» در این فنون نهفته است که تنها با تمرین و ممارست احیاناً میتوان بدانها تسلط یافت و تازه در این زمینه نیز استعداد افراد یکسان نیست و برخی بهتر از دیگران از خود قابلیت و توانایی در این عرصهها پیدا میکنند.
علم (معرفت) چنانکه اشاره شد به نحو انباشتی بسط مییابد. تجربهها و راهحلها و نظریهها همگی در جهان ۳ محفوظ میمانند (در حدی که توان آدمیان است) و مورد استفاده نسلهای بعد قرار میگیرند. مهارتهای تکنولوژیک و نیز چموخمهایی که در کار ساخت و ابداع دستگاهها و سیستمها به کار گرفته شده است عموماً از چنین ویژگیای برخوردار نیستند؛ با ظهور تکنولوژیهای تازهتر و از دور خارج شدن تکنولوژیهای قدیمی، مهارتهای مربوط به بهکارگیری آنها نیز به نسلهای بعد منتقل نمیشود و از آنجا که این مهارتها تنها در نزد افراد و اشخاص موجود است و قابل انتقال به جهان ۳ نیست، با درگذشتن این افراد، مهارتها نیز به همراه آنها از میان میروند.[۱۸]
معیار پیشرفت در علم (معرفت) نزدیکتر شدن به روایتی حقیقیتر از واقعیت است؛ اما در تکنولوژی معیار پیشرفت، موفقیت در حل مسائل عملی است، هرچه بازده کار در این زمینه بالاتر، تکنولوژی مورد نظر، «پیشرفتهتر». البته به این نکته باید توجه داشت که همچنانکه در علم (معرفت) داور نهایی برای داوری دربارهی دعاوی معرفتی، خودِ واقعیت است، در تکنولوژیها نیز اگرچه در بدو امر، ملاحظات عملگرایانه مدنظرند، اما موفقیت در احراز این ملاحظات نیز در نهایت متکی به تن دادن به ضوابطی است که واقعیت تحمیل میکند. پل یا هواپیما یا کامپیوتری که با شرایط واقعی انطباق نداشته باشد، نمیتواند کارکرد مورد نظر را با بازده مناسب ارائه دهد. فلاسفهی عقلگرای نقاد توضیح میدهند که معیار نهایی صدق تطابقی، معیار اصلی مقبولیت دیگر رویکردها به صدق (ازجمله رویکردهای پراگماتیستی) محسوب میشود.[۱۹]
تکنولوژیها برخلاف ادعای فیلسوفانی نظیر هایدگر فاقد ذاتند، آنها تنها واجد کارکرد هستند، همین کارکردها موجب تمییز تکنولوژیهای مختلف از یکدیگر میشود. کارکردها متناسبند با نیازهای کاربران و پاسخگو بدان نیازها هستند، کارکردهای یک ماشین لباسشویی با کارکردهای یک تلویزیون تفاوت دارد، کاربران میتوانند برحسب نیاز خود (و در حد ظرفیتهایی که تکنولوژیها واجدند) در کارکردهای آنها تغییر دهند و برخی از آنها را حذف کنند و کارکردهای تازهای بدانها بیفزایند، بهعنوان مثال، اتومبیلهای جدید در قیاس با اتومبیلهای نخستین واجد کارکردهای تازهای از قبیل بالشتک هوا، سیستم اتوماتیک بالابر شیشه، کمربند ایمنی و ... شدهاند. کاربران میتوانند با ابتکار شخصی کارکردهایی به تکنولوژیها بیفزایند که در زمرهی کارکردهایی نبوده است که طراحان اولیه برای آنها در نظر گرفته بودهاند و یا به طور متعارف به آنها اِسناد داده میشده است. دو نمونهی جالب توجه در این زمینه (که البته مشتی نمونه خروارند، زیرا در هر لحظه در نقاط مختلف دنیا کاربران مستمراً در کار «تنظیم و دستکاری» در تکنولوژیهای موجود برای رفع نیازهای عاجل خود هستند) مثالهای ذیلند:
نمونه نخست ابتکار دو سرباز یمنی است در استفاده از مسلسل کلاشنیکف برای انتقال برق از باتری یک اتومبیل به باتری یک اتومبیل دیگر و راهاندازی دومی. ابتکار دوم متعلق به یک مکانیک برزیلی است در تبدیل بطری پلاستیکی آب نوشیدنی به لامپ روشنایی با توان حدود ۵۰ وات صرفاً با استفاده از نور خورشید.[۲۰]
کارکردهای تکنولوژیها تنها برای کسانی قابل استفادهاند که در جهان معنایی ناظر به آن کارکردها که ابداعکنندگان مدنظر داشتهاند، شریک باشند، بهعنوان مثال، یک تلفن همراه پیشرفته که دارای قابلیتهای متنوع از پیامرسانی، نمایش ویدیو، ارائهی اطلاعات روی شبکهی اینترنت، ردیابی مکانی و ... است، برای یک بومی ساکن جنگلهای آمازون که هیچگاه چنین دستگاهی را ندیده است، واجد همان ظرفیتهایی نیست که برای یک کاربر مدرن قابل دسترس است.
شناخت واقعیت در گرو شناخت قوانین بنیادین حاکم بر آن هستند، قوانینی که بر پدیدارهای جزئی (اعم از پدیدارهای طبیعی یا برساختهی آدمیان) حاکمند، قوانین پدیدارشناسانه یا تکنولوژیک نامیده میشوند؛ این قبیل قوانین (با ملاحظاتی) از قوانین بنیادین قابل استنتاج هستند.[۲۱]
مهندسی[۲۲]
مهندسی، با همهی تنوعی که در زیرمجموعههای آن به چشم میخورد به حوزهی فراخ تکنولوژی تعلق دارد. مهندسی اما با دیگر تکنولوژیها نظیر حسابداری، مدیریت هتل، رانندگی اتوبوس، ادارهی شهر، نانوایی، فروشندگی و ... تفاوت دارد. مهندسی با «علم کاربردی[۲۳]» نیز احیاناً نباید یکسان گرفته شود. در این خصوص دو نکته باید توضیح داده شود، نخست آنکه «علم کاربردی» برخلاف آنچه از عنوان غلطانداز آن احیاناً به ذهن متبادر میشود، اساساً علم نیست، بلکه نوعی تکنولوژی است. علم با کاربرد سروکار ندارد، بلکه صرفاً معطوف به شناخت است. مارکس که میگفت «فلاسفه عالم را به شیوههای گوناگون تفسیر کردهاند، نکته اما در تغییر آن است»، فلسفه را با تکنولوژی خلط کرده بود.
نگاهی ولو گذرا به تاریخ اندیشه روشن میسازد که معانیای که با ۳ واژهی «تکنولوژی»، «مهندسی» و «علم کاربردی» همراه شده در طول زمان دستخوش تغییرات اساسی شده است. به گفتهی اریک شاتزبرگ «تکنولوژی از کلمهی یونانی تِخنه[۲۴] گرفته شده است که به همراه معادل لاتینی آن یعنی آرس[۲۵] دربرگیرندهی فعالیتهای مختلف از فن خطابه و بیان تا نجاری و از پزشکی تا مجسمهسازی است.»[۲۶] اصطلاح «علم کاربردی» آنگونه که رابرت باد توضیح میدهد «بهوسیلهی ساموئل کالریچ در ۱۸۱۷ و بهعنوان معادلی برای واژهی آلمانی مصطلح کانت angewandte Wissenschaft جعل شده بود.[۲۷]» واژهی «مهندسی» نیز تاریخچهای سرشار از افت و خیز دارد؛ در زبان انگلیسی واژهی «علوم مهندسی[۲۸]» (احتمالاً بهمنزلهی معادلی برای واژهای آلمانی با همین مضمون)[۲۹] از نیمهی دوم قرن نوزدهم رواج یافت، اما معنای آن از آن زمان تاکنون تغییر زیادی کرده است.[۳۰]
جوزف آگاسی معتقد است علم کاربردی آن نوع فعالیت عملی است که به مدد آن امکان تحقق عملی یک طرح با استفاده از محاسبات مبتنی بر دانستههای علمی روز ارزیابی میشود و به اصطلاح دربارهی آن «محاسبات امکانسنجی»[۳۱] به انجام میرسد.[۳۲] بهعبارتدیگر، متخصص «علم کاربردی» این نکته را مشخص میسازد که آیا یک مسئلهی خاص را میتوان بهعنوان نتیجهی یک قانون پدیدارشناسانه یا تکنولوژیک و با استفاده از شرایط اولیه و مرزی مناسب استنتاج کرد یا نه؟ این استنتاج مشخص میسازد که آیا «علیالاصول» میتوان مسئله را با استفاده از قانون مورد نظر حل کرد یا نه؟ اگر مسئله «قابل حل» باشد، آنگاه تبدیل این راهحل «علیالاصول» به نتیجهی واقعی و بیرونی وظیفهی مهندس است.
بهعنوان مثال، یک دانشمند نظری به نام جان هیگز در دههی ۱۹۶۰ با بهرهگیری از محاسبات نظری و مدلهای ریاضی وجود یک ذرهی بنیادین را (که به نام خود او بوزون هیگز نامیده شد) پیشبینی کرد. «دانشمندان کاربردی» که در واقع نوعی تکنولوژیست (یا دانشمند متعارف به تعبیر تامس کوهن به شمار میآیند، با انجام محاسباتی نشان دادند برای ردیابی این ذره در روی زمین، به چه نوع شتابدهندهای و با چه تراز انرژی نیاز است. ساخت این شتابدهنده اما به همت گروههای مختلف از مهندسان سازه، الکترونیک، برق فشار قوی، کامپیوتر، مخابرات و ... آن هم طی یک زمان نسبتاً طولانی امکانپذیر شد.[۳۳]
فعالیت مهندس (در بسیاری از موارد) فعالیتی متکی به پیروی از قواعد نیست، بلکه در گرو ارائهی ابتکارات بدیع برای رفع مشکلاتی است که در هر قدم ممکن است در عمل پدید آید؛ یک نمونه در این زمینه بهوسیلهی خانم نانسی کارترایت فیلسوف علم عرضه شده است. خانم کارترایت توضیح میدهد که چگونه مراحل طراحی یک آمپلیفایر و ساخت یک آمپلیفایر که بتواند بهخوبی به انتظاری که از آن میرود پاسخ دهد، با یکدیگر تفاوت دارند.[۳۴] مهندس میباید در نمونهای که بر اساس محاسبات متکی به قوانین تکنولوژیک ساخته شده است دستکاریهایی ابتکاری انجام دهد که دستگاه بتواند به نحو مناسب کار کند. نمونه دیگری که میتوان ذکر کرد کار ساختن اپرای مشهور شهر سیدنی در استرالیاست؛ زمانی که طراح دانمارکی این بنا (یورن ابرگ اوتزن[۳۵]) در سال ۱۹۵۸ طرح خود را ارائه کرد، محاسبات امکانسنجی را در آن بر اساس قوانین پدیدارشناسانه (تکنولوژیک) مهندسی سازه به انجام رسانده بود. ساختن بنا که بهوسیلهی شرکت مهندسی «سیویل و سیویک[۳۶]» به انجام رسید، ۱۵ سال به طول انجامید و طی آن مهندسان شرکت ناگزیر شدند هزاران ابتکار بدیع برای تحقق عملی طرح ارائه دهند که هیچیک در هیچ کتاب مهندسی سازه به چشم نمیخورد.[۳۷]
مهندسان در دوران تحصیل با برخی از جنبههای علم نظری که با فعالیتهای آنان مرتبط است آشنا میشوند، آنگاه به کسب آن نوع توانایی برای حل مسئله میپردازند که به رشتهی مهندسی خاص آنان ارتباط دارد. از آنجا که همهی مسائلی که مهندسان باید حل کنند از نوع عملی است، «دانش و اطلاع» مهندس نیز با دانش نظری محض تفاوت دارد. پارهای از آنچه مهندسان «میدانند» از معرفت نظری «قابل استنتاج» است، این استنتاج (چنانکه پیشتر اشاره شد) مستقیم و سرراست نیست. کتابهای مهندسی سرشار ازاینقبیل «استنتاجات» است که از آنها میتوان برای طراحی سیستمهایی که راهحلهای خاص برای مسائل عملی خاص به شمار میآیند، استفاده کرد. این بخش از «دانش» مهندسی ناظر به محتوایی است که میتوان به آن نام «قوانین پدیدارشناسانه یا تکنولوژیک» داد؛ این قوانین که از قوانین بنیادین علوم «قابل استنتاجند»، به تنهایی برای «حل» مسائلی که مهندسان با آن مواجهند کفایت نمیکنند. یک مهندس خوب برخوردار از شمّی است که به وی امکان میدهد دانش نظری و اطلاعات مربوط به قوانین پدیدارشناسانه یا تکنولوژیک را با آنچه که در طول زمان از رهگذر تجربههای عملی فراچنگ آورده است به گونهای بدیع برای حل مسائل عملی ناظر به ظرف و زمینههای خاص به کار گیرد. از آنجا که شمار ظرف و زمینهها و تنوع آنها بسیار زیاد است، انطباق همهی آموختههای مهندسی با شرایط متنوع امری نیست که به نحو مکانیکی و بر اساس پیروی از قواعد امکانپذیر باشد.
این نوع توانایی مهندسان را گیلبرت رایل «دانستن چگونگی انجام کارها»[۳۸] لقب داده است و آن را با معرفت دانشمندان نظری که ناظر به «دانستن چرایی امور»[۳۹] است در تقابل قرار میدهد.[۴۰] هربرت سایمن تفاوت میان دانش نظری و فعالیت مهندسی را اینگونه صورتبندی کرده است: «درحالیکه دانش نظری با این نکته سروکار دارد که امور چگونهاند، مهندسی به اینکه چگونه باید باشند توجه دارد.»[۴۱]
چگونگی انجام کارها (که نباید آن را با دانش مربوط به اینکه امور چگونهاند خلط کرد) را میتوان تا اندازهای با استفاده از کتابهای راهنمای عمل نظیر کتابهای آشپزی یا رانندگی و نظایر آن تعلیم داد؛ بخشی از آن نیز در قالب رابطهی شاگردی-استادی بهصورت مستقیم بهوسیلهی استاد به شاگرد تعلیم داده میشود؛ مثلاً آموزش سازها یا آموزش چگونگی بالا و پایین بردن صدا در آواز خوانی، یا آموزش بهترین شیوهی آجرچینی در کار بنایی و نظایر آن. همهی افراد (خواه مهندس و خواه غیرمهندس) تا اندازهای از این نوع مهارت و قابلیت برای انجام کارهای عملی برخوردارند، هرچند که استعداد افراد در این زمینه یکسان نیست. این نوع مهارت و قابلیت رابطهی مستقیمی با میزان هماهنگی میان دست (بدن) و مغز (ذهن) شخص دارد؛ درعینحال این مهارت تا اندازه زیادی از رهگذر دستوپنجه نرم کردن با مسائل واقعی فراچنگ آورده میشود. اما در این زمینه، همانگونه که گذشت استعدادهای فطری و بالقوه اشخاص نیز (که به طور ژنتیکی در افراد درج میشود) تأثیر زیادی دارد. در حوزهی مهندسی، یک مهندس توانا با ترکیب استعداد جبلی خود با مهارتی که از رهگذر تجربههای زیسته و تعلیم استاد و دانش نظری فراهم آورده است، قابلیتی را برای «دیدن» راهحل مسائل عملی در قلمرویی که با آنها از پیش آشناست، هرچند در ظرف و زمینههای تازهای با آنها مواجه میشود، بسط داده است.
یک مهندس انگلیسی، جی. اف. سی راجرز حرفهی مهندسی را اینگونه تعریف میکند:
مهندسی به رویهای اشاره دارد مشتمل بر سازماندهی طراحی و ساخت و [بهکارگیری] هر نوع مصنوع یا برساختهای که جهان فیزیکی اطراف ما را به گونهای تغییر میدهد که به برخی از نیازهای شناختهشدهی ما پاسخ دهد.[۴۲]
بر طبق تعریف بالا، وظیفهی اصلی مهندس عبارت است از سازماندهی -در معنای ایجاد و ابداع طرحهای مورد نظر در پاسخ به مسائل معین (مرحلهی طراحی و برنامهریزی) - فرایند تبدیل طرحهای مورد اشاره به محصولات و مصنوعات نهایی (مرحلهی ساخت) و بهکارگیری این برساختهها در پاسخگویی به نیازهای افراد (مرحلهی کاربرد). [۴۳]
برخی از نویسندگان با ابتنا به تمایزی که تامس کوهن میان «علم متعارف» و «علم انقلابی» برقرار ساخته است،[۴۴] میان «تکنولوژی متعارف» و «طراحی متعارف» از یکسو و «تکنولوژی انقلابی» و «طراحی ریشهای و رادیکال» از سوی دیگر تفاوت گذاردهاند.[۴۵] تامس کوهن علم متعارف را بهمنزلهی «یک فعالیت حل معما»[۴۶] تلقی میکرد. مقصود وی آن بود که علم متعارف نوعی فعالیت «روی غلتک افتاده و روالیافته»[۴۷] است که در آن راهحلهای مسائل مشخص با تکیه به الگوهای معین به شیوهای متکی به قاعده و بر اساس پیروی از گامهای مشخص که همگی در پارادایم معینی که علم متعارف بدان تعلق دارد تعریف شدهاند، به انجام میرسد.[۴۸] در برابر، «علم انقلابی» به دورههای خاصی ارجاع دارد که در آن تحولات اساسی نظری رخ میدهد و تغییر در پارادایم غالب به وقوع میپیوندد. از توضیح بالا روشن میشود که در رویکرد تامس کوهن، علم، به تکنولوژی تقلیل مییابد.
ادوارد کنستانت «تکنولوژی متعارف» را بهمنزلهی «آنچه که جوامع تکنولوژیک معمولاً انجام میدهند، مشتمل بر بهبود بخشیدن به سنت تکنولوژیک پذیرفتهشده و یا راهحلهای ارائهشده بهوسیلهی آن، تحت شرایط سختگیرانهتر جدید» تعریف میکند.[۴۹] والتر وینسنتی نیز با الهام از این تعریف، «طراحی متعارف» را اینگونه تعریف میکند: «آن نوع طراحی که در تکنولوژی متعارف مرسوم است. مهندسی که با این نوع طراحی سروکار دارد، از آغاز میداند که دستگاههای مورد نظر چگونه کار میکنند و ویژگیهای متعارف آنها چیست.»[۵۰] از سوی دیگر طراحی ریشهای یا انقلابی بهکلی متفاوت است. «در طراحی انقلابی، اینکه دستگاه یا سیستم مورد نظر چگونه باید شکل بگیرد یا حتی اینکه چگونه کار میکند، تا حد زیادی ناشناخته است. طراح هیچگاه با چنین دستگاه یا سیستمی سروکار نداشته است ... مسئله برای او عبارت است از طراحی چیزی که به گونهای کار کند که ضمان کافی برای تحولات آتی فراهم آورد.» [۵۱]
طراحی متعارف یک فعالیت تطوری است. بهبودبخشیها به طرحها و راهحلهای موجود به شیوهای تدریجی پدیدار میشود. تحولات تدریجی در محیط که از راه آوندهای محیطی جذب میشوند اندک اندک زمینه را برای تغییرات ظریف بعدی در راهحلها و دستگاههای موجود هموار میسازند. باید تأکید کرد که در حوزهی طراحی متعارف و تکنولوژی متعارف نظیر علم متعارف، بخش اعظم آنچه که هرروزه صورت میپذیرد به قلمرو «علم کاربردی»، تکنولوژی و مهندسی تعلق دارد. بهعبارتدیگر «بهازای هریک مهندس طراح نوآور، هزاران مهندس طراح متعارف وجود دارند که تکنولوژیهای موجود را ترکیب میکنند و این ترکیبها را مورد آزمایش قرار میدهند و تا اندازهای دستکاری میکنند و کارکردشان را بهبود میبخشند تا بالاخره به راهحلهای رضایتبخش برای مسائل مورد نظر دست یابند.»[۵۲]
ادامه دارد....
[۱] . مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور، دانشکده مطالعات اجتماعی، علوم انسانی و زبانها، دانشگاه وستمینستر و کالج اسلامی لندن
[۲] . تشکر و قدردانی
روایت اولیهای از این مقاله در اختیار شماری از دوستان همدل قرار داده شد و از نظرات اصلاحی آنان در تکمیل متن کنونی بهره گرفته شد. نگارنده بر خود لازم میداند با ذکر نام این عزیزان (محمدمهدی مجاهدی، محمد سمیعی، یاسر میردامادی، علی پروین، عیسی جهانگیر، عارف عبدالحسین، مهدی باقی، محمد اسماعیل، محمدرضا تجری، علیرضا بوجانی) از بذل محبت آنان سپاسگزاری کند. هرچند که مسئولیت هر خطای احتمالی صرفاً بر عهدهی خود اوست. برخی از گفتوگوهایی که در خصوص این موضوع با تنی چند از دوستان صاحبنظر صورت گرفته، حجم قابل ملاحظهای یافته است و دربردارندهی نکاتی درخور توجه است که به روشن شدن بیشتر موضوع کمک میکند. به خواست خداوند، احیاناً در آینده این گفتوگوها نیز در قالبی مناسب به حیطهی عمومی ارائه خواهد شد.
[۳] . «و صناعة الفقه -هي التي بها يقتدر الإنسان على أن يستنبط تقدير شيء مما لميصرح واضع الشريعة بتحديده على الأشياء التي صرح فيها بالتحديد و التقدير.» احصاء العلوم، ویرایش عثمان امین، انتشارات دار بیبلیون، پاریس، ص ۸۷.
[۴] . احصاء العلوم، ترجمه حسین خدیو جم، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم، ۱۳۶۴، ص ۱۱۳.
[۵] . «احصاء العلوم و التعریف باغراضها»، معرف: رشنوزاده، بابک، کتاب ماه علوم و فنون، آذر ۱۳۸۹ - شماره ۱۳۲، ص ۴۹ ا
[۶] . احصاء العلوم، ترجمه عثمان امین، ص ۱۳۹
[۷] . احصاء العلوم، عثمان امین، ص ۱۳۹ (ترجمه از لغتنامه دهخدا)
[۸] . احصاء العلوم، عثمان امین، ص ۱۴۰ (ترجمه از نگارنده)
مصحح و ویراستار یک ویرایش دیگر از احصاء، علی بوملحم، دار و مکتبه الهلال، بیروت، ۱۹۹۶، در ذیل تعریف فقه در پانوشت توضیح میدهد: «صناعه الفقه: علم الفقه و کلمه الصناعه کانت تستعمل بمعنی علم و الفن»، ص ۸۵.
[۹] . غزالی، احیا علوم دین، ترجمه مؤیدالدین خوارزمی، به کوشش حسین خدیو جم، انتشارات علمی و فرهنگی، صص ۴۶-۵۲
[۱۰] . پیشین، ص ۵۳.
[۱۱] . پیشین، ص ۵۴.
[۱۲] . در این خصوص ازجمله بنگرید به:
Muhammad Qasim Zaman, “The Ulama and Contestations on Religious Authority”, in Islam and Modernity: Key Issues and Debates, Edinburgh University Press, ۲۰۰۹; Nikki R. Keddie, “The Roots of the Ulama's Power in Modern Iran”, Studia Islamica, No. ۲۹ (۱۹۶۹) , pp. ۳۱-۵۳; Said Amir Arjomand (ed.), Authority and Political Culture in Shi'ism, SUNY Press ۱۹۸۸; Linda S. Walbridge (ed.), The Most learned of the Shi‘a: The Institution of Marja‘ Taqlid, OUP ۲۰۰۱.
[۱۳] . نگارنده در مقالات متعددی دربارهی تفاوتهای عام و تکنولوژی توضیح داده است. برای بحث تفصیلیتر در این زمینه ازجمله بنگرید به:
علی پایا، «ملاحظاتی نقادانه دربارهی دو مفهوم علم دینی و علم بومی»، فصلنامه حکمت و فلسفه، سال نهم، شماره ۳، پائیز ۱۳۹۲، صص ۳۹-۷۶. (مقالهی اخیر به علتی که بر نگارنده روشن نیست از فهرست «پایگاه مجلات تخصصی نور» حذف شده است)؛
علی پایا، «تکنولوژی دینی: چیستی و امکان تحقق»، روششناسی علوم انسانی، زمستان ۱۳۹۱، سال ۱۸، شماره ۷۳، صص ۷-۵۲.
[۱۴] . بنگرید به:
Ali Paya, “The Misguided Conception of Objectivity in Humanities and Social Sciences”, in The Crisis of the Human Sciences False Objectivity and the Decline of Creativity, Edited by Thorsten Botz-Bornstein, Gulf University for Science & Technology Publications, ۲۰۱۱
ترجمه فارسی این مقاله به همت آقای دکتر علیرضا منصوری به انجام رسیده است و در مجلد دوم کتاب فلسفه تحلیلی تحلیل فلسفی: مسائل، چشماندازها، و کاربردها (تهران، طرح نو، در انتشار دریافت اجازه انتشار)، مندرج است.
[۱۵] . برای بررسی نقش شهود در معرفتافزایی بنگرید به «نقش شهود در تکاپوهای معرفتی» مندرج در مجلد نخست فلسفه تحلیلی و تحلیل فلسفی، ویراست دوم با اضافات و پیرایشهای بسیار، تهران: طرح نو، در انتظار کسب اجازه انتشار.
برای توضیح جامعتر دربارهی سه مفهوم جهان ۱ (که عبارت است از واقعیت بهطورکلی)، جهان ۲ (که جهان تجربههای شخصی، آگاهیهای ذهنی و احساسات فردی به شمار میآید) و جهان ۳ (که جهانی عینی است که از تعامل میان جهان ۲ و جهان ۱ پدیدار میشود و جایگاه همه برساختههای نظری آدمیان اعم از کتابها، تئوریها، موسیقیها، طرحها و نقشه های تکنولوژیها، داستانها و روایاتها، فیلمها و موسیقیها و نقاشیها و ... است) بنگرید به:
Karl Popper, Objective Knowledge, OUP, ۱۹۷۹.
[۱۶] . value-neutral
[۱۷] . tacit knowledge
[۱۸] . تاریخ تکنولوژی سرشار از نمونههایی از تکنولوژیهای «از دور خارجشده» است که مهارتهای مربوط به آن یا بهکلی نابود شدهاند و یا حتی اگر برای بازیافت آنها کوشش زیاد به خرج داده شود، آنچه حاصل میشود نمونهای برابر اصل نیست. یک نمونه از تکنولوژیهایی که بازیافتشان غیرممکن است، همهی انواع زبانهای باستانی یا زبانهای اقوامی است که گویندگان به آن زبانها از بین رفتهاند. سخن گفتن به این زبانها به شیوهی گویندگان اصلی آن برای کنونیان ناممکن است.
[۱۹] . در این خصوص بنگرید به:
Karl Popper, Conjectures & Refutations, London: Routledge, ۲۰۰۲;
Gerald Vision, Anti-Realism and Other Manufactured Truth, Routledge, ۱۹۸۸.
------------------, Veritas, MIT Press, ۲۰۰۹.
[۲۰] . ویدیوهای این دو ابتکار جالب در پیوندهای ذیل موجودند:
[۲۱] . بنگرید به:
Le Bellac, Michel, Patricia de Forcrand-Millard, Quantum Physics, Cambridge University Press, ۲۰۰۶.
Maxwell, Nicholas. “The Need for a Revolution in the Philosophy of Science”, Journal for General Philosophy of Science ۳۳: ۲۰۰۲
[۲۲] . بخش کنونی تا اندازهای متکی به مقالهی مبسوطتر نگارنده با عنوان «در قوتها و ضعفهای مهندسی و تأثیر آن در علوم انسانی و اجتماعی» است که برای همایش ملی فرهنگ و تکنولوژی: درنگی در مسیر پرشتاب صنعتی شدن، تهران، دانشگاه صنعتی شریف، ۲۱-۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۳ تحریر شده است. در کنفرانس مزبور خلاصهای از این مقاله ارائه شد و صورت کامل آن در مجموعه مقالات همایش به چاپ میرسد.
[۲۳] . applied science
[۲۴] . techne
[۲۵] ars
[۲۶] . Eric Schatzberg, “From Art to Applied Science,” Isis, Vol. ۱۰۳, No. ۳, ۲۰۱۲, ۵۵۶.
[۲۷] . Robert Bud, “ ‘Applied Science’: A Phrase in Search of a Meaning,” Isis, Vol. ۱۰۳, No. ۳, ۲۰۱۲, ۵۳۷.
[۲۸] engineering sciences
[۲۹] Ingenieurwissenschaft
[۳۰] . Ronald Kline, “Construing ‘Technology as ‘Applied Science’: Public Rhetoric of Scientists and Engineers in the United States, ۱۸۸۰-۱۹۴۵,” Isis, Vol. ۸۶, No. ۲, ۱۹۹۵, pp. ۱۹۴-۲۲۱.
[۳۱] Feasibility studies
[۳۲] . Joseph Agassi, “The Confusion Between Science and Technology in the Standard Philosophies of Science”, Technology and Culture, Vol. ۷, No. ۳, ۱۹۶۶, pp. ۳۴۸-۳۶۶.
[۳۳] . اطلاعات جامعی دربارهی شتابدهندهای که در سرن CERN موفق به ردیابی ذره بوزون هیگز شد در پایگاه اینترنتی سرن قابل دسترس است:http://home.web.cern.ch/about
[۳۴] Nancy Cartwright in her How the Laws of Physics Lie, OUP ۱۹۸۳, pp. ۱۰۱-۱۱۲.
[۳۵] Jørn Oberg Utzon
[۳۶] Civil & Civic
[۳۷]. ماجرای ساخته شدن این بنای مهم را میتوان در پایگاه اینترنتی اپرای سیدنی مطالعه کرد.
http://www.sydneyoperahouse.com/the_building.aspx.
[۳۸] . know-how or knowledge-how
[۳۹] . know-why or knowledge-why
[۴۰] . Gilbert Ryle wrote The Concept of Mind, ۱۹۴۹, p. ۴۱.
[۴۱] . Quoted in David Channell, “Special Kinds of Knowledge”, Science, Vol. ۲۵۳, No. ۵۰۱۹, p. ۵۷۳.
[۴۲] . G, F, C, Rogers, The Nature of Engineering: A Philosophy of Technology, London, ۱۹۸۳, Ch. ۳, quoted in, Walter Vincenti, What Engineer Know and How They Know It, The John Hopkins University Press, ۱۹۹۳, p. ۶.
متن افزوده در قلاب متعلق به وینسنتی است. از کتاب اخیر در تکمیل این بخش بهرهی زیادی بردهام.
[۴۳] . Vincenti,۱۹۹۳, p. ۶.
[۴۴] . Thomas Kuhn, The Structure of Scientific Revolutions, University of Chicago Press, ۱۹۷۱.
[۴۵] . وینسنتی، مدرک پیشین، ص ۸.
[۴۶] a puzzle-solving activity
[۴۷] a routine activity
[۴۸] . تامس کوهن جنبههای اصلی فعالیتهایی را که در حوزهی علم متعارف انجام میشود را اینگونه توضیح میدهد:
- ازدیاد درجه تطابق میان مشاهدهها و محاسبات با تکیه به آموزههای پارادایم
- بسط دامنهی پارادایم برای توضیح پدیدارهای جدید
- تعیین مقادیر ثابتهای کیهانی (بر مبنای آموزههای پارادایم)
- صورتبندی قوانین کیفیای که توضیحات بیشتری دربارهی ظرفیتهای پارادایم ارائه میدهند
- تصمیمگیری در این خصوص که کدام شیوهی بدیل بهکارگیری پارادایم در حل یک مسئله مورد نظر رضایتبخشتر است.
- Thomas Kuhn, op. cit. ۱۹۷۱, quoted in John Losee, A Historical Introduction to the Philosophy of Science, OUP, ۲۰۰۱, p. ۱۹۸.
[۴۹] . Edward Constant, The Origins of the Turbojet Revolution, The Johns Hopkins University Press (۱ Nov ۱۹۸۰, quoted in Walter Vincenti, op. cit., p. ۷.
[۵۰] . Vincenti, op. cit. ۱۹۹۳, p. ۷.
[۵۱] . Vincenti, op. cit. p. ۸.
[۵۲] . ibid.