فرهنگ امروز/ معصومه آقاجانپور: نشست «بررسی آثار هایدن وایت» توسط گروه تاریخ و همکاریهای میانرشتهای پژوهشکده تاریخ اسلام برگزار شد. همان طور که در گزارشهای قبلی ذکر شد هایدن وایت آمریکایی، متخصص در فلسفهی تاریخ برای نخستین بار مفهوم تاریخ به مثابه روایت را، مطرح کرد. وایت در آثار خود، انتقادهای بنیادین به روش شناسی تاریخی و مورخان دارد. وی با تعبیر تاریخ به مثابه روایت یا یک ژانر ادبی، ادعای متون تاریخی را مبنی بر دستیابی به حقیقت و عینیت، به چالش میطلبد. به عقیدهی وایت روایتهای تاریخی داستانهایی مبتنی بر زبان هستند، که در محتوا بیشتر ابداعی اند تا مستند، و در ساختار و فرم بیشتر ادبی هستند تا علمی. در نشست پژوهشکده تاریخ اسلام سه استاد در سه حوزه مختلف به بیان آرای وایت پرداختند: هاشم آقاجری استاد تاریخ، حسین پاینده استاد نقد ادبی و حسینعلی نوذری استاد جامعهشناسی؛ گزارشهای پیشین به سخنان پاینده و آقاجری اختصاص داشت. پاینده در این نشست به معرفی مختصر آرا و نظرات وایت در ارتباط با تاریخنگاری و نقد ادبی پرداخت. آقاجری با توضیح جایگاه واقعیت در تاریخ از نگاه هایدن وایت سخنرانی خود را به نقد آرا هایدن وایت اختصاص داد. گزارش پیش رو سخنان نوذری در این نشست است.
مقدمه بحث
اهمیت و جایگاه هایدن وایت در منازعات تاریخی و سهم او در بسط گفتمان تاریخی بهویژه در قرن بیستم انکارناپذیر و اساسی و بهویژه بسیار شالودهشکنانه است. بهصراحت میگویم كار فكری او از منظر انتقادی، پسامدرن و پساساختارگرا صورت گرفته است. در اینجا به دو بحث میپردازم: یکی فراتاریخ و دیگری تخیل تاریخی در اروپای قرن نوزدهم. اگر ما معنای تخیل تاریخی را بدانیم بسیاری از تعریضهایی که آقای دکتر آقاجری داشتند خودبهخود حل خواهد شد و به تعارض و پارادوکس در آرای هایدن وایت برنخواهیم خورد. برخلاف نظر منتقدانی که مفهوم تخیل تاریخی را ابداع وایت میدانند، او از مفهومی گرتهبرداری کرده كه در دههی ١٩٣٠ جامعهشناس انتقادی امریکایی سی رایت میلز تحت عنوان «تخیل جامعهشناسی» (Sociological imagination) ابداع کرد. وایت همان تعاریف، كاركردها و كارویژههایی را برای تخیل تاریخی عنوان میكند که میلز برای تخیل جامعهشناسی برمیشمرد. دومین مفهوم، فراتاریخ (Metahistory) است؛ meta به معنای for یا about است، پس Metahistory در واقع به معنای تاریخی است دربارهی تاریخ، مثل متاتئوری که نظریهای است دربارهی نظریه.
برخلاف نگاه پسامدرن که روایتهای کلان را برنمیتابد فراتاریخ نوعی روایت کلان است؛ شاید از این باب نوعی کنار گذاشتن سنت از سوی هایدن وایت صورت گرفت. هایدن وایت از منظر شالودهشكنانه که رویکرد روششناسی پسامدرن بهحساب میآید، روایتهای كلان و حتی خود روایتها را زیر سؤال میبرد و فراتاریخ را در قالب نوعی فراروایت مطرح میکند؛ او میکوشد با طرحریزی یا پیریزی پیرنگها و درانداختن زمینههای اساسی به بررسی وضعیت تاریخنگاری و تفكر تاریخی در قرن نوزدهم و حتی قرن بیستم بپردازد.
مفهوم تخیل تاریخی
وایت در مقدمهی کتاب خود آورده: تعریف من از ژرف ساخت تحلیل تاریخی اروپای قرن نوزدهم معطوف به ارائهی چشمانداز جدیدی است دربارهی مناقشهی موجود بر سر سرشت و کارویژهی دانش و معرفت تاریخی؛ او قائل به این است که بخش اعظم معرفت و سرشت تاریخی که تا قرن نوزدهم وجود داشت در واقع معرفتهای دستدوم بود (معرفتهای دستدوم معرفتی است که از طرق منابع غیرتاریخی در اختیار مورخ قرار گرفته میشود). در واقع تاریخ ضمیمه و فرع بر ادبیات یا فلسفه یا ریاضیات در دوران دکارت به شمار میرفت، چون نگرش تکخطی و درختی به دانش وجود داشت كه بهموجب آن یک شاخه از معرفت بشری مادر همهی معارف و دانشهای دیگر تلقی میشد و بقیه ذیل آن قرار میگرفتند. حرف وایت این است که از قرن ١٩ به اینسو ما شاهد نوعی جدایی هستیم که تاریخ، بهویژه بعد از انقلاب رانکهای، حدود و ثغور خود را از سایر رشتهها که تا کنون در سایهی آنها قرار میگرفت، مجزا کند. امروز نیز در ایران بسیاری از دپارتمانهای تاریخ زیرمجموعهی دانشكدههای ادبیات یا زبانهای خارجی هستند؛ این نتیجه هژمونی نگرشی است که تا امروز نیز ادامه یافته است.
از نظر وایت تاریخنگاریهای قرن ١٩ به سمت خودآیینی (self Autonomy) حركت میكند. اما آنچه سرشت خودآیینی تاریخ و تاریخنگاری را رقم میزند این است که ما وجه غالب تاریخ را با روایتهای داستانی یا رومانس یا نظایر آن میبینیم، چون در قرن نوزدهم بنا به ضرورتهای مقتضیات تاریخی که مناسبات اجتماعی فراهم کرده رمان و گونههای روایت داستانی نقشی اساسی را بهعنوان تمهیدی برای بیان حال و شرایط تاریخی ایفا میكند. رمان به زبان حال مناسبات اجتماعی-سیاسی و انقلابها بدل میشود، برای نمونه كارهای استاندال، بالزاک، ویکتور هوگو و... رمان بستر و زمینهای است برای اینکه مناسبات اجتماعی-سیاسی-اقتصادی رژیمهای حاكم ترسیم کنند، حتی به چالش بکشند و حتی داعیهی ارائه رهنمود داشته باشند؛ از این وجه، مورخ در قرن نوزدهم میكوشد برای بیان بسیاری از مفاهیمی که مربوط به گذشته هستند از قالبهای روایی و رمان استفاده کند.
تقسیمبندی که هایدن وایت ارائه میدهد یک تقسیمبندی مفصلی است، او طرحی را درمیاندازد که هفت ستون دارد که بهعنوان یک زمینه یا طرحی است که او بر اساس آن تاریخهای موجود در قرن نوزدهم را مورد بررسی قرار میدهد؛ رابطهی بین تاریخها و مورخان را با ایدئولوژیها با اشکال و قالبهای استدلالی با طرحریزیها و همینطور با شیوههای بیان مسائل و همینطور با انواع مختلف مجازها. او این جدول هفتگانه را ارائه میکند و بعد تاریخ را در قالب جدول هفتگانه؛ یک وجه را میراثدار ادبیات و رمان میداند و یک وجه دیگر را به حوزهی فلسفه نسبت میدهد.
برای ورود به بحث تخیل تاریخی در اندیشهی وایت بهتر است اشاراتی به مفهوم تخیل تاریخی داشته باشیم. مفهوم «تخیل تاریخی» عبارت است از آگاهی صریح و روشن از مناسبات بین تجربهی شخصی و تاریخ در سطح گستردهی آن، یا کاربرد و اعمال اندیشهی تخیلی در جریان پرسش و پاسخ به مسائل تاریخی. مورخی که از تعبیر یا مقولهی «تخیل تاریخی» استفاده میکند خود را دور یا بیرون از مسیرهای معمول زندگی روزمره احساس میکند. در واقع تخیل تاریخی همانند تخیل جامعهشناسی مبین قابلیتهای معینی است كه به مورخ امکان میدهد در همان حال که در بطن و متن وقایع و مناسبات زندگی روزمره قرار دارد، در تحلیل تبیین آنها تحت تأثیر آن حوادث قرار نمیگیرد و خود را از وقایعی جدا كند كه موضوع تحلیل اوست، اینجا تهماندهای از پوزیتیویسم مشاهده میشود؛ مورخ در واقع وقتی خودش را از وقایع دور میکند تا تحت تأثیر آن وقایع قرار نگیرد نقطهضعف نگاه وایت نیست، بلکه مؤید بحثی است که ما در رویکردهای پوزیتیویستی داریم و واقعاً هم ارجمند هستند و آن value-free بودن مورخ است. ما به ندرت میبینیم که مورخان اعم از ای. اچ. کار کالیگوود یا کروچه یا حتی مورخانی مانند توین بی، اینها یا صراحتاً عدم امکان قضاوتهای فردی را مطرح میکنند یا بهاجمال یا احمال از آن رد میشوند؛ اما بهزعم وایت مورخی که از منظر تخیل تاریخی به وقایع میپردازد جایی در بیرون از وقایع قرار میگیرد تا مبادا جهتگیریها، هنجارها، قضاوتها و ارزشهایی كه بدان پایبند است در تحلیل و نتیجهگیری تاریخی او تأثیر بگذارد.
بنابراین، وایت در بحث تخیلی تاریخی بر این تأکید دارد که مورخ در حقیقت تکلیف خود را بیرون از واقعه بررسی کند؛ این همان value-free بودن مورخ است و تمایز ارزش و واقعیت است. وایت در خصوص شالودهشكنی از قالبهای روایی به تأسی از مایكل اُكشات بین گذشتهی عملی و گذشتهی تاریخی تفاوت قائل میشود و همچنین به دیوار بسیار بلند و غیرقابل عبور میان وقایع گذشته و شرح و تفسیر ما از آن وقایع اشاره میکند که شكاف بین این دو پرناكردنی است؛ بنابراین داعیهی پرکردن شکاف و عبور از این دیوار را ندارد، عناصر مربوط به گفتمان پستمدرن در دیدگاه وایت به طور صریح دیده میشود، همچون برنتابیدن حقایق مسلم و قطعی، برنتابیدن امور مطلق، دیدن وقایع و امور در بستر تكثر و نسبیت، شكاندیشی و تزلزل در اركان گفتمانهای غالب تاریخهای روایی، شالودهشكنی از متافیزیك، حضور غالب در تاریخها و تاریخنگاریها. چیز دیگری که ما در تخیل تاریخی میبینیم درک این مطلب است که نتایج و دستاوردهای تاریخی مبتنی است بر آنچه ما در حال انجام میدهیم.
بنابراین، میتوانیم نگاه وایت در خصوص تاریخ را نزدیک یا منطبق با Presentism بدانیم. دستاوردهای تاریخی و اجتماعی در گرو كارها، فعالیتها و اقدامات ماست. تخیل تاریخی به معنای روشن یعنی فهم اینكه برخی چیزها در عرصهی تاریخ میتواند به نتایج یا دستاوردها یا محصولات معینی بینجامد. فاکتورها و عواملی كه در این تعریف اشاره شده چیزهایی هستند مانند ارزشها، هنجارها، انگیزهها، بسترهای اجتماعی-تاریخی و نیز چیزهایی مانند كشور، دورههای زمانی، كنش تاریخی و نظایر آن که به عبارتی در کارهای روزمره انجام میدهیم. گفتن اینكه تلاش هایدن وایت ارائهی تاریخی دربارهی روایتهای خرد است معقولتر مینماید تا اینكه بگوییم او به تاریخهای كلان یا فراروایتی قائل است. اگر رویکرد شالودهشکنانه را بهعنوان رویکرد اصلی او بپذیریم این معنا بیتردید اعتبار خود را از دست میدهد.
کتاب دیگری که بیانگر دیدگاههای وایت دربارهی تاریخ و نشاندهندهی ربطی است که او بین تاریخ و ژانرهای ادبی برقرار میکند کتابی است با عنوان «مجازشناسی گفتمان» كه گفتارهایی در نقد فرهنگی است. ممكن است این تصور در ما ایجاد شود که این كتاب شرح و خلاصهای از گفتمانها، رویكردها و گرایش ادبی موجود در قرن بیستم باشد، درحالیکه چنین نیست، او فقط از نظریههای ادبی استفاده میکند برای اینکه به ارائه تفسیری تازه از مفهوم تاریخ بپردازد. مضامین اساسی کتاب را میتوان در چند بند عمده خلاصه كرد:
شرح و بررسی جایگاه تفسیر در تاریخ و تاریخنگاری؛ اینکه در حوزهی تاریخنگاری از میان وجوه عمده تنها یك وجه به واقعهنگاری یا گاهشماری بر مبنای ترتیب تاریخی حوادث اختصاص دارد. او معتقد است در وجوه عمدهی دیگر تاریخنگاریها، حتی در گاهشمارانهترین یا وقایعنگارانهترین تاریخها هم حرف اول را تاریخ دوم یا تاریخ تفسیری میزنند. «تاریخ خاص» (proper history) تنها وجه جزئی تاریخنگاریهاست، حتی تاریخهایی که به طور کلاسیک و سنتی تاریخ گاهشمارانه به شمار میآیند. بخش اعظم تاریخها بهزعم وایت تلاشی است برای بیان یكسری داستانها و وقایع، داستانهایی که ما لزوماً در مورد وقوع آنها قطعیت نداریم. در کتاب مجازشناسی گفتمان هیچ نوع روایت تاریخی واجد مشروعیت نیست؛ بنابراین وایت تكلیف خود را با مسئلهی صدق و كذب یا قطعیت یا اعتباربخشی روشن میكند. اگر ما بپذیریم تاریخها خصلت روایی دارند و روایتهای تاریخی به طور قطعی واجد مشروعیت نیستند، بنابراین امكان تحریف، كژدیسی، جعل و تحریف تاریخ امری ممكن و اجتنابناپذیر است؛ لذا وایت در تخیل تاریخی و تاریخنگاریهای قرننوزدهمی و قرنبیستمی جایی را برای پدیدهی تحریف تاریخی در نظر میگیرد. چون وقتی ما مشروعیتی برای روایت قائل نباشیم به این نتیجه میرسیم که میتوان شکلی از عدم مشروعیت را در تحریف جستوجو کرد یا تحریف را شکلی از عدم مشروعیت دانست، تحریفی که بهزعم وایت بخش مهمی از تواریخ ما را میسازد.
بنابراین جایگاه تفسیر در تاریخ از دیدگاه وایت اساسی است و در بسیاری از تاریخهای جدیدتر به این سمت میرویم كه قالبهای روایی، داستانی و وقایعنگارانه جای خود را به قالبهای پیچیدهی تفسیری میدهد كه واجد لایههای معنایی تودرتو و غامضند؛ ازاینمنظر، وایت گریزی میزند به اینكه چرا ما از قرن هجدهم شاهد عنایت برخی از مفسران و فیلسوفان تاریخ به تلاش برای فهم معنای وقایع حال و گذشته و به تبع آن تلاش برای كشاندن پای تاریخ به حوزهی هرمنوتیك و بالعكس هستیم و این را نتیجهی پیچیدهتر شدن، غامضتر شدن و چندلایه شدن تاریخ میداند. تاریخ از ژانرهای راستگویی و صریحگویی در قالب ایماژها ابهامها و چندپهلویی میرود و دیگر آن خصلت راست و صریح خود را از دست میدهد. در اینجا بیتردید وایت تحت تأثیر چرخشهای قرنبیستمی است؛ چرخش بسترمندی، چرخش زبانشناسی و چرخش بینرشتهای.
مفهوم فراتاریخ
مفهوم دیگر کتاب مجازشناسی ادامهی بحثی است که در کتاب «فراتاریخ» مطرح شده، یعنی بزرگنمایی مناسباتی که بین تاریخ و رمان وجود دارد و تاریخ هم به لحاظ شکلی و هم به لحاظ جهتگیریها و هم به لحاظ شیوه و هم به لحاظ نوع ایدئولوژیهایی که در گونههای مختلف رمان میبینیم اعم از آنارشیستی یا محافظهکارانه یا لیبرالیستی از رمان تأثیر پذیرفته است و در تاریخنگاری خود را نشان میدهد.
بحث دیگر تعریضی است که بر پوپر هم ناظر است و آن نقدی که بر مفهوم تاریخیگری مطرح میکند و رابطهی بین تاریخ و تاریخیگری را بیشتر در قالب نگاه آلمانی بررسی میکند. در ادامه او رویکرد شخصیتهایی مثل ویکو، کروچه، دریدا و فوکو را بهعنوان چهار نمونهی اصلی متأثر از شیوه تاریخنگاری بررسی میکند، در کنار آنها در مورد برخی واژهها تفاسیری ارائه میدهد که از حوزهی ادبیات وارد حوزهی تاریخنگاری شده است، مفاهیمی مثل انسان وحشی یا درندهی نجیب.
جان و جوهر کلام وایت این است که درک یا فهم بهویژه در حوزهی گفتمان تاریخی در واقع یک نوع فرایند تبدیل ناشناخته و ناآشنا به امر شناخته و آشنا است؛ یعنی در حقیقت انتقال و جابهجا کردن امر مورد مطالعه از قلمرو چیزهایی که بهزعم مخاطب در نگاه نخست بیگانه و عجیب و ردهبندیناشده و فاقد عنوان به نظر میرسند و بردن این معنا به قلمروای که در آن با عنصر تجربه سروکار داریم. این مفاهیم به میزان کافی به قالب رمزگان برده شدهاند بهطوریکه بتوان آنها را برای انسانها مفید شمرد. وایت مفهوم تقابل دوگانه را که بهعنوان ویژگی اصلی متافیزیک حضور میداند، برنمیتابد، او معتقد است در عرصهی تاریخ همانند سایر عرصهها با این تقابل دوگانه بیتردید روبهروایم و بخشی از آن در قالب ژانرهای روایی و رمان به حوزهی تاریخ انتقال یافته است. در خصوص این تقابلهای دوگانه او مورخی را که قرار است از این حوزههای مسلط شالودهشکنی کند به مسئلهی تلاش برای شالودهشکنی مرکز حضور یا متافیزیک حضور ارجاع میدهد که در آن فقط یک وجه تقابلهای دوگانه تسلط دارند و اعمال نفوذ میکنند، شبیه «تاریخ مذکر»، «تاریخ سلطه»، «تاریخ قهرمانان»، «تاریخ حاکمان»، «تاریخ علمی»، «تاریخ پوزیتیویستی»، «تاریخ تجربهگرایانه» یا سایر اشکال تاریخهای روایی که در آنها دیگری غایب است و حوزههای تفاوت جایی برای ابراز وجود ندارند.
مراحل تبدیل امر ناشناخته به امر شناخته
بنابراین او به تأسی از دریدا قائل به این است که حوزه تاریخنگاری هم باید جای خود را در این فرایند به گونهای مهیا کند که شبیه متافیزیک حضور جای خود را به متافیزیک تفاوت بدهد؛ به همین دلیل او مفهوم روایت خرد را در مقابل روایت کلان مطرح میکند. به اعتقاد وایت ما روایتها را به منظور ترسیم و نشان دادن تجربهمان از فرایند کشف ایجاد میکنیم، فرایندی که تابع مراحل مشخصی از درک و فهمیدن است، بهعبارتیدیگر، ما روایتها را به این خاطر میسازیم که تجربیات خود از این فرایند اکتشاف را پیریزی کنیم و به دنبال ایجاد و ساختار دادن تجربهمان از جهان در قالب زبان و روایت یا مفاهیم زبانی هستیم؛ به همین خاطر او قائل به این است كه این فرایند تبدیل ناشناخته و ناآشنا به امر شناخته و آشنا تابع چند مرحله است:
اولین مرحله مقایسه با امر شناختهشده است؛ در اینجا مفهوم «من» روایت کار خودش را با چیزی شروع میکند که وایت از آن بهعنوان خصلتیابی استعاری تجربهی جدید یاد میکند. اساس امر جدید یا امر نو را با امر شناخته بهمنزله نوعی معادل تقریبی و خام مقایسه میکنیم برای همین است که ما میترسیم، چون یک چیز را با چیزی مقایسه میکنیم که هیچگونه شناختی نسبت به آن نداریم. تمثیلی که میزند مقایسه کرهی مریخ با صحرای موجاو در ایالات متحده است، او میگوید این دو تا اندازهای شبیه هم هستند.
دومین مرحله تجزیهی آن به بخشها و عناصر مختلف است؛ این مرحله، مرحلهی درک تجربهی جدید بهحساب میآید، چیزی كه وایت تعبیر شالودهشکنیهای مجازی اجزا و عناصر امر شناختهشده را برای آن به كار میبرد. در این مرحله شاهد تجزیه و درهمشکستن تجربهی جدید هستیم. برای اینکه ببینیم این پدیده از چه چیزی ساخته شده و اجزا و عناصر آنچه هستند مجدد مثال مریخ را مطرح میکند و میگوید برای اینکه ببینیم مفهوم مریخ چیست یک نقشه برای آن تهیه میکنیم و اجزا و عناصر آن را در این نقشه در سطح عرصهی مکانی پراکنده میکنیم، بعد شروع میکنیم به درانداختن یک طرح اجمالی تا از طریق آن بتوانیم دربارهی آنچه که در مریخ مورد نظر ما رخ میدهد سر درآوریم و به فهم وقایع و چیزهایی که در آنجا رخ میدهد نایل شویم؛ به این منظور اجزا و عناصر آن را در سطح زنجیرههای زمانی میپراکنیم.
مرحله سوم، مرحلهی سازماندهی این اجزا و عناصر مكانی و زمانی است؛ پس از این مرحله من میتوانم این اجزا و عناصر پراكنده را از طریق قرار دادن و تخصیص آنها به ردههای متفاوت آنها در یكدیگر ادغام و یكپارچه سازم. بهعبارتیدیگر، به گونهای آنها را دستهبندی و سازماندهی كنیم كه منزلت و جایگاه آنها را هم بهعنوان ذاتهای مستقل و هم بهعنوان خصوصیات این زبان بتوانیم تصویب كنیم. برای مثال طرح این پرسش که اساساً مریخ به چه معناست، چیستی مفهوم مریخ، زیربناییترین مسائل مریخ چیست و ... و بعد این سؤال را مطرح میکند که حال با توجه به این فرایند ادغام و یکپارچهسازی چگونه نگرش یا دید هنری مورخ یا مفسر را میتوانیم توصیف کنیم تا بتوانیم گزینههای وی را در خصوص این پیرنگریزی درک بکنیم.
چهارمین مرحله چیزی است كه وایت آن را تفكر و تأمل طنزگونه راجع به قابلیتهای ناموجود یا به تعبیر دقیقتر دربارهی عدم کفایتها و نابسندگیهای ابزار و شیوههایی میداند كه ما با آن ابزار و شیوهها سعی میکنیم وقایع تاریخی را تفسیر كنیم. در اینجا به آن حكم میرسیم كه مورخ هرگز نمیتواند ادعا كند كه به طور مطلق به شناخت پدیدهی مورد مطالعهی خود برسد. بنابراین این حكم نهایی است كه بهزعم من مؤید همان نگرش پسامدرنی یا نگرش شالودهشكنانهای است كه آثار و دیدگاهها و بهطوركلی گفتمان تاریخی وایت بر آن بنا شده است.