فرهنگ امروز/ مهدی جوکار:
اصولاً نوشتن از شخصیت بزرگی مانند داستایفسکی برای خوانندهای که با رمانهای وی زندگی کرده هم دشوار است و هم وسوسهکننده؛ دشوار از این بابت که تا کنون نویسندگان و منتقدان بزرگی دربارهی رمانهای داستایفسکی دست به قلم بردهاند و بارها رمانهای وی و شخصیتهای این رمانها مورد ریزترین موشکافیهای ادیبانه و روانشناسانه قرار گرفتهاند؛ و وسوسهکننده از این بابت که هرکسی که با رمانهای این داستاننویس بزرگ روس خو گرفته باشد دوست دارد برداشت خود را از نوشتههای وی به رشتهی تحریر درآورد. من نیز در این نوشتار کوتاه بر این قسم دوم تکیه کرده و سعی دارم مختصر برداشتی که از رمانهای داستایفسکی داشتهام را به نگارش در آورم؛ به همین دلیل، عنوان این نوشته را «برداشتی آزاد از داستایفسکی» گذاشتهام.
شاید نخستین سخنی که در وصف رمانها و شخصیتهای رمانهای داستایفسکی بتوان گفت این است که داستایفسکی بهویژه در رمانهای معروفی مانند «برادران کارامازوف» و «ابله» بیش از اینکه در پی نگارش داستان باشد، سعی کرده است خودش را با تمامی پیچیدگیها و درگیریهای ذهنیاش دربارهی انسان و نحوهی برخورد انسان با موقعیتها و شرایط متضاد و گوناگون به رشتهی تحریر درآورد؛ به همین دلیل، تمامی شخصیتهای رمانهای وی به نوعی بازتابی از درونیترین لایههای ذهنی است که این نویسنده بزرگ در طول زندگی مشقتبار خود با آنها درگیر بوده است؛ و دقیقاً به دلیل همین کاوش ماهرانهی ذهن خودش است که رمانهای وی را میتوان در زمرهی نوعی روانکاوی پیشگامانهی لایههای پنهان ذهن انسان به شمار آورد که هرکسی ممکن است در طول زندگی و در موقعیتهای گوناگون با آنها دستبهگریبان باشد. به همین دلیل است که «فردریش نیچه» از داستایفسکی بهعنوان یکی از شخصیتهایی که در روانکاوی بسیار از وی بهره گرفته، یاد میکند؛ سیری که در نهایت به «زیگموند فروید» و کشف وی از ناخودآگاه ذهن انسان ختم میشود.
خواندن رمانهای داستایفسکی انسان را وادار میکند به کاوش در درونیترین لایههای ذهن خود بپردازد و خودش را در موقعیتهای دشواری که شخصیتهای رمانهای وی با آن درگیر میشوند، قرار دهد که گاه تضاد حاصل از این موقعیتها ذهن را دچار پریشانی میکند و انسان احساس میکند دقیقاً در همین لحظه باید دست به انتخابی حساس میان نیک و بد بزند. آنچه در این میان انتخاب را دشوار میسازد، شخصی بودن انتخابها با تمام تناقضات گزینههای پیش رو است، در چنین چارچوبی، انتخاب بسیار دشوار میشود و انسان با وجودیترین لایهها و خواستههای درونی خود دچار تناقضاتی بنیانبرافکن میشود؛ به همین دلیل است که داستایفسکی را در کنار «سورن کیرکگارد» میتوان از پیشگامان اندیشههای «وجودی» (اگزیستانسیالیسم) به شمار آورد.
چنین برداشتی از رمانهای داستایفسکی -در کنار سبک ویژهی ادبی وی و فضای مشوش و بینظمی که در هریک از رمانهایش به تصویر میکشد- است که خواندن این رمانها را تا این اندازه برای خواننده جذاب میکند و با وجود گذشت نزدیک به یکونیم قرن از مرگ داستایفسکی، رمانهایش همچنان در قلهی رفیع بهترینهای ادبیات کلاسیک جهان قرار دارد.
*بر اساس تقویم قدیم روسیه داستایوفسکی در ۲۹ ژانویه 1881 از دنیا رفت.