فرهنگ امروز/ قاسم زارع مؤیدی*:
مبحث عدالت در اخلاق نیکوماخوس ارسطو، در ارتباطی وثیق با دو شاخصهی «فضیلت و قانون» مطرح شده است. از آنجایی که یکی از مهمترین دغدغههای این نوشتار تفکیک نسبی بین انواع قانون (ثمیس، ثسموس، نوموس، پسیما و کریگما) و نیز انواع عدالت (dike, dikaiosyne) است، قبل از ورود به بحث عدالت در اخلاق نیکوماخوس، به این مقوله میپردازیم.
به نظر میرسد قدیمیترین معادل برای قانون، مفهوم «ثمیس/ Themis/ Θέμις» (حالت جمع آن: themistes) است که به عرف و سنت در قبایل یونان اطلاق میشده است و واجد سویههای مذهبی است و حتی گاهی به آنها «فرمانهای خدایان/ Decrees of go» نیز اطلاق میشده است (Gray, ۲۰۱۳: ۳۵۴). این مفهوم با انتقال به پولیس جای خود را به «ثسموس» میدهد؛ بنابراین درک دیگری از مفهوم عدالت جایگزین درک قبل میشود، طوری که مناسب شرایط زیست پولیس باشد؛ ازاینرو ثمیس جای خود را به قانون رسمیتری به نام ثسموس داد. البته بنا بر نظر اوکشات، «این تغییر از ثمیس به ثسموس هیچ تغییر بنیادی در این مفهوم جدید قانون باقی نگذاشت و ثسموس نیز هنوز سویههای مذهبی خود را حفظ کرد. نکته قابل توجه اینجاست که در این گذار باارزشترین، قابلقبولترین و مفیدترین سنتهای قبایل به ثسموسِ پولیس تبدیل شد»(Oakeshott, ۲۰۱۱: ۶۸) .
اما نوموس از مفاهیم چندپهلو و چندمعنایی در یونان باستان بوده که چند لایه معنایی را پشت سر گذاشته است. از معنای اولیهی آن که به عرف و سنت نانوشته اطلاق میشد تا معانی بعدی آن که به قوانین نوشته و موضوعهای که بشر برای سامان زیست سیاسی و اجتماعی خود آنها را وضع میکند، اطلاق شد. نکتهای در اینجا قابل ذکر است، اینکه همانطور که گاگارین با اشاره به پژوهشهای مارتین استوالد اشاره میکند، یکی از بغرنجترین مباحث در این ارتباط، مبحث نوموس و ثسموس است؛ زیرا مفهوم نوموس که در دوران کلاسیک به قوانین نوشته اطلاق میشد، در دوران باستان به معنای «عرف و سنت و قوانین نانوشته» بود. در همین دوران وقتی یونانیان شروع به نگارش قوانین کردند برای اشاره به «قوانین نانوشته» از مفاهیمی چون ثسموس یا agrophos" / "αγραφος و مانند اینها نیز استفاده میکردند.
بااینحال، نوموس حتی بعد از گذار به دوران کلاسیک که بیشتر در مورد قوانین نوشته به کار گرفته میشد کاملاً از معانی قبلی خود یعنی «عرف و سنت» تهی نشد؛ بهعنوان مثال در آنتیگونه سوفوکلس، هر جا که آنتیگونه از قانون نانوشته خدایان صحبت میکند از عباراتی مانند "nomima"، "agraphoi nomoi" و مانند اینها استفاده میکنند که «منظور همان قوانین نانوشته خدایان/ thesmos است» (Gagarin, ۲۰۰۸: ۳۳-۳۴).
«پسیما» را در انگلیسی با مفاهیمی چون "حکم مجمع/ Decree of the assembly" و یا "حکم شهروندان/ "ordinance of the people معادلگذاری کردهاند. در ارتباط با مفهوم یونانی پسیما باید گفت که پسیما به احکامی گفته میشد که به شکلی رسمی توسط "اکلسیا/ Ecclesia/ ekklesia/ ἐκκλησία" یا "مجلس شهروندان/ Assembly of citizens" و "بول/ "Boule/ βουλή یا "شورای شهروندان/ "council of citizens گرفته میشد (Roisman, ۲۰۱۱: ۳۵). بنابراین، پسیما به احکامی گفته میشد که به نوعی شهروندان پولیس واضع آن بودند و به همین منظور در برخی منابع برای توضیح پسیما از عبارت رأی دادن استفاده میکنند. چنانچه کارتلج و میلت ذکر میکنند: «پسیما در یونان باستان حکمی بود که به رأی رسمی از سوی مجلس شهروندان نیاز داشت» (Cartledge & Millett, ۲۰۰۳: ۲۳۰).
«کریگما» با معادلهایی نظیر "edict" ،decree"" " به معنی اعلام و فرمانی عمومی است که توسط بالاترین مقام اجرایی یعنی رئیس پولیس صادر میشود و از ضمانت اجرایی و نیروی اقتدار بهرهمند است.
اما درخصوص مفهوم عدالت یکی از قدیمیترین معادلها برای عدالت در یونان باستان، مفهوم دیکه است. در ارتباط با "دیکه/ Θέμις / Dike" نیز -که در اسطورهشناسی یونانی حاصل پیوند زئوس و ثمیس است- همانگونه که در کتاب «تفکر یونانی: راهنمای دانش کلاسیک» اشاره شده است، «در ابتدا به نظم طبیعی "کیهان/ "natural order of kosmos اشاره داشته است» (Brunschwig & Pellegrin, ۲۰۰۰: ۹۸). یا درجایی دیگر از کتاب، از دیکه به "عنصر طبیعی کیهان/ natural element of the kosmos " و یا "طبیعت/ physis" اشاره میکند (Brunschwig & Pellegrin, ۲۰۰۰: ۹۸) . بنابراین دیکه در ابتدا بیشتر با نظم طبیعی کیهان همپیوندی مییابد.
در زمان هومر، دیکه به تجاوز از مرزهای مشخص و غرامتی که باید به خاطر این تجاوز پرداخت شود، گفته میشد که معمولاً این مرزها تجاوز از مرزهای مشخص و غرامتی که باید به خاطر این تجکانی مشخص است. بعبارت دیگر قانون کرئن اولا توسط ساختار طبقاتی جامعه دیکته میشد. به نظر میرسد اولین کاربرد فلسفی دیکه در قطعهی موجود از آناکسیمندر است، جایی که "عناصر/ Elements/ stoicheia/ Στοιχεῖα" که طبیعتاً با "اضداد/ Forces/ enantia ἐναντίος" در تغایرند، به جبران خسارت تخطیهای دوجانبه در "فرایند زایش-تباهی/ "process of genesis-phthora نیازمند میشوند. «این محدودیتها که اینجا مورد تخطی قرار میگیرند، محدودیتهای جامعهی انسانی نیست، بلکه به نظمی اشاره دارد که در جهان بهمثابه کیهان، انضمامی میشود» .(Peters, ۱۹۶۷: ۳۸)
با سقوط طبقهی اریستوکراتیک، دیکه بهعنوان چیزی که به شکلی فراگیر در جامعه و بر همهی شهروندان به طور یکسان اعمال میشود و خودِ زئوس ضامن آن است، مورد توجه قرار گرفت. در این معنا دیکه با قوانین نوشته/ نوموس ارتباط مییابد و از این نظر اصطلاح dikaiosyne"/ "δικαιοσύνη که در انگلیسی با مفهوم "righteousness" و "justice" معادلگذاری شده است، برای عدالت به کار برده شد که در این معنا عدالت به کیفیت اخلاقی انسانی اطلاق میشد که محدودیتهای قانونی را مراعات میکند و از این نظر "عادل/ Dikaios/ δίκαιος" است .(Peters, ۱۹۶۷: ۳۸-۳۹) اوفیر نیز در اشاره به تحول معنایی دیکه اظهار میدارد که «معمولاً دیکه بر یک الگوی کنش و واکنش دلالت دارد و در تقابل با دیکه، "dikaiosyne" در ارتباط با زمینهی سیاسی و بهویژه در ارتباطی وثیق با نوموس قرار میگیرد» (Ophir, ۱۹۹۱: ۱۷۰).
ازاینرو مفهوم "justice" معادل "dikaiosyne" در یونانی است و ازاینرو مفهوم justice"" معادل مناسبی برای دیکه که به نظم کیهانی اشاره دارد، نیست؛ زیرا «بعد از قرن ششم و نیمههای قرن پنجم قبل از میلاد -که قوانین نانوشته نقش اصلی را داشتند و دیکه نیز در پیوند با این قوانین قرار میگیرد- قوانین نوشته از اهمیت برخوردار شدند و ازاینرو تدریجاً مفهوم "dikaiosyne" جایگزین دیکه شد» (Sinha, ۲۰۰۶: ۲۱). پیتکین نیز به نقل از ارنست بارکر در اشاره به این تحول مفهوم، ضمن ارائهی دلایل فوق اظهار میدارد که «بههیچوجه "justice" معادل مناسبی برای دیکه نیست» (Pitkin, ۱۹۹۳: ۳۰۶). با این پیشزمینه در مورد دو مفهوم عدالت و قانون وارد بحث عدالت از منظر ارسطو میشویم.
ارسطو در رسالهی اخلاق نیکوماخوس بحث مستقلی را در باب فضیلت مطرح میکند. وی در ابتدای بحث خود در کتاب دوم، فضیلت را به دو دسته تقسیم میکند: «"فضایل عقلی/ Intellectual virtues/ διανοητικός" و "فضایل خلقی/ Moral virtues/ ἠθικὴ". فضایل عقلی از طریق "آموزش/ Teaching/ διδασκαλία" پدید میآید و رشد میکند (به این معنی که نیازمند تجربه/ Experience/ ἐμπειρίας و زمان/ Time/ χρόνος است)، درحالیکه فضایل خلقی، نتیجهی "عادت/ Habit ἔθος"هستند» (Aristotle, ۲۰۱۴: ۱۱۰۳a۱۴-۱۱۰۳a۲۵) .
«از آنجایی که فضایل خلقی نتیجهی عادت هستند، نامشان "اِتیک/ ἠθικός / ethic"، حاصل اندک تغییری در کلمه "اتوس/ ἦθος / "ethos به معنی عادت، هستند. از این نکته میشود استنباط کرد که هیچیک از فضایل خلقی از "طبیعت/ "φύσις ما سرچشمه نمیگیرند، زیرا هیچ موجود طبیعی ممکن نیست عادتی برخلاف طبیعتش بیابد؛ بهعنوان مثال، سنگ که طبیعتاً میل به گراییدن به سمت پایین دارد هرگز به بالا نمیگراید، حتی اگر ده هزار بار هم سعی کنند عادتش دهند که به بالا بگراید. پس فضایل در ما نه برحسب طبیعت پدید میآیند و نه برخلاف طبیعت. در عوض ما به حکم طبیعت، این فضایل را کسب میکنیم و از طریق عادت، "تکامل/ make perfect/ τελειόω" میبخشیم» (Aristotle, ۲۰۱۴: ۱۱۰۳a۱۴-۱۱۰۳a۲۵).
در ادامه ارسطو به سیرت در نفس انسان اشاره میکند که شامل "عواطف/ "Passions/ πάθη ، "استعدادها/ Faculties/ δυνάμεις" و "ملکات/ States of character/ hexis/ ἕξις" میشود و ارسطو با ایجاد تمایز بین دو مورد اول با ملکات، فضیلت را یک ملکه در نفس انسان میداند و آن را اینگونه تعریف میکند: «در هر چیزی که "پیوسته/ Continuous/ συνεχεῖ و قابلتقسیم/ Divisible/ διαιρετός" باشد میزان کمتر، بیشتر و مساوی هم نسبت به خودش و هم نسبت به ما وجود دارد. نقطهی مساوی در واقع "حد وسط/ Intermediate/ μέσον" بین افراط و تفریط است. منظور ما از حد وسط نقطهای است که از هر دو طرف افراط و تفریط مساوی باشد» (Aristotle, ۲۰۱۴: ۱۱۰۶a۲۴-۱۱۰۶b۷)؛ لذا از آنجایی که ارسطو در کتاب پنجم، عدالت را زیرمجموعهای از فضایل اخلاقی میداند، لاجرم عدالت نیز باید حد وسط یک افراط و تفریط باشد، ازاینرو معتقد است: عدالت حد وسط بین "ارتکاب ظلم/ "acting unjustly/ ἀδικεῖν و "تحمل ظلم/ being justly treated/ ἀδικεῖσθαι" است که یکی بیش از اندازه درست و دیگری مجبور شدن به قبول کمتر از اندازه درست است (Aristotle, ۲۰۱۴: ۱۱۳۳b۲۹-۱۱۳۴a۱۴).
لازم به ذکر است که عبارت"just action is intermediate between acting unjustly and being justly treated" در ترجمه انگلیسی بارنس، در ترجمه لفظی «عمل عادلانه، حد وسط ارتکاب ظلم و تحمل ظلم است» ترجمه شده است (ارسطو، ۱۳۸۷: a ۱۱۳۴(.
اما در مورد مقولهی قانون باید گفت، قانونی که ارسطو در کتاب پنجم مطرح میکند همان نوموس به معنی قوانین موضوعه بشری است و در مورد ارتباط با قانون و عدالت اظهار میدارد: «"ظالم/ "Unjust/ ἄδικος کسی است که "بیاعتنا به قانون/ "Lawless/ para nomos/ παράνομος است و همچنین کسی که خواهان "نابرابری/ "Unequal/ ἄνισος در تقسیم چیزهاست؛ در مقابل "عادل/ observant of nomos/ just/ δίκαιον" کسی است که "مطیع قانون/ law-abidingνόμιμον" است و برابری شهروندان را پاس میدارد. بهعبارتدیگر، عدالت عبارت است از احترام به قوانین و برابری و ظلم عبارت است از سر باز زدن از قانون و بیاعتنایی به برابری» (Aristotle, ۲۰۱۴: ۱۱۲۹a۲۷-۱۱۲۹b۱).
اما در پایان این نوشتار و برای اینکه از مقصود اصلی خود یعنی ریشهشناسی مفاهیم فاصله نگرفته باشیم، نکتهای قابل ذکر است. ارسطو از یک طرف عدالت را زیرمجموعهی فضایل اخلاقی قرار میدهد و فضایل اخلاقی را اکتسابی میداند؛ به این معنا که اساساً فضایل اخلاقی و عدالتی که همراستای فضایل اخلاقی قرار میگیرد، اکتسابیاند و ناشی از طبیعت ما نیستند؛ از طرف دیگر، وی قانونی را که مطرح میکند، نوموس نه در معنای اولیهی آن بلکه نوموس به معنای قوانین موضوعه است و شاهد مثال ما جایی است که ارسطو در مورد تقاضا صحبت میکند و در مورد پول میگوید: «بنابراین، همهچیز باید با مقیاسی واحد سنجیده شود و این مقیاس در حقیقت، تقاضا است که همهچیز را پیوسته به هم نگاه میدارد (اگر انسانها نیاز نداشتند و یا نیازشان به یک نحو نبود، معاوضه اصلاً وجود نمیداشت یا به نحو برابر صورت نمیگرفت). پول از طریق قرارداد عمومی به نوعی نمایندهی تقاضا شده و به همین جهت در زبان یونانی nomisma"/ "νόμισμα نامیده شده است: چون وجودش از طبیعت نیست، بلکه بهواسطهی قانون/ نوموس پدید آمده است و در اختیار ماست که تغییرش دهیم یا آن را بلااستفاده کنیم» (Aristotle, ۲۰۱۴: ۱۱۳۳a۷-۱۱۳۳b۲۸). ازاینرو، میتوان نتیجه گرفت اهم بحث ارسطو در کتاب پنجم "Dikaiosyne" است و نه دیکه، زیرا از نظر ارسطو دیکه پیوند معناداری با فوسیس دارد. در متن یونانی اخلاق نیکوماخوس نیز در ارتباط با عدالت از اصطلاح "Dikaiosyne" استفاده شده است.
منابع:
Gray, Christopher B (۲۰۱۳). The Philosophy of Law: An Encyclopedia, Routledge.
Oakeshott, Michael (۲۰۱۱). Lectures in the History of Political Thought, Andrews UK Limited.
Gagarin, M., (۲۰۰۲). Antiphon The Athenian Oratory, Law, and Justice in the Age of the Sophists, University Of Texas Press.
Cartledge, Paul & Millett, Paul (۲۰۰۳). Nomos: Essays in Athenian Law, Politics and Society, Cambridge University Press.
Roisman, Joseph (۲۰۱۱). Ancient Greece from Homer to Alexander: The Evidence, John Wiley & Sons.
Peters F. E. (۱۹۶۷). Greek Philosophophical Terms, New York University Press.
Ophir, Adi (۱۹۹۱). Plato's Invisible Cities: Discourse and Power in the Republic, Rowman & Littlefield.
Sinha, Surya (۲۰۰۶). Jurisprudence (Legal Philosophy) in a Nutshell, West Academic.
Pitkin, Hanna F (۱۹۹۳). Wittgenstein and Justice: On the Significance of Ludwig Wittgenstein for Social and Political Thought, University of California Press.
Aristotle. (۲۰۱۴). The Complete Works of Aristotle, Jonathan Barnes, Princeton University Press.
*دانشجوی کارشناسی ارشد، دانشگاه تربیت مدرس