فرهنگ امروز/ یحیی رنجبر*:
مقدمه
در این نوشتار سعی داریم این سه مفهوم را واشكافیم و مدلول و دامنهی كاربرد آنها را مشخص كنیم و رویكرد دین را (به معنای اعم) و فقه (به معنای اخص) در مورد آنها بررسی كنیم؛ رویكرد ما در این مقاله توصیفی و تبیینی است و داوری ارزشیای پیرامون احكام دین یا اخلاق یا دانش بشری نمیکنیم.
اگرچه همانطور كه عنوان مقاله وعده میدهد باید این سه مقوله را در پسزمینهی عرفیشان معنا و تفسیر کرد، اما از آنجا كه عرف عام این الفاظ را همیشه لزوماً در معنای اصلیشان به كار نمیبرد و حتی گاه یكی از آنها را به خطا به جای دیگری به كار میبرد، ما در ابتدا معنایی را كه از این سه كلمه در نظر داریم ابراز و سپس رابطهی آنها را با هم و نیز با دانش فقه بررسی میکنیم.
اشتباه
در اینجا ما در وهلهی اول این لفظ را بهعنوان صفت فعل/ ترك فعلی به كار میبریم كه «دانش بشری» و «درك عمومی» (common sense) خلاف آن را به ما توصیه میکند و نه مرجعی دیگر. این فعل/ ترك فعل به لحاظ اخلاقی نیكو یا نکوهیده (قبیح) و یا شرعاً حرام/ واجب دانسته نمیشود؛ مثلاً کسی بااینکه میداند نوشیدن چای به همراه غذا مانع جذب آهن در بدن میشود ولی بااینحال این كار را انجام میدهد، یا اینكه دندانش پوسیدگی دارد ولی بدون اینكه دلیل موجهی داشته باشد به پزشك مراجعه نمیکند. در این موارد ما در مورد مرتكب داوری اخلاقی یا شرعی نمیکنیم ولو اینكه رفتارش را اشتباه بدانیم؛ بگذارید این را «اشتباه رفتاری» بدانیم.
اینجا باید بین این نوع اشتباه و اشتباه معرفتی تمایز قائل شد. در اشتباه معرفتی (كه در کاربرد عامه خطا هم نامیده میشود) عموماً اختیاری در کار نیست؛ به این معنی كه فرد با علم و اراده این اشتباه را مرتكب نشده همانند كسی كه عقیدهای خلاف واقع دارد، یا دانشجویی كه یك معادلهی ریاضی را اشتباه حل میکند، اگرچه قصد «انجام فعل» (پاسخ به سؤال) را داشته است، اما چون قصد «تحقق نتیجه» (پاسخ نادرست) را نداشته، اگرچه جوابش اشتباه است اما علیالاصول نمیتوان كار او را اشتباه توصیف كرد، چون فعل اشتباه به این معنی كه ما به كار میبریم پیشفرضش اختیار است حتی اگر اخلاقی/ ضد اخلاق هم نباشد؛ بگذارید این دو معنا از اشتباه را «نادرست درجه اول» بنامیم.
تا اینجا احتمالاً خوانندهی گرامی تصدیق میکند كه صحت/ اشتباه (رفتاری/ معرفتی) در دایرهی خطا و صواب اخلاقی نمیگنجد و این دو حوزه محدودههای جدا از هم دارند.
خطا
«خطا» از میان معانی متعددی كه دارد در این نوشتار به معنی خطای اخلاقی است، کاری كه اخلاقاً نباید انجام داد، فعل یا ترك فعلی كه عرف عام آن را غیراخلاقی تلقی میکند، مثل كشتن یك انسان بیگناه یا خیانت در امانت؛ در مقابل یك عمل مثبت را حسب مورد حسن، نیك، شایسته و لازم میدانند. روشن است كه در اینجا این صفات صرفاً به رفتار ما قابل اتصاف هستند نه عقاید ما؛ بگذارید خطا را هم در اینجا «نادرست درجه دو» بنامیم.
گاه برای دفاع از یك عمل شایستهی اخلاقی (اگر نخواهیم از دلایل و دستاویزهای مذهبی استفاده كنیم) دست به دامان دلایل معرفتی درستی یا نادرستی (صحت یا اشتباه) میشویم، بهبیاندیگر، شیوهی استدلال ما هم در ساختار هم در محتوا برای محكوم كردن یك فعل غیراخلاقی یا تشویق به یك عمل اخلاقی کاملاً مشابه شیوهی ما در برخورد با یك عمل «اشتباه» یا «نادرستِ نه لزوماً اخلاقی» است. در سطور آینده چند مثال از این مورد آورده میشود.
ذكر این نكته به نظر ضروری میرسد كه این شیوه استدلال علیه یا له افعال نیكو/ زشت اخلاقی شیوهی ناقص و نادرستی است و راه به مقصود نمیبرد، چون ماهیت افعال اخلاقی با ماهیت افعال معرفتی متفاوت است، بهبیاندیگر، ماهیت نادرستی/ درستی با ماهیت حسن/ قبیح فرق میکند، هم ازاینروست كه برخورد اولیه ما با افعال درست/ نادرست با برخورد با افعال زشت/ نیكوی اخلاقی فرق میکند؛ به این معنی كه ما عموماً در مقابل فعل اخلاقی (مثبت یا منفی) احساساتمان تحریك میشود و شخص را حسب مورد مستحق ستایش یا سرزنش، تشویق یا توبیخ و حتی گاه مستحق پاداش یا مجازات میدانیم. پس افعال اخلاقی عنصری مازاد بر درست/ نادرست معرفتی دارند و آن همان برانگیختن «احساسات عمومی» است، ولی فعل درست/ نادرست معرفتی فاقد این خصیصه است.
كوتاه سخن آنكه این دلایل فقط جنبهی معرفتی عمل را ثابت میکنند (اگر بكنند) و احساساتی را كه پیامد افعال است تبیین یا توجیه نمیکند و از آن مهمتر اینكه احساساتی را كه انگیزهی فعل اخلاقی است، نمیتواند شناسایی كند. به طور مثال اگر كسی را میبینیم كه سیگار میکشد یا هنگام صرف غذا روی خوراكش نمك فراوان میریزد، میتوان علیه عمل او دلایل پزشكی یا زیستشناختی ارائه كرد، ولی گمان نمیرود بتوان كار او را تقبیح اخلاقی كرد و او را به صرف انجام این افعال فاقد عدالت دانست؛(۱) و از سوی دیگر اگر كسی با یك انسان دیگر به درشتی و خشونت برخورد کند، برای اثبات قباحت كار او نمیتوان (نادرست است) که دلایل زیستی ارائه كرد (حتی اگر در مواردی عملاً امكان اقامهی اینگونه دلایلی باشد) و برای اثبات زشتی این فعل و هر فعلی ازایندست باید از اصولموضوعه اخلاق كمك گرفت. این نكته زمانی بروز و نمود بیشتری مییابد كه میبینیم خطاهای اخلاقی منشأ پیامدهای اجتماعی میشوند؛ مثلاً فقه اسلامی مرتكب را از درجهی عدالت ساقط میداند و نتیجتاًّ او را بهعنوان پیشنماز، قاضی یا شاهد میپذیرد. این نكته در بحث گناه بیشتر به كار ما خواهد آمد.
یکی از روشنفکران معاصر در مصاحبهای که در فضای مجازی منتشر شده نهاد ازدواج را غیراخلاقی میداند، ولی دلایلی که اقامه میکند معرفتی (به معنایی که گفته شد) هستند؛(۲) دقیقاً به همین خاطر دلایل او ادعایش را ثابت نمیکند.
منشأْ درستی/ نادرستی معرفتی فهم مشترك (common sense) و یا دانش بشری است، ولی منشأ حسن و قبح اخلاقی (فعلاً اگر فارغ از دین اظهارنظر كنیم) وجدان، احساسات، یا... است. از اینجا میتوان به بحث حسن و قبح ذاتی یا عقلی افعال در نزد معتزله گریز زد، اما پرداختن به آن فعلاً در حوصلهی این مقاله نمیگنجد.
مثال دیگری كه با این بحث مرتبط به نظر میرسد بحث اخلاق باور ویلیام كلیفورد، فیلسوف انگلیسی است؛ تلاش كلیفورد در «اخلاق باور» این بود كه اشتباه معرفتی (نادرست درجه یک) را به ساحت خطای اخلاقی (نادرست درجه دو) سرایت دهد و به نوعی نادرستی را نادرستكاری جلوه دهد؛(۳) البته با این تفاوت كه او میخواست خطای معرفتی در عقیده را مشمول حسن و قبح اخلاقی قرار دهد، ولی آنچه اینجا مدنظر ماست خطای معرفتی در مقام عمل است مگر اینكه ما هم برای عقیدهورزی وجهی از عمل و آزادی اراده و اختیار قائل شویم.
گناه
در باب گناه چه میتوان گفت؟ این مفهوم «کهنترین مفهوم خطای انسانی است که حاکی از زنگار یا لکهایست که فرد را دچار نقصان میکند»(۴)؛ دایرهی مفهوم و مصداق گناه هم با زشت یا قبیح اخلاقی متفاوت است. در فرهنگ اسلامی برخی از گناهان در دایرهی افعال اخلاقی نمیگنجند (مثل شرب خمر یا ترك نماز) و دینداران در مقابل گناه نسبت به فعل غیراخلاقی احساسات شدیدتری بروز میدهند؛ بگذارید گناه را هم «نادرست درجه سه» بنامیم.
منشأ گناه معرفی شدن یك فعل یا ترك فعل همواره گفتار یا کردار و تأكید پیشوایان ادیان است، اگرچه قباحت آن فعل قبل از پیدایش آن پیشوا هم در میان مردم مشهور و مشهود بوده باشد.
از سوی دیگر نقطهی مقابل «گناه» در فعل منهی عنه دینی كه «صواب» است نیز نه لزوماً با بایدهای اخلاقی قابل تناظر است نه با درستهای معرفتی، چون علاوه بر تفاوتها و تباینهای مصداقهای آنان، صواب با احساسات خاصه مذهبی همراه است. منهیات دینی جنبهی تابوئیسمی بیشتری نسبت منهیات اخلاقی دارند. گاه برای دفاع و توجیه مفاهیم گناه و صواب از دلایل معرفتی و یا اصولموضوعهی اخلاقی كمك گرفته میشود. در اینجا نیز ذكر این نكته ضروری است كه ما دینداران بهتر است به یاد داشته باشیم این دلایل صرفاً تا آستانهی نادرستی معرفتی (درجه یک) و گاه در یك وضعیت بهتر تا آستانهی خطای اخلاقی (درجه دو) مأموریت خود را انجام میدهند؛ یعنی مؤدای خود را اثبات میکنند و برای اثبات اینكه یك فعل/ ترك فعل خاص غیر از نادرست/ درست بودن یا خطا بودن/ نبودن، گناه هم هست احتیاج به دلیل/ دلایلی مازاد بر دلایل معرفتی و اخلاقی داریم.
برای نمونه اگر بخواهیم از روزهداری در فرهنگ دینی دفاع كنیم صرف برشمردن مزایای زیستی یا پزشكی روزه واجب بودن آن را توجیه نمیکند، بلكه در بهترین وضعیت درست بودن معرفتی آن را اثبات میکند و در این حال اگر مقدمات استدلال خدشهناپذیر باشند برایندشان نهایتاً به ما نشان میدهد كه روزه برای بدن مفید است. دقیقاً به اندازهای كه توصیههای یك متخصص تغذیه ثابت میکند که خوردن جعفری یا جگر برای خون بدن مفید است، گمان نمیرود كسی فتوا بدهد كه خوردن جعفری به اندازهی روزه واجب است. پس برای تبیین و توجیه اینكه چرا روزه واجب است و اینكه انجام و التزام به آن یك ضرورت است، ثواب دارد و مستوجب پاداش اخروی و احیاناً دنیوی است صرف برشمردن دلایل زیستی كافی نیست. دینداران گاه برای دفاع از این آموزهها فلسفهی (مناط) آنها را غیبی و خارج از حیطهی دانش و قدرت فهم بشری میدانند و اظهار میدارند که این تقدس برای فهم شدن در حوصلهی خرد نمیگنجد و آن را میپزد. شاید بتوان گفت تعبد به دستورات پروردگار موجب و نازلكنندهی این ضرورت و -نتیجتاً- ثواب است و این تقدس هم از همان جا نشئت میگیرد.
مثال دیگری كه میتوان زد شرب خمر است؛ دلایل پزشكی كه علیه انجام این فعل در دست است صرفاً نادرست بودن آن را به لحاظ معرفتی (درجه اول) ثابت میکند، همانطور كه مصرف تریاك را نادرست میدانیم. به نظر میرسد برای فهم، تبیین، توجیه و اثبات تابو بودن آن نباید در میان مخزن اخلاق یا دانش بشری كاوش كنیم و هر دلیلی هم كه از این مخزنها پیدا كنیم حداكثر نادرستی درجه دو را اثبات میکند و زشتی درجه سه (دینی) آن را اثبات نمیکنند.
نگارنده مایل است خواننده محترم به این نكته توجه كند كه علیرغم اینكه عموم مردم میدانند مضرات تریاك از مشروبات الكلی كمتر نیست، اما واكنش سفت و سختتری نسبت به الكل نشان میدهند و حتی برخورد با مصرفكنندهی این دو ماده متفاوت است، هم واكنشی كه جامعه انجام میدهد هم قانونی كه از شرع اخذ شده در مورد اینها متفاوت است، درحالیکه اگر مناط و ملاك و فلسفه احكام شرب خمر همان مضرات آن باشد، میبایست در مورد مواد مخدر هم همان احكام را جاری كرد. این مثال ادعای ما را محکمتر پشتیبانی میکند، چون در آن نشان داده میشود که ذهن ما نادرستی معرفتی و -شاید- قباحت اخلاقی مصرف مواد مخدر را پذیرفته اما علیرغم فتوای برخی فقها مبنی بر حرمت استعمال تریاک (بهعنوان یكی از مواد مخدر) قباحت مذهبی و تابوئیت آن در ذهن جا نیفتاده است.
در تناظر با منهیات معرفت، اخلاق و دین اوامر این سه مقوله قرار دارند و همان تفاوتهای احكامی كه در مورد منهیات اینها جاری بود در مورد اوامرشان نیز جاری و ساری است؛ راز اینكه -مثلاً- برخی دینداران در مورد مقررات حقوقی فقه (آن بخش از فقه سنتی كه اینك ما آنها را حقوقی میدانیم) اهتمام تام و تمام دارند ولی چنین هم و غمی را نسبت به قوانین موضوعه مستحدثه ندارند، به نظر میرسد همین باشد. گفتنی است فقها نیز برای اینچنین اوامری جنبهای از تعبد و تقدس قائلند كه شاید برای قوانین موضوعه قائل نباشند. اگرچه میتوان در اینجا این سؤال را مطرح كرد: اینكه بعضی قوانین در جامعه و در اندیشه و كردار ما تقدس دارند و بعضی ندارند، آیا بهصورت نفسالامری و عینی همین وضعیت را دارند؟ آیا اصلاً در این موارد میتوان به یك حقیقت عینی (objective) قائل شد؟ این مقاله قصد پاسخ دادن به این سؤال را ندارد.
یك دیندار شاید احكام مربوط به حقوق خانواده را كه در كتب فقهی مسطور است با احساس و وسواسی رعایت كند، ولی قوانین جدید مربوط به حقوق خانواده را احیاناً نقض كند و احساس گناه هم نكند، جامعه هم او را گناهكار نداند و همینطور قوانین مربوط به راهنمایی- رانندگی.
راز این مسئله شاید این باشد كه چون قوانین مذهبی اولاً در پسزمینهی سنت ظهور کردهاند كه تقدس و تابو بودن بخشی از آن است، ثانیاً از طرف یك مقام مقدس صادر و یا تأیید شدهاند، طبیعتاً افسونزده و رازآلوده بودهاند، ولی قوانین مدرن صرفنظر از اینكه از زبان یك شخص مقدس صادر نشدهاند از پس عینك تقدسزدایی و افسونزدایی نگریسته میشوند. قانونگذاران هم ادعای ماورایی بودن و خدایی بودن قوانین را نداشتهاند، اگرچه احتمال هم میتوان داد پیشوایان دین هم در حین صادر كردن اوامر و نواهی دینی نادرستی معرفتی و یا اخلاقی را مدنظر داشته بودند و یا انگیزهی امر و نهیشان صرف خوشایند یا بدایند ذوقی و شخصی بوده باشد، ولی ما آنها را مذهبی (مقدس، رازآلود و تابو) تلقی كرده باشیم و یا بهمرور زمان این قوانین این ویژگیها را به خود گرفته باشند.
نمونهی دیگری را كه میتوان به پیش كشید بحث طهارت در فقه است؛ آشكار است كه طاهر و نجس در احكام پیرامون آنها کاملاً با بهداشتی و غیربهداشتی متناظر و قابل انطباق نیستند، چون مقولهی اول مذهبی است در صدور حكم مربوط به آن بهداشتی بودن یا نبودن ماده در درجه دوم اهمیت است. لمس شیء غیربهداشتی نادرست درجه اول است ولی لمس شیء نجس نادرست درجه سه است. ممكن است حكم مذهبی در نهایت موافق با موازین بهداشتی باشد، اما ملاك و مناط حكم دستور دین بوده است نه دستور علم بهداشت. برای نمونه خون انسان در دین نجس تلقی شده است و نماز خواندن كسی كه بدن یا لباسش به خون آلوده است باطل است،(۵) حال اگر به لحاظ علمی ثابت شود كه ماندن خون بر روی لباس ضرری به بدن نمیرساند و یا علم مادهای بسازد كه با مالیدن آن به خون یا پوست بدن از میکروبها و باکتریهای مضر خون در امان بمانیم، باز حکم دین (نجس بودن آن) و احكام تبعی آن عوض نمیشود، چون حكم مذهبی است، ملاك و مناط خودش را دارد و صرفاً با روشهای مذهبی باید با آن برخورد کرد. حال حكم فضولات حیوانات حلالگوشتی مثل گاو یا گوسفند را در نظر بگیرید؛ اگر علم بتواند ثابت كند این فضولات از خون بدن انسان كثیفترند باز از نظر دین خون تابو است و باید از آن گریخت، ولی گریختن از این فضولات از نظر او لزومی ندارد و فقط خوردنشان حرام است.(۶)
برای برطرف كردن نجس نیز ممكن است حكم دین بالمآل با حكم بهداشت یكی باشد ولی لزوماً تابع آن نیست. شاید دستور دین از دستور بهداشت سختگیرتر و یا احیاناً سهلگیرتر باشد؛ برای نمونه كسی كه میداند پایش یا كف كفشش به مدفوع انسان آلوده است از نظر فقه اسلامی اگر این فرد مسافت مشخصی راه برود كفش آن فرد شرعاً پاك است،(۷) حتی اگر با میكروسكوپ بتوان نشان داد كه همچنان ذراتی از نجاست و باکتریها و میکروبهای مضری بر جای مانده است باز در این صورت فرد تكلیف شرعیای ندارد، حداكثر چیزی كه دین از او خواسته است همان مقدار راه رفتن است، مابقی به نظر خود فرد بستگی دارد كه تا چه حد بخواهد به موازین بهداشتی پایبند باشد. طرفه آنكه در این فرض حتی اگر فرد بعد از به جای آوردن دستور دین حاضر نباشد به دستور بهداشت نیز پایبند باشد، در این حالت ما فعل این فرد را نه غیرشرعی (قبیح درجه سه) و نه غیراخلاقی (قبیح درجه دو) بلكه نادرست معرفتی (درجه یک) میدانیم.
كیفیت پاك شدن از نجاسات شرعی هم بسیار خاص است (۸) و لزوماً تابع احكام معرفتی یا اخلاقی نیست؛ برای مثال میتوان به آداب غسل و احكام جنابت توجه كرد تا صحت گفتههای بالا روشنتر شود.
البته ممكن است دینداران از احكام دین اینگونه دفاع كنند كه در دین صرفنظر از اینكه مقتضیات علم و اخلاق رعایت شده است، احكام آن علاوه بر این دو مقوله تابع ملاکهای غیبی دیگری هم هستند كه خرد و دانش بشری قاصر از فهم آنهاست.
احكام مربوط به حیوانات حلالگوشت و حرامگوشت هم گرچه شاید منافاتی با معیارهای معرفتی یا اخلاقی نداشته باشند اما همیشه لزوماً بر این معیارها منطبق نیستند. حتی اگر علم بتواند ثابت كند ضرر گوشت خوك با گوشت گاو برای دستگاه گوارش انسان به یك اندازه است، باز بنا بر حكم دین خوردن گوشت خوك حرام و گوشت گاو حلال است. یا چنانكه بعضی از روشنفكران اظهار کردهاند خوردن هر نوع گوشتی «غیراخلاقی» (۹) است، حتی اگر ادلهی آنها را خدشهناپذیر بیابیم باز از غیراخلاقی (نادرست درجه دو) به غیرشرعی (نادرست درجه سه) اندكی راه و شكافی است كه به نظر پرنشدنی میآید. این نكته نیز گفتنی است كه اگر گیاهخواران برای دفاع از گیاهخواری از دلایل زیستشناختی استفاده كنند،(۱۰) قبح اخلاقی گوشتخواری اثبات نمیشود و تلاش آنها بنا بر آنچه پیش از این گفته شد بینتیجه است. در استدلال برای اثبات غیراخلاقی بودن گوشتخواری و به سود گیاهخواری و برای مواد و مصالح این استدلالها صرفاً میتوان از اصولموضوعه اخلاقی استفاده كرد.
در پایان لازم است یادآوری شود كه غرض ما در این نوشتار ابداً داوری ارزشی پیرامون احكام علم یا اخلاق یا دین نبود، بلکه صرفاً به رابطهی این مقولات با هم پرداختیم.
ارجاعات:
۱-عدالت در اینجا به معنای فقهی آن مدنظر است؛«عدالت صفت نفسانی ریشهداری است که همواره انسان را به ملازمت تقوا -ترک محرمات و انجام واجبات- وادار میکند» و «حکم صفت عدالت با ارتکاب گناهان کبیره یا اصرار بر صغیره زایل می شود» [تحریرالوسیله،ج۱/۱۳].
۲-mostafamalekian.blogfa.com
۳-«همیشه، همه جا و برای همه خطاست که بر اساس دلیل ناکافی به چیزی باور داشته باشند» [به نقل از: درباره دین/۵۰]
۴-Routledge Encyclopedia of Philosophy, Version۱.۰,London and New York:Routledge(۱۹۹۸).SIN ۱
۵-تحریرالوسیله، ج ۱/صص ۲۰۶ و ۲۱۵
۶-همان/۲۰۵
۷-همان، ۲۳
۸-برای مثال: همان، ص ۲۳۹ (کیفیت پاک شدن ظرفی که در آن شراب نوشیده شده)
۹-گیاهخواری/Arashnaraghi.com/articles
۱۰-هدایت، صادق، فوائد گیاهخواری، انتشارات صادق هدایت، ۱۳۰۶، تهران
* کارشناس ارشد فقه و مبانی حقوق اسلامی