فرهنگ امروز/ محمد مالجو:
دو سدهای است که روند مواجههء جامعه ایرانی بـا دنـیای مـدرن رفته رفته محصولاتی فرهنگی از جنس اندیشگی برای ما به ارمغان آورده است.سرآغاز این جریان مقارن اسـت با شکافته شدن فضای تمدن سنتی و بازگشایی دروازههای فرهنگ ایران به روی معارف مغرب زمـین و ورود ایرانیان به فرایند هزار خـم جـهانی شدن تمدن مدرن غربی.شکستهای مکرر ایران از روسیه در ربع اول قرن نوزدهم علت آغازینی بود برای تفطن برخی نخبگان بر زبونی و عجز کشور در رویارویی با دول قدرتمند اروپایی.خودآگاهی بر ضعف و عقب ماندگی عمومی مقدمهای شد بـر ضرورت اخذ فرهنگ و وسایل مدرن غربی.جسته گریخته سپیدهء اصلاحات در کار دمیدن شد.از سردمداران سیاسی،عباس میرزا و قائم مقام و امیر کبیر و سپهسالار هریک در عصر خود یاریها کردند.دار الفنون به اهتمام امیر کبیر آغاز به کـار کـرد که البته در آن،فنون مد نظر بود نه فلسفه و علوم(انسانی).از عباس میرزا تا عصر سپهسالار به تأسی از علوم مدرن غربی به تفاریق آثاری تألیف و ترجمه شد.کوتاه سخن،در این برهه از زمان میان طبقهء انـدیشمند و بـرخی نخبگان سیاسی به تدریج چنین شد که«در اساس تفکر پیشینیان رخته افتاد،تحول ذهنی تازهای در جهت عقلی محض ظاهر گشت،به دانش تحققی اعتقاد پیدا شد...این وجههء نظر علمی با گذشت زمان گـسترش پیـدا کرد»۱.اما«دگرگونی ذهنی فقط در طبقهء اندیشمند پیدا شد،و هنوز به پیکر اجتماع سرایتی نداشت.دیگر طبقات،خاصه تودهء مردم همچنان تخته بند عقاید گذشته بودند»۲.
چه بسا از این قرار بوده باشد سرآغاز آشنایی ایرانیان با انـدیشهء مـدرن و دسـتیابیشان به محصولاتی مدرن از جنس اندیشگی.از جـملهء ایـن مـحصولات یکی نیز اندیشهء مدرن اقتصادی بوده است.البته آشنایی اندیشمندان ایرانی با اندیشههای اقتصادی مسبوق بود به جملگی آن تحولات.طی این دورهء روشنفکری با پیـشگامانی چـون مـلکم خان و آخوندزاده و میرزا آقاخان«به طور کلی بحث اقـتصادی در قـیاس انتقاد اجتماعی و سیاسی چندان پر مایه»۳نبود.در این دوران آرمانها بیشتر حول آزادی بیان و اصلاحات اداری و آموزش به سبک مدرن و در رأس همه اینها تـأسیس حـکومت قـانون بود،چه،عامل عقب ماندگی عمدتا نظام استبدادی تلقی میشد و راه نجات نیز تـغییر آن.با این همه،معدود آثاری اقتصادی نیز در حد نسخی خطی ترجمه و تألیف شد که از آن جمله است«کتابی که سیزمندی بلسان فرانسوی در اکـنمی پلتـیک یـعنی آداب مملکتداری و به عبارة اخری یعنی تدبیر منزل و سیاست مدن تصنیف نموده بـود و رضـای ریشار فرانسوی جدید الاسلام که پروردهء این دولت مستدام[ناصر الدین شاه قاجار بود...]به زبان مصطلحه بیان کـرد و[...]مـحمد حـسن شیرازی بیآنکه مراعات سجع کند و ذیل مطلب از دست بدر رود اکتفا به تـحت اللفـظ کـرده مطابق اصل برشتهء تحریر کشید»۴.اثر مورد نظر اصول جدید اقتصاد سیاسی است که سیسموند دو سـیسموندی آن را بـه سـال ۱۸۱۹نوشته و در آن اقتصاد بازار آزاد و سرمایهداری صنعتی را به نقد کشید.این کتاب که ترجمهء آن به حوالی ۱۳۰۰هجری قـمری باز مـیگردد و برگردانی است متعلق به مسیو ریشار خان فرانسوی«ظاهرا نخستین تصنیف منظمی است که در اقـتصاد جـامعه صـنعتی به فارسی درآوردهاند»۵.ایضا چند اثر خطی دیگر نیز متعلق به همین دوران است که البـته از قـوت و اعتبار اثر پیشین برخوردار نبودهاند.با این همه،جملگی این آثار مخاطبینی کم شمار داشتند و تـنها مـیان بـرخی اندیشمندان سیاسی دست به دست میگشتند.
عنایت بیشتر به اندیشهء اقتصادی را پس از خیزش مشروطیت در دوران دوم روشنفکری سراغ مـی توانیم کـرد با نمایندگی چون محمد علی فروغی و محمد علی جمالزاده.به سال ۱۳۷۱هجری قـمری بـه ابتکار حـسن پیرنیا مدرسهء علوم سیاسی تأسیس شد که بعد از قسمت طب دار الفنون دومین مدرسهء تخصصی به حـساب مـیآمد.ایجاد مـدرسهء سیاسی موجب شد که کتابهایی چند در شماری رشتهها و از آن جمله علم اقتصاد مـنتشر شـود.این مهم را محمد علی فروغی وجههء همت خود قرار داد.فروغی به سال ۱۳۲۳هجری قمری ترجمهای خوشخوان تحت عـنوان اصـول علم ثروت ملل از کتابی در خصوص علم اقتصاد به دست داد.اصل کتاب که گـویا در یـکی دو دههء آخر قرن نوزدهم نوشته شده بـود بـه قـلم اقتصاددانی فرانسوی بود به نام پل بورگار که انـدیشهاش در چـارچوب سنت فرانسوی اقتصاد سیاسی کلاسیک جای میگرفت.باری،از افول مکتب اقتصاد سیاسی کلاسیک در اروپا دو،سه دهـهای مـی گذشت که فروغی از آن سنت کتابی بـه فـارسی برگرداند.فروغی در دیـباچهء کـتاب بـه درستی میگوید: «شاید در ممالک ما رسائل و اوراقـی کـه از سیاست مدن گفتوگو مینماید دارای بعضی مطالب متعلقه به علم ثروت باشد اما مسلما بـه آن تـفصیل و اتقان و نظم و ترتیب صحیح که حـالا در مغرب زمین معمول است نـبوده و بـا آنکه در این عصر و زمان بـعضی از عـلوم جدیده را به زبان فارسی ترجمه نموده، دانشمندان ما به این علم نپرداختهاند»۶.اصول علم ثـروت مـلل را برخی اولین کتاب علم اقـتصاد در ایـران دانستهاند۷.بجاست تـأکید شود که ایـن اثـر اولین اثر فارسی اقـتصادی نـیست بلکه اولین اثر اقتصادی منتشر شده در ایران است.اما به هر تقدیر آن منزلتی را کسب نکرد کـه سـیر حکمت در اروپا،اثر دیگر فروغی، در قلمرو فـلسفه بـدان دست یافت.
اگر فـروغی بـه تـرجمهء کتابی از سنت اقتصاد سـیاسی کلاسیک دست یازید و بالطبع متنی آکنده از مفاهیم نظری و تئوریک عرضه کرد،جمالزاده به منظور شناخت عـلمی مـاهیت اقتصاد ایران به جادهای اساسا ناپیموده قـدم نـهاد.تقدیر گـنج شـایگان(اوضاع اقـتصادی ایران در ابتدای قـرن بـیستم)،اثر ارزشمند جمالزاده این بود که به سال ۱۳۳۵قمری در آلمان نوشته و منتشر شود.هنگام تألیف و انتشار گنج شایگان،اینجا و آنجا بـسیاری از روشـنفکران و کـارمندان دولت و نظامیان در راستای احساسات ضد انگلیسی و ضد روسیشان بـیش و کـم گـرایشهایی بـه آلمـانها داشـتند.جمالزاده شصت و هشت سال پس از چاپ گنج شایگان نوشت:«در آن موقع[اواخر جنگ جهانی اول]جمعی از وطنخواهان ایرانی به نام«کمیتهء ملیون ایرانی»در برلن گرد آمده بودند تا با کمک آلمان مملکتشان را از مـظالم انگلیس و روس مصون بدارند»۸.گنج شایگان نیز در راستای این هدف بود و تصویری از اقتصاد ایران آن روزگار ارائه میداد از نگاه تیزبینانه روشنفکری جوان و پر تلاش که«از علم اقتصاد هم به کلی بیخبر»۹نبوده و عاجلترین مقصودش نیز اجـمالا القـای این نظر بوده که«مملکت ایران موجبات ترقی اقتصادی را تقریبا از هر حیث داراست»۱۰ اما وضع غم بار اقتصادی ایران«نتیجهء فرومایگی اولیا و بزرگان ایران است»۱۱. گویی جمالزاده بر آن بوده تا چنین نمای امـیدبخشی از اقـتصاد ایران را در دیدگان آلمان تصویر کند و آنان را به هنبازی در این عرصه تشویق.جمالزاده در گنج شایگان«از ورود در مباحث ایدئولوژیک احتراز جسته و بر آن بوده تا واقعیتها[ی زندگی اقتصادی ایـران]را در عـریانترین شکل ممکن طبقه بندی و توصیف کـند»۱۲.در گـنج شایگان میتوان«از آمار و اطلاعات مربوط به صنایع و معادن و صادرات و واردات و وامهایی که ایران از کشورهای خارجی دریافت کرده تا جزئیاتی دربارهء گلدوزی و ایجاد جنگلهای مصنوعی و هـزینهء زنـدگی در تهران»۱۳ را سراغ گرفت امـا،بر خـلاف نظر ناشر گنج شایگان در ایران۱۴،کتاب فاقد مبنایی نظری است،و یا دست کم آنکه،به اذعان همان ناشر اجزاء نظری«در خود کتاب بیان تئوریک منسجمی نیافته و به شکل نظریهء واحدی عرضه نشدهاند»۱۵.
فقدان مباحث تئوریک-که اصـلا هـم جای تعجی ندارد-فقط ویژگی گنج شایگان نبود،بلکه ویژگی همهء معدود نوشتههای اقتصادی این دوران بود.در این دوره صاحب نظرانی چون محمد علی فروغی و محمد علی مجد و حسن نفیسی(مشرف الدوله)به تفاریق مقالات و نوشتههایی اقـتصادی در انـگشت شمار مـجلات و روزنامههای وقت به رشته تحریر درمیآورند۱۶.نویسندگان اقتصادی سالیان آخر حکومت قاجار و اوایل پهلوی اول،در اصل جوانانی بودند تحصیل کردهء فـرنگ که در بازگشت به کشور با اوضاع نابسامان ایران و ضعف و عقب ماندگی عـمومی آن مـواجه شـده بودند.اینان در عرصه های مختلف از سیاست پیشگی گرفته تا علم و ادب فعالیت میکردند که کسر کوچکی از این فعالیتها نیز در قلمرو انـدیشهء اقـتصادی بود.با این همه،به واسطه وضع و موقع تاریخیشان چنین مجال و امکانی نداشتند که زنـدگی اقـتصادی ایـران را در پرتو ادبیات تئوریک مورد مطالعه و مداقه قرار دهند و اندک آموختههای خود از علم اقتصاد را با شـرایط خاص اقتصاد ایران تطبیق دهند.بحثهای اقتصادی این دوره«معمولا منبعث از تجربه و مشاهدات مستقیمشان بود و مـفاهیم نظری یا جهانشمول ایدئولوژیک هـنوز رواج چـندانی نیافته بود که آنان را از مشاهده و تجربهء بیواسطه بینیاز یا محروم سازد ...[و اساسا]اندیشه اقتصادی و اجتماعی هنوز چندان رشد نکرده بود که بتوان از پا گرفتن اندیشه و تحلیل اقتصادی در کشور سخن گفت.بخش اعظم این نـوشتهها هنوز لحن روزنامهای داشتند و بر نوعی حکمت عامیانه متکی بودند»۱۷.
به سال ۱۳۱۳شمسی دانشگاه تهران تأسیس شد که دانشکدهء حقوق و علوم سیاسی و اقتصادی یکی از دانشکدههای شش گانهء آن بود.البته این دانشکده تحت عناوینی دیگر قدمتی سـی-چهل سـاله داشت.بعد از تأسیس مدرسهء علوم سیاسی فکر تأسیس مدرسهء حقوق نیز مطمح نظر قرار گرفته بود که این امر به سال ۱۲۹۹شمسی به سرانجام رسید.مدرسهء علوم سیاسی از ادارات مستقل وزارت امور خارجه به حساب میآمد و مـدرسه حـقوق از ادارات مستقل وزارت عدلیه.به سال ۱۳۰۶شمسی این هر دو مدرسه از وزارت خانههای خود منتزع و ضمیمهء وزارت معارف شدند و بعد از ادغام در یکدیگر، مدرسه عالی حقوق و علوم سیاسی را تشکیل دادند که چندی بعد به رشتههای قـضایی،سیاسی و اقـتصادی محدود شد و در نهایت نیز پس از وضع قانون تشکیل دانشگاه بود که دانشکدهء حقوق و علوم سیاسی و اقتصادی دانشگاه تهران نام گرفت۱۸.
در غرب،اما،علم اقتصاد تا این هنگام به کرات تحولاتی عظیم در نظامهای اندیشه اقـتصادی را پشـت سـر گذاشته بود.در آن سامان،طی چند قـرن پیـش از ایـن،نظامهای مستحکم اندیشه اقتصادی یکی در پی دیگری به تاریخ اندیشه پیوسته بودند.فاصله میان سدههای شانزده تا هجده میلادی مقارن بود با شکلگیری ادبیاتی گسترده در خـصوص عـلم اقـتصاد که در مجموع گفتمان مرکانتیلیسم را در اندیشه اقتصادی پیافکند و درآمـدی شـد بر تأسیس علم اقتصاد در قرن هجدهم.قرن هجدهم شاهد تحول و دگرگونی در حوزه و ماهیت مسائل اقتصادی بود.منسجمترین انعکاس این تحول را در مکتب فیزیوکراتها مـیتوان سـراغ کـرد.در این برههء تاریخی بود که تلاشهای پیشینیان و پیشاهنگان اقتصاد سیاسی در نـهایت منجر به تأسیس شاخهای از دانش موسوم به اقتصاد سیاسی شد و اساس تأسیس علم اقتصاد مدرن به همین دوران یعنی حـوالی ربـع سـوم قرن هجدهم میلادی باز میگردد.در این مقطع اندیشهء اقتصادی از سنت برید و در نـقطهء اوج خـود با پژوهشی در ماهیت و علل ثروت ملل،اثر آدام اسمیت،به عصری نوین پا نهاد.ثروت ملل تلفیقی بود تمام عیار و داهیانه از طـییفی از انـدیشههای اقتصادی مـدرن چند دههء قبل از انتشارش.این کتاب طلیعهء پیدایش جریانی بود در اندیشهء اقتصادی کـه در عـین تـحول و تطور،طی یک قرن بعدی جریان غالب تفکر اقتصادی به شمار میرفت.این جریان مسلط اقتصاد سـیاسی کـلاسیک نـام نهاده شده است.جریان اندیشه یکصد ساله اقتصاد سیاسی کلاسیک را به منزلهء نقطهء عزیمتی دانستهاند کـه تـفکر اقتصادی معظم و پیچیدهء امروزین را ثمر داده است.در نیمهء دوم حیات مکتب کلاسیک اندیشههای معارض شـکل گـرفتند کـه در آن میان مکتب تاریخی قدیم آلمان و طیفی گسترده از اندیشههای سوسیالیستی شاخص بودند.دههء هفتاد قـرن نـوزدهم مقارن بود با افول اقتصاد سیاسی کلاسیک.از این دهه تا دههء آخر قرن نـوزدهم دورهـای اسـت که به یک اعتبار شباهتی با قرن ما قبل خود نداشت.این دوره،دورهء بحران بود.نظم فکری یـکصد سـاله اقتصاد سیاسی کلاسیک فرو ریخته بود،اما هنوز نظام فکری مسلطی پا نگرفته بود.در ایـن سـالیان گـرچه اندیشهها و مکاتب فراوانی وجود داشت،هیچ جریانی حرف اول را نمیزد:سوسیالیسم در صور گوناگون عرض اندام میکرد و جذابیت سیاسی فراوان داشـت؛قسمت اعـظم آثـار مارکس و انگلس به چاپ رسیده بود و نسل اول مارکسیستهای در حال شکلگیری بود؛فابینها و سـوسیالیستهای مـسیحی بر تارک علم اقتصاد سیاسی میکوفتند و اندیشههای اقتصادی ملهم از مسیحیت متعدد مینمود؛مکتب تاریخی انگلستان از سویی و مکتب تـاریخی جـدید آلمان از دیگر سو سخت ترکتازی میکردند.این دوره به راستی معرکهء آراء بود.در سالهای آغـازین دهـهء ۱۸۷۰آنچه بعدها انقلاب مارژینالیستی نامیده شد رقـم خـورد،اما در آنـ ایام چندان با استقبال مواجه نشد.تنها در پایان دورهـء بـحران بود که اقتصاددانانی برجسته از انگلیس و سوئد و اتریش و ایتالیا و آمریکا قرائتی جدید،اما نه یـکدست از انـقلاب مارژینالیستی ارائه کردند و با این قرائت،دورهء بـحران بـه سر رسـید و مـآلا دیـگر بار نظام فکری غالبی شکل گـرفت و جـریان مسلط شد.این جریان همان مکتب نئوکلاسیک و محصول سالیان آخر قرن نوزدهم بود.
در ایران،اما،این زمـان مـقارن بود با فعالیتهای نسل اول روشنفکران و تـمهید مقدمات انقلاب مشروطه؛دورهای که گـرچه در مـتون مربوط به«سیاست مدن»اشاراتی به بـحثهای اقـتصادی وجود داشت روشنفکرانی چون میرزا ملکم خان ضرورت تربیت«اکونومیستها»را دریافته بوند،اما اساسا با اندیشهء اقـتصادی مـدرن چندان الفتی حاصل نشده بـود و هـمانطور کـه ملکم خان در آن زمـان نوشت:«از عـلوم اکونومی پولیتیک که هـمه تـازه و همه محصول این عهد است در ایران[کسی]هرگز بویی نبرده است»۱۹.
در غرب از تأسیس مکتب نئوکلاسیک در اواخر قرن نـوزدهم تـا تقریبا انتشار اثر جان مینارد کـینز، نظریهء عـمومی اشتغال،بهره و پول،بـه سـال ۶۳۹۱-کـه در ایران حد فاصل سـالیانی قبل از انقلاب مشروطه تا تقریبا تأسیس دانشگاه تهران(۱۳۱۳ شمسی)را در برمیگیرد-مکتب نئوکلاسیک در زمینهء اندیشهء اقتصادی موقعیت خود را تـحکیم بـخشید و یکسره جریان غالب به شمار مـیرفت.البته در کنار جریان فـائقهء نـئوکلاسیک مـکتبهای رقـیب نیز در کار بـودند:نهادگرایی قـدیمی از اساس نئوکلاسیک را نقد میکرد و مکتب تاریخی همچنان منادیانی داشت و مارکسیسم کاملا اسطقس دار شده بود و حتی بـا قرائت لنـینیستی و سـپس استالینیستی از آن،قدرت سیاسی یکی از اقطاب جهان سـیاست را نـیز ربـوده بـود. از ایـن قـرار،تا ظهور کینز،بدنهء اصلی اقتصاد خرد نئوکلاسیک شکل گرفته بود و یکی از پایههای دوگانهء علم اقتصاد ارتدوکس دهههای بعد کاملا بنا شده بود.باری،تا ظهور کینز چنین بود پیشینهء علم اقـتصاد مدرن در غرب.
تأسیس دانشگاه تهران در ایران تقریبا در همین ایام به وقوع پیوست.هنگام آغاز به کار دانشکده حقوق و علوم سیاسی و اقتصادی دانشگاه تهران نیز از این قرار بود بود پیشینهء علم اقتصاد در ایران:انگشت شمار کتابهایی تألیفی یـا تـرجمهای،خواه منتشر شده،خواه خطی؛اشاراتی اجمالی به موضوعات اقتصادی در متون غیر اقتصادی؛مقالاتی پراکنده در جراید وقت در خصوص مسائل اقتصادی روز؛ اتکاء بر حکمت عامیانه در برخورد با مسائل اقتصادی؛فقدان مجال و توان در منطبق ساختن اندک آموختههای اقـتصادی بـا شرایط خاص زندگی اقتصادی ایران؛و کوتاه سخن،تلقی روزنامه نگارانه از علم اقتصاد.بایسته است حد فاصل سالیانی چند قبل از انقلاب مشروطه تا تأسیس دانشگاه تـهران را دورهـء جنینی آشنایی با علم اقـتصاد مـدرن در ایران نام نهاد.
هنگام ظهور کینز در غرب،رویکرد خرد به علم اقتصاد کاملا شکل گرفته بود و یک پایهء اقتصاد ارتدوکس دهههای بعد بنا شده بود.کینز پایهء دوم اقتصاد ارتـدوکس سـالیان بعد را برپا کرد:رویکرد کلان بـه عـلم اقتصاد.از دههء سوم سدهء بیستم به بعد این دو رویکرد مکمل خود و کلان در کلیت خود علم اقتصاد ارتدوکس را تشکیل دادند و برای پژوهش در زندگی اقتصادی برنامهء پژوهشی عریض و طویلی عرضه کردند.در چارچوب این بـرنامهء پژوهـشی،علم اقتصاد به شاخههای فرعیتری تقسیم میشد که هریک به نوعی ذیل یکی از دو رویکرد خرد و کلان جای میگرفتند.در خلال دهههای میانی قرن بیستم،در جریان علم اقتصاد ارتدوکس آنچه اتفاق افتاد فقط تعریض و تـوسیع ایـن بنرامه پژوهـشی بود و خلق زبان تکنیکی متناسب با آن و بسط و کاربست آن در زندگی نوع انسان و تدارک ابزارهای لازم برای چنین کاربستی.
این ایـام،یعنی از ظهور کینز در دههء چهل میلادی تا دهههای پنجاه و شصت میلادی،در ایـران همزمان بـود بـا حد فاصل تأسیس دانشگاه تهران تا ابتدای دههء چهل شمسی که میتوانیم آن را دورهء طفولیت علم اقتصاد در ایران بنامیم.
کارکرد اصـلی دورهـء طفولیت علم اقتصاد در ایران،کارکرد آموزشی بود.تا پیش از دههء چهل شمسی-به گفتهء رئیس وقت دانـشکدهء حـقوق و عـلوم سیاسی و اقتصادی دانشگاه تهران-«فعالیت این دانشکده،نظیر اغلب دانشکدههای کشور،محدود به امور تدریسی و تعلیمی بود»۲۰.در این دورهـ، آموزش علم اقتصاد به واسطهء دانشکده حقوق و علوم سیاسی و اقتصادی تعمیق و گسترش یافت و به افزایش شـمار دانش آموختگان اقتصاد در داخـل کـشور انجامید.کسری از اینان که بعدها در فرنگ ادامهء تحصیل دادند به همراه آن دسته از همتایان خود که کل تحصیلاتشان را در فرهنگ گذرانده و به ایران باز گشته بودند،در مجموع،نیروهای آموزشی و پژوهشی دو دهه بعدی اندیشه اقتصادی در ایران را تـشکیل میدادند.از هنگام تأسیس دانشگاه تهران تا آغاز دههء چهل نسبت به گذشته شمار قابل توجهی کتاب و مقاله تألیف و ترجمه شد که اجمالا به دو دسته قابل تقسیماند:یکی کتابهای آموزشی علم اقتصاد که خوراک درسـی دانـشجویان را تدارک میدید و دو دیگر نوشتههایی در خصوص اقتصاد ایران که از طریق طبقهبندی و ارائهء اطلاعات اقتصادی در باب ایران،مواد خام نیاز برای شناخت زندگی اقتصادی را تدارک میدیدند و از اینرو بیشتر ارزش فنی داشتند تا تئوریک۲۱.
در حاشیهء این مـجموعه فـعالیتهای آموزشی و نیز برخی کوششها در نهادهایی دولتی چون بانک ملی ایران و سازمان برنامه،جد و جهد جریان چپ نیز که اساسا جریانی سیاسی بود قابل ذکر است.سرآغاز جریان چپ به عصر مشروطه باز مـیگشت و در عـهد پهلوی اول نیز با گروههایی انقلابی متشکل از روشنفکران و تحصیل کردگان تداوم یافت که در این میان تقی ارانی و یارانش موسوم به گروه پنجاه و سه نفر شاخص بودند.در ایران ادبیات چپ عمدتا با مـجلهء دنـیا بـه ابتکار ارانی شروع شد.در عهد پهـلوی دومـ،جریان چـپ با حزب تودهء ایران ادامه یافت که مؤسسان آن بازماندگان گروه پنجاه و سه نفر بودند.طی دهه اول پهلوی دوم حزب توده مخفی و نیمه مـخفی بـه تـرویج ادبیات (به تصویر صفحه مراجعه شود) ذکاء الملک فروغی مارکسیستی-لنینیستی در ایران پرداخـت.در مـجموع ادبیات تبلیغی جریان چپ در دورهء طفولیت علم اقتصاد در ایران ادبیاتی بود معوج و دسته چندم و ایدئولوژیک،با جذابیت سیاسی فراوان که انـدیشه اقتصادی مـارکسیستی در آن کـمرنگ مینمود.اهمیت این جریان فکری با همهء حشو و زوایدش در اندیشهء اقـتصادی ایران در این است که به هر روی جریانهای فکری چپ در اندیشهء اقتصادی دورهء بعد به نحوی از انحاء فرزند معنوی ایـن مـجموعه بودند.
اندیشههای اقـتصادی مستور در این ادبیات ولو ناچیز هم بوده باشد،به هر حال،ادبیات غیر رسمی عـلم اقـتصاد در ایران بود که در حاشیهء ادبیات رسمی و دانشگاهی علم اقتصاد جای میگرفت. ادبیات غیر رسمی اقتصادی،کارکردی ایدئولوژیک داشـت و ادبـیات رسـمی،کارکردی آموزشی.اما بازار تحقیق و پژوهش به معنای خاص ان در هر دو سو کساد بود و بیمشتری.
تحقیق و پژوهش اقـتصادی از دورهـء سـوم به بعد شروع شد.دورهء سوم علم اقتصاد در ایران از آغاز دههء چهل شمسی تا انقلاب سـال ۵۷ را در بـرمیگیرد.به سـال ۱۳۳۹شمسی مؤسسه تحقیقات اقتصادی به ریاست حسین پیرنیا آغاز به کار کرد.«هدف مؤسسه تحقیقات اقـتصادی دانـشکدهء حقوق مطابق اساسنامهء آن،تحقیقات نظری و عملی اقتصادی و مطالعه در باب مسائل اقتصادی ایران و جهان و تـربیت متخصص بـرای ایـنگونه تحقیقات»۲۲بود.اولین شمارهء مجلهء تحقیقات اقتصادی مؤسسه نیز به سال ۱۳۴۰منتشر شد.این سالیان،سالهای آغاز دورهـء سـوم علم اقتصاد در ایران بود که علاوه بر کارکرد آموزشی،کارکرد پژوهشی نیز داشت.در این دوره شـمار دانـشکدههای اقـتصاد در تهران فزونی یافت و به افزایش بیش از پیش دانش آموختگان اقتصاد انجامید.ایضا در این دوره تحصیلات تکمیلی نـیز در رشـتهء اقتصاد ایجاد شد.از دیگر ویژگیهای این دوره بهبود کمیت و کیفیت و تنوع کتابهای آمـوزشی بود کـه اجـمالا به شش دسته قابل تقسیماند:دستهء اول کتابهای آموزشی بود که مطالب درسی دانشجویان را مهیا میکرد.این دسته از کـتابها در قـیاس بـا دورهء قبل-چه در سطح تألیف چه ترجمه- هم تعدادشان افزایش یافته بود هم کـیفیتشان.ایضا مـتنوعتر شده بود و حکایت از انتخابی آگاهانهتر داشت.دستهء دوم کتابهای کلاسیک بود که تا این هنگام هیچ نمونهای از آنها(جز اثـر سـیسموندی) ترجمه نشده بود و اساسا رو آوردن به ترجمهء ولو محدود آثار کلاسیک ویژگی این دوره و دورهء بـعدی بود.البته شـمار این قبیل آثار در این دوره انگشت شمار بـود و صـرفا بـه ترجمهء آثاری از اسمیت،جوونز، مارشال،کینز و دو،سه اثر دیگر مـحدود مـیشد۲۳.دسته سوم نیز شامل کتابهایی بود در خصوص اقتصاد ایران که بیشتر جنبهء توصیفی داشتند تـا نـبیینی،یعنی در مورد عوامل علت و معلولی واقـع در پشـت پدیدههای مورد مـشاهده چـیزی نـمیگفتند.این دسته از آثار تقریبا ادامهء راه گنج شـایگان بـودند۲۴.دستهء چهارم شامل جزوات،گزارشها و بررسیهایی بود که در مجموع آمار و اطلاعات اقتصادی در ایران و جهان را گـردآوری،طبقهبندی و ارائه مـیکردند و محصول بنگاههای تحقیقاتی دولتی چون سـازمان برنامه،مرکز آمار ایران،ادارهء بررسیهای اقـتصادی بـانک مرکزی و بنگاههایی از این دست بودند.دسته پنـجم نـیز طیفی از مجلهها و روزنامهها را شامل میشد که در یک سر آن،از باب نمونه،مجله تحقیقات اقتصادی دانـشکده اقـتصاد دانشگاه تهران قرار داشت و در سـر دیـگر،نوشتههای ژورنـالیستی روزنامهها.سرانجام،دسته ششم شامل مـجموعهای از دانـش نامهها و رسالههای دانشجویی بـود.آثار تحقیقی در خـصوص زندگی اقتصادی ایران را عمدتا باید در سه دستهء اخیر سراغ کرد.
این مجموع اجمالا ادبیات رسمی عـلم اقـتصاد در محافل دانشگاهی و مراکز تحقیقاتی دولتی در دورهـء سـوم علم اقـتصاد در ایـران را تـشکیل میداد.اما،همچون دورهء پیشین،ادبیات غـیر رسمی علم اقتصاد نیز در کار بود و عمدتا از آن گروههای چپگرا.جریان چپ و طیف هوادارانش در این دوره همواره مشغول مـبارزهای دائمـی با رژیم بودند و بخش فعال آن نـیز،از نـگاه رژیـم،اغیار بـه شـمار می رفت و پیوسته تـحت سـرکوب قرار داشت.با این همه بودند.چپگرایان غیر فعالی که هنوز هوای ایدئولوژی دوران شباب در سر داشتند و اینجا و آنجا کـرسی دانـشگاهیای در دسـت.آثار اعضا این گروهها در دسترس همگان قرار نداشت و در غـالب مـوارد زیـرزمینی بـود.این ادبـیات زیـرزمینی همراه با چند اثر قابل توجه دانشگاهی اعم از ترجمهای و تألیفی،در مجموع ادبیات غیر رسمی علم اقتصاد در این دوره را تشکیل میدادند.
به طور کلی دوره سوم علم اقتصاد در ایران زمینههای آشنایی جـدیتر ایرانیان با علم اقتصاد مدرن را تدارک دید و پایههای تحقیق و پژوهش در زندگی اقتصادی ایران در پرتو ادبیات تئوریک علم اقتصاد را بنیان نهاد.از این قرار،علم اقتصاد در ایران با چنین زاد راهی به دورهء چـهارم خـود قدم گذاشت.
دورهء چهارم علم اقتصاد در ایران با انقلاب سال ۵۷ شروع میشود و تا به امروز را در برمی گیرد.انقلاب ایران به سال ۵۷ ابتدا به ساکن دگرگونیهای عمیقی در سطوح زندگی سیاسی- اجتماعی به منصهء ظهور رسـاند.در اوایـل انقلابجو بیبرنامهء جامعه و تشت و بیسازمانی در عرصهء فرهنگ،در عمل خود را به فضای دانشگاه نیز تحمیل کرد.تا آغاز تعطیلی دانشگاهها به مناسبت «انقلاب فرهنگی»به سال ۹۵،رشد عـلمی کـه تنها در سایهء آموزش و پژوهش مـنظم و مـستمر مقدور تواند بود اساسا محلی از اعراب نداشت،چه،این سالیان در اصل دورهء سرریز احساسات سیاسی و غلبهء آنها بر تعقل و نیز تسلط افکار آرمانگرایانه بر واقعبینی بود.در این جـو فـکری،چه جزوهها و کتابهای ریز و درشت کـم مـایه بل بیمایهای نبود که منتشر میشد.با این همه،شماری آثار ارزشمند اقتصادی نیز،چه تألیفی چه ترجمهای،در این میان به طبع رسید۲۵.در چنین هنگامهای،به حکم شورای انقلاب دانشگاهها یکسره«تعطیل»شد.دانشگاهها تعطیل شد تا،به گفتهء مـجریان،نظام آمـوزشی نوینی تدوین شود مبتنی بر اصول انقلابی و اندیشههای اسلامی.چند صباحی رخوتی تمام و کمال بر دانشگاه مستولی شد و دیگر بار از نو جنب و جوشی پدید آمد و دانشگاه به سال ۶۲ بازگشایی شد.در این فاصله و ایـام بـعد،در ترکیب نـیروهای دانشگاهی دگرگونیهای عمیقی رخ نمود.جابجایی نخبگان دانشگاهی از قاعدهء جاری عامتری در این ایام یعنی«جابجایی نخبگان در جامعه»تعبیت میکرد:«آن کسانی در زمرهء نخبگان جامعه قـرار خواهند گرفت و از امکاناتی برای ورود به جرگهء نخبگان برخوردار خواهند شد که هـمسو و هـمراه ایـن ایدئولوژی[انقلابی]بوده و در دفاع از آن فعالیت کنند»۲۶.این قاعدهء کلی نیروهای آموزشی و پژوهشی دانشگاهها و از آن جمله دانشکدههای اقتصاد را رقم زد.براساس این قـاعده،در قـلمرو آموزش و پژوهش اقتصادی در جو دانشگاهی،«چپیها»یکسره تصفیه شدند و نسخهء کمرنگ مباحث چپگرایانه نیز از درسـهای دانـشگاهی یـکسره رخت بربست.بدینسان جزء«نه شرقی»از شعار«نه شرقی،نه غربی،جمهوری اسلامی»در عرصهء دانشگاهی اقتصاد به منصهء ظهور رسید.البته گرایشهای چـپ دیگر بار زود هنگام در شکل و غالب برخی مکاتب توسعه،خاصه مکتب فارسی ترجمه شد که البـته بیشتر ثمرهء تلاش جـامعهشناسان و دیـگر متخصصان بود و نه اقتصاددانان۲۸.با این همه،به چنین ادبیاتی در محافل و درسهای دانشگاهی چندان میدان داده نمیشد.
خط فکری دیگری که در همان سالهای اول انقلاب فرهنگی سر برآورد و تاکنون نیز به طور مستمر منادیانی داشته،همانا پدیدهء نه چندان نـو ظهور«اقتصاد اسلامی»است که خود از فروع پدیدهای عامتر موسوم به«جنبش اسلامی کردن»بوده است.جنبش اسلامی کردن،ریشه در این عقیده داشت که مسلمانان در مواجهه با تمدن غرب نباید مرعوب علم و فن غربی شوند چه،منابع اندیشهء اسلامی آنـقدر پر مـایه است که قادر است برای گشودن گرهء کور مشکلات جوامع اسلامی در همه زمینهها نظامی فکری عرضه کند.به واقع جنبش اسلامی کردن به نوعی بر پایهء این فکر که«آنچه خود داشت ز بـیگانه تـمنا می کرد»قرار داشت و در حقیقت«راه سوم بود»و بر این مبنا اندیشهء تأسیس علوم اسلامی را در همهء زمینه های علوم انسانی و اجتماعی در سر میپروراند که در آن میان اقتصاد اسلامی جایگزینی برای علم اقتصاد غربی لحاظ شـده بـود.این زمینهء فکری پیش از انقلاب نیز وجود داشت و اساسا نوعی رویکرد در برخورد با تمدن غرب بود و نه فقط ایران بلکه بسیاری از کشورهای اسلامی از قبیل پاکستان و مصر را هم در بر میگرفت.انقلاب اسـلامی و قـرار گـرفتن طبقهء روحانیون در رأس هرم قدرت سـیاسی زمـینه های اجـرایی در مخارج مالی تحقق بخشیدن به این ایده را فراهم کرد.دولت اسلامی،پس از پیش و کم یکی دو سالی مبارزهء شدید ایدئولوژیکی-سیاسی با متحدان سابق خود،در ایـن راسـتا فـعال شد و بنا کرد به اسلامی کردن علوم انسانی و اجـتماعی و از آن جـمله علم اقتصاد.با تکیه بر شعار«وحدت حوزه و دانشگاه»شماری از روحانیون از یک سو و برخی اقتصاددانان و اقتصادخوانان ملتزم به برنامهء اسلامی کردن از دیگر سـو در ایـن راسـتا سنگ تمام گذاشتند و آثاری نیز از خود بر جای گذاردند.تأسیس عـلم اقتصاد اسلامی تا به امروز همچنان بلا تکلیف مانده است.اما اگر فرض کنیم مساعی برای تأسیس اقتصاد اسلامی مؤدی بـه تـأسیس اسـت،چنین تأسیسی نیاز به آنچنان شناخت عمیقی از علم مدرن به طور عام و عـلم اقـتصاد به طور خاص دارد که از قضا،به گواه تاریخ دو دههء اخیر،این مایه تا به این پایه در بساط طـالبان تـأسیس اقـتصاد اسلامی وجود نداشت،به هر حال،بعد از سپری شدن دورهء اوج بحثهای اقتصاد اسلامی در دانـشگاهها بـه نـظر میرسد که گفتمان دانشگاهی اقتصاد اسلامی از رکود مزمنی رنج میبرد که چه بسا ناشی از ایـن امـر بـوده باشد که منادیان اولیهء اقتصاد اسلامی در دانشگاهها امروز به ذخیره افزونتری از علم مدرن تجهیز شـدهاند و لذا دعـاوی بسیار فروتنانهتر و معتدلتر و بعضا پختهتر شده است.با این همه،در سطوح دانشجوی و طلبگی با اتـکاء بـر پشـتوانههای سرشار مالی هنوز هم که هنوز است آموزش و پژوهش در خصوص اقتصاد اسلامی پا برجاست.
بازگشایی دانشگاهها بد از انـقلاب فـرهنگی به تدریج نسلی از دانشگاهیان جوان صاحب کرسی شدند که آموزش و پژوهش اقتصادی در سالیان بـعد را یـکسره تـحت سیطرهء خود قرار دادند.از هنگام انقلاب تتا بازگشایی دانشگاهها در راستای قاعدهء«جابجایی نخبگان در جامعه»به تدریج بسیاری از اسـتادان نـسل قبل از انقلاب یا اخراج شدند یا مهاجرت کردند.هنگام بازگشایی دانشگاهها در دانشکده های اقـتصاد شـماری اعـضای هیئتهای علمی بر جای مانده بودند بیهیچ رابطهای با ساختار قدرت سیاسی فائقه.قلت اعضای هیئت عـلمی در دانـشکدههای اقـتصاد معضلی بود برای فضای دانشگاهی اقتصاد که تنها با استخدام موشکافانهء تازه فـارغ التـحصیلان دانشگاههای عمدتا آمریکایی برطرف شد که به نحوی از انحاء توانسته بودند از صافی قاعدهء«جابجایی نخبگان در جامعه»گذر کنند.اقتصاددانان دانشگاهی نـسل جـدید بدین سبب که از نگاه قدرت سیاسی فائقه مؤتمن تلقی میشدند با ورودشـان بـه دانشگاه،همزمان یا با وقفه،دیر یا زود،وارد دستگاه تصمیمگیری اقـتصادی دولتـی شـدند و به ازای یک کرسی در دانشگاه،اینجا و آنجا،از یک مـیز ریـاست در مراکز دولتی نیز برخوردار شدند و بدین اعتبار شدند«استاد-بوروکرات».امروز آموزش و پژوهش اقتصادی در مراکز دانشگاهی و دولتـی تـقریبا یکسره تحت نفوذ و تأثیر این اسـتاد-بوروکراتها و نـسل پس از آنهاست کـه ایـنان نـیز از همان صافی پیش گفته گذر کرده و ایـنجا و آنـجا در مراکز دانشگاهی و دولتی منزلتی کما بیش یکسان با نسل استاد-بوروکرات ها یافتهاند و از ایـن قـرار،خود نیز به تدریج به آنان پیـوستهاند.این مجموعه در محدودهء علم اقـتصاد متعارف در جـهان امروز از گرایشهای علمی و فکری مـتنوعی بـرخوردارند.شناخت صنف اقتصاد و علم اقتصاد در ایران امروز در گرو مطالعهء جامعه شناختی در خصوص این نـسل از اقـتصاددانان ایرانی و محصولات فکریشان است.
طیف استاد-بوروکراتها کـه رکـن رکـین جامعه علمی اقـتصاد در ایـران امروز است بیش و کـم نقشی دو پاره دارد.یـک پاره از آن مراکز دانشگاهی است که کارنامهء آموزشیشان را عرضه میکند و پارهء دیگر از مراکز(عمدتا تحقیقاتی)دولتی است که بـیلان پژوهـشیشان را نشان میدهد.این تقسیم بندی دوگانه البته تـا حـدی انتزاعی اسـت امـا مـطالعه در این باب را تسهیل میکند.
عملکرد طـیف استاد-بوروکراتها در مراکز دانشگاهی حاکی از آن است که از نظر آموزشی کمیت،کیفیت و تنوع کتابهای درسی دانشجویان در قیاس با دورهـء پیـش به طور قابل ملاحظه و محسوسی افـزایش یـافته اسـت.فرایند آمـوزش و پژوهـش در خصوص برخی شـاخههای عـلم اقتصاد ارتدوکس-از باب نمونه،اقتصاد خرد،اقتصاد کلان و اقتصاد سنجی-در مقایسه با دورهء قبل تا حد زیادی رشد و توسعه یافته اسـت امـا بـرخی شاخههای علم اقتصاد-از باب نمونه،تاریخ اقتصادی- یکسره بـه بـوتهء فـراموشی سـپرده شـده اسـت.این نسل از اقتصاددانان ایرانی نسبت به دورههای قبل از انقلاب،علم اقتصاد را در سطح بسیار وسیعتری به داخل انتقال داده و جامعه علمی اقتصاد را با شاخه های بیشتری از علم اقتصاد آشنا کرده اسـت.بر وفق برنامهء آموزشی این نسل،بخش قابل توجهی از آموزش دانشجویان در ردههای تحصیلات تکمیلی اقتصاد در راستای کسب مهارتهای تکنیکی است.
این فرایند،در موارد موفقیتآمیز،دانش آموختگانی حاصل میدهد که در مسئلهگشایی بسیار زبده و پر تواناند،اما این مـسئلهگشایی در بـیشتر موارد با تکنیکهای الگوسازی صوری سر و کار دارد نه مسائل حقیقی زندگی اقتصادی در ایران.به عبارت دقیقتر،در این مسئلهگشاییها تلاش میشود که مسائل زندگی اقتصاد ایران در قالب الگوهای صوری گنجانده شود،اما در همین حـین،مسائل اقتصادی آنـچنان تحت الشعاع مسائل تکنیکی قرار میگیرند که تا حد زیادی رنگ میبازند.به واقع در این دست مسئلهگشاییهای تکنیک مدارانه،ریاضیات و آمار و اقتصاد سنجی است کـه مـوتور پژوهش لحاظ میشود نه نظریهء اقـتصادی.از هـمینرو این مسئلهگشاییها بیشتر ارزش فنی دارند و کمتر به شناختی عمیق از رمز و رازها و ساز و کارهای زندگی اقتصادی و پیچیدگیهای نغز پدیدارهای اقتصادی میانجامند.
البته این جهتگیری آموزشی در ایران خود بـنیاد و مـستقل نیست بلکه از اساس بـاز پرداخـتی است معوج از جهتگیری آموزش اقتصاد متعارف در دانشگاههای تراز اول جهان خاصه دانشگاههای آمریکایی.پرفسور مارک بلاگ این فضای آموزشی در غرب را اجمالا چنین بازگو میکند:«آرجو کلامر و دیوید کلاندر با نظرخواهی از دانشجویان فوق لیسانس اقتصاد در دانـشگاههای تـراز اول آمریکا پرده از کمبود اسفناک علاقهء آنان چه به نظام اقتصادی و چه به ادبیات علم اقتصاد،برداشتند.این جوانان به زیرکی دریافته بوند که توفیق در حرفهء اقتصاد عمدتا یار کسانی است که از معولمات اقتصاد ریـاضی و اقـتصادسنجی برخورداند.این تـحقیق فریاد اعتراض گستردهای را دربارهء ماهیت پژوهش اقتصادی در بهترین دانشگاههای جهان غرب برانگیخت و به سال ۱۹۹۱ به گزارش کـاملی انجامید[....که]در آن یک نظر غالب به کرات به چشم میخورد:علم اقتصاد بـدانسان کـه در دورهـهای عالی تدریس میشود به طرزی فزاینده مجذوب تکنیکهای صوری شده است تا آنجا که پژوهش در مسائل و موضوعات دنیای واقـعی بـه بوتهء فراموشی سپرده شده است»۲۹.البته آموزش دانشگاهی اقتصاد در ایران معضل مطروحه در نقل قول را بـه ایـن شـدت وحدت ندارد.در واقع جامعه علمی اقتصاد در ایران هنوز به آن پایه از توان تکنیکی در خصوص موضوعات تـکنیکی علم اقتصاد دست نیافته است که با چنین معضلی رو به رو شود.اما نگرانی از ایـن جابر میخیزد که بـرنامهها و جـهتگیریهای آموزشی فعلی از یک سو باعث شده تا آنجا که بضاعت تکنیکی جامعه علمی اقتصاد در ایران مجال میدهد چنین مشکلی عارض شود و از دیگر سو از هم اکنون چشمانداز نگران کنندهی از سالیان آتی کارکرد علم اقتصاد در ایـران ترسیم شود.
برنامهء آموزشی و پژوهشی طیف استاد-بوروکرات باعث شده که موضوعات اقتصادی مورد پژوهش دانشگاهیان در پرتو تکنیکها و ابزارهای تعلیم داده شده با وضوح و دقت(چه بسا ظاهری) بیشتری توأم باشد،اما در عوض حوزهء مسائل اقتصادی را سخت تحدید کـرده اسـت:بررسی جنبههای تاریخی،سیاسی،اجتماعی و فرهنگی،تا آنجا که در مسائل اقتصادی تنیده شده یکسره به طاق نسیان نهاده شده است.به این اعتبار،آموزش اقتصاد در دانشگاهها بدانسان که طیف استاد-بوروکراتها طراحی کردهاند،در عمل به تضییق دایرهء علایق دانشجویان و پژوهـشگران اقـتصاد انجامیده است. امروز روشهای اقتصادسنجی ترجیعبند کثیری از پژوهشهای رده بالای دانشگاهی است.این تأکید افراطی بر ضرورت به کارگیری روشهای اقتصادسنجی در برخی حوزهها-از قبیل مطالعات کلان سنجی که از قضا بیشترین سهم را در تحقیقاتی از این قـبیل دارد-بـه سبب فقدان دادههای سری زمانی مورد نیاز موجب شده است که در عمل تاریخ ایران منقبض شود و در غالب اوقات از انتهای دههء سی آغاز شود؛گویی ساختار کنونی اقتصاد هرچه که هست تنها بـر سـاخته ایـن سالیان است.بنابراین فرآیند پژوهش اقتصادی بـا چـنین روشـی به مجرد تصریح الگوهای مربوطه و تمهید دادههای لازم بیش از پیش مکانیکی میشود:در غرب،اذهانی مولد الگو تولید میکنند،در اینجا اذهانی مقلد الگو مصرف مـی کنند.نتیجه ایـنکه،جامعه عـلمی اقتصاد از یک سو توان طرح پرسشهای اصیل را از دسـت مـیدهد و به همین سبب از دیگر سو پرسشهای کاذب در تحقیقات میدانداری میکنند.ایضا تلقی این طیف جدید از علم اقتصاد و عملکرد آموزشیشان در دانشگاهها،روی هـم رفـته،موجب شـده است که علم اقتصاد در ایران با سایر علوم انسانی نه مـسئله رد و بدل کند نه روش،و از اینرو علوم انسانی به طور کلی در برنامههای مطالعاتی و پژوهشی اقتصاددانان و اقتصادخوانان آنقدر که باید بـرای خـود جـا باز نکرده است.
از اجزای نامرئی عقاید طیف استاد-بوروکراتها یکی نیز این است کـه انـدیشه را از جنس فن آوری میپندارند که بهنگامتر آن لزوما بهتر و کارآتر نیز هست.لذا ملاک آنان برای تمهید مطالب آموزشی نـزدیکی زمـان شـکلگیری آراء با زمان حاضر است نه ضرورتا اهمیت و قوت اندیشهها.به بیان دیگر،آنان میان مـرزهای زمـان و مـرزهای دانش خلط میکنند.این ویژگی فکری منجر به باز تولید سلقه ای شده است که بـر طـبق آن امـروز کثیری از دانش آموختگان اقتصاد مبتلا به این عارضهء مزمن شدهاند که هرچه میان زمان پیـدایش یـک اندیشه یا رأی و زمان کنونی فاصلهء بیشتری ببینند کمتر دل به تحقیق در آن آراء و تن بـه پژوهـش در آن بـابها میدهند.باز تولید دائمی این عارضه از طریق شبکهء گستردهء آموزش دانشگاهی اقتصاد چنان مانع و رادع ترجمهء آثـار کـلاسیک و اصیل شده است که امروزه منابع و آثار دسته دوم مهمترین واسطهء میان جامعهء عـلمی اقـتصاد در ایـران و علم اقتصاد در غرب شدهاند و افزون بر این، نیروهای فکری بیش از آنکه بر هسته و عمق اندیشه اقتصادی تـمرکز یـافته باشند بر پوسته و قشر علم اقتصاد متمرکز شدهاند.این وضعیت امروز چنان گسترده و چـنان مـقبول انـگاشته شده است که دارد یکسره نامرئی میشود.
ویژگیهایی که ذکرشان رفت جملگی بازتاب نقش طیف استاد-بوروکراتها در مراکز دانشگاهی آمـوزش و پژوهـش اقـتصادی است که به کلی مختص به دورهء چهارم علم اقتصاد در ایران اسـت و هـرچه به زمان فعلی نزدیکتر میشویم شدت بیشتری مییابد.و اما میماند نقش دوم طیف استاد-بوروکراتها که در مراکز(عمدتا تحقیقاتی)دولتی نـقش ایـفا میکنند.مراکز تحقیقاتی دولتی که محق تحقیقات طیف اساتید نامبرده است،طبیعی است که مـسائل روز و عـاجل را محور تحقیقات خود قرار دهند،نه مطالعات نظری و بـنیادین را.ایـن امـر از یک سو و توانایی سرشار مالی این مـراکز جـهت تأمین مالی تحقیقات مورد نظرشان از دیگر سو،روی هم رفته،باعث شده است که امروزه روز قـیمت نسبی تـحقیقات کاربردی به نحو کاذبی افـزایش یـابد.این قیمتهای کـاذب مـسبب تـخصیص غیر بهینهء توان پژوهشی جامعهء علمی اقـتصاد در ایـران شده است.به این ترتیب که سهم مطالعات کاربردی را به هزینهء سهم تحقیقات نـظری و بـنیادین به غایت افزایش داده است.این پدیـده علت دیگری نیز دارد کـه همانا«خطایی مـتدیک»است و ناگفتهء گفتمان کنونی علم اقـتصاد در ایـران امروز محسوب میشود.تبیین خطای متدیک جامعهء علمی اقتصاد در ایران البته توضیحی بیشتر به شـرح ذیـل میطلبد.
واقعیت امر این است که آمـاج جـامعه عـلمی اقتصاد به مـثابهء یـک کل میبایست ارائه راه حل بـرای معضلات اقـتصادی باشد.اگر جامعه علمی اقتصاد به هر علتی موفق نشود راه حلهای مناسب و کارآ برای مشکلات اقـتصادی عـرضه کند،نقض غرض میشود.بنابراین وظیفهء جامعهء عـلمی اقـتصاد به مـثابهء یک کـل بـرخورد با مشکلات اقتصادی اسـت.تا این جای استدلال کاملا درست و منطقی است.خطای متدیک در اینجا اتفاق میافتد که وظیفهء جامعه علمی اقـتصاد بـه مثابهء یک کل را به تک تـک اعـضای جامعه عـلمی تـعمیم دهـیم که هریک تـنها بـه منزلهء جزیی از کلاند.اگر وظیفهء کل را به جزء تعمیم دادیم و خواسته و ناخواسته،دانسته یا نادانسته،یکایک اعضای جامعهء عـلمی را واداشـتیم در تـحقیقاتشان به طور مستقیم حل مشکلات اقتصادی را در دستور کـار خـود قـرار دهـند،اتفاقی کـه مـیافتد این است که با انبوهی از توصیههای سیاستی مواجه میشویم که هیچ یک بر متکایی مطمئن اتکاء ندارند.راه حل های مشکلات اقتصادی که خود را در قالب توصیههای سیاستی در زمینهء مسائل اقـتصادی نشان میدهند ضرورتا نیاز به شالودهای از تحقیقات نظری و بنیادین دارند.بنای محکم را فقط بر پایه و اساس محکم میتوان نهاد.اگر جامعهء علمی اقتصاد آنقدر که باید شالوده نظری را تدارک ندیده باشد سیاستهای اقتصادی به نـاگزیر بـر پایهای سست بنیاد تکیه خواهد کرد و از اینرو نه سبب ساز که سبب سوز خواهد بود.خطای متدیک،در سطح کلان باعث تضعیف شالودهء نظری و بنیادین سیاستهای اقتصادی می شود و به این پارادکس مـیانجامد کـه اعضای جامعه علمی هر چقدر بیشتر در راستای توصیه سیاستهای اقتصادی میکوشند ما حصل کمتری به دست میآورند.البته خطای متدیک به صراحت طرح نمی شود و بـه چـشم نمیآید،بلکه به طور ضمنی بـرقرار اسـت.و در واقع هر گفتهای دارای ناگفتههایی مختص به خود است.تعمیم نادرست وظیفهء جامعه علمی اقتصاد به وظیفه اجزای این جامعه،در حقیقت ناگفتهء گفتمان علم اقتصاد ایران امروز اسـت و از ویـژگیهای دورهء چهارم علم اقـتصاد در ایـن دیار محسوب میشود.در این میان،طیف استاد-بوروکراتها به واسطهء مناسبات وثیق خود با ساختار قدرت سیاسی نقش میانجی فرهنگی را ایفا میکند که از یک سو نتایج پژوهشهای اقتصادی و توصیه های سیاسی را از جامعه علمی اقتصاد بـه مـدیران مراکز تحقیقاتی دولتی منتقل مینماید و در عوض از دیگر سو منابع مالی این مراکز را به برگزیدگانی از جامعهء علمی اقتصاد تخصیص میدهد.طیفی از گزارشها و جزوههای تحقیقات اقتصادی ما حصل این رفت و برگشتهای بیپایان اسـت.در یـک سر طیف گـزارشهایی قرار دارد که از آن محققانی نورآور است که از چنتهء پر مایهء خود دستهبندیها و هیئت های تحلیلی خلاقانهای عرضه میکنند.در سر دیـگر طیف نیز اوراقی جای میگیرد با نتایجی رام ارادهء محقق که حاوی مـطالبی اسـت دسـته دوم که نه یک ایدهء بدیع عرضه میکنند نه چارچوبی جدید از مضامین قبلی ارائه میدهند و وجه غالب آنها نیز تـکرار دائمـی موضوعات و مضمونهاست و در بعضی اوقات نیز اصلا با هم پیوند نگرفته و در هم نتنیدهاند.
به طور کلی دورهـء چـهارم عـلم اقتصاد در ایران حول دور محور عمده شکل گرفته است.محور اول فعالیتهای آموزشی دانشگاهی است و برخی جد و جـهدهای آموزشی در مراکز تحقیقاتی دولتی،که این هر دو روی هم رفته در راستای شناخت هـرچه بیشتر علم اقتصاد و تـدارک مـبانی نظری شناخت زندگی اقتصادی قرار گرفتهاند.محور دوم نیز تحقیق و پژوهش در زندگی اقتصادی که بر شالودهء زادراهی قرار میگیرد که ما حصل تلاش حول محور اول است.شایان ذکر است که طی این دوره چهارم،ذخیرهء فراهم شده در مـحور اول در غالب اوقات به اقتصاد ارتدوکس تعلق داشته است و از این رو در محور دوم نیز شناخت زندگی اقتصادی عمدتا در پرتو همین اقتصاد ارتدوکس صورت پذیرفته است نه رویکردها و مکتبهای بدیل.
مقایسه میان وضعیت علم اقتصاد در غرب و علم اقـتصاد در ایـران ویژگیهای چند را نمایان می سازد که در میان ادوار چهارگانهء علم اقتصاد در ایران کمابیش مشترک است.اول اینکه تمامی مکتبها و اندیشههای اقتصادی با تأخیر زمانی در ایران معرفی میشوند.هرمچه به دورهء کنونی علم اقتصاد در ایـران نـزدیکتر میشویم،این تأخیر زمانی کاهش مییابد.دوم اینکه مکتبها و اندیشههای اقتصادی شناخته شده در میان جامعه علمی اقتصاد در ایران همواره زیر مجموعهای از مکتبها تو اندیشههای اقتصادی در میان جامعه علمی اقتصاد در غرب بوده است.سوم ایـنکه آن دسـته از مکتبها و اندیشه های اقتصادی غربی که در جامعه علمی ایران مورد شناسایی قرار گرفته بیشتر اوقات در قیاس با اصل خود به طور ناقص انعکاس یافتهاند.چهارم اینکه میان مکتبها و اندیشهها در جامعهء علمی ناشناخته مـیماند.پنجم ایـنکه در غـرب مکتبها و اندیشههای اقتصادی مولود مـسئلههای دورهـء خـود هستند.اما وقتی در ایران انعکاس مییابند مولد مسئلههای دوره خود میشوند.به عبارت دیگر،در غرب مسئلهءها مکتبسازی میکنند،در ایران مکتبها مسئلهسازی،خواه یا مسئلهها،ذهنی باشد خواه در جهان خـارج مـصداق عـینی داشته باشد.
واقعیت امر این است که از هنگام شکل گـیری عـلم اقتصاد در غرب،میان جامعه علمی اقتصاد در آن سامان از لحاظ هستی شناختی همواره چهار فرایند تو بر تو وجود داشته است:فرایندهای چـهارگانهء تولید،انتقال،توزیع و مـصرف انـدیشهء اقتصادی.فرایند تولید اندیشه اقتصادی فرایندی است که در آن اعضای جامعهء عـلمی به ساخت و پرداخت نظامی اندیشگی میپردازند مشتمل بر مجموعهای از آرای اقتصادی که از پایه ساخته شده است و به سببیابی مـنظومهای از مـسائل اقـتصادی می پردازد.فرایند انتقال اندیشههای اقتصادی فرایندی است که در آن اعضای یک جـامعهء عـلمی از جامعهای دیگر که اندیشه اقتصادی تولید کرده،اندیشه اخذ میکنند.فرایند توزیع اندیشهء اقتصادی فرایندی است که در آن پس از تولید اندیشه در جـامعه عـلمی یـا انتقالش از جامعهای دیگر،برخی اعضای جامعه به تدریج آن را در میان سایر اعضا پخش میکنند.فرایند مـصرف انـدیشهء اقـتصادی نیز در واقع فرایند بازخورد نتایج تحقیق به اعضای جامعهء علمی اقتصاد به طور خاص و اعـضای جـامعه بـه طور عام است که دو وجه دارد:یکی تأثیرات ناشی از بینش و معرفت اکتسابی در میان اعضای یک جـامعه اسـت که در عرصهء فکری جای دارد و دو دیگر تغییر در زندگی اقتصادی جامعه چه در سطح خرد چـه در سـطح کـلان است که در عرصهء کاربرد علمی جای میگیرد.در میان جامعه علمی اقتصادی غرب،پدیدههای توزیع و مصرف انـدیشه اقـتصادی منتج از پدیدههای تولید یا انتقال اندیشه اقتصادی بوده است و مسبوق به آنها. ابتدا بـه سـاکن مـبتنی بر مسئلههای عصر اندیشه اقتصادی تولید میشده و یا-چون جامعهء علمی غرب یک کل واحد و همساز در یـک جـغرافیای واحد نیست-از یک جامعه علمی فرعی به جامعهء علمی فرعی دیگری اندیشه انـتقال مـییافته ات و سـپس،در ادامه منطقی بازتاب اندیشه در جامعه علمی،پدیدههای توزیع و مصرف رخ میدادهاند.به عبارت اخری،پدیدههای تولید و انتقال،هر دو،بر پدیدههای توزیع و مـصرف تـقدم وجـودی داشتهاند.
اما میان جامعه اقتصادی ایران وضع به قرار دیگری بوده و هست.در این جـامعه فـرایند تولید اندیشه اقتصادی اساسا وجود خارجی نداشته است.در ایضاح مطلب اینکه،در هر جامعه علمی،بر وفق حصری منطقی،سه قـشر از کـارورزان وجود دارند:قشر اول،کارورزانی که ایدههای اصلی و نو مایه مطرح میکنند؛قشر دوم،کارورزانی کـه ایـن ایدهها را صیقل میدهند،همه فهم میکنند و میان جامعه انـتشار مـیدهند؛و قـشر سوم نیز،کارورزانی که چه در عرصهء فکری و چـه در عـرصهء عملی کاربست این ایدهها را در دستور کار خود قرار میدهند.ناگفته پیداست که تمایز سهگانهء فـوق تـفکیک میان سه نقش است نه سـه گـروه از افراد،قشر اول کـارورزان،پدیدهء تـولید انـدیشهء اقتصادی را رقم می زند؛قشر دوم،پدیدهء انتقال و تـوزیع را؛و قـشر سوم نیز پدیدهء مصر اندیشهء اقتصادی را رقم می زند؛قشر دوم،پدیدهء انتقال و توزیع را؛و قـشر سـوم نیز پدیدهء مصرف اندیشهء اقتصادی را.بـیگمان قشر دوم و سوم کارورزان جزء لایـنفک و ضـروری هر جامعه علمی هستند.با ایـن هـمه،گرچه خدمت رسانند،تولید کننده نیستند.نقش تولید کنندگی در این میان از آن قشر اول کارورزان است.در ایران این قشر هـیچگاه وجـود نداشته و از اینرو پدیدهء اندیشهء اقـتصادی نـیز در مـیان جامعهء علمی ایـران هـرگز پدید نیامده است.اما،آیا یک جـامعهء عـلمی میتواند بدون وجود فرایند تولید اندیشه قوام و دوام یابد؟این جاست که پدیدهء انتقال اندیشهء اقتصادی مـیدانداری میکند.
اگر در غـرب فرایند تولید مایهء قوام جامعه عـلمی اقـتصادی بوده اسـت،در ایـران فـرایند انتقال مایه دوام بوده اسـت.میان جامعه علمی اقتصادی ایران،فرایند انتقال همواره جایگزینی برای فرایند تولید اندیشه اقتصادی بوده.این خصوصیت مهمترین ویـژگی جـامعه علمی اقتصاد در ایران است که در واقـع بسیاری از ویـژگیهای دیـگر از آنـ مـشتق شدهاند.در ایران فـرایندهای تـوزیع و مصرف نه از فرایند تولید-که وجود نداشته-که از فرایند انتقال اندیشهء اقتصادی اشتقاق یافتهاند.آنجا که فرایندهای توزیع و مصرف انـدیشه اقـتصادی کـارکردی معیوب داشته،یکی از علل این کم کارکردی بـل بـیکارکردی هـمانا انتقال کـژتاب انـدیشه اقـتصادی به جامعهء علمی ایران بوده است.
بنابراین پیداست تاریخ اندیشهء اقتصادی در ایران معاصر،تاریخ تولید اندیشههای اقتصادی نیست،تاریخ انتقال و توزیع و مصرف اندیشههای اقتصادی است.طی سدهء گذشته در ادوار چهارگانهء علم اقتصاد در ایران،اندیشهء اقتصادی به ایـران انتقال یافته است،اما نهاد تولید کنندهء اندیشهء اقتصادی نه،چرا که گرچه اندیشهء اقتصادی قابل انتقال است،نهاد تولید کنندهء آن قابل انتقال نیست:نهاد تولید کننده اندیشهء اقتصادی انتقال دادنی نیست؛وارد کردنی نیست،بلکه بـنا کـردنی است؛بنیان گذاشتنی است.در ایران نهاد تولید کنندهء اندیشهء اقتصادی بنا نشده و از اینرو فرایند تولدی اندیشهء اقتصادی هم وجود خارجی نیافته و لذا پدیدهء تولید اندیشهء اقتصادی نیز پدیدار نشده است.به این معنا،علم اقـتصاد در ایـران گرچه وجود دارد و عریض و طویل نیز هست،بیبنیاد و بیریشه است.
امروز این پرسش بیش از پیش اهمیت یافته است که آیا میتوان مخمری یافت که فرایند انتقال اندیشهء اقـتصادی را بـه فرایند تولید آن تبدیل کند.یافتن پاسـخ بـرای این پرسش مستلزم نگاه درجه دوم به علم اقتصاد و جامعه علمی در ایران معاصر است.اما متأسفانه جامعه علمی اقتصاد در ایران اساسا هنوز به نگاههای درجهء دوم روی نیاورده و نگاه بـا فـاصله به خود و علم اقـتصاد را در دسـتور کار خود قرار نداده است.بحث در این خصوص در میان جامعه علمی اقتصاد در ایران همواره که پرسنده بل بی پرسنده بوده است.تبدیل فرایند انتقال به فرایند تولید در واقع گذار از وضعیت تقلید به وضعیت تـأسیس را سـبب خواهد شد؛گذاری که در هیچ یک از ادوار چهارگانهء علم اقتصاد در ایران صورت نگرفته و امروزه دیگر شرط قوام و دوام جامعه علمی اقتصاد در ایران شده است.
اینکه تاکنون فرایند انتقال اندیشهء اقتصادی خمیر مایهء جامعه علمی اقـتصاد در ایـران را فراهم کرده،چندان جـای تعجب ندارد.اینکه از این پس نیز فرایند انتقال باید پاینده بماند اصلا جای تعرض ندارد؛انتقالی که ضرورتا به معنای تـقلید یا رونوشت برداری نیست بلکه نیروی محرکهای است برای دیگر گونهسازی وضـعیت تـفکر در جـامعه علمی،همچنان که در جامعه علمی غرب نیز از این جامعهء فرعی به آن جامعهء فرعی فرایند انتقال همواره در کار بوده اسـت.آنچه مـایهء تعجب و سبب تعرض است و بیشتر به تراژدی میماند این است که،درین سامان،تولید انـدیشهء اقـتصادی از ایـن پس نیز به واقعیتی هستی شناختی تبدیل نشود.اینجاست که جامعهء علمی اقتصاد به چالش فراخوانده میشود.در ایـن میانه،نگاه درجهء دوم است که پاسخگوست و سببساز.این عرصه از پرسندگانی باریک بین مداقه می طلبد.
یادداشتها:
(۱)-فریدون آدمیت،اندیشی ترقی و حـکومت قانون،تهران،انتشارات خوارزمی،۱۳۵۱،ص ۲۶.
(۲)-همان،ص ۲۷.
(۳)-همان،ص ۴۵.
(۴)-سیزمندی،اکتمی پلتیک،ترجمهء مـسیو ریـشار خان فرانسوی،انشای خارجی محمد حسن شیرازی،خطی حوالی سال ۰۰۳۱ هجری قمری،کتابخانهء ملی ایران،شمارهء ۱۱۳۰،صفحهء دوم.
(۵)-فریدون آدمیت و هما ناطق،افکار اجتماعی و سیاسی و اقتصادی در آثار منتشر نشدهء دوران قاجار،تهران،انتشارات آگاه، ۱۳۵۶،ص ۲۲۳.ایضا ذیل عنوان این نسخهء خطی در فـهرست نسخ خطی کتابخانهء ملی ایران آوردهاند:«این کتاب از نخستین کتابهای راجع به مسائل اقتصادی است که به زبان فارسی درآمده».نگاه کنید به:عبد الله انوار(گردآورنده)،فهرست نسخ خطی کتابخانهء ملی ایران،تهران،کتابخانهء ملی ایران،چاپ دوم،۱۳۶۹،ص ۱۴۹.
(۶)-میرزا محمد علی خـان بـن ذکاء الملک)ترجمه و نگارش)،اصول علم ثروت ملل یعنی اکونومی پلتیک،تهران،مدرسهء علوم سیاسی،۱۳۲۳هجری قمری،ص ۲.و نیز نگاه کنید به:محمد علی فروغی،اصول علم ثروت ملل،با مقدمهء دکتر حسین عظیمی،تهران،نشر و پژوهش فرزان روز،۱۳۷۷،ص ۳.
(۷)-ن.ک.به مقدمهء دکتر حسین عـظیمی بـر اثر پیشین،ص دوازده.
(۸)-سید محمد علی جمالزاده،گنج شایگان،اوضاع اقتصادی ایران در ابتدای قرن بیستم،(تحریر ۱۳۳۵هجری قمری)، تهران،کتاب تهران،۱۳۶۲،ص سه.
(۹)-همان،ص.شش.
(۱۰)-همان،ص ۸۲
(۱۱)-همان،ص ۱۵.
(۱۲)-همان،پیشگفتار ناشر،صفحات دوازده و سیزده.
(۱۳) همان،پیشگفتار ناشر،ص یازده.
(۱۴)انتشار گنج شایگان در ایران شصت و هشت سال پس از انتشار آن در آلمان صورت گرفت.
(۱۵)-گنج شـایگان،پیشگفتار نـاشر،ص سیزدده.
(۱۶)-ن.ک.به محمد رضا نفیسی،نگاهی به سیر اندیشهء اقتصادی در عصر پهلوی،تهران،طرح نو،۱۳۷۱،صص ۸ و ۹.
(۱۷)-هان ص ۱۱.
(۱۸)-ایرج افشار،«دانشکدهء حقوق و تاریخچهء مدارس سیاسی و حقوقی»،سواد و بیاض(جلد دوم)،تهران،دهخدا،صص ۲۳۳-۲۴۲.
(۱۹)به نقل از:فرشتهء نورایی،تحقیق در افکار میرزا ملکم خان ناظم الدوله،تهران،شرکت سهامی کتابهای جـیبی،۱۳۵۲، ص ۸۲.
(۲۰)موسی عـمید«آغاز کـار»،تحقیقات اقتصادی،شمارههای ۱ و ۲،اسفند ۱۳۴۰،دانشکدهء حقوق و عـلوم سـیاسی و اقـتصادی،ص ۳.
(۲۱)-برای مثال میتوان از شمارههای مختلف مجلهء بانک ملی ایران از آغاز دههء چهل نام برد.
(۲۲)-مسعود حیدری«فعالیتهای یکسالهء مؤسسهء تحقیقات اقتصادی»،تحقیقات اقتصادی،شمارههای ۱ و ۲،اسفند ۱۳۴۰،دانشکدهء حقوق و عـلوم سـیاسی و اقـتصادی،ص ۱۶۴.
(۲۳)-از باب نمونه دو اثر ذیل در زمرهء این آثارند:آلفرد مـارشال،اصول عـلم اقتصاد،ترجمهء حسین مؤتمن،تهران،انتشارات مؤسسهء علوم اداری و اقتصادی.جان مینارد کینز،نظریهء عمومی اشتغال بهره و پول،ترجمهء دکتر منوچهر فرهنگ، تهران،۱۳۴۸،مؤسسهء تحقیقات اقتصادی دانشکدهء اقتصاد دانـشگاه تهران.
(۲۴)-دو کـتاب ذیـل از جملهء این آثارند:دکتر منوچهر تهرانی،عامل انسانی در اقتصاد ایران،تهران،۱۳۴۸،نشر اندیشه. منوچهر فـرهنگ،زندگی اقتصادی ایران،تهران،(چاپ اول ۱۳۵۰)،دانشکده ارتباطات،چا دوم،۱۳۵۵.
(۲۵)-از باب نمونه،دو اثر ذیل از این جملهاند:رونالد میک،پژوهشی در نظریهء ارزش-کار،ترجمهء محمد رضا سوداگر، تهران،۱۳۵۸،مؤسسهء تحقیقات اقـتصادی و اجـتماعی پازنـد.محمد علی کاتوزیان،آدام اسمیت و«ثروت ملل»،تهران، ۱۳۵۸،شرکت سهامی کتابهای جیبی.
(۲۶)-مراد ثقفی«انقلاب،جنگ و جابجایی نخبگان»،گفتگو،شمارهء ۲۳،بـهار ۱۳۷۸،صـ ۰۵.
(۲۷)-برای مثال میتوان از دو اثر ذیل نام برد:ابراهیم رزاقی،اقتصاد ایران،تهران،۱۳۶۷،نشر نی.محمد رضا سوداگر، رشد روابط سرمایهداری در ایران(مرحلهء گسترش)،تهران،۱۳۶۹،انتشارات شـعلهء اندیشه.
(۲۸)-برای نـمونه دو اثـر ذیل از این شمارند:کارل مارکس،مبانی نقد اقتصاد سیاسی(جلد اول)،ترجمهء باقر پرهام و احمد تدین،تهران،۱۳۶۳،انتشارات آگـاه.کارل مـارکس،دست نـوشتههای اقتصادی و فلسفی ۱۸۴۴،ترجمهء حس مرتضوی، تهران،۱۳۷۷،نشر آگه.
منبع: مجله گفتگو سال ۱۳۷۸ شماره ۲۴ (صفحه ۶۹)